بـی پـايـان

مسلمانانِ ايران، نام و ننگ را نمی‌ شناسند و از حاکميت ِ دشمنانِ ايران هم شرمسار نمی شوند. مسلمان ِ ايرانی، در ولايت فقيه، موالی است و ايران ستيزان مولای او هستند

Monday, January 25, 2010

بهمـن، ســال نــدای آزادی


نام های رفته و ننگ های مانده


مـردو آنـاهیـد


و در فرهنگ ایران بردگی و سرفرود آوردن به ویژه در برابر بیگانگان ننگین و زشت ترین کردار است.


در شریعت اسلام، الله، بی بُن و بی سرشت است، او نه زاییده شده و نه می‌ زاید، او به اراده، بدون خرد و اندیشه، از هیچ، چیزی را، خلق می‌ کند. ویژگی-های مخلوق او ناخواسته هستند، زیرا ساماندهنده نیاز به اندیشیدن دارد و الله اندیشه نمی‌ کند، هر پدیده-ای خودسر و سرگردان و به اراده-ی الله در سجود است. انسان هم باید نابخرادانه، بی چون و چرا، پیوسته ذاکر و شاکر الله باشد تا اندکی از توفان خشم خالق خود بکاهد.

در شریعت اسلام همه-ی مردمان عبد، یا بنده-ی الله هستند، انسان باید همه روزه با خفت و خواری، روزی خود را، از الله درخواست کند و پیوسته او را شکر گزار باشد، گدایی و پستی و خاکساری، در برابر الله،تن دادن به بدبختی از نشانه-های عبادت و ایمان به اوامر الله هستند. وظیفه-ی روزانه-ی هر مسلمان است. ستایش رسول الله، اطاعت از احکام الله،
هر اندیشه-ای، که ورای اوامر الله باشد، به سختی مجازات می‌ شود و کمترین مجازاتش سوختن اندیشمند در آتش است. جانستانی و آزار دادن انسان، نشان، عدالت الله و کشتار نامسلمانان از افتخارات تاریخی-ی مسلمانان هستند. بر هر مسلمانانی حکم شده است که او خود را، با عبادت، سختی و گرسنگی، بیآزارد و در راه الله کافران و جانوران را سر ببرد.


آیا نباید پرسید:چرا ایرانیان الله را با نام‌های خدایان خود آراسته و خود را با نام های عربی داغ کرده-اند؟
ایرانیان، که سرکوب مجاهدین عرب بودند، رفته رفته و به ناچار با دلاوران، با جشن‌ ها، با دانش، با هویت (مینوی خویشتن) و با فرهنگ خود بیگانه شدند. کسانی که با هویت خود، با فرهنگ خود، بیگانه بشوند آنها، هموندی و مردم بودن را فراموش می‌ کنند. نام و ننگ، آفرین و دشنام، برای آنها سرفرازی و سرافکندگی نمی‌ آورد.

در شریعت اسلام همه-ی مردمان عبد، یا بنده-ی الله هستند، انسان باید همه روزه با خفت و خواری، روزی خود را، از الله درخواست کند و پیوسته او را شکر گزار باشد، گدایی و پستی و خاکساری، در برابر الله، وظیفه-ی روزانه-ی هر مسلمان است. ستایش رسول الله، اطاعت از احکام الله، تن دادن به بدبختی از نشانه-های عبادت و ایمان به اوامر الله هستند.

ادامــــــــــــــــــه[+]

Labels: ,

Saturday, January 23, 2010


ویژگی های ایرانی کدامند؟


مـردو آنـاهیـد


قانون‌های نا آزموده یا احکام کهنه-ی مذهبی، بندهایی هستند خشکیده که از نگرش و فرهنگ مردم برنخاسته-اند. روشنفکران اسلامزده، از راه پندارهای نادرست، یا آخوندها، از راه ایمان به اسلام، شماری از این گونه قانون‌ها را به رنگ دلخواه "ایرانی" جدا کرده و حقوق شهروندان را با آنها مرزبندی می‌کنند. چسپاندن پسوند "ایرانی" به پدیده-ی "جمهوری" زمینه-ی دروغ پروری و مردمفریبی را برای "حکومتی" حاکم بر مردمی "محکوم" فراهم می‌سازد.


در فریادهای جنبش کنونی-ی آزادیخواهان ایران می‌شنویم: "جمهوری ایرانی"
این فریاد امید تازه-ای را در دل برخی از روشنفکران رویانده است. بیشتر آنها این فریاد را با شور و شادمانی بازگو کرده و این خواسته را جهش بلندی در برابر نام "جمهوری اسلامی" ارزیابی می‌کنند.
شاید این فریاد جهش بلندی را هم به دنبال بیاورد ولی کسی پیشدان روند و فرآورد این جنبش نیست که او بتواند شاهین را در تخمی نگذاشته پیش خرید کند. اکنون چنین می‌نماید که اگر ولایت فقیه، برای نجات اسلام عزیز، نام "جمهوری ایرانی" را، به جای نام "چمهوری اسلامی"، بپذیرد این فرهیختگان پیروزی-ی خود را جشن می‌گیرند.

همان گونه که حکومت اسلامی با پیشوند نام"جمهوری" به سامانی با مفهوم "فرمانروایی توده-های مردم" برگردانده نشده است، با جایگزین کردن نام "ایرانی" به جای "اسلامی" هم، خلافت الله، به سامان مردمسالاری برنمی‌گردد.

واژه-ی "مردمسالاری"، دارای هسته و درون مایه-ی ویژه-ایست، که این پدیده را پُر ارزش می‌سازد. ارزش هنری و ادبی-ی این واژه تنها مفهوم گفتاری بلند را در سخنی کوتاه بازگو می‌کند. سامان مردمسالاری به میزان هماندیشی، همیاری، همکاری-ی مردم، در کشورآرایی، بستگی دارد نه به نگرش زورمندانی که بر مردم حکمرانی می‌کنند.
"مردمسالاری" در قوانین و حقوقی آشکار می‌شود که از بینش مردم برخاسته باشند. "مردمسالاری" می‌تواند در سامانی به نام "جمهوری" یا "پاد – شاهی" یا " شهر – یاری" پدیدار شود؛ اگر سرکردگان این سامان، از سوی مردم گماشته شده باشند. مردمی، بر روند و سوی پیشرفت کشور خود، سالار هستند که بتوانند بر کردار سرکردگان کشور خود فرمانرایی و داوری کنند.
ادامـــــــــه[+]

Labels: , ,

Thursday, January 21, 2010


برخوردی به پیام سید عبد الکریم (سروش)


مـردو آنـاهیـد


پیام "سید عبد الکریم"-ی [که در دیدگاه او، نشانی از "سروش" نیست] با گفتارهای همیشگی-ی او همرنگ و همسو می‌ باشد. ولی، ترس او به روشنی در این نامه[+]، از رسوا شدن اسلام و آشگارشدن جنایات، در پی آیند اوامر الله، دیده می‌ شود.


در هنگامی که، ماسک دروغ از سیمای اسلام کنار زده شود، چهره-ی خشمناک الله بر کسانی آشگار می‌ گردد؛ اسلامفروشان، که کالایی به جز اسلام در دکان خود ندارند، از ترس شکست اسلام و ورشکستگی-ی خود، دست به شعبده بازی می‌ زنند و به پنهان ساختن سیمای اسلام، در تاریک بافته-های خود، می‌ پردازند.

این مردمفریبان، که خود را ناچیز و دروغ می‌ دانند، هنگامی که الله را در پرتگاه مرگ می‌ بینند، باز هم دست به دامان همان الهی می شوند که می‌ خواهند او را از نابودی نجات بدهند. این کسان هم مانند همه-ی مسلمانان خود را گناهکار و در برابر الله خود را بی آبرو می‌ پندارند.
این است که مسمانان برای مردگان هزارساله، که خودشان آنها را خلق کرده-اند، قربانی نذر می‌ کنند تا الله، به آبروی بت‌های به خاک شده-ی آنها، پیکر شکسته-ی اسلام را بازسازی کند.

مُنجی-های اسلام، از خود الله هم، برای اسلام، دلسوزتر هستند و هم از رسوایی اسلام بیشتر از الله می‌ ترسند. آنها برای پوشاندن سیمای اسلام، خواهان هستند که حتا قدرت را از الله بگیرند و به مردگان بت شده بسپارند. زیرا آنها در دکه خود اسلام را می‌فروشند نه الله را.

اکنون که جنایات اسلام، در کردار حکومت اسلامی، بر مردمان بینای جهان آشگار شده است، سید عبد الکریم، مانند اسلامفروشان دیگر، برای پوشاندن انسان ستیز بودن اسلام، شتاب زده شده است. او هم مانند زاهدها راستین دست به کار است تا جنایات آشگار شده را، که بیش از هزارسال بر مردم ایران وارد می‌ شوند، به ریش خامنه-ای و همیارانش ببندد تا، مانند همیشه، خون جوانان ایرانی را از شمشیر الله و از چنگال والیان اسلام پاک کند.
"سید عبد الکریم" از جنایات رسوا شده-ی خامنه-ای با بیزاری سخن می‌ گوید و به همراه این سخنان احکامی را ستایش می‌ کند که آنها تنها بر کشتار مردمان و کردار انسان ستیزان بنیان گرفته-اند. آیا کردار و رفتاری که رسول الله، در زمان خودش، با دگراندیشان داشته است، کمتر از کردار و رفتار خامنه-ای زشت و ننگین بوده-اند؟
ادامـــــــــه[+]

Labels: , , ,

Monday, January 18, 2010

بیـگانگان ایـران ستیـز


چرا حکومت اسلامی شایسته-ی ایرانیان نیست؟


مردو آناهید

در این هزار و چهار سد سال ایرانیان همه-ی دانش، کوشش، خرد، توان حتا تاریخ و فرهنگ خود را به الله و نمایندگان الله پیش کش کرده-اند، به این امید که، با پیشرفت خرد و دانشِ این نامردمان، از پسماندگی و انسان ستیزی-ی اسلام کاسته خواهد شد و از برآیند آن خواری و بدبختی ایرانیان هم به پایان می‌ رسد.



زمانی ایرانیان می‌ توانند در این سر زمین ریشه بدوانند که، در مرزهای سیاسی-ی امروز، به دور پدیده-ای که از بینش این مردم روییده باشد، به یکدیگر پیوند داشته باشند. مردمی می‌ توانند کشوری را استوار بیآرایند که فرهنگ خود را بشناسند و به میهن خود مهر بورزند.
گردانه-ی همگانی-ی مردمان سرزمین و فرهنگ آنهاست. آنها با هر دیدگاهی، که به جهان هستی بنگرند، در سویی می‌ اندیشند که برای کشور آنها سودبخش باشد، آنها کشور خود را با زیباترین دستآوردهای شهروندان آرایش می‌ دهند. این است که اندازه-ی سنجش شهروندان، برای میزان زیبایی و زشتی، سود و شکوه کشور آنهاست و همیشه سود همگانی بر آز و خودپرستی برتری دارد.
در این نگرش میهن فروشی زشت ترین کرداریست که اگر یک خودفروخته از نابخردی انجام بدهد.

در هزار و چهارسدسال پیش، پس از یورش مجاهدین اسلام، به امر خلیفه-ی عربستان، ایرانیان شکست خوردند، پس از چند سدسال خونریزی، سرزمین‌های ایران، به چنگ مسلمانان افتاد. مجاهدین نمی‌ توانستند همه-ی ایرانیان را بکشند یا بفروشند، آنها دارایی مردمان را به غنیمت بردند، شهرهای ایران را سوختند، ولی سرزمین را نمی توانستند بار شترها کنند و در یثرب (مدینه) میان قبیله های جهادگر بخش کنند. مجاهدین اسلام ایرانیانی که زنده مانده بودند، چه موالی و چه آزاده، به بیگاری بستند تا اسلام را، در هر کجا که می‌ شناختند، گسترش دهند و جهان را به زهر نادانی آلوده سازند.

در این هزار و چهار سد سال ایرانیان همه-ی دانش، کوشش، خرد، توان حتا تاریخ و فرهنگ خود را به الله و نمایندگان الله پیش کش کرده-اند، به این امید که، با پیشرفت خرد و دانشِ این نامردمان، از پسماندگی و انسان ستیزی-ی اسلام کاسته خواهد شد و از برآیند آن خواری و بدبختی ایرانیان هم به پایان می‌ رسد. ایرانیان براین پندار بودند که اگر آنها از خلفای نابخرد و بی فرهنگ پاد شاهان بلند پایه و خوشنام بسازند، احکام شریعت اسلام هم از انسان ستیزی به انسان دوستی برمی‌ گردد.
(برخی از ایرانیان هنوز هم از آن خواب بیدار نشده-اند)

از شوربختی، در درازای زمان، ایرانیان نه تنها هوش و کوشش خود را در راه اسلام به دشمنان خود بخشیده-اند بلکه، از برآیند این کردار ناشایست، آنها هویت آزادگی-ی خود را نیز به زهر بردگی آلوده ساخته-اند. برخی از آنها تا آن اندازه در منجلاب پستی فرو رفته-اند که فرمایگی را بخشی از هویت خود می‌ پندارند.

کدام بدبختی و پستی هستند که ما از آنها رنج می‌ بریم؟
گردانندگان حکومت اسلامی پسماندگان مجاهدین بیگانه و دشمنان ایران هستند، آنها هیج گونه پیوندی با ایران و ایرانی ندارند، به جز این که هر اندازه بیشتر، از این مردم و از این سرزمین، برای اسلام و گسترش آن در جهان بهره گیری کنند.

تنها معیار انسان بودن، در شریعت اسلام، ایمان به الله و اطاعت از اوامر او است. دگراندیشان، کافر و محکوم به نابودی هستند. انسان عبدِ الله است نه آزاده. در این شریعت، دوست داشتن هر پدیده-ای شرک شمرده می‌ شود، داشتن هر اندیشه-ای از هر خردمندی کفر است، میهن دوستی و داشتن هر هویتی به جز عبدِ الله بودن دشمنی با الله (محارب) شناخته می‌ شود و مجازاتش مرگ است.
حکومت اسلامی آشگارا ایران و ایرانیان را برای گسترش دادن اسلام به گروگان گرفته است. برای این بیگانگان ایران غنیمت اسلام است نه کشور ایرانیان.


برای این ایران ستیزان، فلسطینی ها، عراقی‌ ها، یمنی ها و جهادگران شیعه مذهب دیگر بر هر ایرانی-ی آزاده برتری دارد. آزادگان ایرانی را تیرباران می‌ کنند، دختران و زنان را برای همخوابی به کرایه می دهند، کودکان زن های کرایه-ای را به ولگردی رها می‌ کنند، انسان ستیزان به ویژه ایران ستیزان را از هر کجا به ایران وارد می‌ کنند و به قضاوت و حکومت می‌ گمارند تا دست ایرانی، به جرم دگراندیشی، از هر نیک کرداری کوتاه بماند.

آیا پذیرفتن حکومت بیگانگان خردستیز، برای ایرانیان، ننگ نیست؟

مردو آناهید
ژانـويـه 2010

دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان [+]

Labels: ,

Sunday, January 17, 2010

هشـدار بـه پشتیبـانـان سکـولار


پیوند موسیچه و گوک


مــردو آنـاهيــد

تا مرداب زهرآگین، در ذهن ایرانیان، نخشکد تخم گل های آزادی در بینش این مردمان نمی‌ روید. ولی در گیتی، پیوسته گلزارهای موجود در زهر این گندآب‌ های پراکنده می‌ خشکند.

شریعت اسلام، در درازای هزار و چهارسد سال تاریخ خود، نشان داده است: به هر کجا که او پای گذارده، آزادی و دادگری را در آن جا خشکانیده است.




موسیچه پرنده-ایست بس زیبا که بسیار خوش آواز است. او در گلزارهای رنگارنگ، کنار چشمه-های پاک، و بر فراز درختان کهن زیست دارد. هر زمان، که او با نوای خوشش به خواندن آغاز کند، همه-ی پرندگان و جانوران آزاده، که گوشی شنوا و هوشی روشن دارند، از دور و نزدیک به سوی او می‌ شتابند و از نوای جانبخش او سرمست می‌ گردند و بال های اندیشه-ای خود را در بلندی-های سپهر به پرواز می‌ گشایند.

گوک، قورباغه-ای است بسیار خشن و بد خروش، که خوراکش از پسمانده-های جانوران مرداب مهیا می‌ شود. در پیرامون مرداب جانورانی بد بو، تیزداندان و درنده وجود دارند که بیشتر آنها در کنده-های زیرزمینی می‌ لولند، از دیدن خورشید پرهیز دارند، از جوانه-ها و ریشه-ی گیاهان نوپا می‌ خورند. این است که گل های زبیا، تازه و خوشبو در آن دیار نمی رویند.

در آن زمان که مرداب زهرآگین سرریز کرد، گوک-‌ها به گلزار موسیچه‌ها یورش بردند، ریشه-ی گل ها را به زهر ستم سوزاندند. از آن پس پیوسته بر میدان مردآب ‌‌ها و شمار گوک‌-ها افزوده و از پهنه-ی گلزار ها کاسته شده است.
با آن تنگی و سختی-ی راه، باز هم از هر کجا پرندگان و جانوران آزاده، که برای شنیدن نوای خوش موسیچه-ها به سوی گلزارها روانه می‌ شدند، ناخواسته شماری از گل ها را لگدمال، برخی از چشمه زارها را شور و بخشی از هوا را به بوی ناخوش آلوده می‌ کردند. این بود که خداوند گلزار با سروش امید به آنها پیام می دهد، که اگر آنها از تخم این گل های خوشبو در سرزمین خود بکارند، موسیچه-هایی هم، در دیار نوشکفته-ی آنها، تخم خواهند گذاشت و گوش و هوش همگان را نوازش خواهند داد.
گوک-های حکمران، که از آشکار شدن زشتی در صدای نکره-ی خود در برابر نوای دل انگیز موسیچه می‌ ترسیدند، با ورود موسیچه و روییدن هر گونه گیاه خوشبویی در ستیز بودند. زیرا آنها به درستی می‌ دانستند: هر چند، تنگه-ی گلزارها گشوده تر شود، پهنه-ی گندآب آنها تنگ تر و در نتیجه از خوراک آنها کاسته خواهد شد.


سرآنجام پرندگان دلباخته، مهرورزان زیبایی و بهزیستی، زهر گندآب را ندیده گرفته و شتابزده به هم پیمانی با گوک ها تن می‌ سپارند. پرندگان، که شیفته-ی آزادی و مهر بودند، می‌ پذیرند: که پیش از کاشتن گل های نوشونده، پیش از آن که موسیچه-ای به آواز بپردازد، گوک-ی را بردوش هر موسیچه فرمانروا سازند، بدان گونه که او نتواند بلندتر از جهش یک قورباغه پرواز کند. پس، از گذاردن این، ننگ و خفت، بر موسیچه-ها، پرندگان اجازه داشته باشند که تخم گل های زیبایی را در آن سرزمین بکارند. به این گمان که گل ها، اندک اندک، آن مرداب را می‌ پوشانند.
موسیچه-ها از رادمنشی و بزرگواری، سنگینی-ی گوک-‌ها را بر دوش کشیدند، از پرواز در سپهر بلند چشم پوشیدند، بوی گندزار را برخود هموار ساختند، از گنداب تلخ نوشیدند ولی هرگز نتوانستند آوازی خوش بخوانند. زیرا گوک ها، که بر پشت آنها نشسته بودند، گلوی موسیچه را در چنگال خود می‌ فشردند. ناله-ای دلخراش جایگزین موزیک جانبخش موسیچه-ها بود.

تا مرداب زهرآگین، در ذهن ایرانیان، نخشکد تخم گل های آزادی در بینش این مردمان نمی‌ روید. ولی در گیتی، پیوسته گلزارهای موجود در زهر این گندآب‌ های پراکنده می‌ خشکند.

زمین شوره سنبل برنیارد
در او تخم عمل ضایع مگردان (سعدی)


شریعت اسلام، در درازای هزار و چهارسد سال تاریخ خود، نشان داده است: به هر کجا که او پای گذارده، آزادی و دادگری را در آن جا خشکانیده است.

مردمان اروپا که، پس از 500 سال مبارزه، گلوی خود را از پنجه-ی کلیسا آزاد ساخته بودند، با سرریز شدن مسلمانان به این کشورها، باز از نو، گلوی آنها در چنگال مسلمانان فشرده می‌ شود.
امروز مردمان دموکرات، سکولار و آزاد اروپا با گرهِ کوری به نام شریعت اسلام روبرو شده-اند که هر زمان تنگ تر و گشودن آن دشوارتر می‌ شود.
در کشورهایی مانند اندونزی، مالزی، سرلانکا، فیلیپین، تایلند، رُمانی، آلبانی مردمانی مسلمان و نیز مردمانی نامسلمان وجود دارند. آشکار است که جهان تنها از مسلمانان این کشورها در هراس است. نامسلمانانی که از این کشورها به اروپا وارد شده-اند بینش خود را با فرهنگ اروپایی گسترده-اند.


تنها مسلمانان با ایمان هستند که پسماندگی‌های مرداب عقیده-ی خود را بر این مردمان فرو می‌ ریزند.

ابر اگر آب زندگی بارد
هرگز از شاخ بید بر نخوری
با فرومایه روزگار مبر
از نی-ی بوریا شکر نخوری (سعدی)

آرزوها و ایدآل های باشکوه، اگر بر واقعیت-های جامعه بُن نهاده شوند، می‌ توانند برانگیزنده-ی خرد و نیروبخش جنبش های مردمان بشوند. شراره-هایی که از درون خود مردم برنخاسته باشند، جدا از واقعیت‌های جامعه هستند، آنها، از برون، تاریکخانه-ی درون مردم را فروزان نمی کنند.

مردو آناهید
ژانـويــه 2010
[+]دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان

Labels: , ,

Wednesday, January 06, 2010

روشنفکران بُت تراش و عابـدان کوتــه خـرد


عقیده-ی پرستندگان هویت آنها می شود


مردو آناهيــد

الله بُتی خشمناک است که عدالت را در عذاب دادن بندگانش تعریف می‌ کند. او، در قرآن، خود را، به ویژگی‌های خشونت‌بار، ستایش می‌ کند و بندگان خود را از شکنجه-هایی، که در پندار انسان نمی‌ گنجند، می‌ ترساند. او از بندگانش در همین جهان اطاعت و بخشندگی می‌ خواهد، ولی او پاداش اطاعت را پس از مرگ وعده می‌ دهد.
الله خود را حقیقت مطلق و تنها حاکم بی رقیب جهان می‌ نامد، در حاکمیت او هر عقیده یا اندیشه-ای، به جز اوامر او، محکوم به نابودی است.




درون مایه-ی حکومت ولایت فقیه را " خمینی و منتظری" بر پایه-ی احکام شریعت اسلام، بُن نهاده-اند و به کردار خود را برای مردم پرستیدنی ساخته، با زور و گستردن ترس، ایمان به نادانی را بر مردم ایران فرود آورده-اند. تار و پود این حکومت، به خواست این دو فقیه، در تاریکخانه-ی دین اسلام و مذهب شیعه بافته شده است.
این دو فقیه در ساختار و اجرای احکام انسان ستیز، قصاص، با یکدیگر هم عقیده و همکلام بوده-اند. رساله-ها و حل المسائل آنها، که پرسش ها و پاسخ‌ های فقهی را روشن می‌ سازند، در انسان ستیزی، با یکدیگر برابر و همسنگ هستند.
هر دو فقیه، از روزنه-ای تنگ، درون مایه-ی احکام شریعت را یکسان و یک رنگ می‌ بینند. تفاوت آنها در ویژگی‌های کارکرد خود آنهاست. بدان گونه که خمینی، نسبت به منتظری، بسیار سخت کوش تر، خشمناک تر، خودخواه تر، باهوش تر و تواناتر بوده است.
شاید بتوان ریشه-ی بخشی از این نابرابری ‌ها را در دوران کودکی-ی آنها شناخت؛ خمینی از خانواده-ای بی بُن و دربدر برآمده که او هرگز پیوندی با مهر و پدیده-ی میهن نداشته است. ولی منتظری در خانواده-ای روستایی پرورش یافته که آن خانواده در زمین ایران بُن داشته است.
به هر روی این دو فقیه، از گوناگون بودن منش و ریشه-ی فرهنگی، کرداری نابرابر داشته-اند؛ بدان گونه که خمینی، از خودخواهی، نمی‌ تواند سستی-ی منتظری را بپذیرد. سرانجام خمینی از کم توان بودن منتظری به خشم آمده و او را از دستگاه خلافت دور می‌ کند.
مفهوم فشرده-ی گفتار خمینی چنین است: اُمت اسلام انقلاب را به ما سپرد، ما سستی کردیم و ضعف نشان دادیم، به اسلام خیانت کردیم، من از ملت معذرت می‌ خواهم، ما باید مانند رسول الله و امامان دشمنان اسلام را گردن بزنیم، محراب جای حرب است. این بود که پیشنمازان، هم چنین منتظری، به همراه خطبه-ی نماز جمعه به جای ذولفقار علی تفنگ روسی به دست می‌ گرفته-اند.
دو اسب همدوش زمانی می‌ توانند ارابه-ای را، در راستایی، به درستی بکشند که هر دو همزور و همراه گام بردارند.
خمینی، برای پیشگیری از کژروی، به نخست وزیر وقت میرحسین موسوی امر می‌ کند که عکس‌های منتظری را از هرکجا دور کنند و موسوی باشتاب و شوق فراوان اوامر خمینی را اجرا می‌ کند. منتظری از سختی-ی ایمانش ملعون خمینی نمی‌ شود بلکه او از سستی-ی توانش برکنار می‌ گردد.
این که خمینی نمی‌ تواند سستی و ناتوانی منتظری را بپذیرد یا منتظری نمی‌ تواند تندروی و خودخواهی خمینی را تحمل کند از خشونت و انسان ستیزی-ی حکومت ولایت فقیه، که پرداخته-ی این دو فقیه می‌ باشد، نمی‌ کاهد. منتظری تندروی و خشم خمینی را بهانه می‌ کند تا سستی و ناتوانی-ی خود را بپوشاند. او پیوسته احکام خشونت بار شریعت را ستایش کرده و هیچگاه کشتار کفار ( نامسلمانان) و کشتار مرتدها (دگراندیشان مسلمان) را نکوهش نکرده است.
والیان اسلام ویژگی‌های ترسناک الله را تازه به تازه در نام هایی فریبنده پنهان می‌ کنند تا پرستندگان، از مردم ستیزی در این شریعت، بیزار نشود.



نمـونــه: "خشم" الله را به نام " مهر" و "دوزخ" الله را به نام "داد" برای پیروان تفسیر می‌ کنند. آنها نمی‌ خواهند، با پوشش‌های زیبا، ویژگی‌هایی را، که در حاکمیت الله هستند، دگرگون سازند بلکه آنها برآن هستند که مردمان را با، ارزش‌های فرهنگ خودشان، بفریبند. زیرا بیشتر مردم "واژه" را از پوسته-ی آن می‌ شناسند و هسته-ی واژه برای هر شونده-ای گویا نیست.

زندانی ساختن اندیشه-ی مسلمانان، در تاریکخانه-ی اسلام، ستمی است نابخشودنی که بر جامعه-ی بشریت وارد می‌ آید.

ادامــــــــــه[+]

مردو آناهید
ژانــويــه 2010

دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]

Labels: ,