بـی پـايـان

مسلمانانِ ايران، نام و ننگ را نمی‌ شناسند و از حاکميت ِ دشمنانِ ايران هم شرمسار نمی شوند. مسلمان ِ ايرانی، در ولايت فقيه، موالی است و ايران ستيزان مولای او هستند

Friday, May 21, 2010


گوهـر شناسی


مــردو آنـاهيــد


دزدیدن واژه-های فرهنگ ایران و کاربرد پوسته-ی آنها، در حکومت اسلامی، نشان کژپنداری-ی ایرانیان و دروغوندی، فرومایگی و فریبکاری-ی والیان اسلام است.
کسانی که از سکولاریته سخن می‌ گویند و اسلام می‌ فروشند، مردم فریبانی هستند مکار، زیرا اسلام، با احکام شریعت، به همه-ی مردمان امر می‌ کند، که چه بکنند و چه نکنند، اسلام سرکشان را گردن می‌ زند، اسلام هیچگاه از مردم نمی‌ پرسد که آنها چه می‌ خواهند.

هر گاه نام یا پوسته-ی دو پدیده، یا دو ارزش اجتماعی، یکسان باشند، این یکسان بودن، نشان آن نیست که درون مایه-ی آن دو پدیده با یکدیگر برابر و همگوهر هستند. از شوربختی بیشترین کسان، گوهر پدیده-ای را، که ستایش می‌ کنند نمی‌ شناسند، آنها تنها به رویه-ی هر پدیده می‌ نگرند، نیآزموده هسته-ی دروغ را راست می‌ پندارند. از برآیند این کژپنداری، خرد انسان، ناخواسته و ندانسته، از راستی به سوی کژی می‌ گراید.
انسان با چشم سر می‌ بیند ولی با چشم جان، که خرد آدمی است، می‌ اندیشد.
ادامــــه[+]

Labels: , , , , ,

Wednesday, May 19, 2010


بی کرداریِ ويران-سازانِ شناسه-های ايرانی


مـردو آنـاهيــد



حکومت اسلامی برآنست: هر سرافرازی، که ایرانیان از فرهنگ خود دارند، لگدمال کند تا شریعت زشت و پلید مهاجمین بیابانگرد چشم جان را آزار ندهد. حکومت اسلامی بر آنست که میهن ایرانی را به مملکت اسلامی پایدار سازد تا مردم ندانسته مهر به ایران را به سوی دشمن خود، اسلام، روان کنند. از سویی هم بیزاری از جهادگران را، که از ستم و خشم مجاهدین اسلام برخاسته است، ناخواسته و ندانسته بر فرمانروایان پیشین ایران فرود آورند.

یورش مجاهدین اسلام به ایرانیان به امر "امیرالمومنین عمر"، خلیقه-ی اسلام بوده است که آنها میلیون‌ها ایرانی را در درازای 300 سال کشتار، حتا نشانه-های تمدن آنها را نابود، کرده-اند.
مجاهدین بیابانگرد، از زمانی که ایرانیان را سرکوب کرده-اند، با خشنوت بسیار کوشیده-اند که نشانه-ها و يـادمان-هایِ کيستی ایرانیان را نابود سازند و آنها را از یاد تاریخ بزُدایند. این نامردمان بی فرهنگ، هر ارزش فرهنگی، که توان نابود کردن آن را نداشته-اند، آن را واژگون و به زهر اسلامی آلوده کرده-اند.
حکومت اسلامی، به کردار و به گفتار، ایرانیان را تا آن اندازه خوار و پست نشان داده است که از خودبیگانگانی به زشت ساختن فرهنگ ایران دست می‌ برند.

جهادگران بی فرهنگ در هنگام سرکوب ایرانیان همه-ی نشانه-ها، سنگ نوشته-ها و ساخت و ساز-های باستانی، سامان شهر آرایی و نوشتارهای ساسانیان را نابود کردند.
پسماندگی و زشتی شریعت اسلام را می‌ توان هم اکنون، پس از هزار و چهار سد سال، به روشنی در زادگاه محمد، عربستان، دید.
هر اندازه هم که جهان آرایی را، در فرهنگ ایران، زشت و ایرانیان را جاهل به نگارند، نشانی نیست که شتربانان عاقل و شریعتمداران " الله " حق سروری و برتری بر ایرانیان دارند.
ایرانیان در 2500 سال پیش، فرهنگی را آفریده-اند، که سرکرده-ی آنها سامان انسان دوستی، برابری و آزادی را در فرمانش می‌ نگارد.

باشد که گستاخی، خردورزی، خوداندیشی و راستی، که تراوش‌های فرهنگ نوشونده-ی ایران هستند، جایگزین
ترس، ایمان، از خود بیگانگی و دروغ، که زهرهای شریعت کهنه-ی اسلام می‌باشند، گردند.

ادامـــه[+]

Labels:

Sunday, May 16, 2010


عباد الله آزادگان را گردن می‌ زنند


مـردو آنـاهيــد


داد و دادگری، دادخواهی و دادگاه، دادستان و دادور تنها در جامعه-ای مفهوم خواهند داشت که بر شالوده-ی فرهنگ ایران سامان یافته باشد.
اسلامزده، برای بزک کردن چهره-ی "الله"، با دروغ، زشتی-ها و ستمکاری‌های شریعت را می‌ پوشاند. اسلامفروشان تنها کشتن کسی را عادلانه نمی‌ دانند که او گامی فراتر از احکام شریعت ننهاده باشد. ولی آنها کشتن مرتد را عدالت حق می‌ پندارند. آنها سر پیچیدن از ولایت فقیه و بریدن بندهای بردگی و گریختن از زندان ایمان را، که ره بردن به آزادگیست، گناهی بزرگ می‌ شمارند و سزای این گناه را مرگ می‌ دانند.

کشتار جوانان آزادیخواه، در ایران، نشان انسان ستیزی و فرومایگی-ی حکومت اسلامی است. بسیاری از آزادیخواهان و انجمن-های خردگرا خراش-هایی را، که از این جانستانی بر هستی-ی آنها وارد آمده است، با درد و اندوهِ بسیار بازگو کرده-اند. آنها به سخن نشان داده-اند، که از این بی دادگری-ها، بر بیزاری و خشم آنها افزوده شده است و از پایداری-ی پیکار آنها، در راه آزاد ساختن ایران از چنگال خشمآوران خونخوار، کاسته نشده است.
این تنها کشتار و پایان جانستانی-هایی نیست که حکومت اسلامی، بر معیار شریعت اسلام، انجام می‌ دهد. شارع مقدس، جان پیوسته-ی آزادگان را از پیکر ِایرانیان جدا می‌ سازد تا ایرانیان، در پراکندگی و از ترس، بردگی-ی ولایت فقیه را بپذیرند. سرشت درنده خویی، در احکام شریعت، راز پایداری و گسترش اسلام است.

پذیرفتن و خاموش ماندن، در برابر احکام جانستانی، همیاری و همآویی با جلادان اسلام است. کسانی، که کشتار آزادگان را تنها به کارکرد آخوندهای حکومت پیوند می‌ دهند، آنها از آزردن جان انسان بیزار حتا روگردان نیستند، آنها از جانستانی ننگ ندارند، آنها کردار آخوند را زشت می‌ دانند نه جانستانی را. ادامــه[+]

Labels: , ,

Saturday, May 08, 2010


برخوردی به پیام فرهیختگان شرمگین


مـردو آنـاهيــد


من سرفرازم که هیچگاه حکومت "الله" یا حکومت هیچ الاهی را نپذیرفته و نخواهم پذیرفت.
من سرفرازم، ایرانی هستم، که سامان استوار اندیشه با فرهنگ کهن ایران آغاز می‌شود (از دیدگاه هگل)

بـابی کُشـی

البته دوران کشتار دگراندیشان، به امر حکومت اسلامی، هنوز به یک قرن ونیم نرسیده است ولی این امامان در همین زمان کوتاه جان چندین هزار جوان ایرانی را گرفته-اند که بیشترین آنها شیعه دوازده امامی حتا برخی سیزده و چهارده امامی بوده-اند.

من سرفرازم، که پیوسته از این فرهنگ اندیشمندان و دانشمندانی مانند بیرونی، فردوسی، رازی، سینا، خیام، حافظ، مولوی و.. برآمده-اند و پسماندگی و تضاد اسلام را با خرد انسان آزاد نمایان ساخته-اند. خاموشی در برابر کژروی شرم آور است. زیرا خاموشی کژرونده را گستاخ‌-تر می‌کند.
باشد که گستاخی، خردورزی، خوداندیشی و راستی، که تراوش‌های فرهنگ نوشونده-ی ایران هستند، جایگزین؛ ترس، ایمان، از خود بیگانگی و دروغ، که زهرهای شریعت کهنه-ی اسلام می‌باشند، گردند.

برانگیزنده-ی این نوشتار نامه-ی سرگشاده-ایست که فرهیختگان ایرانی، در پانزده بهمن 1387، [+] به جامعه-ی بهایی نوشته-اند:
"ما شرمگینیم! یک و نیم قرن سرکوب و سکوت کافیست!"
به همراه ستایش از کردار این فرهیختگان، که به راه جوانمردی روی آورده-اند، اندکی به پیام آنها برخورد می‌کنم. در این برخورد، از دیدگاهی آزاد، هسته-ی پندار این روشنفکران را شکافته و آهنگ نوای آنها را با ساز دیگری می‌نوازم.
اگر سخن به سوی "شما" رانده می‌شود، بی گمان، نیش آن شما را نشانه نرفته است.
در راستکاری نیاز است که با آزادگان بی پرده سخن گفت و از این گستاخی پوزش می‌خواهم.
گرچه این پیام از راه نیک اندیشی سروده شده ولی بوی خامی و کژپنداری از آن بسیار بلند است. این نامه، که بازتاب خرد و آزمون‌های خود "شما" نیست، رونوشتی است ناآزموده که از کردار بیگانگان برداشت شده است.
پیام "شما" « به جامعه-ی بهایی » نوشته شده است. ادامــه[+]

Labels: