بـی پـايـان

مسلمانانِ ايران، نام و ننگ را نمی‌ شناسند و از حاکميت ِ دشمنانِ ايران هم شرمسار نمی شوند. مسلمان ِ ايرانی، در ولايت فقيه، موالی است و ايران ستيزان مولای او هستند

Sunday, January 17, 2010

هشـدار بـه پشتیبـانـان سکـولار


پیوند موسیچه و گوک


مــردو آنـاهيــد

تا مرداب زهرآگین، در ذهن ایرانیان، نخشکد تخم گل های آزادی در بینش این مردمان نمی‌ روید. ولی در گیتی، پیوسته گلزارهای موجود در زهر این گندآب‌ های پراکنده می‌ خشکند.

شریعت اسلام، در درازای هزار و چهارسد سال تاریخ خود، نشان داده است: به هر کجا که او پای گذارده، آزادی و دادگری را در آن جا خشکانیده است.




موسیچه پرنده-ایست بس زیبا که بسیار خوش آواز است. او در گلزارهای رنگارنگ، کنار چشمه-های پاک، و بر فراز درختان کهن زیست دارد. هر زمان، که او با نوای خوشش به خواندن آغاز کند، همه-ی پرندگان و جانوران آزاده، که گوشی شنوا و هوشی روشن دارند، از دور و نزدیک به سوی او می‌ شتابند و از نوای جانبخش او سرمست می‌ گردند و بال های اندیشه-ای خود را در بلندی-های سپهر به پرواز می‌ گشایند.

گوک، قورباغه-ای است بسیار خشن و بد خروش، که خوراکش از پسمانده-های جانوران مرداب مهیا می‌ شود. در پیرامون مرداب جانورانی بد بو، تیزداندان و درنده وجود دارند که بیشتر آنها در کنده-های زیرزمینی می‌ لولند، از دیدن خورشید پرهیز دارند، از جوانه-ها و ریشه-ی گیاهان نوپا می‌ خورند. این است که گل های زبیا، تازه و خوشبو در آن دیار نمی رویند.

در آن زمان که مرداب زهرآگین سرریز کرد، گوک-‌ها به گلزار موسیچه‌ها یورش بردند، ریشه-ی گل ها را به زهر ستم سوزاندند. از آن پس پیوسته بر میدان مردآب ‌‌ها و شمار گوک‌-ها افزوده و از پهنه-ی گلزار ها کاسته شده است.
با آن تنگی و سختی-ی راه، باز هم از هر کجا پرندگان و جانوران آزاده، که برای شنیدن نوای خوش موسیچه-ها به سوی گلزارها روانه می‌ شدند، ناخواسته شماری از گل ها را لگدمال، برخی از چشمه زارها را شور و بخشی از هوا را به بوی ناخوش آلوده می‌ کردند. این بود که خداوند گلزار با سروش امید به آنها پیام می دهد، که اگر آنها از تخم این گل های خوشبو در سرزمین خود بکارند، موسیچه-هایی هم، در دیار نوشکفته-ی آنها، تخم خواهند گذاشت و گوش و هوش همگان را نوازش خواهند داد.
گوک-های حکمران، که از آشکار شدن زشتی در صدای نکره-ی خود در برابر نوای دل انگیز موسیچه می‌ ترسیدند، با ورود موسیچه و روییدن هر گونه گیاه خوشبویی در ستیز بودند. زیرا آنها به درستی می‌ دانستند: هر چند، تنگه-ی گلزارها گشوده تر شود، پهنه-ی گندآب آنها تنگ تر و در نتیجه از خوراک آنها کاسته خواهد شد.


سرآنجام پرندگان دلباخته، مهرورزان زیبایی و بهزیستی، زهر گندآب را ندیده گرفته و شتابزده به هم پیمانی با گوک ها تن می‌ سپارند. پرندگان، که شیفته-ی آزادی و مهر بودند، می‌ پذیرند: که پیش از کاشتن گل های نوشونده، پیش از آن که موسیچه-ای به آواز بپردازد، گوک-ی را بردوش هر موسیچه فرمانروا سازند، بدان گونه که او نتواند بلندتر از جهش یک قورباغه پرواز کند. پس، از گذاردن این، ننگ و خفت، بر موسیچه-ها، پرندگان اجازه داشته باشند که تخم گل های زیبایی را در آن سرزمین بکارند. به این گمان که گل ها، اندک اندک، آن مرداب را می‌ پوشانند.
موسیچه-ها از رادمنشی و بزرگواری، سنگینی-ی گوک-‌ها را بر دوش کشیدند، از پرواز در سپهر بلند چشم پوشیدند، بوی گندزار را برخود هموار ساختند، از گنداب تلخ نوشیدند ولی هرگز نتوانستند آوازی خوش بخوانند. زیرا گوک ها، که بر پشت آنها نشسته بودند، گلوی موسیچه را در چنگال خود می‌ فشردند. ناله-ای دلخراش جایگزین موزیک جانبخش موسیچه-ها بود.

تا مرداب زهرآگین، در ذهن ایرانیان، نخشکد تخم گل های آزادی در بینش این مردمان نمی‌ روید. ولی در گیتی، پیوسته گلزارهای موجود در زهر این گندآب‌ های پراکنده می‌ خشکند.

زمین شوره سنبل برنیارد
در او تخم عمل ضایع مگردان (سعدی)


شریعت اسلام، در درازای هزار و چهارسد سال تاریخ خود، نشان داده است: به هر کجا که او پای گذارده، آزادی و دادگری را در آن جا خشکانیده است.

مردمان اروپا که، پس از 500 سال مبارزه، گلوی خود را از پنجه-ی کلیسا آزاد ساخته بودند، با سرریز شدن مسلمانان به این کشورها، باز از نو، گلوی آنها در چنگال مسلمانان فشرده می‌ شود.
امروز مردمان دموکرات، سکولار و آزاد اروپا با گرهِ کوری به نام شریعت اسلام روبرو شده-اند که هر زمان تنگ تر و گشودن آن دشوارتر می‌ شود.
در کشورهایی مانند اندونزی، مالزی، سرلانکا، فیلیپین، تایلند، رُمانی، آلبانی مردمانی مسلمان و نیز مردمانی نامسلمان وجود دارند. آشکار است که جهان تنها از مسلمانان این کشورها در هراس است. نامسلمانانی که از این کشورها به اروپا وارد شده-اند بینش خود را با فرهنگ اروپایی گسترده-اند.


تنها مسلمانان با ایمان هستند که پسماندگی‌های مرداب عقیده-ی خود را بر این مردمان فرو می‌ ریزند.

ابر اگر آب زندگی بارد
هرگز از شاخ بید بر نخوری
با فرومایه روزگار مبر
از نی-ی بوریا شکر نخوری (سعدی)

آرزوها و ایدآل های باشکوه، اگر بر واقعیت-های جامعه بُن نهاده شوند، می‌ توانند برانگیزنده-ی خرد و نیروبخش جنبش های مردمان بشوند. شراره-هایی که از درون خود مردم برنخاسته باشند، جدا از واقعیت‌های جامعه هستند، آنها، از برون، تاریکخانه-ی درون مردم را فروزان نمی کنند.

مردو آناهید
ژانـويــه 2010
[+]دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان

Labels: , ,

0 Comments:

Post a Comment

<< Home