بـی پـايـان

مسلمانانِ ايران، نام و ننگ را نمی‌ شناسند و از حاکميت ِ دشمنانِ ايران هم شرمسار نمی شوند. مسلمان ِ ايرانی، در ولايت فقيه، موالی است و ايران ستيزان مولای او هستند

Saturday, November 14, 2009

ما مردم ایـران، بـه اسـلامـزدگـی خـو گرفتـه ایم


آزادی، در شریعت، برای سرکوب آزادی است


مردو آناهید

• هر حکمی، که در شریعت به مسلمانان امر شود، نشان از آن دارد که، از دیدگاه اسلامی انسان مخلوقی نادان است، بدون احکام شریعت اجازه ندارد خودش، خوب یا بد را، شناسایی کند. برابر گذاردن زن و مرد، در شریعت اسلام، یعنی برابر گذاردن بندهای انسان ستیزی برای بشریت‌ ...



در شریعت اسلام انسان بنده ی الله است، اطاعت از اوامر خالق وظیفه ی مخلوق است، آزاد بودن انسان در بندهای شریعت مفهومی ندارد. کسانی، که این بندگی را پذیرا شده اند، آنها خواهان آزادی در مرزهای همین شریعت هستند. آزادی هایی هم که به مسلمانان داده می شوند در تنگنای شریعت و برای سرکوب آزادی ی دگراندیشان هستند.
انسان در این شریعت، در بندهای احکام گرفتار است، رفتار و کردار مسلمان به او امر می‌ شود، کسی آزاد نیست که به آزادی بیندیشد.
آزادیخواهان برآنند، که خود را از زنجیرهای بردگی رها سازند، تا بتوانند، برون از شریعت، آزادانه اندیشه ی خود را بازگو و پدیده ی آزادی را از دیدگاه خرد انسان شناسایی کنند.
آرمان آزادیخواهان این است که سازمان‌های کشور بر اندیشه هایی سامان بگیرند که از خرد مردم ترواش کرده اند. زن و مردم، در فرهنگ ایران، دو پیکر به هم پیوسته و همزاد هستند و در سامان شهروندی نمی توان آنها را بریده از یکدیگر بشمار آورد.
آزادیخواهان، آگاهانه و خردمندانه، نخواهند پذیرفت، که احکام پسمانده ی شریعت، جایگزین خرد انسان و میزان سنجش "خوبی و بدی" در اجتماع باشند. انسان به خرد آراسته و از آگاهی و آزمون‌های هزاره ها برخوردار است. از این روی اندیشه ای، که از خرد انسان تراوش کند، می‌ تواند دشواری های زندگانی را آسان سازد.
انسانی که از خرد بهره مند است، او برون از شریعت آزاد است، نیازی ندارد که آزادی خود را از والیان اسلام درخواست کند. فرهنگ ایران، که از ژرفای بینش چندین هزار ساله ی مردمان ایران جوشیده است، به درستی با نخستین ماده ی منشور جهانی ی حقوق بشر همخوانی دارد. (*)
ماده ۱ از منشور جهانی حقوق بشر (برگردان از آلمانی)
«همه ی آدمها آزاد و به شایستگی با حقوق یکسان زاییده شده اند. همه به خرد و جدان آراسته هستند و بایست با منشی برادرانه با یکدیگر برخورد کنند.»

این ماده از حقوقی سخن می‌گوید که با انسان زاییده می‌شوند و در سرشت انسان آمیخته شده اند. ولی حکومت اسلامی، که مشروعیت خود را از الله( نه از مردم ایران) گرفته است، آزادی و آزادگی ی انسان را گناه می‌ شمارد. انسانی که در بندهای ایمانش گرفتار است، خرد او آزاد نیست که اندیشه ای، بدون آلودگی از درون او بجوشد، خرد او تنها، در پهنه ای که الله امر کرده است، در تاریکخانه ی شریعت کارآیی دارد.
مسلمان با ایمان، از آزاداندیشی می ‌ترسد، او خود را بدون رهنمون ناتوان و گمراه می‌ پندارد. از این روی یک مسلمان آزادی ی خود را تنها، در درون شریعت، جستجو می‌ کند. او پهنه ی آزادی ی خود را از نگهبان شریعت، شریعتمداران، می‌ پرسد.
کسی که، به برده بودن( به عبد الله بودن) خود ایمان دارد، در دیدگاه او مفهوم "آزادی" و مفهوم "انسان آزاد" دیده نمی شوند. بردگان آزادی را در درازای زنجیر بردگی می‌ شناسند. از این روی مسلمانان از برده دار خود، یعنی از فقیه، درخواست دارند، که او اندکی در بردگی ی آنها گشایش ایجاد کند، نه این که او زنجیرهای بردگی ی آنها را بگشاید.
اسلامزدگان، که هزار و چهارسد سال، در بردگی پروده شده اند، با مفهوم آزادی بیگانه اند. آنها پدیده ی آزادی را در اجتماعی می‌ پندارند که مردمانش اندکی فراتر و آسان‌تر از آنها گام می‌ گذارند . آرزوی که این اسلامزدگان این است که آنها بتوانند مانند مردمانی باشند که به آنها رشک می‌ برند.
برخی از روشنفکران ایران، که مسلمان یعنی عبد الله پرورده شده اند، با توان خرد انسان آشنایی ندارند، آنها خواهان "مانندهایی" هستند که مردمان، کشورهای دیگر، از آن پدیده ها برخوردارند. این کسان گمان می‌ برند، آن چه را که آنها نیاز دارند، مانند همان است که برخی از دیگران دارند، آنها نیازی نمی‌ بینند که ساختار آن پدیده ها را بشناسند. از این روی آنها برآنند که شیوه ای هم برای فرمانروایی، مانند کشوری دیگر، که به گمان آنها بهترین است، داشته باشند.
عقیده ی این کسان بر اندیشه ی آنها حاکم شده است، آنها آنچه را که در عقیده ی خود می‌ بینند، یا چیزی را که بتوان در عقیده ی خود وارد کنند، دوست دارد. دیدگاه یک اسلامزده، حتا اگر او خود را مسلمان نداند، تنگ‌تر از پهنه ی شریعت است. این است، هنگامی که، او دیدگاه آخوندی را فراختر از دیدگاه خود می‌ بیند، از شگفتی و خشنودی مرید همان آخوند می‌ شود.
می‌ بینیم: چگونه مردمانی، که نخستین کشورآرایی را در جهان بنیان گذاشته اند، به بیماری ی اسلامزدگی دچار شده اند، چشم به دست دیگران دوخته اند، که بتوانند به گونه ای با مانندهایی، که دیگران اندیشیده اند، از بدبختی ی خود بکاهند. این کسان از کوراندیشی، گستره ی گوهر جام جم را در بینش ایرانی نمی‌بینند، آزادی و میزان سنجش نیکی را از گمشدگان بیابان‌های حجاز خواستار هستند.

« گوهر جام جم از کان و مکانی دگر است
تو تمنا ز گِل کوزه گران می‌ داری؟ »
(سپاس از حافظ)

بخشی خواهان این بوده اند که حکومتی، برای ایران، داشته باشند، که مانند انگلیس، مانند روسیه (شوروی)، مانند چین، مانند آمریکا، مانند آلمان و مانند .... باشد . این روشنفکران، که از هویت ایرانی بودن خود بیگانه شده اند، کمتر خواسته اند که کشور ایران را، با خرد ایرانیان، برای ایرانی، در فرهنگی که از بینش ایرانی برخاسته باشد، بیآرایند.
بخشی دیگر که پست‌ترین و پُرشمارترین آنها هستند خواهان آن بوده اند و هنوز هم خواهان هستند که از کشور ایران مملکتی اسلامی، مانند عربستان، ولی در زیر حکومت امامان شیعه، داشته باشند. از شوربختی پسمانده ترین آنها هم، که حکومت اسلامی است، با احکام هزارسال پوسیده، بر مردمان ایران حاکم شده است.
این بخش، که خرد آنها در زندان ایمان خشکیده است، خود را عبد الله و غلام مردگان هزارساله می‌ دانند. این نابخردان، که به درستی ی گفتار رسول الله ایمان دارند، زن را "ناقص العقل" می‌ پندارند. در این شریعت زنان و مردان "عاقل" ولی نابخرد هستند. عاقل کسی است، که کورکوران اوامر الله را با "عقل اسلامی" بپذیرد. عاقل با همان احکامی، که او به نابخردی پذیرفته است، "درستی و راستی" را می‌ سنجند.
یعنی زنان و مردم مسلمان پذیرفته اند که، "عاقل" هستند، آنها نمی‌ توانند (حتا مردان با عقل کامل) به حکمتِ اوامر الهی پی ببرند.
برتری ی این مسلمانان بر یکدیگر به زهد و ایمان آنها بستگی دارد. در حکومت اسلامی، هر اندازه کسی بیشتر به اوامر قرآن ایمان داشته باشند، یعنی نابخردتر باشند، ارجمندتر هستند. الله در قرآن امر می‌ کند:

سوره‌ ی النساء(آیه‌ ی ٣۴):
مردان به سروری بر زنان گماشته شده‌اند، آنها از دارایی خود خرج می‌کنند، الله به مردان بزرگی و نیرومندی داده است، این است که الله برخی را بر برخی برتری می‌دهد. زن باید فرمانبردار و راز دار او باشد. چنانچه نافرمانی کند او را بترسانید و سپس از او را از خوابگاه دور کنید و پس‌آنگاه او را بزنید تا فرمانبرار شود، پس از آن چاره جویی نکنید که الله بالاتر و بزرگ است.
هر زنی که، عاقل پرورده شود، به اسلام ایمان داشته باشد، باید این خفت و پستی را پذیرفته باشد که او برای ستایش و کامجویی مردان خلق شده است.
یک انسان خردمند نمی پذیرد که او، از مادر "ناقص العقل" زاییده شده است، با پذیرفتن خرافات، "عاقل" می شود. درست است که هر انسانی، پیش آن که آخوندها او را که مغزشویی کنند، به خرد آراسته است. ولی اگر زنی، به آیات زیر ایمان داشته باشد، این همه خفت و پستی را بپذیرد، نمی توان پذیرفت که او از خردِ، یک انسان آزاد، برخوردار است.

سوره‌ ی البقره(آیه ‌ی ۲۲٣):
زنان شما کشتزار شما هستند، پس وارد شوید بر آنها هرآنگاه که خواهید و با هر روشی که خواهید.

سوره‌ ی البقره(آیه ‌ی ۲۲۹):
پس از طلاق دادن (بار سوم) دیگر این مرد را با این زن اجازه نکاح نیست مگر اینکه این زن به نکاح مرد دیگری درآید، پس اگر این شوهر او را طلاق داد، دیگر برآنها گناهی نیست که آن زن به نکاح مرد( پیشین) درآید، اگر بتوانند احکام الله را رعایت کنند، این حدود را الله بیان می‌کند، حدود الله برای مردمی که او می‌داند.

سوره ‌ی النسآء (آیه‌ ی ۴):
با میل مهریه‌ی زنان را بپردازید، اگر زنان بخشی از مهریه را ببخشند، آن بخش را با خوشی نوش جان کنید.

سوره ‌ی النسآء (آیه‌ ی ۱۵):
آنانی که از زنان شما زنا کنند، پس بخوانید چهار مرد از خودی‌ها، اگر گواهی دادند پس محبوس کنید این زنان را تا زمان مرگ یا الله برای ایشان راهی مقرر کند.

سوره ‌ی النسآء (آیه ‌ی ۲۰)
و اگر بخواهید زنی را به جای زنی دیگر تبدیل کنید، پس چیزیکه پیش‌تر به او داده‌اید، با دروغ و ستم باز نستانید.

سوره ‌ی النسآء (آیه ‌ی ۲۴)
بر شما حرام شدند زنان شوهر دار مگر آنانکه مالک آنها شده‌اید......

با همیاری ی زنان در کارهای کشوری، لشکری، حقوقی، علمی، سیاسی و دینی از ننگی، که الله بر زنان نهاده است، کاسته نمی‌ شود. هر زنی، که در مکتب اسلام پروده می شود، در هر پیشه ای که گماشته شده است، سخنان رسول الله پوشش ایمان او هستند.
نمونه ی آشگار از یک زن، حقوقدان مکتبی، زنی است که به جایزه ی نوبل هم مفت خر شده است. خشکیدگی ی خرد این زن، در یاوه گویی او، آشگار است: او تضادی در احکام پسمانده ی اسلام با منشور جهانی حقوق بشر نمی‌ بیند. حتا او از اسلامزدگی نمی تواند بفهمد که « الله انسان را تاریک و بی خرد از هیچ یا از "علق" خلق کرده است »
در اسلام انسان عبد الله، ذلیل و محکوم به اطاعت از اوامر رسول الله، است ولی در منشور حقوق بشر:
همه ی آدمها آزاد و به شایستگی با حقوق یکسان زاییده شده اند.
به هر روی، زنان ایرانی هم مانند مردان، که در زیر ستم و فشار اسلام پروده شده اند، از خود ببگانه هستند. همان گونه مردانی، که از همین زنان زاییده شده اند، پروردگار یا مادران خودشان را "ناقص العقل" می‌ دانند؛ این مادران هم مردانی را، که خود آنها زاییده و پروده اند، برتر از خود می‌ پندارند.
(بانوان آزاده، که آزاداندیش هستند، با همه ی بندها و زن ستیزی های حکومت اسلامی، پیشتاز مردان پیشرو هستند. گوهرهای درخشانی که، از ژرفای اندیشه ی این بانوان ایرانی، تراواش می‌ کنند، بهبود آیندگان را مژده می‌ دهند.)
زنان که همسان مردان اسلامزده هستند، از پس مردان خردسوخته گام می‌ گذارند و خواسته های آنها هم پیشرفته تر از خواسته های این مردان نیستند. این زنان خواستار هستند، که در شریعت اسلام، مانند همین مردان "عاقل" باشند.
در این زمان، که به همیاری و نیروی زنان در همه ی بخش‌های اجتماع نیاز است، حکومت اسلامی هم خواهان است که زنان ابزار سرکوب، نماد ترس، نماد سرافکندگی در برابر الله، نماد ایمان، نماد اطاعت، نماد زهد، نماد خفت پذیری در جامعه باشند.
مگر از شرم و اندوه ایرانیان می‌ کاهد، که در مجلس شورای اسلامی یا در وزارتخانه ای، زنی هم فرمانبر احکام انسان ستیزِ ولایت فقیه باشد؟
آیا با همکاری زنان مسلمان، در برنامه های نمایشی حکومت اسلامی، سیمای فریبنده تری از اسلام کشیده نمی‌ شود؟
مگر زنان نمی توانند مانند مردان، در شریعت اسلام، در وزارتخانه ها، در دانشگاه ها، در زندان‌ها به انسان ستیزی بپردازند؟
مگر از ستم، بر مردم، کاسته می ‌شود که بسیجی، پاسدار، وکیل، وزیر، آخوند، روضه خوان، آدمکش، بازپرس یا هر انسان ستیزی دیگر، در شریعت اسلام، زن باشد.
زنان اسلامزده هم، مانند مردان اسلامزده، خواهان آن هستند که آنها کمتر ستمکش باشند ولی آنها از ستمکاری پرهیزی ندارند. زیرا در اسلام مردم آزاری، شکنجه دادن، کشتن، سوختن، بی خانمان ساختن از رنج‌هایی هستند که الله خودش به دگراندیشان وعده می‌ دهد. هر چند، که گماشتگان حکومت اسلامی، چه زن و چه مرد، بیشتر بر دگراندیشان ستم وارد کنند بیشتر خشنودی ی الله و خشنودی ی خود را فراهم می‌کنند.
ما مردم ایران، از آن روی، پریشان روزگار هستیم که از شناخت درون مایه ی پدیده ها پرهیز می‌کنیم زیرا به اسلامزدگی خو گرفته ایم و پذیرفته ایم که تنها پیشوایان می‌ توانند برای ما اندیشه کنند. این است که به دنبال مانند خواهی و مانند سازی می‌ گردیم. ما خواستار آن هستیم کشورمان مانند فلان کشور بشود زیرا گمان می‌بریم که ما چیزی را یافته ایم که می‌ توانیم به آسانی از آن رونوشت برداریم.
درست است که ما ابزارهای سازندگی را، که نداشتیم، از دیگران برداشت کرده ایم ولی ما خودمان فرهنگی داشتیم که خرد انسان، در آن فرهنگ، گرانیگاه هستی بوده است. به نشانه هایی از نگرش فرهنگ ایرانیان، از یافته های پروفسور منوچهر جمالی، اشاره می کنم:

گزند ناپذیر داشتن جان، زیر بنای، سامان کشورآرایی است
شهروندان در داشتن جان با یکدیگر برابر هستند.
جهان بینی ی هر کس، که از خرد و اندیشه ی آزاد و نوشونده ی او برمی‌خیزد، دین اوست.
(اندیشه ای آزاد است که از چشمه ی بینش خود انسان تراوش کرده باشد)
خرد و وجدان هر آزاداندیش رهنمای کردار اوست.
رنگارنگی، در بینش، پهنه ی نگرش فرهنگی ی، مردم را نشان می‌دهد.


ایرانی به شریعت اسلام نیازی ندارد. ما نیازی نداریم که مانندهایی را از دیگران برداریم یا از دیگران وام بگیریم و آنها را بدان گونه پاره کنیم که در شریعت اسلام بگنجند.
در شریعت اسلام بر زنان، سخت‌تر از مردان، ستم وارد می‌ آید، که آنها را می‌خرند و می‌فروشند و به اجاره می‌دهند، از همین شریعت است: مردانی، که به نابخردی پروده شده اند، زنان خود را می‌خرند، دختران خود را می‌فروشند یا برای پول آنها را واگذار می کنند. نامهایی مانند ازدواج، عقد نکاح، مَهر، صیغه، نفقه، شیربها از زشتی ی زن فروشی نمی‌ کاهد.
مردان مسلمان، خود برده اند و ستمگر، آنان هم در این شریعت آزادی ندارند که زنان بخواهند مانند این مردان باشند.
اگر دیه زن برابر با دیه مرد بشود از زشتی ی این حکم و از ننگی، که بر مسلمانان وارد شده است، کاسته نمی‌ شود.
اگر در این شریعت مردان هم اجازه نداشته باشند که بیش‌تر از یک زن بخرند، یا زنان بتوانند به تصرف چند مرد درآیند، آیا این دگرگونی در احکام به مفهوم آزادی ی انسان شمرده می‌ شود؟
هر حکمی، که در شریعت به مسلمانان امر شود، نشان از آن دارد که، از دیدگاه اسلامی انسان مخلوقی نادان است، بدون احکام شریعت اجازه ندارد خودش، خوب یا بد را، شناسایی کند. برابر گذاردن زن و مرد، در شریعت اسلام، یعنی برابر گذاردن بندهای انسان ستیزی برای بشریت‌.

اسلامزدگان آزادی ی مسلمانان را در شریعت مرزبندی می‌کنند، آنها انسان را، حتا خودشان را، آزاد نمی‌ دانند که در اندیشه ی رهایی از شریعت باشند.
انسان زمانی آزاد است که او بتواند با نیروی خرد و بر پایه ی آزمون‌های خودش کرانه های آزادی را شناسایی کند.
آزادی را نمی‌ توان به بندهای شریعت چسپانید، ولی ما می‌ توانیم خود را از بندهای شریعت آزاد سازیم.


مردو آناهید
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان:
MarduAnahid@yahoo.de


Labels:

Wednesday, November 11, 2009

اســلام دين مردارخوارهاست

رستاخیز ایرانیان و دشمنانش

سیامک مهر


اسلام دين مردارخوارهاست. اسلام از مرگ تغذيه می کند. مرگ انديشه ها، مرگ باورهای رنگارنگ انسانی.

اسلام از مرگ زندگی های خدايی، از مرگ خدايان و جان های خدايی و خداگونه تغذيه می کند.

اسلام در واژه واژه اش، در يک کلام کوتاهش، در الله اکبرش، در لا اله الا الله اش و در هر نماد و نشانه اش يعنی مرگ آزادی، مرگ برابری.

اسلام ايمان نيست، عبوديت است. بردگی و بندگی و خفت و خواری است.

اسلام دين نيست، ديوانگی است. اسلام دين مردم نيست، اسلام دکان آخوند است. همانطور که دکان قتل و غارت محمد، علی، عمر، حسن، حسين بود.




بيانيه های ميرحسين موسوی و افاضات عطاء الله مهاجرانی، محسن کديور، سروش، يوسفی اشکوری، حبيب الله پيمان و ساير اسلافروشان کهنه کار و نيز فتواهای آخوند حسينعلی منتظری که پيوسته و بی وقفه از کانال فاضلاب ايشان تخليه می شود، جملگی به هدف منحرف ساختن و فرسودن و مصادرهء قيام ايرانيان بر عليه حکومت هزاروچهارصدسالهء اسلام پرداخته می گردد. جالب اينجاست که آخوند منتظری که همواره به جای ايران از جغرافيايی به اسم، بلاد اسلامی(؟) نام می برد!؟

ماهيت ضدبشر و نابودگر، ضد آزادی و برابري، زن ستيز و زن آزار، انديشه سوز و روانپريش و در يک کلام گوهر و ذات ضد فرهنگ و ضد تمدن اسلام آشکار است.

اصلاح طلبان و خاتمی چی ها و عوامل و آدم های هاشمی رفسنجانی و شريکان سه دهه دزدی و جنايت و شکنجه و ترور و تجاوز حکومت اسلام، فرياد کودتا- کودتا برآوردند! هيچکس هم نپرسيد کدام کودتا؟
اصل انقلاب 57 کودتايی بر ضد مردم ايران بود. کودتايی بود که مافيای روحانيت هزارساله در کنف حمايت ائتلاف استعمارگران بر مردمی جن زده و اسلامباره آوار کرد.
اصلاً تمامی تاريخ اسلام، تاريخ کودتا بر عليه انسان بوده است.
آنچه به بعثت محمدتازی و ظهور اسلام شناخته شده، کودتای قطاع الطريق ها؛ محمد، علی، عمر و ساير دزد های مدينه برضد برابری و آزادی و حقوق طبيعی نوع بشر بوده است.

واقعاً اصلاح طلبان گمان گرده اند که زنان و مردان و جوانان ايرانی به خيابان ها می ريزند، باتوم می خورند، گلوله می خورند، خون می دهند، شکنجه می شوند و تجاوز می بينند که آخوندها و قاتلان و بازجوها و اطلاعاتی ها و پاسدارهايی نظير خاتمی و کروبی و موسوی و ابطحی و حجاريان و مهاجرانی و گنجی و تاج زاده و محسن آرمين به قدرت برسند؟ عجب خواب شيرينی!
تمامی تلاش اسلامگرايان و حاميان بين المللی ايشان به جهت نگه داشتن جامعهء ايران در اسارت و قفس اسلام بکار می رود.

نود و هشت در صد مردم ايران مسلمانند؟!
آمار نود و چند درصدی مسلمانان ايران از انبان انگليس و استعمارگران و کارگزاران آنان در رژيم اسلامی استخراج شده است.
اساساً آنکس که می گويد نود و هشت درصد از مردم ايران مسلمانند، بطور وقيحانه ای به ايرانيان توهين می کند. اين سخن بی اساس و پوچ بدين معنی است که اکثريت مردم ايران عقب مانده و خرافاتی و عرب پرست و تروريست و جن زده و منگل و خل و چل و عبدالله و گوسفند هستند و راه علاج و درمانی هم برايشان متصور نيست.
نود و هشت در صد مردم مسلمانند يعنی اينکه اکثريت ملت ايران سربرند، قاتلند، يکديگر را سنگسار می کنند، دست و پای همديگر را می برند و در جهل و جنون و جنايت غوطه ورند و از بام تا شام پيوسته به حقوق و آزادی های يکديگر تجاوز می کنند. چنين سخن ياوه ای را پس از افاضات تکراری آخوند محسن کديور و برخی ديگر از اسلامباره ها، آخرين بار از دهان اجاره ای احمد کريمی حکاک در مصاحبه با تلويزيون صدای آمريکا شنيديم. بدون ترديد چنين آماری حداقل سه قرن تجربهء بريتانيای کبير و اروپای استعمارگر و حافظان اصلی بيضهء اسلام در خاورميانه و آفريقا و کشورهای موسوم به اسلامی را پشت سر خود دارد.

می بايد اسلام را از همهء گفتمان های آزادی و دموکراسی و حقوق بشری حذف کنيم. پيراستن جامعهء انسانی و ايرانی از اسلام و آخوند خويشکاری هر فرد صاحب هويت و خردورز و روشنگر است. نگران ايمان مردم نباشيم. اسلام ايمان نيست، عبوديت است. بردگی و بندگی و خفت و خواری است. اسلام دين نيست، ديوانگی است. اسلام دين مردم نيست، اسلام دکان آخوند است. همانطور که دکان قتل و غارت محمد، علی، عمر، حسن، حسين بود.

ادامــــه اين نوشتار «سيامک مهــر - November 09, 2009» را در سایت «گزارش به خاک ايـران» بخوانيـد



Labels: