روشنفکران بُت تراش و عابـدان کوتــه خـرد
عقیده-ی پرستندگان هویت آنها می شود
مردو آناهيــد
الله خود را حقیقت مطلق و تنها حاکم بی رقیب جهان می نامد، در حاکمیت او هر عقیده یا اندیشه-ای، به جز اوامر او، محکوم به نابودی است.
درون مایه-ی حکومت ولایت فقیه را " خمینی و منتظری" بر پایه-ی احکام شریعت اسلام، بُن نهاده-اند و به کردار خود را برای مردم پرستیدنی ساخته، با زور و گستردن ترس، ایمان به نادانی را بر مردم ایران فرود آورده-اند. تار و پود این حکومت، به خواست این دو فقیه، در تاریکخانه-ی دین اسلام و مذهب شیعه بافته شده است.
این دو فقیه در ساختار و اجرای احکام انسان ستیز، قصاص، با یکدیگر هم عقیده و همکلام بوده-اند. رساله-ها و حل المسائل آنها، که پرسش ها و پاسخ های فقهی را روشن می سازند، در انسان ستیزی، با یکدیگر برابر و همسنگ هستند.
هر دو فقیه، از روزنه-ای تنگ، درون مایه-ی احکام شریعت را یکسان و یک رنگ می بینند. تفاوت آنها در ویژگیهای کارکرد خود آنهاست. بدان گونه که خمینی، نسبت به منتظری، بسیار سخت کوش تر، خشمناک تر، خودخواه تر، باهوش تر و تواناتر بوده است.
شاید بتوان ریشه-ی بخشی از این نابرابری ها را در دوران کودکی-ی آنها شناخت؛ خمینی از خانواده-ای بی بُن و دربدر برآمده که او هرگز پیوندی با مهر و پدیده-ی میهن نداشته است. ولی منتظری در خانواده-ای روستایی پرورش یافته که آن خانواده در زمین ایران بُن داشته است.
به هر روی این دو فقیه، از گوناگون بودن منش و ریشه-ی فرهنگی، کرداری نابرابر داشته-اند؛ بدان گونه که خمینی، از خودخواهی، نمی تواند سستی-ی منتظری را بپذیرد. سرانجام خمینی از کم توان بودن منتظری به خشم آمده و او را از دستگاه خلافت دور می کند.
مفهوم فشرده-ی گفتار خمینی چنین است: اُمت اسلام انقلاب را به ما سپرد، ما سستی کردیم و ضعف نشان دادیم، به اسلام خیانت کردیم، من از ملت معذرت می خواهم، ما باید مانند رسول الله و امامان دشمنان اسلام را گردن بزنیم، محراب جای حرب است. این بود که پیشنمازان، هم چنین منتظری، به همراه خطبه-ی نماز جمعه به جای ذولفقار علی تفنگ روسی به دست می گرفته-اند.
دو اسب همدوش زمانی می توانند ارابه-ای را، در راستایی، به درستی بکشند که هر دو همزور و همراه گام بردارند.
خمینی، برای پیشگیری از کژروی، به نخست وزیر وقت میرحسین موسوی امر می کند که عکسهای منتظری را از هرکجا دور کنند و موسوی باشتاب و شوق فراوان اوامر خمینی را اجرا می کند. منتظری از سختی-ی ایمانش ملعون خمینی نمی شود بلکه او از سستی-ی توانش برکنار می گردد.
این که خمینی نمی تواند سستی و ناتوانی منتظری را بپذیرد یا منتظری نمی تواند تندروی و خودخواهی خمینی را تحمل کند از خشونت و انسان ستیزی-ی حکومت ولایت فقیه، که پرداخته-ی این دو فقیه می باشد، نمی کاهد. منتظری تندروی و خشم خمینی را بهانه می کند تا سستی و ناتوانی-ی خود را بپوشاند. او پیوسته احکام خشونت بار شریعت را ستایش کرده و هیچگاه کشتار کفار ( نامسلمانان) و کشتار مرتدها (دگراندیشان مسلمان) را نکوهش نکرده است.
نمـونــه: "خشم" الله را به نام " مهر" و "دوزخ" الله را به نام "داد" برای پیروان تفسیر می کنند. آنها نمی خواهند، با پوششهای زیبا، ویژگیهایی را، که در حاکمیت الله هستند، دگرگون سازند بلکه آنها برآن هستند که مردمان را با، ارزشهای فرهنگ خودشان، بفریبند. زیرا بیشتر مردم "واژه" را از پوسته-ی آن می شناسند و هسته-ی واژه برای هر شونده-ای گویا نیست.
ادامــــــــــه[+]
مردو آناهید
ژانــويــه 2010
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]
Labels: MarduAnahid Iran Islamicrepublic Islam, خمینی منتظری ولایت فقیه
0 Comments:
Post a Comment
<< Home