بـی پـايـان

مسلمانانِ ايران، نام و ننگ را نمی‌ شناسند و از حاکميت ِ دشمنانِ ايران هم شرمسار نمی شوند. مسلمان ِ ايرانی، در ولايت فقيه، موالی است و ايران ستيزان مولای او هستند

Friday, September 16, 2011


مردم برگزيدگان را توانمند می سازند نه خردمند


مردو آناهيـد



هر چند که مردمی نادان تر باشند، آسانتر به ِ دروغوندان، ايمان می‌ آورند، هر چند که مردمی با ايمان تر باشند، آنها ستم پذيرتر هستند، هر چند که مردمی ستم پذيرتر باشند، آنها آسانتر دموکرات شمرده می‌ شوند.

آنجا که بيشترين شمار از مردم، آزادانه نه آگاهانه، سرکرده-ای را برمی‌ گزينند، بی گمان، آنها فريبنده-ترين کس، نه خردمند-ترين کس، را بر خود حاکم می‌ سازند. برگزيدگان نيروی سرشار ِ مردم را، سامان يافته، در دست می‌ گيرند. آنها می‌ توانند برانگيزنده-ی خشونت یا خاموش کننده-یِ آن در جامعه باشند.
به هر روی، در جهانِ امروز، روزنه-ی ديدگاه ِ برگزيدگان هميشه تنگتر از ديدگاه ِ برگزينندگان و خرد آنان کوتاه تر از خردِ همگان است.

هيتلر، خمينی یا گاندی از نمونه برگزيدگانی هستند که از نيروی بيشترين شمار، يعنی اکثريت، برخوردار بوده-اند. آنها آن نيرو را، در تنگه-ی ديدگاه خود، به کژی روان ساخته-اند.
سرکردگانِ مردمانِ آمريکا یا ايتاليا هم، که برگزيده-ی مردم هستند، ديدگاهی گشاد-تر از روزنه-ی تنگ ِ برگزينندگان نداشته-اند و ندارند. افزون بر اين، هوش آنان هم فراتر از ميانگين ِ هوش ِ همگان نبوده است و نيست. اين سرکردگان در مردمداری(مردمفريبی) زبردست و در کشورآرايی ناشايست بوده-اند و هستند. - ادامــــه[+]

Labels: , ,

Monday, November 08, 2010


با این خودباخته چه باید کرد؟


مـردو آنـاهیـد


خوش فکران براین گمان هستند: اگر خریت به اندازه-ی نیاز در همگان آمیخته شود همه-ی خوش فکران و بی فکران و تاریک فکران و کژ فکران در زیر سایه-ی خریت به سعادت خواهند رسید. زیرا هر کس در خریت، از رنج اندیشیدن آزاد است، می تواند از هر خری که خواسته باشد، در صراط مستقیم، فرمان ببرد.
خریت به مفهوم نادانی نیست بلکه خریت، توانایی-ی عقل کسانی است که در بندهای یک عقیده گرفتار شده-اند.



در زمانی، از دوران حکومت اسلامی، یکی از شیفتگان خمینی به نام "اکبر گنجی" دلباخته-ی اسلام خوش سیمایی می شود که او آن را از زبان اسلامفروشان راستین شنیده بود. حکومت اسلامی، که همیشه از وجود این تابلوهای گویا سود برده است، همراه با سرنای رسانه-ها، او را به زندان آموزشی مفت‌خر می کند.
این زندانی، که تا آن زمان گمنام مانده بود، از آن پس، از سوی اسلامزدگان دمیده می شود و باد می‌کند تا او از اکبر هم بزرگتر می‌ شود. پیام-های او پی در پی، نه تنها در برون مرز بلکه در رسانه-های حکومت، پر و بال می گیرند.
خوش فکران فرنگ نشین با پایکوبی به تعریف و تفسیر پیام های این زندانی می پردازند.جار اسلامفروشی-ی او، از همان پیام‌-ها، هم شنیده می ‌شد ولی خوشباوران آنها را نشنیده گرفته و ناله-های او را، که از زندان اوین بلند می شدند، به غرش یک خوش فکر آزاد بر می گرداندند.
به هر روی این زندانی، که برخی او را در هنگام جان کندن هم در زندان دیده بودند، تندرست و ورزیده از زندان آزاد می شود. او با گذرنامه-ی حکومتی و روادیدهای کشورهای فرنگستان به دیار مریدانش فرود می آید. خوب او دیگر یک زندانی نبود، که رازهای سیاسی را در پیام بفرستد تا قهرمان سازان آنها را تفسیر کنند، بلکه او ناچار بود، که در میان دلباختگانش، از کرامات و کشفیات خودش سخن براند.
در نخستین سخنرانی، درون اسلامزده-ی او، به روشنی آشگار می شود. او در این سخنرانی از کالایی، که در انبانه دارد، برای خوش فکران پرده برداری می کند. البته برخی از خوشباوران، که این کالای پسمانده را می شناختند، بر پندار سست خود نفرین کرده و دل آزرده او را ترک می‌ کنند.


این خرده فروش دوره گرد هم، که پرورش یافته-ی زندان اسلام است، حق دارد که جارچی-ی کالای پوسیده-ی دیگران باشد. ولی این کالای گندیده چه پیوندی با ایران به ویژه چه پیوندی با آزادی و آزادیخواهی دارد؟

ادامـــــه[+]

Labels: , ,

Tuesday, April 06, 2010


زهر آمیخته با می نه دوای دل-هاست


مـردو آنـاهيـد


خشونت، در اسلام، ابزاری برای گستردن ترس است. در ترس، مردم ستم پذیر می‌ شوند نه ستم ستیز. در حاکمیت ترس اندیشه-های تازه، در سینه-ی آزادگان، می‌ خشکند. والیان اسلام می‌ دانند: اسلام تنها با خشونت زنده است، در آزادی اسلام نابود خواهد شد.
عرفان زمانی شیرین و نوشین است که ارزش‌های فرهنگ ایران را بازگو کند. عرفانی، که از کردار و گفتار محمد، عـُمر و علی رنگ گرفته باشد، دروغی است که، در پوسته-ی مهر، دیدگاه مردم را تاریک می‌ سازد. آموزه-ای، که "اخلاص عمل" را، از خدعه، در کردار علی پند بدهد، آن آموزش راستی نیست بلکه نادان پروری است.

کردار علی از ایمانش به " الله " برخاسته، او هیچ دانشی به جز جهاد با دگراندیشان نداشته است.
آیا جای دریغ و درد نیست که ایرانیان، دلاورانِ فرهنگ خود را، به فراموشی بسپارند و داستان-ها و آموزه-های خود را به نام جهادگران بی فرهنگ بازنویسی کنند؟
آیا تا کنون کسی، جهان بینی-ی فرهنگ ایران را، از زبان" انبیا " شنیده است؟
از راستکاری به دور است، کـُشتار دگراندیشان را، که " الله " در قرآن به مسلمانان امر کرده است، با بافتن داستان و سخنان نرم، به نام عدل الهی، به خورد مردم بدهند. اگر انسان، مخلوقی نادان است و او هیچگاه به حکمت و راز خالق خود پی نخواهد برد، پس چه نیازی است که این برده-ی نابخرد را با هیاهوی دروغ سرگردان کرد؟
اگر انسان، با خرد و آزاد است، پس نیازی نیست که او را، با عشق به هیچ و پوچ، خام کرد که با پای خود گوسپندوار به سوی کشتارگاه " الله " بخرامد؟
فرمانروایان جهان برآنند، ویژگی‌ های ویروس اسلام را ندیده بگیرند، با سخنان مولوی-وار، اسلام پوشیده با دروغ را بر مسلمانان وارد کنند و جهانیان را با آن بفریبند. آنها به خشونتی، که خاموش و سوزنده در ایمان هر مسلمان نهفته است، پی نبرده-اند و جهادگران با ایمان را: مسلمانان تندرو، تروُریست، اسلامیست، بن لادنی و طالبانی نامگذاری کرده-اند. ادامـــه[+]

Labels: , ,

Saturday, April 03, 2010


هر حکومتی سیمای بینش آن مردم است


مـردو آنـاهيــد



الله، از راه ترس و وعده هر اندیشه‌‌ای را، که اندکی فراتر از سیاهچال فکر او پرواز کند، نابود می‌سازد. او با شمشیر جهادگران چشمه-‌‌ی خرد انسان را می‌خشکاند تا ایمان به اسلام زنده بماند.


در اجتماعی که مردگان هزارساله برمردم حکومت می‌کنند و مردم پس از مرگ به خشنودی می‌رسند هرگز درون کسی به راستی شاد نخواهد شد. چون هر شادی با اندوه گناه و ترس از عذاب دوزخ آلوده شده است.
ارزش خردمند در آنست که هسته-‌‌ی اندیشه‌‌های زنده را در درون خود بپروراند و بارور سازد تا دیگران از میوه-‌‌های آن اندیشه‌‌ها بهره‌‌مند شوند نه اینکه بسان سوداگران اندیشه‌‌ای را از دیگران بگیرد و به سود خود بفروشد.

آنکس که پیشرونده‌‌-ی اندیشه است از پسماندن فکر مردم رنج می‌برد، چون پسماندگی‌-ی اجتماع او را نیز از پیشرفت بازمی‌دارند. ولی پسمانده همیشه از پیشروندگان بیزار است چون پیشرفت، ناتوانی او را آشگار می‌کند.

یهوه و الله هم بُت‌های نادیدنی ولی خشمگینی هستند که دین‌فروشان تراشیده‌‌اند، تا پیوند مردم را با بُت‌ها (خدایان) پاره کنند. تفاوتی که با بُت‌های مادی با الاهان ذهنی دارند این است که هر کس چهره‌‌-ی این بُت‌ها را در ذهن خودش تصویر می‌کند.
مسجد، محراب، گنبد، کعبه، مقبره، امام، نور، آسمان و نقش‌های کاشی‌کاری مسجد‌ها نشانه-‌‌های تصویر "الله" هستند.
چون انسان چیزی را می‌تواند در ذهنش تصور کند که تصویری داشته باشد و انسان برای عبادت الله هم در ذهن خود به تصویر او نیاز دارد. این است که مسلمانان بیشتر سنگ و چوب مقبره-‌‌ی کسی را عبادت می‌کنند تا بتوانند آسانتر تصویر الله را تصور کنند.
دشمن نیرومندی، که سرسختانه جلوی پیشرفت اندیشه‌‌ی انسان را گرفته است، تصویری است که انسان، از خالقی قهار و انسانی ذلیل، در ذهن خودش کشیده است. انسانی که گناهکار است و از جنت رانده شده باید پیوسته از ترس جهنم بر خود بلرزد.
الله، انسان اندیشمند را جاهل و مسلمان با ایمان را عاقل خلق کرده است. او برای اندیشمند، شکنجه‌‌های جهنمی و برای مسلمان مطیع، شیر و عسل بهشتی را وعده می‌دهد.
الله، از راه ترس و وعده هر اندیشه‌‌ای را، که اندکی فراتر از سیاهچال فکر او پرواز کند، نابود می‌سازد. او با شمشیر جهادگران چشمه-‌‌ی خرد انسان را می‌خشکاند تا ایمان به اسلام زنده بماند.
مسلمان باید شادزیستن را زشت و بی ارزش بداند و از زندگی رنج ببرد تا پس از مرگ به سعادت برسد. کسی که خرد او در چنین عقیده‌‌ای فرورفته است، او پدیده‌-های شادی، زیبایی و نیکویی-‌های همزیستی را در سامان راستی و آزادی نمی‌شناسد.
حکومت اسلامی چهره‌‌-ی آشگار حکومت الله است. مردم با ستمکاری و کردار زشت این حکومت پیکار می‌کنند چون ستمی را، که بر آنها می‌رود، سزاوار خود نمی‌دانند. ولی آنها ستم کردن را حق حکومت می‌پندارند.
ادامـــه[+]

Labels: , ,

Friday, March 26, 2010


در بازار دین فروشان، آزادی، یافت نمی‌شود


مـردو آنـاهيـد


در بازار دین‌فروشان زنجیر و ریسمان و احکام بردگی می‌فروشند. دانایی، خوداندیشی، خردورزی، آزادی از پدیده‌‌های نیستند که بتوان آنها را خریداری کرد. آخوند دکاندار اسلام است، آخوند اسلام فروش است، نه اسلام شناس، اسلام دین رسول الله است. اسلام از اوامر الله سخن می‌راند و این احکام با فرهنگ ایران، که بر خرد انسان استوار است، سازگاری ندارد.


دود دين فروشان به چشم همگان می رود
مردمی که هزاران سال سرگردان و از خود بیگانه زیسته‌اند آنها مزه-‌‌ی آزادی را نچشیده‌اند و تنها بر گمان خود آن پدیده را می‌نگارند. این است که چنین مردمی بیشتر به دنبال باغی یا باغبانی می‌گردند که بتوانند میوه‌-ی آزادی را، که خودشان نمی‌شناسند، برای آنها به بار آورد.
از آنجا که زمینه‌‌-ی بینش ما به پلیدی‌ها آلوده شده است، از سویی تخم اندیشه تنها در زمینه-‌ای آزاد رُشد می‌کند، پس تا زمانی، که نتوانیم جهان‌بینی‌-ی خود را از آلودگی‌های هزاره‌ها پاک کنیم، نهال آزادی در جامعه‌‌-ی ایرانیان نمی‌روید. ما خود آزاد نیستیم و نمی‌توانیم آزادانه بیندیشیم، پدیده‌-ی آزادی را نمی‌شناسیم، چگونه باید پدیده-‌ای را که نمی‌شناسیم بیآفرینیم. پدیده‌ای که بیشترین شمار مردم آن را سزاور خود نمی‌دانند. چون آنها خود را عَبدِ "الله" می‌دانند.
می‌بینیم که مسلمانان با ایمان، در مهد آزادی هم، آزاد نیستند حتا آنها با آزادی و آزادگان در ستیز هستند.

بیش از دوهزار سال است که والیان مذهب‌ها با شیوه‌های برده‌سازی بر جامعه-‌‌ی ایران حکمرانی کرده‌اند. حکومت اسلامی، که اندیشه-‌‌ی مردم را در سیاهچال ستم زندانی کرده است، زاییده و پرورانده شده-‌‌ی بینشی است که در درون همین مردم فرو رفته و بر اندیشه‌-ی آنها حاکم شده است.

دشمنان اندیشه، یعنی حکومت اسلامی، بزرگداشت فردوسی و مولوی و حافظ را برپا می‌کنند تا زشتی‌های اسلام را بپوشانند. بر این روش آخوندها بر پیکر اندیشمندان کافر قبای اسلامی می‌پوشانند تا از پوشش اندیشه‌-ی کافران دام بسازند و خامباوران و رمیده شدگان را به دام بیندازند.

خاموشی در برابر دروغ سزاوار آزادیخواهان نیست. ترس و ستمکاری و بدبختی به همراه "دروغ" پیدایش می‌یابند.

ادامـــه[+]

Labels: ,

Friday, March 05, 2010


روشنفکران ما درست ویژگی‌های ما را دارند


مــردو آنـاهيــد



در اجتماعی که احکام شریعت بر آنها حکمفرماست، انبوه مردم تنها از ستمی که بر آنها وارد می‌شود رنج می‌برند. از این روی آنها تنها از ستمکار بیزارند ولی این مردم ستمکاری را زشت نمی‌دانند. آنها از انسان‌ستیزی، که در احکامی بسان جهاد، قصاص، دیه، سنگسار نهفته است، سخن نمی‌گویند بلکه تنها پرسش آنها این است: کدام اوامر اسلامی هستند؟

دادگری و دادگستری در جامعه‌‌ای گسترش می‌یابد که در بینش مردمانش راستکاری و دادخواهی پُرارزش باشد. هیچگاه سامان دادگری در اجتماعی استوار نمی‌شود که مردمانش نیکی و بدی را تنها با معیار حلال و حرام ارزشیابی می‌کنند.
این مردم ستمکاری را از سوی والیان شریعت عدالت می‌پندارند و تا شریعت در ذهن آنها مقدس است به ماهیت انسان‌ستیزی و در نتیجه به مفهوم دادگری پی نخواهند بـُرد. ادامــه[+]

Labels: ,

Tuesday, February 02, 2010


محکمه ی شریعت کشتارگاه انسان است


مـردو آناهیـد



سود انگلستان همیشه با سود الله همسو بوده است. این است که انگلستان انباز و پشتیبان الله است. از هر کشوری هم که انگلستان، به سخن، بیرون رانده شده، باز او، با ماسک اسلام و آیت الله به آن کشور وارد شده است.
اسلامفروشان آگاهانه یا از نادانی خدمتگزاران ارزان و خودکار انگلستان هستند. دشمنی آنها با ایران و ایرانی در سخنان آنها آشگار است. آنها ایران را برای پیشبرد اسلام می‌ خواهند، هیچ گاه آنها از ایران و ایرانی بدون اسلام سخن نگفته-اند و پس از این هم نخواهند گفت. برای آنها آنگاه سرزمینی یا مردمی دوست‌داشتنی است که الله بر آنها حاکم باشد. آنها با مردمی دشمنی می‌ ورزند که آنها بندهای ایمان خود را پاره کنند و بخواهند بر خود فرمانروا باشند. دوستی و دشمنی-ی کشور انگلستان هم درست به همین ویژگی ها پیوند دارند.

بهمـن، سـال نــدای آزادی
بخشی از مردم آرزوها و ایدآل هایی دارند که راه رسیدن به آن آرمان ها را نمی‌ دانند. شاید بیشتر آنها نمی‌ خواهند آن راه را جستجو یا دستکم در پیرامون یافتن آن راه اندیشه کنند. زیرا آنها به آن چه که دارند بیشتر دل بسته-اند و از دگرگون شدن آن ناچیزهایی، که در زندگی-ی آنها هستند، می‌ ترسند. برخی از این گونه کسان، تنها گفته-های دیگران را بازگو می‌ کنند، خودشان ساختار و پی آیند این آرزوها و ایدآل ها را نمی‌ شناسند.
شماری از روشنفکران ایرانی که خیلی هم خود را، در برابر حکومت اسلامی، گستاخ یا سرکش نشان می‌ دهند به همین خمیر مایه-ی زهرآگین آلوده شده-اند. این کسان یا کوتاه اندیش یا دستکم خودفریب هستند.
هیاهوی برخی از آنها به ناآرامی-ی مرغ هایی ماند که یکباره شغالی را در آن نزدیکی گمان ببرند و برای دور ساختن آن شغال فریادرسی را فرا بخوانند.
درست است، من هم از کشتار جوانان دگراندیش، به امر شریعت اسلام، بسیار اندوگین هستم. ولی بیزاری-ی من از شریعت اسلام است، که در احکام آن شریعت: دگراندیشان را گردن می‌ زنند تا فریاد آنها خاموش بشود. محکمه-ی این شریعت و قاضی-ی شرع، تنها ابزاری هستند که با آنها، حقانیت دروغین اسلام را، بر مردم حاکم می‌ سازند.
گفتار من، از کردار این گونه روشنفکران، به خشونت می‌ گراید. زیرا آنها بیزاری خود را تنها از جلادان، یعنی از ابزارهای کشتار، نشان می‌ دهند و از پروردگاران جلادها، که در ایمان آنها پنهان شده-اند، سخن نمی‌ گویند. آنها از آشگار شدن سرشت انسان ستیزی و کاوش در یافتن ریشه-های ستم پرهیز می‌ کنند، افزون بر این، آنها آگاهانه، پسماندگی‌-ها و زشتی-های شریعت را با دروغ می‌ پوشانند.
این گونه دروغوندی، آزاد بودن در داشتن عقیده نیست، بیشتر آزاد بودن در سرکوب کردن راستی و سوختن خرد انسان است.
بی پروایی در گفتار من از، بی شرمی نیست، از دردهای کهنه-ایست که، بیش از هزارسال، گلوی ایرانیان را فشرده و چشم و گوش مردمان را، از دیدن و شنیدن راستی، برگردانده است.


ویژگی‌ های این کسان، که در کردار و رفتارشان پدیدار می‌ شوند، گمراه کننده-ی جنبش آزادیخواهی در ایران است.
آنها زشتی را در ماهیت"حکومت ولایت فقیه، می‌ پوشانند و اشاره به کاستی‌-های یک فقیه می‌ کنند. آنها انسان ستیزی را در احکام شریعت پنهان می‌ دارند و اشاره به کردار حکمرانان می‌ کنند. آنها قانون اساسی-ی حکومت و قضاوت شرع را به داوری می‌ پذیرند. ولی، گه گاهی، از اجرای آن قوانین و قضاوت قاضی ایراد می‌ گیرند. آنها مرگ را سزاوار دگراندیشی می‌ دانند، ولی اتهام دگراندیش بودن متهم را رد می‌ کنند.

ادامــه[+]

Labels: ,

Monday, January 18, 2010

بیـگانگان ایـران ستیـز


چرا حکومت اسلامی شایسته-ی ایرانیان نیست؟


مردو آناهید

در این هزار و چهار سد سال ایرانیان همه-ی دانش، کوشش، خرد، توان حتا تاریخ و فرهنگ خود را به الله و نمایندگان الله پیش کش کرده-اند، به این امید که، با پیشرفت خرد و دانشِ این نامردمان، از پسماندگی و انسان ستیزی-ی اسلام کاسته خواهد شد و از برآیند آن خواری و بدبختی ایرانیان هم به پایان می‌ رسد.



زمانی ایرانیان می‌ توانند در این سر زمین ریشه بدوانند که، در مرزهای سیاسی-ی امروز، به دور پدیده-ای که از بینش این مردم روییده باشد، به یکدیگر پیوند داشته باشند. مردمی می‌ توانند کشوری را استوار بیآرایند که فرهنگ خود را بشناسند و به میهن خود مهر بورزند.
گردانه-ی همگانی-ی مردمان سرزمین و فرهنگ آنهاست. آنها با هر دیدگاهی، که به جهان هستی بنگرند، در سویی می‌ اندیشند که برای کشور آنها سودبخش باشد، آنها کشور خود را با زیباترین دستآوردهای شهروندان آرایش می‌ دهند. این است که اندازه-ی سنجش شهروندان، برای میزان زیبایی و زشتی، سود و شکوه کشور آنهاست و همیشه سود همگانی بر آز و خودپرستی برتری دارد.
در این نگرش میهن فروشی زشت ترین کرداریست که اگر یک خودفروخته از نابخردی انجام بدهد.

در هزار و چهارسدسال پیش، پس از یورش مجاهدین اسلام، به امر خلیفه-ی عربستان، ایرانیان شکست خوردند، پس از چند سدسال خونریزی، سرزمین‌های ایران، به چنگ مسلمانان افتاد. مجاهدین نمی‌ توانستند همه-ی ایرانیان را بکشند یا بفروشند، آنها دارایی مردمان را به غنیمت بردند، شهرهای ایران را سوختند، ولی سرزمین را نمی توانستند بار شترها کنند و در یثرب (مدینه) میان قبیله های جهادگر بخش کنند. مجاهدین اسلام ایرانیانی که زنده مانده بودند، چه موالی و چه آزاده، به بیگاری بستند تا اسلام را، در هر کجا که می‌ شناختند، گسترش دهند و جهان را به زهر نادانی آلوده سازند.

در این هزار و چهار سد سال ایرانیان همه-ی دانش، کوشش، خرد، توان حتا تاریخ و فرهنگ خود را به الله و نمایندگان الله پیش کش کرده-اند، به این امید که، با پیشرفت خرد و دانشِ این نامردمان، از پسماندگی و انسان ستیزی-ی اسلام کاسته خواهد شد و از برآیند آن خواری و بدبختی ایرانیان هم به پایان می‌ رسد. ایرانیان براین پندار بودند که اگر آنها از خلفای نابخرد و بی فرهنگ پاد شاهان بلند پایه و خوشنام بسازند، احکام شریعت اسلام هم از انسان ستیزی به انسان دوستی برمی‌ گردد.
(برخی از ایرانیان هنوز هم از آن خواب بیدار نشده-اند)

از شوربختی، در درازای زمان، ایرانیان نه تنها هوش و کوشش خود را در راه اسلام به دشمنان خود بخشیده-اند بلکه، از برآیند این کردار ناشایست، آنها هویت آزادگی-ی خود را نیز به زهر بردگی آلوده ساخته-اند. برخی از آنها تا آن اندازه در منجلاب پستی فرو رفته-اند که فرمایگی را بخشی از هویت خود می‌ پندارند.

کدام بدبختی و پستی هستند که ما از آنها رنج می‌ بریم؟
گردانندگان حکومت اسلامی پسماندگان مجاهدین بیگانه و دشمنان ایران هستند، آنها هیج گونه پیوندی با ایران و ایرانی ندارند، به جز این که هر اندازه بیشتر، از این مردم و از این سرزمین، برای اسلام و گسترش آن در جهان بهره گیری کنند.

تنها معیار انسان بودن، در شریعت اسلام، ایمان به الله و اطاعت از اوامر او است. دگراندیشان، کافر و محکوم به نابودی هستند. انسان عبدِ الله است نه آزاده. در این شریعت، دوست داشتن هر پدیده-ای شرک شمرده می‌ شود، داشتن هر اندیشه-ای از هر خردمندی کفر است، میهن دوستی و داشتن هر هویتی به جز عبدِ الله بودن دشمنی با الله (محارب) شناخته می‌ شود و مجازاتش مرگ است.
حکومت اسلامی آشگارا ایران و ایرانیان را برای گسترش دادن اسلام به گروگان گرفته است. برای این بیگانگان ایران غنیمت اسلام است نه کشور ایرانیان.


برای این ایران ستیزان، فلسطینی ها، عراقی‌ ها، یمنی ها و جهادگران شیعه مذهب دیگر بر هر ایرانی-ی آزاده برتری دارد. آزادگان ایرانی را تیرباران می‌ کنند، دختران و زنان را برای همخوابی به کرایه می دهند، کودکان زن های کرایه-ای را به ولگردی رها می‌ کنند، انسان ستیزان به ویژه ایران ستیزان را از هر کجا به ایران وارد می‌ کنند و به قضاوت و حکومت می‌ گمارند تا دست ایرانی، به جرم دگراندیشی، از هر نیک کرداری کوتاه بماند.

آیا پذیرفتن حکومت بیگانگان خردستیز، برای ایرانیان، ننگ نیست؟

مردو آناهید
ژانـويـه 2010

دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان [+]

Labels: ,

Sunday, January 17, 2010

هشـدار بـه پشتیبـانـان سکـولار


پیوند موسیچه و گوک


مــردو آنـاهيــد

تا مرداب زهرآگین، در ذهن ایرانیان، نخشکد تخم گل های آزادی در بینش این مردمان نمی‌ روید. ولی در گیتی، پیوسته گلزارهای موجود در زهر این گندآب‌ های پراکنده می‌ خشکند.

شریعت اسلام، در درازای هزار و چهارسد سال تاریخ خود، نشان داده است: به هر کجا که او پای گذارده، آزادی و دادگری را در آن جا خشکانیده است.




موسیچه پرنده-ایست بس زیبا که بسیار خوش آواز است. او در گلزارهای رنگارنگ، کنار چشمه-های پاک، و بر فراز درختان کهن زیست دارد. هر زمان، که او با نوای خوشش به خواندن آغاز کند، همه-ی پرندگان و جانوران آزاده، که گوشی شنوا و هوشی روشن دارند، از دور و نزدیک به سوی او می‌ شتابند و از نوای جانبخش او سرمست می‌ گردند و بال های اندیشه-ای خود را در بلندی-های سپهر به پرواز می‌ گشایند.

گوک، قورباغه-ای است بسیار خشن و بد خروش، که خوراکش از پسمانده-های جانوران مرداب مهیا می‌ شود. در پیرامون مرداب جانورانی بد بو، تیزداندان و درنده وجود دارند که بیشتر آنها در کنده-های زیرزمینی می‌ لولند، از دیدن خورشید پرهیز دارند، از جوانه-ها و ریشه-ی گیاهان نوپا می‌ خورند. این است که گل های زبیا، تازه و خوشبو در آن دیار نمی رویند.

در آن زمان که مرداب زهرآگین سرریز کرد، گوک-‌ها به گلزار موسیچه‌ها یورش بردند، ریشه-ی گل ها را به زهر ستم سوزاندند. از آن پس پیوسته بر میدان مردآب ‌‌ها و شمار گوک‌-ها افزوده و از پهنه-ی گلزار ها کاسته شده است.
با آن تنگی و سختی-ی راه، باز هم از هر کجا پرندگان و جانوران آزاده، که برای شنیدن نوای خوش موسیچه-ها به سوی گلزارها روانه می‌ شدند، ناخواسته شماری از گل ها را لگدمال، برخی از چشمه زارها را شور و بخشی از هوا را به بوی ناخوش آلوده می‌ کردند. این بود که خداوند گلزار با سروش امید به آنها پیام می دهد، که اگر آنها از تخم این گل های خوشبو در سرزمین خود بکارند، موسیچه-هایی هم، در دیار نوشکفته-ی آنها، تخم خواهند گذاشت و گوش و هوش همگان را نوازش خواهند داد.
گوک-های حکمران، که از آشکار شدن زشتی در صدای نکره-ی خود در برابر نوای دل انگیز موسیچه می‌ ترسیدند، با ورود موسیچه و روییدن هر گونه گیاه خوشبویی در ستیز بودند. زیرا آنها به درستی می‌ دانستند: هر چند، تنگه-ی گلزارها گشوده تر شود، پهنه-ی گندآب آنها تنگ تر و در نتیجه از خوراک آنها کاسته خواهد شد.


سرآنجام پرندگان دلباخته، مهرورزان زیبایی و بهزیستی، زهر گندآب را ندیده گرفته و شتابزده به هم پیمانی با گوک ها تن می‌ سپارند. پرندگان، که شیفته-ی آزادی و مهر بودند، می‌ پذیرند: که پیش از کاشتن گل های نوشونده، پیش از آن که موسیچه-ای به آواز بپردازد، گوک-ی را بردوش هر موسیچه فرمانروا سازند، بدان گونه که او نتواند بلندتر از جهش یک قورباغه پرواز کند. پس، از گذاردن این، ننگ و خفت، بر موسیچه-ها، پرندگان اجازه داشته باشند که تخم گل های زیبایی را در آن سرزمین بکارند. به این گمان که گل ها، اندک اندک، آن مرداب را می‌ پوشانند.
موسیچه-ها از رادمنشی و بزرگواری، سنگینی-ی گوک-‌ها را بر دوش کشیدند، از پرواز در سپهر بلند چشم پوشیدند، بوی گندزار را برخود هموار ساختند، از گنداب تلخ نوشیدند ولی هرگز نتوانستند آوازی خوش بخوانند. زیرا گوک ها، که بر پشت آنها نشسته بودند، گلوی موسیچه را در چنگال خود می‌ فشردند. ناله-ای دلخراش جایگزین موزیک جانبخش موسیچه-ها بود.

تا مرداب زهرآگین، در ذهن ایرانیان، نخشکد تخم گل های آزادی در بینش این مردمان نمی‌ روید. ولی در گیتی، پیوسته گلزارهای موجود در زهر این گندآب‌ های پراکنده می‌ خشکند.

زمین شوره سنبل برنیارد
در او تخم عمل ضایع مگردان (سعدی)


شریعت اسلام، در درازای هزار و چهارسد سال تاریخ خود، نشان داده است: به هر کجا که او پای گذارده، آزادی و دادگری را در آن جا خشکانیده است.

مردمان اروپا که، پس از 500 سال مبارزه، گلوی خود را از پنجه-ی کلیسا آزاد ساخته بودند، با سرریز شدن مسلمانان به این کشورها، باز از نو، گلوی آنها در چنگال مسلمانان فشرده می‌ شود.
امروز مردمان دموکرات، سکولار و آزاد اروپا با گرهِ کوری به نام شریعت اسلام روبرو شده-اند که هر زمان تنگ تر و گشودن آن دشوارتر می‌ شود.
در کشورهایی مانند اندونزی، مالزی، سرلانکا، فیلیپین، تایلند، رُمانی، آلبانی مردمانی مسلمان و نیز مردمانی نامسلمان وجود دارند. آشکار است که جهان تنها از مسلمانان این کشورها در هراس است. نامسلمانانی که از این کشورها به اروپا وارد شده-اند بینش خود را با فرهنگ اروپایی گسترده-اند.


تنها مسلمانان با ایمان هستند که پسماندگی‌های مرداب عقیده-ی خود را بر این مردمان فرو می‌ ریزند.

ابر اگر آب زندگی بارد
هرگز از شاخ بید بر نخوری
با فرومایه روزگار مبر
از نی-ی بوریا شکر نخوری (سعدی)

آرزوها و ایدآل های باشکوه، اگر بر واقعیت-های جامعه بُن نهاده شوند، می‌ توانند برانگیزنده-ی خرد و نیروبخش جنبش های مردمان بشوند. شراره-هایی که از درون خود مردم برنخاسته باشند، جدا از واقعیت‌های جامعه هستند، آنها، از برون، تاریکخانه-ی درون مردم را فروزان نمی کنند.

مردو آناهید
ژانـويــه 2010
[+]دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان

Labels: , ,

Wednesday, January 06, 2010

روشنفکران بُت تراش و عابـدان کوتــه خـرد


عقیده-ی پرستندگان هویت آنها می شود


مردو آناهيــد

الله بُتی خشمناک است که عدالت را در عذاب دادن بندگانش تعریف می‌ کند. او، در قرآن، خود را، به ویژگی‌های خشونت‌بار، ستایش می‌ کند و بندگان خود را از شکنجه-هایی، که در پندار انسان نمی‌ گنجند، می‌ ترساند. او از بندگانش در همین جهان اطاعت و بخشندگی می‌ خواهد، ولی او پاداش اطاعت را پس از مرگ وعده می‌ دهد.
الله خود را حقیقت مطلق و تنها حاکم بی رقیب جهان می‌ نامد، در حاکمیت او هر عقیده یا اندیشه-ای، به جز اوامر او، محکوم به نابودی است.




درون مایه-ی حکومت ولایت فقیه را " خمینی و منتظری" بر پایه-ی احکام شریعت اسلام، بُن نهاده-اند و به کردار خود را برای مردم پرستیدنی ساخته، با زور و گستردن ترس، ایمان به نادانی را بر مردم ایران فرود آورده-اند. تار و پود این حکومت، به خواست این دو فقیه، در تاریکخانه-ی دین اسلام و مذهب شیعه بافته شده است.
این دو فقیه در ساختار و اجرای احکام انسان ستیز، قصاص، با یکدیگر هم عقیده و همکلام بوده-اند. رساله-ها و حل المسائل آنها، که پرسش ها و پاسخ‌ های فقهی را روشن می‌ سازند، در انسان ستیزی، با یکدیگر برابر و همسنگ هستند.
هر دو فقیه، از روزنه-ای تنگ، درون مایه-ی احکام شریعت را یکسان و یک رنگ می‌ بینند. تفاوت آنها در ویژگی‌های کارکرد خود آنهاست. بدان گونه که خمینی، نسبت به منتظری، بسیار سخت کوش تر، خشمناک تر، خودخواه تر، باهوش تر و تواناتر بوده است.
شاید بتوان ریشه-ی بخشی از این نابرابری ‌ها را در دوران کودکی-ی آنها شناخت؛ خمینی از خانواده-ای بی بُن و دربدر برآمده که او هرگز پیوندی با مهر و پدیده-ی میهن نداشته است. ولی منتظری در خانواده-ای روستایی پرورش یافته که آن خانواده در زمین ایران بُن داشته است.
به هر روی این دو فقیه، از گوناگون بودن منش و ریشه-ی فرهنگی، کرداری نابرابر داشته-اند؛ بدان گونه که خمینی، از خودخواهی، نمی‌ تواند سستی-ی منتظری را بپذیرد. سرانجام خمینی از کم توان بودن منتظری به خشم آمده و او را از دستگاه خلافت دور می‌ کند.
مفهوم فشرده-ی گفتار خمینی چنین است: اُمت اسلام انقلاب را به ما سپرد، ما سستی کردیم و ضعف نشان دادیم، به اسلام خیانت کردیم، من از ملت معذرت می‌ خواهم، ما باید مانند رسول الله و امامان دشمنان اسلام را گردن بزنیم، محراب جای حرب است. این بود که پیشنمازان، هم چنین منتظری، به همراه خطبه-ی نماز جمعه به جای ذولفقار علی تفنگ روسی به دست می‌ گرفته-اند.
دو اسب همدوش زمانی می‌ توانند ارابه-ای را، در راستایی، به درستی بکشند که هر دو همزور و همراه گام بردارند.
خمینی، برای پیشگیری از کژروی، به نخست وزیر وقت میرحسین موسوی امر می‌ کند که عکس‌های منتظری را از هرکجا دور کنند و موسوی باشتاب و شوق فراوان اوامر خمینی را اجرا می‌ کند. منتظری از سختی-ی ایمانش ملعون خمینی نمی‌ شود بلکه او از سستی-ی توانش برکنار می‌ گردد.
این که خمینی نمی‌ تواند سستی و ناتوانی منتظری را بپذیرد یا منتظری نمی‌ تواند تندروی و خودخواهی خمینی را تحمل کند از خشونت و انسان ستیزی-ی حکومت ولایت فقیه، که پرداخته-ی این دو فقیه می‌ باشد، نمی‌ کاهد. منتظری تندروی و خشم خمینی را بهانه می‌ کند تا سستی و ناتوانی-ی خود را بپوشاند. او پیوسته احکام خشونت بار شریعت را ستایش کرده و هیچگاه کشتار کفار ( نامسلمانان) و کشتار مرتدها (دگراندیشان مسلمان) را نکوهش نکرده است.
والیان اسلام ویژگی‌های ترسناک الله را تازه به تازه در نام هایی فریبنده پنهان می‌ کنند تا پرستندگان، از مردم ستیزی در این شریعت، بیزار نشود.



نمـونــه: "خشم" الله را به نام " مهر" و "دوزخ" الله را به نام "داد" برای پیروان تفسیر می‌ کنند. آنها نمی‌ خواهند، با پوشش‌های زیبا، ویژگی‌هایی را، که در حاکمیت الله هستند، دگرگون سازند بلکه آنها برآن هستند که مردمان را با، ارزش‌های فرهنگ خودشان، بفریبند. زیرا بیشتر مردم "واژه" را از پوسته-ی آن می‌ شناسند و هسته-ی واژه برای هر شونده-ای گویا نیست.

زندانی ساختن اندیشه-ی مسلمانان، در تاریکخانه-ی اسلام، ستمی است نابخشودنی که بر جامعه-ی بشریت وارد می‌ آید.

ادامــــــــــه[+]

مردو آناهید
ژانــويــه 2010

دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]

Labels: ,

Wednesday, December 16, 2009

شیـادان دیـن‌فـروش


پرسش! آذرخش خرد است نه نشان نادانی


مردو آناهید



دین‌فروشان بیشتر از هر شعبده بازی، با نمایش دروغ، چشم مردمان را بسته و آنها را منتر کرده-اند.
هیچ ویروسی زیان آورتر از دین و هیچ راهزنی ستمکارتر از دین‌فروش نیست. زیرا ویروس تن بیمار را می‌ آزارد، دین چشمه-ی خرد مردمان را می‌ خشکاند.
راهزن دارایی یا جان کسانی را می‌ رباید. دین‌فروش آزادی را از جامعه می‌ دزدد و وجدان انسان را در سیاهچال ترس به گروگان می‌ گیرد. بیمار، از زهر ویروس رنج می‌ برد، او پادزهری را، برای تندرستی، می‌ جوید. پیرو، از اندیشیدن و نزدیک شدن به آگاهی (کفر) می‌ ترسد، او از هر انگیزه-ای، که در ایمانش خراش ایجاد کند، می‌ گریزد.



دین‌فروش کسی است که احکام الله را (یا احکام معبود دیگری را بزک کرده و آنها را با پوشش‌های دروغ به ساده دلان فرو می‌ کند)

دین‌فروش مانند یک شعبده باز است. او می‌ خواهد کالایی را که مردم نمی‌ شناسند، پدیده-ای را که وجود ندارد، به دروغ به نام حقیقت به مردم فرو کند.

در دیدگاه اسلام‌فروشان، خردمندان جهان، آنان که آزادانه در پیرامون جهان هستی اندیشه کرده یا می‌ کنند، همگی جاهل هستند. الله چشم و گوش خردمندان را بسته است که آنها - دروغ را به نام- حقیقت نپذیرند تا آتش دوزخ از هستی-ی آنها فروزان گردد.

دین‌فروشان از انسان آزاد، که می‌ بایست پرسان و جوینده باشد، برده-ای، گوش به فرمان، می‌ سازند.


معیار همه-ی دین باوران: حاکمیت خالق بر مخلوق است. یعنی در باور آنها انسان برده خلق شده و برای شناخت حکمت خالق خود ناتوان است. از این روی آنها نمی‌ توانند پسماندگی، دروغوندی، خردسوزی، انسان ستیزی، برده پروری را در دین‌ها شناسایی کنند.

دین‌فروشان، در فریب‌خوردگان دین، ویژگی‌های انسان را سرکوب می‌ کنند و از او برده-ای می‌ سازند، خودکار و خودستیز، که او نیاز به زنجیر و تازیانه ندارد.

مردو آناهید
آدينه ۲۰ آذر ۱٣٨٨ - ۱۱ دسامبر ۲۰۰۹

ادامــــــه[+]


Labels: