بـی پـايـان

مسلمانانِ ايران، نام و ننگ را نمی‌ شناسند و از حاکميت ِ دشمنانِ ايران هم شرمسار نمی شوند. مسلمان ِ ايرانی، در ولايت فقيه، موالی است و ايران ستيزان مولای او هستند

Monday, March 04, 2013

مردم سالاری نه مردم رانی است

مـردو آنـاهيــد




مردمی که به عقيده‌ای بند باشند آنها گوسفندوار چوبدارانی را به امر خليفه برای راندن ِ ارابه‌ی حکومت، که خودشان آن را می‌کشند، انتخاب می‌کنند.

مردمسالاری هنگامی است که فرمانروايان، مردم را سالار بدانند، نه خود را سالار بر مردم بپندارند. داد پروردن و داد خواستن، در هر فرمانروايی، به ميزان ِ آگاهی و به ژرفای نگرش مردمان پيوند دارند.

ستمنامه‌ای(قانون اساسی) که تنها خوشمزه، از روی خوشباوری، همساز با عقيده‌ی مردم، در دفتری نگاشته‌اند و حکمرانان را بيشترين شمار از پيروان ِ همان عقيده بر گزيده‌اند، جولانگاهی است برای دروغوندان، دينمداران، مزدوران، انسان ستيزان و شارلاتانهای سياست پيشه، نه زمينه‌ی است برای کشورآرايی. حکومتی که، با شمار ِ برگزيدگانی از انبوه ِ پيروان، زورمند شده است، نسبت به پسماندگی‌ی عقيده‌ی برگزيدگان، حاکميتی است ستمکار، برده منش، خودفروخته، انسان ستيز و دروغوند. زيرا بيشترين شمار از هر مردمی کسانی هستند که کمترين دانش، کمترين آگاهی، کوتاهترين نگرش و تنگ ترين ديدگاه را دارند. از اين روی دروغوندان هميشه از نيروی انبوه ِ مردمان برای سرکوب ِ سامان ِ مردمی بهره مند می‌شوند.[+] ادامـــــه

Labels: ,

Saturday, February 23, 2013

در حاکميت ِ الله همه دروغوند هستند

مـردو آنـاهيــد




دگرسو با پندهای عارفانه، ايرانيان در بيهودگی تن پرورتر، خوشباورتر، کورانديش‌تر، برده منش‌تر و با فرهنگ ِ ايران بيگانه تر شده‌اند. شايد برخی گمان می‌برند: کسانی که به زيارت گوری در قونيه می‌روند، روشن تر از کسانی می‌انديشند که کربلا را زيارت می‌کنند. اين گمان از کوتاهنگری و اسلامزدگی‌ی آنها است. زيرا گورپرستی، آدم پرستی، بُت پرستی، و از اين نمونه کژپنداری‌‌ها، تنها در ديدگاهی تاريک همراه با ناآگاهی پديدار می‌شوند.

بی گمان فرهنگ ايران سرآمد ِ بينش ِ انديشمندان جهان بوده است. زيرا اين فرهنگ بر جهان بينی‌ی ماده(ماتراسپنتا = ماده‌ی نخستين = ماده‌ی گزندناپذير) بنا شده است. در اين جهان بينی هر پديده‌ای از پديده‌ای پيشين برآمده يا بهتر بگويم زاييده شده است، هيچگاه پديده‌ای، به اراده‌ی پنداری ناموجود، از هيچ خلق نشده و هيچ ماده‌ای به نيستی نگراييده است. بر اين نگرش:"هگل" فيلسوفی، که بيشتر در پيرامون ِ منش انسان و مينوی خرد انديشيده است، می‌گويد:
سامان استوار ِ انديشه با فرهنگ ايران آغاز می ‍شود. بی گمان اين فرهنگ، پيشتاز و برانگيزنده‌ی کران بی کران انديشه‌ها بوده، که راه انسان را برای دست يابی به آرمان‌هايش هموار ساخته است.
( از ديدگاه هگل، در فلسفه‌ی تاريخ )
شوربختی در اين جاست: ديدگاهی که از فراز نگرش ِ انديشمندان، در پهنه‌ی بی کران ِ هستی گسترش داشته است، امروز در ژرفای پستی، تنگ و تاريک، در گور ِ مردگان ِ بيگانه فرومانده است. آنچه که خرد ِ ايرانيان را، در تاريکخانه‌‌ی اسلام يا در زندان ِ ايمان، ميخکوب کرده است زنجيری است که از رشته‌های يک واژه‌، يعنی از رشته‌های دروغ، بافته شده است. شکافتن و پی بردن به هسته‌ی اين واژه، برای انديشمندان هم، بسيار دشوار است. زيرا نگرش، بينش و ديدگاه ِ ما ايرانيان به زهر ِ دروغ آلوده شده‌اند. [+]ادامـــــــه

Labels: , , ,

Saturday, January 12, 2013

چو ايمان نشيند به جای خرد

مـردو آنـاهيــد



عقيده‌های دينی خرد ِ پيروان را می‌خشکانند و بر انديشه‌ی آنها حکمران می‌شوند، انگيزه‌ی مهرورزی را در پيروان به درندگی می‌پرورانند، سرکشان را گوسپندوار رام می‌کنند و آنها را به بردگی می‌گمارند.

سرشت ِ آدم، بسان ِ جانداران ِ ديگر، با کُنش ِِ مهربانی و واکُنش ِ بيزاری آميخته شده است. مهربانی راز ِ زايندگی و پيوستگی‌ در مردمان است. مهر برانگيزنده‌ی بيزاری از ناخوشی‌ها در راه ِ پاسداری از سامان ِ همبستگی‌ برای زيستن است. مهر نيرويی است که انسان را به سوی زيبايی‌ها و خوشی‌ها می‌کشد و بيزاری آدمی را از زشتی‌ها و تلخکامی‌ها دور می‌دارد. آدمی برای بهزيستن به هر دو مينو، يا هر دو انگيزه، مهر و بيزاری نيازمند است. تا زمانی که خرد ِ آدمی، انگيزه‌های مهر و بيزاری را همآهنگ بسازد، روند ِ زندگانی در راستای دانايی و توانايی پيش می‌رود. مينوی مهر مردمان را به هم پيوند می‌دهد و مينوی بيزاری از بروز ناخوشی‌ها و پارگی در همبستگی پيشگيری می‌کند.


در عبادت: منش ِ مسلمانان به بردگی و پستی می‌گرايد.
عبادت؛ خاکساری در برابر الله و نمايندگان الله است.
در اطاعت: مسلمانان برای کشتار ِ دگرانديشان و دستدرازی به دارايی‌ی آنان برانگيخته می‌شوند.
اطاعت؛ پاک ساختن ِ زمين از وجود کافران است که در شريعت اسلام آنها را نجس (ناپاک) می‌دانند.
ادامــــــه[+]

Labels: , , ,

Tuesday, September 18, 2012

چرا بايد ماه فرمانروا باشد؟

مـردو آنـاهيــد


اکنون، که بيگانگان ِ عرب‌نژاد و اسلامزدگان ِ از خودبيگانه بر ايرانيان حکم می‌رانند، هيچ سازمانی، در اين حکومت، نمی‌تواند "ملی" باشد. زيرا کردار و رفتار اين راهزنان، ايران ستيزی، دگرسو با فرهنگ ِ ايران و به زيان ِ مردم ايران است.

آنچه که از گفتار و کردار ِ ما ايرانيان می‌توان برداشت کرد اين است که ما دلباختگان ِ سخنان زيبا هستيم نه اين که ما زيبايی را می‌ستاييم. زيرا بيشترين ايرانيان نه تنها با سخنان بازی می‌کنند وآنکه، در پندار، برای هر سخنی هسته‌‌ای را جايگزين می‌کنند که با خواسته‌ی آنها همخوانی داشته باشد. اين است که هميشه روشنفکران در سخنی، که هر يک هسته‌ی دلخواه ِ خود را در آن جای داده‌ است، به يکديگر می‌پيوندند و با آشگار شدن ِ هسته‌های گوناگون نه تنها از هم می‌گريزند وآنکه به کينه توزی با يکديگر می‌پردازند. چه خوش بود، که اين روشنفکران به کردار يکديگر را می‌آزمودند تا بتوانند با کسانی پيوند داشته باشند که در راستای آرمان آنها گام می‌نهند.[+] ادامــــه

Labels: , ,

Thursday, January 13, 2011


سعدی و خدایش!


مـردو آنـاهيــد



ايرانيان واژه-ی "خدا" را هم به "الله" پيشکش کرده-اند تا شايد از جزيه پرداختن معاف بشوند. از شوربختی آنها نمی‌دانستند،
پیش‌-کش کردن فرهنگ، بیگانه شدن با خویشتن و در بند بردگی گرفتار شدن است.

کاوش در بخشی از ديباچه-ی گلستان:
اگر گلستان سعدی را به دو بخش اسلامی و ايرانی تجزيه کنيم (هر چند که سعدی ايرانی را "عجمی" می خوانده یعنی او با چشم عرب-ها به پارسيان نگاه می کرده است)، در خواهیم یافت که یک بخش آن احکام قرآن است، ولی هفتصد سال پيشرفته-تر از آن، و بخش ديگر آن گوهريست درخشان که از فرهنگ ايران سرچشمه گرفته است.
بدون شک سعدی یکی از ستارگان آسمان سخنوران ايرا ن و از باورمندان جهان اسلام در قرن هفتم هجری می‌باشد.
اگر چه او به یقين مسلمانی راستين بوده و سال-ها در بيشتر بلاد اسلامی به کسب علم شريعت و تجربه پرداخته ولی او بخشی از زندگی خود را در سرزمين فارس (شيراز) گذرانده است.
به همين نسبت بيشتر سخنانش را می‌توان تراوشی، از فلسفه‌-ی اسلامی و عرفان ایرانی، در آن زمان دانست و بخشی از گفتارش را نشانه-هایی از فرهنگ ايران به شمار آورد.
در پی اين انديشه کمی زير بنای واژه‌-های ديباچه‌-ی گلستان سعدی را به شيوه-ی شوخی می کاويم.
اين گستاخی تنها بر یک انديشه بنا شده است. خرد و جويندگی‌-ی خواننده بهبود بخش این اندیشه خواهد بود.
برای نمونه: ادامــــه[+]

بد-انديشان با پيکر بی‌جان و حتا با گور یا بنا-های آزادگان در ستيز بوده‌-اند، ... و حتا خشم-آوران از شنيدن نام آزادگان هم آزرده می‌شوند.


Labels: , ,

Saturday, October 23, 2010


آزمندان خویشتن را بُن می بُرند

مـردو آنـاهيــد


روشنفکران اسلامزده، که ولایت فقیه، یعنی نادان بودن انسان، را دستور زندگانی می دانند، بیش از سی سال است که این نشان بردگی را با خود می کشند. افزون بر این ننگ، آنها گوسپندوار، به حکم یک فقیه، از سویی به سویی رانده می شوند.


دریغا، چنین خفتگان خرد سوخته-ای، مانند خفاشی، که از تابش خورشید آزرده می شود، از دیدن نشان "شیر و خورشید" بر روی درفش ایرانیان، رَم می کنند.

یکی از سرکردگانِ بانک و خُبرگانِ چرخشِ سرمایه در آلمان، به نام "سَر رازین " (Sarrazin)، پی آیندِ شوم ساده پنداری-ی فرمانروایان آلمان را بررسی کرده است. از پژوهش-های او، چنین برآمده است، که مسلمانان وارد شده به کشور آلمان، پسمانده-تر، فرومایه-تر، تنبل-تر، بیهوده-تر و زیانبخش-تر از مردمانی هستند که باید برای بهبود آنها سرمایه گذاری کرد.
او در کتابش به نامِ (Deutschland schafft sich ab) = "آلمان خویش را برمی کَند"، به فرمانروایان کشور هشدار می دهد: سرمایه-ای که برای نگهداری و آموزشِ مسلمانان خرج می شود، بازده-ای بس زیان بخش دارد. چنانچه بر این روند پیش برویم، در آینده-ای نزدیک، خشونت و پسماندگی-ی مسلمانان، جایگزین همیاری و همزیستی در این سامان می گردند. زیرا این مسلمانان (تـُرک-ها و عرب-ها) از بُنِ خود کوتاه خرد و بهبود ناپذیر هستند.

"سَر رازین" در پیرامون کارکرد، دانش، بازده، سود و زیانِ بیگانگانی، که از چندین سال پیش تا کنون به آلمان وارد شده-اند، پژوهش کرده است. شیره-ی بررسی-های او این است: که این مسلمانان، از ریشه، خودخواه و با سازندگی در ستیزند.
این مسلمانان (تـُرک-ها و عرب-ها) هوش خود را تنها برای کژروی و بهره برداری از سامان دموکراسی و برای برگشت به سامان نامردمی به کار می برند.
پی آیندِ همزیستی، با چنین پسماندگانی، به گورسپردنِ سامان دموکراسی در این کشور خواهد بود. زیرا، با شتابی روزافزون، بر شمار شهروندان مسلمان، کودَن-ها، افزوده و از کارآیی آنها کاسته می شود. بار ِ سنگین این تن-پروران را، که از دانش بی بهره و از کار بیزارند، باید راستکارانی بکشند که برای تولید و سازندگی رنج می برند. ادامـــــه[+]

Labels: ,

Monday, August 23, 2010


تفاوت آزادیخواهی با آزاداندیشی


مـردو آنـاهيــد


کمتر دینی در جهان یافت می‌ شود که، آیین و احکام خود را حقیقت نداند و عقیده-ی دین-های دیگر را رد نکند. به زبانی کوتاه؛ هیچ دینی با دورنمایه-ی "منشور جهانی حقوق بشر" سازگاری ندارد. زیرا در بیشتر مذهب-ها انسان آزاد زاییده نشده است بلکه او مخلوقی است نادان که به اوامر خالق خود نیازمند است.
حقوقدانان جهانی، که این منشور را نگاشته-اند، آنها با آزاد گذاشتن پدیده-ی مذهب، دست انسان ستیزان را، در پروردن برده، آزاد گذاشته-اند. در این کوتاه-نگری، آنها آینده-ی جهانیان را به "زهر خردسوز دین" آلوده کرده-اند.
یا حقوقدانان، نگارندگان، "منشور جهانی حقوق بشر" همه-ی جهانیان را بشر نمی‌ دانسته-اند یا آنها انسان-ستیزی را هم بخشی از حقوق بشر می‌ دانسته-اند!؟

شهـريـور مـاه در سال-های بی شهـريـور
سخن از بررسی-ی دو دیدگاه با دو آرمان گوناگون است که آن دو در هنگامی کوتاه با یکدیگر همدوش می‌ شوند. خواسته-های هر دو دیدگاه با حکومت اسلامی سازگار نیستند. در این هنگام، که حکومت اسلامی بر مردم ایران حکمران است، این دو بینش، با دو دیدگاه گوناگون، همیار یا هم-آرمان‌ پنداشته می‌ شوند.
این گفتار در ستایش یا نکوهش یکی از این دو دیدگاه نیست بلکه نشان دادن دگرگون بودن آرمان کسانی است، که ندانسته و بیهوده با یکدیگر در ستیز هستند.
بیشتر روشنفکران، "سیاست-پیشگان"، برخی از دانشمندان و شمار ِاندکی از اندیشمندان از انبوه کسانی هستند که آرمان آنها تنها برانداختن یا دگرگون شدن این حکمرانی در ایران است. کشور-های زورمند و "فرمانروایان جهان" هم پیشتبان، و خریدار کارکرد این کسان و خواهان برآوردن آرمان آنها هستند. زیرا چنین کسانی می‌ توانند با بازگو کردن گفتاری شیرین، بیشترین شمار مردم را، در زمانی کوتاه، به دنبال خود بکشند.
هموندان ِهر بخشی، از این انبوه، از کمبود آزادی رنج می‌ برند. آنها خواهان آن آزادی هستند، که بتوانند، در راه ِ آرمان خود، آرزوهای مردم را بنگارند تا مردم برای رسیدن به آن سرآب جانفشانی کنند و آزادی-ی خود را به هموندان این بخش بسپارند.
بی گمان در هنگامی، که ویژگی-های جهان فراهم شوند، "زورمندان جهان" به سودِ بخشی از این انبوه وارد میدان خواهند شد و از این "آزمندان خودپرست" قهرمانان آزادیبخش خواهند ساخت، زیرا آزادیخواهی-ی این کسان، با میهن پروری پیوندی ندارد، آنها خواهان حکمرانی بر ایرانیان هستند نه خواهان فرمانروا شدن ِ ایرانیان.

پیکار این انبوه، با والیان حاکم، در شیوه-ی پیاده کردنِ احکام شریعت اسلام است. معیار این انبوه، برای حکمرانی، جدا از احکام پسمانده-ی شریعت نیست. آنها تنگنای دیدگاه خود را، که از روزنه-ی اسلام می‌ گذرد، بررسی نمی‌ کنند بلکه تنها از آشگار شدن پسماندگی-ی احکام شریعت اسلام، که مشروعیت خود را از آن خواهند گرفت، پرهیز می‌ کنند.

ادامــه[+]

Labels: ,

Saturday, April 03, 2010


هر حکومتی سیمای بینش آن مردم است


مـردو آنـاهيــد



الله، از راه ترس و وعده هر اندیشه‌‌ای را، که اندکی فراتر از سیاهچال فکر او پرواز کند، نابود می‌سازد. او با شمشیر جهادگران چشمه-‌‌ی خرد انسان را می‌خشکاند تا ایمان به اسلام زنده بماند.


در اجتماعی که مردگان هزارساله برمردم حکومت می‌کنند و مردم پس از مرگ به خشنودی می‌رسند هرگز درون کسی به راستی شاد نخواهد شد. چون هر شادی با اندوه گناه و ترس از عذاب دوزخ آلوده شده است.
ارزش خردمند در آنست که هسته-‌‌ی اندیشه‌‌های زنده را در درون خود بپروراند و بارور سازد تا دیگران از میوه-‌‌های آن اندیشه‌‌ها بهره‌‌مند شوند نه اینکه بسان سوداگران اندیشه‌‌ای را از دیگران بگیرد و به سود خود بفروشد.

آنکس که پیشرونده‌‌-ی اندیشه است از پسماندن فکر مردم رنج می‌برد، چون پسماندگی‌-ی اجتماع او را نیز از پیشرفت بازمی‌دارند. ولی پسمانده همیشه از پیشروندگان بیزار است چون پیشرفت، ناتوانی او را آشگار می‌کند.

یهوه و الله هم بُت‌های نادیدنی ولی خشمگینی هستند که دین‌فروشان تراشیده‌‌اند، تا پیوند مردم را با بُت‌ها (خدایان) پاره کنند. تفاوتی که با بُت‌های مادی با الاهان ذهنی دارند این است که هر کس چهره‌‌-ی این بُت‌ها را در ذهن خودش تصویر می‌کند.
مسجد، محراب، گنبد، کعبه، مقبره، امام، نور، آسمان و نقش‌های کاشی‌کاری مسجد‌ها نشانه-‌‌های تصویر "الله" هستند.
چون انسان چیزی را می‌تواند در ذهنش تصور کند که تصویری داشته باشد و انسان برای عبادت الله هم در ذهن خود به تصویر او نیاز دارد. این است که مسلمانان بیشتر سنگ و چوب مقبره-‌‌ی کسی را عبادت می‌کنند تا بتوانند آسانتر تصویر الله را تصور کنند.
دشمن نیرومندی، که سرسختانه جلوی پیشرفت اندیشه‌‌ی انسان را گرفته است، تصویری است که انسان، از خالقی قهار و انسانی ذلیل، در ذهن خودش کشیده است. انسانی که گناهکار است و از جنت رانده شده باید پیوسته از ترس جهنم بر خود بلرزد.
الله، انسان اندیشمند را جاهل و مسلمان با ایمان را عاقل خلق کرده است. او برای اندیشمند، شکنجه‌‌های جهنمی و برای مسلمان مطیع، شیر و عسل بهشتی را وعده می‌دهد.
الله، از راه ترس و وعده هر اندیشه‌‌ای را، که اندکی فراتر از سیاهچال فکر او پرواز کند، نابود می‌سازد. او با شمشیر جهادگران چشمه-‌‌ی خرد انسان را می‌خشکاند تا ایمان به اسلام زنده بماند.
مسلمان باید شادزیستن را زشت و بی ارزش بداند و از زندگی رنج ببرد تا پس از مرگ به سعادت برسد. کسی که خرد او در چنین عقیده‌‌ای فرورفته است، او پدیده‌-های شادی، زیبایی و نیکویی-‌های همزیستی را در سامان راستی و آزادی نمی‌شناسد.
حکومت اسلامی چهره‌‌-ی آشگار حکومت الله است. مردم با ستمکاری و کردار زشت این حکومت پیکار می‌کنند چون ستمی را، که بر آنها می‌رود، سزاوار خود نمی‌دانند. ولی آنها ستم کردن را حق حکومت می‌پندارند.
ادامـــه[+]

Labels: , ,

Saturday, March 06, 2010


در جستجوی پایگاه ایران ستیزان


مـردو آنـاهيــد


پیروزی‌-ی آزادیخواهان و روشن‌اندیشان، که با ستمکاری و پسماندگی‌‌-ی حکومت اسلامی در پیکار هستند، بستگی به پیروزی آنها بر پایگاه اسلامفروشان دارد.
تا زمانی که خلافت « الله » از سوی متولیان اسلام بر مردم ایران حکمفرما باشد هرگز آزادگان ایران نمی‌توانند در راستکاری و درست‌کرداری بر کشور خود فرمانروا بشوند.
تا زمانی که بینش آگاه مردم در زندان ایمان گرفتار است، حکمرانی در ایران از پایگاه قـُم رنگ می‌گیرد، مردم ایران نمی‌توانند به آزادیخواهان بپیوندند چون آنها خودباخته و با هویت فرهنگی‌‌-ی خود بیگانه‌‌اند.


آلودگی در نگرش شهروندان
سدها سال است که ایرانیان با هویت و فرهنگ خود بیگانه و سرگردان هستند. آنها هنر، فرهنگ، دانش و فرآوردهای خود را به بیگانگان پیش‌کش می‌کنند و سپس خرده ریزه‌‌های آنها را در بسته‌‌های نوبر می‌خرند. برخی دیگر دانش، توانایی، هنر و نیروی کار خود را به حکومت‌های عرب پیش‌کش کرده‌‌اند تا از آنها کشوردارانی با فرهنگ بسازند. بیشتر جانفشانی کرده‌‌اند که بهتر زندگی کردن را به حکمرانان بیاموزند. این مردمان هر حکمران ستمکاری را بر خود پذیرفته‌‌اند به امید آنکه با دروغ و نیرنگ او را به مهربانی وادار کنند. هر مردمی، در تاریکی‌‌-ی ترس، دروغوند و ستمکار و بد کردار می‌شود، ولی جای شگفتی است که این مردم آنچنان به بردگی و پرده‌پروری خو گرفته‌‌اند که آزادگی را در بندگی می‌جویند. پی‌آیند اسلامزدگی‌‌-ی ایرانیان در درازای تاریخ بر خاکساری خود در برابر مهاجمین و بر توانایی سرکوب کنندگان برای حکمرانی افزوده است.
ستمی که شاهان صفوی و قاجار بر ایران و ایرانی وارد کرده‌‌اند ننگی است که ایرانیان را شرمسار خواهد کرد.
پدیده‌‌ای که روشنفکران و تاریخ نویسان را از نوشتن این ستمگری‌ها باز می‌دارد این است که همه-‌‌ی این جنایات به پشتوانه‌‌-ی اسلام و همیاری آخوندها انجام شده‌‌اند. چون در اسلام ایمان مردم به « الله » معیار سنجش است، کشور، ملیت، آزادی، انسانیت و هر پدیده‌‌-ی پر ارزشی جدا از اسلام محکوم به نابودی است. از این روی، تاریخ نویسان مسلمان، در هرزمانی، کشتار مردم ایران را بدست بیگانگانی که مسلمان باشند مشروع می‌دانسته‌‌اند. ادامـــه[+]

Labels: , ,