بـی پـايـان

مسلمانانِ ايران، نام و ننگ را نمی‌ شناسند و از حاکميت ِ دشمنانِ ايران هم شرمسار نمی شوند. مسلمان ِ ايرانی، در ولايت فقيه، موالی است و ايران ستيزان مولای او هستند

Saturday, September 08, 2007

دکـتــر محمّــد مصــدّق


!+!+!+!+!+!+!




دکتر محمّد مصدّق؛ آسیب شناسی یک شکست

علی میرفطروس

(بخش پـايـانــی )


28 مرداد 32؛ کودتا؟ یا خیزش ِ خودجوش ِ مردم؟ (3)


* سند وزارت امور خارجــهء آمریکا: «مردم از دشنام ها و حرف های رکیک وزیر خارجه (دکتر فاطمی) و سردبیران روزنامه ها در حمله به شاه، احساس تنفّر و انزجار کردند».
* اشتباه بزرگ شاه و دولت زاهدی در محاکمــهء ناروای دکتر مصدّق و تأثیرات عمیق آن بر روانِ سیاسی و حافظــهء ملّی ایرانیان و خصوصاً تبلیغات گُسترده و دیرپای حزب توده (که با وقوع 28 مرداد، امیدِ ایجادِ «ایرانستانِ» وابسته به شوروی را بر باد رفته می دید)، همه و همه، محكوميّت تاريخی 28 مرداد را - بعنوان یک «کودتا» - بر حافظــهء تاريخی جامعــهء ما تثبيت كرد. از اين زمان - بار ِديگر - «تاريخ» به «تقويم» بدل گرديد و «عقل نقّاد» به «عقل نقّال»، سقوط كرد و انديشــهء سياسی، به آئين ها و عزاداری های مذهبی تبديل شد.

* پس از گذشت 50 سال، 28 مرداد را (به هر نامی که بنامیم) بعنوان یک «گذشته» باید تبدیل به «تاریخ» کنیم و مانند ملّت های اسپانیا، شیلی و آفریقای جنوبی، با بلندنظری و نگاه به آینده، بکوشیم تا بر گذشتــهء عَصَبی و ناشاد خویش، فائق آئیم.

* هم رضا شاه و محمد رضا شاه، هم قوام السلطنه و دکتر مصدّق، در بلندپروازی های مغرورانــهء خویش، ایران را سربلند و آزاد و آباد می خواستند، هر چند که سرانجام، هر یک – چونان عقابی بلندپرواز - در فضای تنگ محدودیّت ها و ضعف ها و اشتباهات، پـَر سوختند و«پـَر پـَر» زدند.

* * *
اشـاره:
«دکتر محمد مصدّق: آسیب شناسی یک شکست»
، بخشی از کتابی است که بهمین نام بزودی منتشر خواهد شد. این مقاله - در واقع- بخشی از تأمّلات نویسنده در آسیب شناسی سیاسی - فرهنگی ما از انقلاب مشروطیّت تا انقلاب اسلامی 57 می باشد.
به نظر نویسنده، دکتر محمد مصدّق، پُل انتقال یا ارتباط تجربیّات تاریخی ملّت ما از انقلاب مشروطیّت به انقلاب اسلامی است، هم از این روست که پرداختن به عقاید و عملکردهای سیاسی دکتر مصدّق می تواند به ما - برای درک علل و عواملِ تاریخی شکست ما در استقرار آزادی و جامعــهء مدنی - کمک و یاری نماید.
مفهوم «آسیب شناسی» - اساساً - ناظر بر ضعف ها و نارسائی ها و اشتباهات است، از این رو، نویسنده ضمن احترام عمیق به شخصیّت های ممتاز تاریخ معاصر ایران، در تحلیل خود، از مدح و ثناهای رایج سیاسی پرهیز کرده است.

* * *

سند بسیار مهم ِ دیگر، گزارش تلگراف محرمانــهء شمارهء 348 است که هندرسون در 29 مرداد ماه 1332 به وزارت خارجــهء آمریکا مخابره کرده است.
اگر لحن و جنبه های جانبدارانهء گزارشِ سفیر آمریکا را - که تا حدی قابل فهم است - نادیده انگاریم، گزارش، حاوی مطالب شایان توجهی از رَوَ ند ِ وقایع 28 مرداد می باشد. و گواهی است بر شگفت زدگی آن ها از پیروزیِ آسان بدست آمده. هندرسون تأکید دارد: «نه تنها اطرافیان دولت مصدّق، بلکه شاهی ها هم از این پیروزیِ آسان و سریع که تا حدودی زیاد خودجوش صورت گرفته، در شگفت اند». این گزارش در عین حال به کند و کاوِ عواملی می پردازد که از دیدگاهِ او در تکوین چنین جریانی مؤثر افتادند ... اینک متن کامل سند:
- سند شمارهء 348- تلگراف شمارهء 788.00/8-2053
از: سفیر آمریکا در ایران (هندرسون) به وزارت خارجه

تهران 20 اوت 1953 (29 مرداد 1332) - بوقت ظهر. محرمانه
1- هنوز زود است که بتوانیم جزئیات دقیق جریانات 36 ساعت گذشته را گزارش کنیم. با این همه، در اینجا کوشش می شود تا طرح اوّلیه ای از عُمده ترین نکات واقعه، طبق اطلاعات موجودِ در دسترس، ارائه گردد.
2- در عصر 18 اوت (27 مرداد) به نظر می رسید که بین هواداران حزب کمونیست توده و دولت مصدّق نفاق و نزاع درگرفته است. ظاهراً هواداران حزب توده بدون کسب اجازه از دولت مصدّق شروع به تظاهرات خیابانی و عملیات خشونت آمیز می کنند؛ مصدّق دستور می دهد که تظاهرات، موقوف و خیابان ها از تظاهرکنندگان خالی شود. برای اولین بار در چند ماه گذشته، زد و خوردی جدّی بین نیروهای انتظامی و توده ای ها صورت گرفت.



تهــران: مــردم در روز 28 مــرداد 32


3- صبح روز 19 اوت (28 مرداد) هواداران شاه به منظور نشان دادن تداوم احساسات موافق به نفع او در کشور، شروع به تظاهرات می کنند. تظاهرکنندگان در مقیاس کوچکی از بازار به راه می افتند. ولی این شعلــهء اوّلیّه، بطور شگفت انگیزی گُسترش یافت و بزودی به آتش ِ خرمن سوز ِ عظیمی تبدیل می شود که در طول روز، تمام تـهــران را فرا می گیرد. نیروهای انتظامی که برای پراکندن مردم فرستاده می شوند، از فرمان حمله به جمعیّت سر باز می زنند و حتّی بعضی از آنها به تظاهرکنندگان می پیوندند و بعضی دیگر هم منفعل می مانند. همین که جمعیّت در نقاط مختلف شهر، انبوه تر می شود، دستجات شروع به حمله به اداراتِ روزنامه هائی می کنند که در چند روز گذشته، دشنام های رکیک و سخیفانه، نثار شاه کرده بودند. روزنامه های طرفدار مصدّق و ارگان های طرفدار حزب کمونیستِ توده از آن جمله بودند.
یکی از نقاط حسّاس استراتژیک که به تصرّف جمعیّت در می آید، ساختمان مرکزی پست و تلگراف بود که از آنجا پیام های تهییج کننده به اطراف کشور در همه جا پخش می شد.
از مرکز شهر، انبوه جمعیّتِ هیجان زده، هر چه ماشین و کامیون بود در اختیار می گیرند و به شمال شهر می شتابند و رادیو تـهران را محاصره می کنند. کارکنان سفارتخانه در طی این جریان فرصت خوبی داشتند که از نزدیک نوع تظاهرکنندگان را بسنجند. اینها بیشتر غیرنظامی بودند که در میان شان تعدادی از نیروهای انتظامی مسلّح نیز مشاهده می شدند. ولی بهر حال به نظر می رسید که رهبری جمعیّت دست شخصی ها است نه نیروهای نظامی. در ضمن، شرکت کنندگان هم از نوع معمول چاقوکش و عربده جو که معمولاً در تظاهرات اخیر مشاهده می شد، نبودند. به نظر می رسید که اینها از اقشار و طبقات مختلف و مرکب از کارگر و کارمند و دکاندار و کاسب و دانشجو باشند و روحیّــهء جمعیّت، سرشار از یک عزم و شادی است. هر چند این حالتِ ولنگاری مانع از این نشد که اینجا و آنجا قهر و خشونت اِعمال نشود. اقلاً دو نفر به قتل رسیدند. مدافعین رادیو نتوانستند آنرا از کار بیندازند و در اوایل بعد از ظهر که رادیو بدست تظاهرکنندگان افتاد، مرتّب به نفع جمعیّت و برای نگهداشت روحیهء آنها پیام های تهییج کننده می فرستاد.



4- حملــهء تظاهرکنندگان به خانــهء نخست وزیر، اوایل صبح شروع می شود که توسط گارد [اقامتگاه مصدّق] پدافند شده و چند تن کشته می شوند. اواخر روز - با وجود عملیّات دفاعی محافظان – خانــهء نخست وزیر توسط جمعیّت، تسخیر و تخریب می شود. ظاهراً نخست وزیر (مصدّق) از این غائله به سلامت جَسته، گریخته و پنهان شده است، هنوز شب نشده بود که ستاد ارتش بدست دولت زاهدی می افتد و سرلشگر باتمانقلیچ، خود را رئیس ستاد اعلام می کند و به کار مشغول می شود. در همان زمان، سرلشگر زاهدی پشت میز دفتر نخست وزیر نشست که هیچگاه مورد استفادهء مصدّق قرار نگرفته بود.
5- تا شبانگاه، نگرانی زیادی در مورد موضعی که فرماندهان گُردانهای ارتش در حومـهء شهر اتخاذ خواهند کرد وجود داشت. بعضی می ترسیدند که این یگان های ارتشی به فرمان سرتیپ ریاحی (رئیس ستاد مصدّق) بسوی شهر سرازیر شوند و شهر را شبانه دوباره به نفع مصدّق اشغال کنند. همچنین پچ پچ و زمزمه هست که وقتی شاهی ها از جنب و جوش افتادند، توده ای ها می خواهند ضرب شست خودشان را نشان بدهند. اما به نظر می رسد همین که باتمانقلیچ ریاست ستاد ارتش را بر عهده گرفت، یکان های ارتش در اطراف تهران یکی بعد از دیگری سر به فرمان او گذاشته اند. و بالاخره صدور دستورات برای خالی کردن خیابانها و ممنوعیّت رفت و آمد از ساعت 8 شب به بعد امکان پذیر گردید. از ساعت 8 شبِ گذشته، دستورات انتظامی اکیداً به مورد اجرا گذاشته شد. طرح دستگیری رهبران حزب توده در صبح امروز بناکامی انجامیده و بنظر می رسد که این، در نتیجــهء ناشی گری پلیس بوده است. شایع است که توده ای ها در تدارک حملــهء متقابل هستند. نیروهای انتظامی برای مقابله با چنین حرکت احتمالی بسیج می شوند. فرجام این برخورد و مبارزه مسلماً برای نظم شهر و آیندهء ایران دارای اهمیّت فوق العاده است.
6- درحال حاضر اخبار موثّقی از شهرستان ها در دست نیست ولی گزارشات غیرموثّق حاکی از آن است که بیشترِ ایران در زیر کنترل دولت جدید است. گزارشی مبنی بر مقاومت در اصفهان رسیده. راجع به این مطلب در تلگرافات آینده، اطلاعات ارائه خواهد شد.
7- نه تنها اعضاء دولت مصدّق، بلکه شاهی ها هم از این موفقیّتِ آسان و سریع که تا حدود زیادی خودجوش صورت گرفته، در شگفت هستند. در میان عواملی که به باور ما در این جریان مؤثر بودند می توان موارد زیرین را برشمرد:
الف- مردم ایران از هر طبقه ای، در برابرِ وقاحتی که نیروهای ضدشاهی نشان داده بودند مُشمئز شده بودند. مثلاً وقتی که دستجات اوباش با پرچم های سرخ ظاهر شدند و شعارهای کمونیستی سردادند و به تخریب و پائین کشیدن مجسّمه های شاه و پدرش پرداختند و در و پنجرهء خانه ها و دکاکین مردم را به بهانهء پاره کردن عکسِ شاه، خُرد نمودند، مردم منزجر شـدنـــد.
همچنین، مردم از دشنام ها و حرف های رکیکِ وزیر خارجه، دکتر فاطمی و سردبیران روزنامه ها در حمله به شاه، احساس ِ تنفّر و انزجار کردند.
ب- بعلاوه، به نظر می رسید که مردم ایران از طبقات مختلف، از سازش ِ موقّت بین مصدّقی ها و توده ای ها نگران شده بودند. مردم با دیدن تظاهرات هزاران هزار توده ای - که آنها را گماشتــهء شوروی ها محسوب می کنند - و ریختن ِ انبوه آنها به خیابان ها و گفتنِ «مرده باد شاه» یا از شعارِ «مرگ بر غرب و آمریکا» ی آنان، دچار وحشت شده بودند. سیاست حزب توده، این باور را در مردم بوجود آورده بود که باید بین مصدّق و اتحاد شوروی از یکسو و شاه و دنیای غرب از سوی دیگر، یکی را انتخاب کنند.
ج - مردم ایران، دیگر از سختی ها و فشارهای دو سال اخیر، فرسوده شده بودند و دلشان می خواست که دورهء تازه و بی دردسری فرا رسد تا نفس ِ راحتی بکشند و فرصت بهبودِ زندگی ِ خودشان را پیدا کنند. بسیاری از مردم، دیگر از اینکه بتوانند تحت دولت مصدّق زندگی شان را سر و سامان دهند ناامید شده بودند.
د- اختلاف و تفرقه بین دولت مصدّق و حزب توده در عصر 18 اوت (27 مرداد) باعث شد تا این دو نیروی ضد شاه نتوانند با یکدیگر همکاریِ مؤثّری کنند و در برابر تظاهرکنندگانِ طرفدار شاه مقاومت نمایند. توده ای ها تمام روز در صحنه آفتابی نشدند. شاید رهبران حزب یقین داشتند که در طی روز، هر آن ممکن است مصدّق از آنها درخواست کمک کند. ولی وقتی تظاهرات طرفداران شاه حسابی به راه افتاد، دیگر، مصدّق و دولت او در موقعیّتی نبودند که بتوانند حتّی چنین تقاضای همیاری و کمکی را بکنند.
ذ - بیشتر نظامیان و بسیاری از مردم، قلباً به شاه وفادارند، زیرا با این باور بزرگ شده اند که شاه، نمادِ اتحاد ملّی و ثبات کشور است. مخصوصاً ارتش بی اندازه دوستدار آمریکاست. بعلت ترس از همسایــهء نیرومند شمالی [روس ها] و تا اندازه ای هم بدلیل کمک های نظامی آمریکا به ایران در سالهای اخیر، و هم بخاطر کمک های TCI (اصل چهار)، در بین ایرانیان غیرنظامی، وجهــهء خوبی برای آمریکا فراهم شده بود.
بسیاری از ایرانیان نظامی و غیرنظامی بالاخره متقاعد شده بودند که این سیاست های مصدّق بود که سدّ ِ راه همکاری نزدیک ایران و آمریکا گردیده و فقط تحت رهبری شاه است که این همکاری می تواند تداوم یابد.
8- همچنانکه اشاره شد، هر چند جمعیّت در مواردی، وحشیانه رفتار می کردند، ولی بطور کلّی، فارغ البال بنظر می رسیدند. به خارجیان تعرّض نمی کردند، بجز تظاهرات مختصری در برابر سفارت شوروی و تخریب ادارهء مطبوعاتی شوروی ها، کسی فریادِ «یانکی به خانه ات برگرد!» را نمی شنید و هیچ امریکائی سنگباران نشد. فقط ادارهء «اصل چهار ِ» تهران - که نزدیک خانــهء مصدّق بود و مصدّق اندک زمانی در تظاهرات 28 فوریه (9 اسفند گذشته) به آنجا پناهنده شده بود - قدری آسیب دید، شاید به این تصوّر که مصدّق دوباره در آنجا پنهان شده است! تا آنجا که اطلاع یافته ایم هیچ آمریکائی یا خارجی درتظاهرات دیروز آسیب ندیده است.
انبوه جمعیّت در همه جا دستور می دادند که مردم، چراغ ماشین های شان را - بعنوان طرفداری از شاه - روشن کنند و عکس های شاه را به شیشــهء خودروها نصب نمایند. جمعیت، اتومبیل وابستهء دریائی ما را متوقّف کردند و دستور دادند که عکس شاه را به شیشه ماشین بچسباند. او یک اسکناس با عکس شاه را درآورد و به شیشه چسباند، که مردم دست زدند و خندیدند.
امضاء: هندرسون

- از: تهران به: وزیر خارجه، 21 اوت 1953 (30 مرداد 32) ساعت 1 بعد از ظهر
به: وزارتخانه فرستاده شد، تحت شمارهء 434 تلگراف شمارهء 788.00/8-2153
به لندن تحت شمارهء 115
به بغداد تحت شمارهء 12
1- روز 20 اوت (29 مرداد) در تهران و ظاهراً در تمام شهرستانها با جوّ نسبتاً آرامی آغاز شد. مردم کشور ظاهراً به خود قبولانده اند که دعوای بین شاه و مصدّق بالاخره فرجام یافته و عموماً از نتیجــهء آن خشنودند. با این احوال، در بین محافل آگاه تر، هنوز تا اندازه ای نگرانی احساس می شود. آنان می گویند اگر چه دولت زاهدی تقریباً به سراسر مملکت چیره است، مشکل بتوان باور کرد که توده ای ها آرام بنشینند و ضربــهء متقابل نزنند. تا زمانی که توده ای ها - با آن انضباط سختِ تشکیلاتی و رهبرانی که در تاکتیک های انقلابی و اصول تبلیغاتی، کارکُشته هستند - وجود دارند، نباید این دشمنِ خطرناک را دست کم گرفت. نقشه هائی که قرار بود برای توقیف رهبران سرشناس حزب توده در اولِ وقتِ دیروز اجراء شود بجائی نرسید. رئیس بخش سیاسی شهربانی که در مورد این عدم کارائی در دستگیری، مورد مؤاخذه قرار گرفته، ادعا کرده است که این رهبران، زیر زمین رفته و مخفی شده اند، با اینهمه، این بدگمانی وجود دارد که شاید او هم مانند بسیاری از صاحب منصبان ایرانی دیگر، ترجیح داده تا رأساً وارد عملیاتی نشود که باعث شود نام او در لیست سیاه حزب توده قرار گیرد. این واهمه و ترس - که کسانی که از حمایت همسایــهء قدرتمند شمالی برخوردارند، بر طبق قانون جاذبــهء سیاسی، بالأخره ممکن است قدرت را بدست گیرند- غالباً از کارائی دستوراتی که برای قلع و قمع عناصر مُخرّب کمونیست صادر شده، کاسته و کار را مشکل کرده است.
2- عامل دیگری که به استمرار حس نگرانی کمک می کند اینست که خطرناک ترین رهبران ملی گرا هنوز آزادند. مصدّق، فاطمی، شایگان، حسیبی و دیگران ممکن است هم اکنون با رهبران حزب توده مشغول توطئه باشند. حقیقت این است که فاطمی - با اینکه شایعــهء مرگ او در روز 19 اوت به گوش رسیده بود - هنوز زنده است، و زنده بودن او مخصوصاً باعث نگرانی است. زیرا او جزء زیرک ترین و خطرناک ترین کسانی است که گرد مصدّق بودند. اعتقاد ما این است که فاطمی اگر برای انتقام کشی هم شده، در ایجادِ اتحاد بین ملیّون و حزب توده برای مقابله با غرب، تردیدی بخود راه نخواهد داد ...».

[توضیح: خوانندگان ارجمند، ادامــهء این اسناد و گزارش های 5 گانه و نیز، مباحث دیگر را در کتاب «دکتر محمد مصدّق؛ آسیب شناسی یک شکست» و یا در سایت اینترنتی نویسنده،ملاحظه خواهند کرد.]

نتیجه اینکه:
با وجود عملیات «ت. پ. آژاکس» در سرنگونی دولت دکتر مصدّق،
با توجه به مخالفت پایدار شاه با کودتا و اعتقاد وی به برکناری مصدّق از طريق قانونی و در نتیجه؛ صدور فرمان عزل او،
و با توجه به امتناع دکتر مصدّق از قبول و اجرای فرمان عزل خویش، و سپس عَصَبیّت ها و اقدامات تُند بعضی از یاران دکتر مصدّق (خصوصاً دکتر حسین فاطمی) از بامداد 25 مرداد، جامعــهء ایران در یک بلاتکلیفی، آشفتگی، ناامیدی و خصوصاً ترس از سلطــهء کمونیست ها (حزب توده)، در 28 مرداد 32 سرانجام، دکتر مصدّق را رها کرد و خواستار بازگشت شاه گردید، به عبارت دیگر: بی تفاوتی عظیم مردم یا مخالفت آشکار آنان با مصدّق در روز 28 مرداد را نوعی رفراندوم یا رأی عدم کفایتِ مردم به دولت دکتر مصدّق می توان دانست.
همچنانکه پیشتر گفته ایم: حسّ نهفتهء شاهدوستی ِ مردم کوچه و بازار و احساسات سُنّتی ِ سربازان و بسیاری از درجه داران و ارتشیان نسبت به شاه، آن «حلقهء مفقوده» ای بود که در 28 مرداد 32، زنجیرهء طبقات و اقشار مختلف اجتماعی را بهم پیوند داد و باعث بروز ِ رویدادهای شگفت انگیز در سقوط مصدّق گردید، «حلقهء مفقوده» ای که در آن شرایط ِ عَـصَبی و عصیان، نه مصدّق و نه یاران نزدیک او، قادر به دیدن یا درک آن نبودند.
عدم مقاومت دکتر مصدّق یا مقابلهء قهرآمیز وی با خیزش مردم - با وجود اصرارها و پافشاری های دکتر حسین فاطمی و دیگر یارانِ مصدّق - نشانهء درایت، دوراندیشی و حسّ مردم دوستی ِ دکتر مصدّق بود که نمی خواست ایران را در یک جنگ داخلی، نصیب حزب توده و اتحاد جماهیر شوروی سازد. انتصاب ناگهانی و غير منتظرهء سرتيپ محمد دفتـری (خواهر زادهء دکتر مصدق) به فرمانداری نظامی تهران درروز 28 مرداد، با وجود مخالفت های شديد دکتر فاطمی و ديگر ياران دکتر مصدق و تأکيد آنان به وابستگی سرتيپ دفتری به «عوامل کودتا» و نقش سرتيپ دفتری در پاکسازی خيابان ها از تظاهر کنندگان حزب تــوده نيز نشانهء ديگری از اين عدم مقاومت و دورانديشی دکتر مصدق بود. این درایت و دوراندیشی، خدمت دیگری است در کارنامــهء سیاسی ِ دکتر مصدّق که کمتر از خدمت بزرگ او در ملّی کردن صنعت نفت ایران، نیست.

* * *
شکست نامنتظر، آسان و شگفت انگیز ِ مصدّق، و تبليغات گسترده و ديرپاي حزب توده (كه با وقوع 28 مرداد، اميد ِ ايجادِ «ايرانستانِ» وابسته به شوروی را بر باد رفته می ديد)، وخصوصاً اشتباه بزرگ شاه و دولت زاهدی در محاکمــهء ناروای دکتر مصدّق و استفادهء هنرمندانهء مصدّق از تریبونِ این محکمهء نظامی و تأثیرات عمیق آن بر روانِ سیاسی و حافظهء ملّی ایرانیان ...، همه و همه، محكوميّت تاريخی 28 مرداد را - بعنوان یک «کودتا» - بر حافظهء تاريخی جامعهء ما تثبيت كرد. از اين زمان - بار ِديگر - «تاريخ» به «تقويم» بدل گرديد و «عقل نقّاد» به «عقل نقّال»، سقوط كرد و انديشهء سياسي، به آئين ها و عزاداری های مذهبی تبديل شد و بقول فروغ فرخزاد:
«مرداب هاي الكل
انبوهِ بی تحرّك روشنفكران را
به ژرفنای خويش كشيدند
در ديدگانِ آينه ها گوئی
حركات و رنگ ها و تصاوير
وارونه منعكس می گشت
ديگر كسی به عشق نيانديشيد
و هيچكس، ديگر به هيچ چيز
نيانديشيد


هم از اين روست كه گفته ایم: انقلاب اسلامی ايران، محصول عَصَبيّت ها، دشمنی ها و ناانديشی های روشنفكران و رهبران سياسی ما در سراسر ِ اين دوران است.

دکتر محمد علی موحّد ( با وجود ارادت و احترام فوق العاده نسبت به دکتر مصدّق) می نویسد:
«اینک پس از گذشت سالیان دراز - که شور و التهاب شگفتِ آن روزها فراموش گشته است - در یک نگرش منطقی و واقع بینانه، به نظر می رسد که دکتر مصدّق در تیرماه 1331، بهترین موقع، و هم بهترین دستاویز را برای کنارجوئی انتخاب کرده بود. در آن زمان، هنوز سرطان نفاق و شقاق پنجه در پیکر نهضت ملّی ایران، محکم نکرده بود. هنوز حرمت و اعتبار دکتر مصدّق و آیت الله کاشانی لطمه نخورده بود. در آن شرایط، هر راه حلّی برای مسئلهء نفت در برابر جانشین مصدّق می گذاشتند، مُسلّماً از آنچه در آخرِ کار ایران را مجبور به قبول آن کردند، بهتر بود» (موحّد، ج1، ص 508)
آسیب شناسی شکستِ دکتر محمّد مصدّق، آسیب شناسی تاریخ و فرهنگ ما و تحلیلی است بر چرائی ِ شکستِ تاریخی ما در مهندسی اجتماعی (به تعبیر پوپر) و خصوصاً در استقرار آزادی و جامعهء مدنی. به عبارت دیگر: کارنامــهء سیاسی دکتر محمّد مصدّق، کارنامــهء توانائی ها، ضعف ها، عَصَبیّت ها و اشتباهات همــهء ماست چرا که دکتر محمّد مصدّق - بعنوان یکی از بزرگترین و برجسته ترین مردان سیاسی ایران معاصر - بازتاب و بالیدهء جامعه ای است که در آن، از «رهبری» تا «رهبُری»، از «سرباز ِ فداکار ِ وطن» تا «سرباز خطاکار ِ وطن» راهی نیست، هم از این روست که چهره های برجسته ای چون قوام السلطنه، سید حسن تقی زاده، خلیل ملکی، حسین مکّی و دیگران در ضمیر مشکوک مان جائی ندارند.
* * *
پس از گذشت 50 سال، «28 مرداد 32» را (به هر نامی که بنامیم) بعنوان یک «گذشته»، باید تبدیل به «تاریخ» کرد و آن را «موضوع» مطالعات و تحقیقات منصفانه قرار داد. از یاد نبریم که ملّت هائی چون اسپانیائی ها، شیلیائی ها و آفریقای جنوبی ها، تاریخ معاصرشان بسیار بسیار خونبارتر و ناشادتر از تاریخ معاصر ماست، امّا آنان - با بلندنظری، آگاهی و اغماض (و نه فراموشی) و با نگاه به آینده – کوشیدند تا بر گذشتــهء عَـصَبی و ناشاد خویش فائق آیند و تاریخ شان را، عامل همبستگی، آشتی و تفاهم ملّی سازند. اریک اشناک - یکی از رهبران معروف حزب سوسیالیست شیلی در زمان آلنده - می گوید: «حزب من در پیدایش کودتای نظامی پینوشه – که ما از آن آسیب های فراوان دیدیم- از بازیگران اصلی بوده و از این بابت، پوزشی به ملّت خویش بدهکاریم».
داشتن شجاعت اخلاقی در نگاهِ فروتنانه به گذشته و دستیابی به تفاهم ملّی - یا تاریخ ملّی، می تواند سقفی برای ایجاد جامعهء مدنی بشمار آید، چرا که جامعهء مدنی، تبلور یک جامعهء ملّی است و جامعهء ملّی نیز تبلور داشتن تفاهم ملّی پیرامون یک سری ارزش ها (از جمله بر روی حوادث و شخصیّت های مهّم تاریخی) است.
هم رضا شاه و محمد رضاشاه، هم قوام السلطنه و دکتر مصدّق، در بلندپروازی های مغرورانــهء خویش، ایران را سربلند و آزاد و آباد می خواستند، هر چند که سرانجام، هر یک - چونان عقابی بلند پرواز- در فضای تنگ محدودیّت ها و ضعف ها و اشتباهات، پر سوختند و «پَر پَر» زدند.
آیندگان به تکرارِ دوبارهء اشتباهات ما نخواهند پرداخت به این شرط که امروز، ما - اکنونیان- گذشته و حال را از چنگ تفسیرهای انحصاری یا ایدئولوژیک آزاد کنیم. برای داشتن ِ فردائی روشن و مشترک، امروز، باید تاریخی ملّی و مشترک داشته باشیم. (1)
* * *
در پایان، از دوستان عزیزم: دکتر مینا راد (که این مقالات را پیش از انتشار خوانده و نظرات ارزشمندی ابراز کرده اند)، آلیس آواکمیان، مهین آزادفر، عباس احمدی، مسعود لقمان، تورج جوادی (برای یاری های ارزشمندشان در تایپ و نشر اینترنتی این مقالات) و نیز از دوست شاعر و هنرمندم (محمد مهدی مرادی) بخاطر طرح روی جلد کتاب، صمیمانه سپاسگزاری می کنم.
پـایـان

[+]mirfetros.com

زیرنویس:
1- رو در رو با تاریخ، علی میرفطروس، ص 7
* * *
توضیح ویادآوری:
خوانندگان ارجمند، بخش های دیگر ِ این بحث و بررّسی را در کتاب در دست ِ انتشار ِ نویسنده خواهند خواند و امیدوارم که دوستان عالیمقدار و خصوصاً دوستداران زنده یاد دکتر محمد مصدّق، پس از مطالعــهء متن کامل کتاب - یا ترجمــهء انگلیسی آن - بدور از عَصَبیّت ها و احساسات، با انتقادات ارزشمند خود، به غنای تحقیق ِحاضر، کمک و یاری نمایند. از همــهء عزیزانی که در انتشار ِ بخش هائی از این تحقیق ِ کوچک، همّت کرده اند، صمیمانه سپاسگزاری می کنم. ع. م

Labels: , , , ,

Thursday, September 06, 2007

دکتـر مـصــدّق


دکتر محمّد مصدّق؛ آسیب شناسی یک شکست

علی میرفطروس

(بخش آخــــر)


28 مرداد 32؛ کودتا؟ یا خیزش ِ خودجوش ِ مردم؟ (2)



* اسناد سرّیِ وزارت امورخارجــهء آمریکا و گزارش مأموران سازمان سیا در تهران، شواهد اصیلی هستند که ناباوری و شگفتی آمریکائی ها را از وقایعی که در روز 28 مرداد 32 در برابر دیدگان شان می گذشت، نشان می دهند.

* این اسناد، بر افسانه سرائی ها و گزافه بافی های کرمیت روزولت (که خیزش خودجوشِ مردم تهران را به حسابِ «عوامل خود» منظور کرده)، قلم بطلان می کشنـد.

* گزارش سفارت آمریکا از تهران در روز 28 مرداد : « یک شورش غیرمنتظره و نیرومند علیه دکتر مصدّق در جریان است ... نه تنها اطرافیان مصدّق، بلکه شاهی ها هم از این پیروزی آسان و سریع - که تا حدودی زیادی خودجوش است - شگفت زده اند.».

- آیا در 28 مرداد 32، طرحی برای کودتا علیه دولت مصدّق وجود داشت؟
- اگر آری! پس چرا دکتر مصدّق - با وجود اصرارِ دکتر حسین فاطمی ودیگر یارانش- در برابر کودتا، هیچ مقاومتی نکرد؟
- اگر نه! چه علل یا عواملی باعث سقوط دولت مصدّق گردید؟
- آیا فلسفة سیاسی دکتر مصدّق – چنانکه می گویند – مبتنی بر لیبرالیسم یا لیبرال – دموکراسی بود؟


- با آغاز حکومت مصدّق، کمک های مالی آمریکا به ایران از 500 هزار دلار به 23 میلیون دلار افزایش یافت. آنچنان که اگر کمک های مالی آمریکا نمی بود، دولت دکتر مصدّق – چه بسا – بسیار زودتر سقوط می کرد. نیاز مالی دولت دکتر مصدّق به این کمک های مالی، آنقــدر بود که حتّی یک روز قبل از 28 مرداد 32، مصدّق (در ملاقات با هندرسون) خواستار یک وام 10 میلیون دلاری دیگر از آمریکا شده بود، بنابراین: چگونه است که آمریکا تا روزی که به دولت دکتر مصدّق کمک های مالی و تسلیحاتی می کرد، به قول دکتر مصـدق «نزدیک ترین و بهترین دوست ایران» بشمار می رفت، امّا با قطع کمک های مالی آمريکا، وقوع رویدادهای 28 مرداد و سقوط دولت مصدّق، آمريکا به «امپریالیسم جهانخوار» بَـدَل شده است؟!
- و سرانجام: «اگر 28 مرداد نبود»، آیا دکتر مصدّق - با توجّه به ساختار سیاسی - فرهنگی و محدودیّت های تاریخی جامعه، قادر به استقرار آزادی، دموکراسی و جامعــهء مدنی در ايـران بود؟
این ها سئوالاتی است که شیفتگان دکتر مصدّق و مخالفان وی را - پس از گذشت 50 سال - هنوز درگیرِ ِخود ساخته و بحث هائی را بوجود آورده که عموماً آلوده به تهمت و توهین و تکرار است و از این رو؛ داشتنِ درکی روشن از رویدادهای 25 تا 28 مرداد را - خصوصاً برای نسل جوان و دانشجویان ما - دشوار ساخته است. این تهمت ها و توهین ها، نشانــهء دیگری از عَصَبیّت تاریخی، توسعه نیافتگی ذهنی و طفولیّت فکریِ «مردان سیاسیِ» ما است که تاریخ و رویدادهای گذشته را نه «چراغ» ی برای راهِ آینده، بلکه چونان «چُماق» ی برای توهین، ارعاب اخلاقی و سرکوب آزادی انـديشــه و تحقيق بکار می گیرند!
بطوريکه پيشتر گفتيم: خوشبختانه در سال های اخیر، محقّقانی مانند مارک گازیوروسکی (Mark Gasiorowski)، مالکولم برن (Malcolm Byrne)، استفن دوریل (Stephen Dorril)، دکتر فخرالدین عظیمی و دیگران به ضعف ها و اشتباهات دکتر مصدّق و خصوصاً به «نقش کلیدی ایرانیان که به صورتی روزافزون در مقابل دکتر مصدّق صف آرائی کردند» اشاره نمـوده اند.
امروزه، اسناد سرّی وزارت امورخارجـهء آمریکا (در آرشیو ملّی آمریکا) و نیز انتشار گزارش سرّی سازمان سیا دربارهء چگونگی سرنگونی حکومت دکتر مصدّق، افسانه سازی ها ولاف و گزاف های کرمیت روزولت (مسئول اصلی عملیات سازمان سیا در ایران) را آشکار ساخته بطوریکه گفته های وی در کتاب «ضدکودتا» (Contercoup) که تظاهرات خودجوش مردم در 28 مرداد را به حساب عوامل خود واریز کرده، حتّی برای دوستداران صدیق دکتر مصدّق نیز ارزش و اعتباری ندارد. (1) تعارض اين اسنـاد با آنچــه که کرمیت روزولت مدّعی آنست، نشان از شیوهء رایجی دارد که در بسياری موارد، افراد - بمنظور بزرگنمائی عملکرد ِ خود و بالا بردن سطح عمليات خويش در راه انجام مسئوليت ها و مأموريت های محّوله - بدان مبادرت می کنند تا بدين ترتيب موفقيّت حاصله را یکسره، نتيجـهء درايت، ابتکار و خلاقيت خويش وانمود کننـــد. گاه، اين شيوهء بزرگنمائی، آنچنان پيش می رود که با مستندات قطعی، تعارض يافته و به افسانه يا به «عمليّات محيّرالعقول» پهـلــو می زنــد.
انتشار اسناد وزارت امورخارجــهء آمریکا و نیز - خصوصاً- گزارش عملیات سازمان سیا در سرنگونی دولت مصدّق، ما را به کم و کیف رویدادهای 25 تا 28 مرداد 32 آشنا می کند. این اسناد و مدارک اگر با روایت های شاهدان حاضر در صحنه، جمع شوند، می توانند تصویری واقعی از چگونگی رویدادهای 25 تا 28 مرداد و چگونگی سقوط دولت مصدّق بدست دهند. در این باره، ما این اسناد و روایت ها را به 5 بخش تقسیم می کنیم:
1- اسناد وزارت خارجــهء آمریکا
2- گزارش مُجریان و طرّاحان کودتا (سازمان سیا) از حوادث 28 مرداد
3- گزارش دقیق و لحظه به لحظــهء دکتر غلامحسین صدیقی (وزیر کشور دولت مصدّق) از حوادث 28 مرداد
4- روایت یکی از کادرهای فعاّل حزب توده در صحنــهء 28 مرداد
5- روایت یکی از اعضاء حزب زحمتکشان (دکتر بقائی) حاضر در رویدادهای 28 مرداد.
فصل مشترک همــهء این روایات 5 گانــهء مختلف، تأکید آنها بر خیزش خودبخودی مردم تهران در روز 28 مرداد است بطوریکه هم سلطنت طلبان، هم هواداران مصدّق و هم طرّاحان کودتا را غافلگیر و شگفت زده کرده بود و گویا در برابر این خیزش ِ مردمی بود که مصدّق – بعنوان یک سیاستمدار مردم دوست – از مقابله با آن خودداری کرده بود!
* * *


28 مــرداد: تـصّــرف ايستـگاه راديــو تـوسـط مــردم


گفتیم که به دنبال امتناع دکتر مصدّق از پذیرش فرمان عزل و اعلام رادیوئیِ آن بعنوان «کودتای نافرجام گارد شاهنشاهی» در بامداد 25 مرداد، و سپس مقالات تُنــد و سخنرانی های توهین آمیز دکتر حسین فاطمی نسبت به شاه و پخش آن مقالات و اخبار از طریق رادیو، و در نتیجه: آگاهی مردم تهران از «رفتن شاه» و خصوصاً شعارهای ضدسلطنتیِ حزب توده و اقدامات تُند و تحریک آمیز اعضاء این حزب در تخریب مجسمه های رضا شاه و محمد رضا شاه و به زیر کشیدن عکس های خاندان سلطنتی از مغازه ها و ادارات دولتی، و نیز اقدام آنان به تعویض نام خیابان ها، همه و همه، باعث نگرانی و هراس بازاریان، پیشه وران و مردم کوچه و بازار و نيروهای مذهبی (به رهبری آيت الله کاشانی) گردید. از طرف دیگر: حذف نام شاه از دعای صبحگاهی و ممنوع کردن سرود شاهنشاهی در مراسم پادگان ها، احساسات سُنّتیِ شاهدوستـی بسیاری از سربازان، درجه داران و نیروهای ارتشی و انتظامی را جریحه دار ساخت. مجموعــهء این عوامل، باعث گردید تا از شامگاه 27 مرداد، فضای روانی جامعه، به نفع شاه و بازگشت او به ایران، تغییر یابد.

اسناد سرّی وزارت خارجــهء آمریکا در رابطه با 28 مرداد 32

اسناد سرّی وزارت امورخارجــهء آمریکا (در آرشیو ملّی آمریکا) شاهدان اصیلی هستند که ناباوری و شگفتی مأموران سیا را از وقایعی که در برابر دیدگان شان می گذشت، به روشنی نشان می دهند این اسناد، شامل گزارش های ساعت به ساعتِ سفارت آمریکا از تهران به واشنگتن دربارهء وقایع 28 مرداد می باشند که تعدادی از آن ها، نمونه وار، در اختیار خوانندگان قرار می گیرند. تا آنجا که نگارنده می داند، در میان محقّقان و مترجمان ایرانی، این اسناد برای نخستین بار توسط آقای بابک امیرخسروی و دوستانش گردآوری، ترجمه و منتشر شده اند، از این رو، به احترامِ حقیقت جوئیِ ايشان و بعنوان رعایتِ «تقدّم فضل»، این اسنادِ بسیار مهم و روشنگر را - با تغییرات کوچکی در ویرایش بعضی کلمات و عبارات - از کتاب ِ «نظر از درون به نقش حزب تودهء ایران» (صفحات 725-735) نقل می کنیم. اهمیّت این اسناد زمانی دو چندان می شود که بدانیم این اسناد از طرف یک کادر جوان و فعّال حزب توده در روز 28 مرداد 32 و سپس یکی از اعضاء برجستة کمیتــهء مرکزی حزب توده (از مخالفان خط و مشی کیانوری) و از دوستداران صدیق دکتر مصدّق، انتشار یافته اند.
حقیقت جوئی آقای امیرخسروی، مصداق روشن سخنِ آن فرزانــهء معروف است که در هجوم تهمت های «مدّعیان آزادی و دموکراسی»، گفت:
- «زندگی، کوتاه ست امّا حقیقت، دورتر می رود و بیشتر عُمر می کند، بگذار تا حقیقت را بگویم!».

- ظهر روز 19 اوت (28 مرداد)، تلگراف شمارهء 788.00/8-1953
از: تهران به: وزیر خارجه
اندکی پس از ساعت یازده، سفارت اطلاع یافت که مقرّ روزنامه های باختر امروز و شورش و حزب ایران به آتش کشیده شده اند. دانشجویان دانشکده افسری نیز علیه دولت دست به اعتصاب زده اند.
تظاهرات هواداران شاه در حوالی مجلس از سوی بازاریان وابسته به کاشانی و سایر رهبران دینیِ کم اهمیت تر، حمایت می گردد. جمعیت قابل ملاحظه ای از طرفداران شاه هم اکنون بسوی بازار در حرکت اند.
هیچگونه گزارشی در مورد اینکه نیروهای انتظامی در پیشگیری و یا ممانعت از تظاهرکنندگانِ طرفدار شاه دخالت کرده باشند نرسیده است.
هندرسون

- ساعت 2 بعدازظهر روز 19 اوت (28 مرداد)، تلگراف شمارهء 788.00/88-1953
از: تهران به: وزیر خارجه
گزارش رسیده است که جمعیّتی در حدود 3000 نفر که خواستار بازگشت شاه هستند در حوالی خانــهء مصدّق مورد حمله و تیراندازی نیروهای انتظامی قرار گرفته اند. اقدامات قبلی در پراکنده کردن این جمعیّت موجب شده است که عده ای از سربازان به آنها بپیوندند. این جمعیّت بار دیگر در برابر ستاد ارتش به هم پیوستند و مجدداً هدف تیراندازی قرار گرفتند. در برابر وزارت خارجه نیز زد و خورد در جریان است.
طرز برخورد نیروهای انتظامی هنوز حاکی از دو دل بودن آنهاست، اما تعداد نظامیان و افسرانی که منفرداً به هواداران شاه می پیوندند در حال ازدیاد است. کامیون هائی حامل سربازان در سطح شهر دیده شده اند که در حال عبور فریاد می زنند «زنده باد شاه». یک کامیون، مجسمــهء از جا کنده شدهء رضاشاه را حمل می کرد در حالی که جمعیّتی آنرا تعقیب می نمود و بنظر می رسید که می خواهند آنرا مجدداً نصب کنند. تمام انتشارات غیرتوده ای هوادارِ حکومت (مصدّق) متلاشی و به آتش کشیده شده اند. در میان اینها می توان از روزنامه های نیروی سوم و شهباز که متمایل به حزب توده هستنــد، نام برد.
جمعیّت زیادی در حوالی ادارهء رادیو دیده می شود. ظاهراً آنها مصمّم هستند که ادارهء رادیو را اشغال کنند. جادهء شرق شمیران (جاده قدیم) که به ایستگاه رادیو منتهی می شود از طرف هواداران شاه مسدوده شده است.
سفارت هنوز نتوانسته است تشکیلات و برنامه ای برای این فعالیت کشف کند*. اما بنظر می رسد که جمعیّت برای هدفهای معیّنی جمع شده اند.
هندرسون

*- گزارش های سفیر هندرسون به وزارت خارجه آمریکا، بالاترین تکذیب بر ادعاهای واهیِ کرمیت روزولت در کتاب «ضد کودتا» است که تظاهرات و عملیات 28 مرداد را به حساب و اشارهء عوامل خود واریز می کند. چگونه باورکردنی است که او کودتایی را تدارک ببیند که سفیر آمریکا از آن تا این حدّ بی خبر باشد؟ می دانیم که هندرسون از شرکت کنندگان نشست 4 تیرماه 1332 در واشنگتن است که گزارش و موضع او در تصمیم دولت آمریکا دربارهء کودتای نظامی تعیین کننده بوده است. (بابک امیرخسروی)

- ساعت 4 بعداز ظهر روز 19 اوت (28 مرداد) تلگراف شمارهء 788.00/8-1953
از: تهران به: وزیر خارجه
(وزارت) پست و تلگراف و مرکز تبلیغات، اشغال شده اند. طبق گزارشهای رسیده، به شهرستان ها نيز تلگراف می شود تا آنها نيز تشویق شوند تظاهرات مشابه ای در هواداری از شاه انجام دهند.
کارمندان سفارت، کامیونهای متعدّدِ حامل نظامیان و غیرنظامیان را به همراه 6 تانک در خیابانها دیده اند که عکس هایی از شاه را حمل می کرده اند.
رادیوی تهران پس از اشغال، برای مدت کوتاهی تنها به پخش موسیقیِ از پیش ضبط شده پرداخت و سپس در سکوت فرو رفت.
تیمسار دفتری [خواهرزادهء دکتر مصدّق] از قرار گزارش رسیده به فرماندهی نظامی تهران و ریاست پلیس منصوب شده است. از قرار معلوم، تیمسار دفتری سعی می کند از گاردِ گمرک که قبلاً از طرف مصدّق به ریاست آن منصوب شده بود استعفا کند. این مطلب را مرکز استراق سمعِ سفارت از مخابرات تلفنی بدست آورده است.
هندرسون

- ساعت 5 بعد از ظهر روز 19 اوت (28 مرداد) تلگراف شمارهء 788.00/8-1953

از: تهران به: وزیر خارجه
طبق گزارشات مختلف، از جمله گزارش اعضاء سفارت و سایر مقاماتِ رسمی آمریکایی، در شهر حالت یک تعطیلی عمومی حکمفرماست. تمام وسائل نقلیه، چراغ های خود را بــه نشانهء پیروزی شاه، روشن کرده اند. مـردم در پیاده روها برای افراد شخصی که در کامیونهای سربازان بنفع شاه تظاهرات می کنند، دست می زنند و آنان را مورد حمايت و تشويق قرار می دهنــد. تئاتر سعدی که اغلب مرکز رفت و آمد توده ای هاست به آتش کشیده شده است. با آنکه هواداران شاه موفق به پیروزی هایی شده اند، خانــهء مصدّق و مرکز ستاد ارتش هنوز در دست هواداران مصدّق است.
هندرسون

- ساعت 7 بعدازظهر روز 19 اوت (28 مرداد) تلگراف شمارهء 788.00/8-1953
از: تهران به: وزیر خارجه
به لندن تحت شمارهء 14 و به رُم، تحت شمارهء 9 تکرار گردید.
وزارت خارجــه، لطفاً این گزارش و سایر تلگراف های مورد نظر را برای مسکو هم تکرار کنید.
طی روز، تظاهرات به نفع شاه در تمام شهر تهران گسترش یافته است. کامیونهای پُر از تظاهرکنندگان در حالی که مورد استقبال عابرین پیاده قرار می گیرند در سطح شهر در گردش اند. از قرار، اکثریت خُردکنندهء مشهودِ سلطنت طلب، گروههای چپ گرا را مرعوب و مجبور به سکوت کرده است. انتشارات غیرتوده ای، اما هوادارِ حکومت (مصدّق) متلاشی و به آتش کشیده شده اند. رادیوی تهران توسط چندین هزار نفر از طرفداران زاهدی اشغال شده است. در برنامــهء بعد از ظهر، زاهدی طی نطق کوتاهی، مسئولیت نخست وزیری را که از طرف شاه به او سپرده شده است قبول کرد. رادیو همچنان اعلام کرد که شاه بلادرنگ به کشور بازخواهد گشت.
عملکرد نیروهای انتظامی که درابتداء نامعلوم به نظر می رسید، به تدریج - با پیوستن تدریجی سربازان، افسران و نیروهای پلیس به تظاهرکنندگانِ هوادار شاه - روشن شده است. تعداد زیادی از کامیون های ممّلوِ از سربازان و حداقل 6 تانک در صفوف تظاهرکنندگان به نفع شاه در خیابانها دیده شده اند.
خانــهء مصدّق، طبق گزارش رسیده در ساعت 5 بعد از ظهر مورد حمله قرار گرفته است. صدای تیراندازی گاه به سفارت نيز می رسد. میراشرافی از رادیوی تهران اعلام کرد که فاطمی به دست مردم تکه تکه شده است. هم چنین طبق گزارش های رسیده، سنجابی کشته و یا مجروح شده است. این اظهارات فعلاً باید با احتیاط تلقّی شوند. ستاد ارتش که قبلاً با تهاجم ناکام روبرو شده بود هنوز در دست هواداران مصدّق می باشد. مرکز پلیس نیز هنوز در دست مصدّقی هاست. تیمسار دفتری از قرار معلوم از طرف مصدّق به فرماندهی حکومت نظامی و ریاست پلیس تهران منصوب شده است. تا آنجا که گزارش رسیده است هنوز هیچ لشگر و یا تیپی رسماً به شاه نپیوسته، اما سربازان، افسران و چندین تانک به طور انفرادی از زاهدی پشتیبانی می کنند. سرهنگ بختیار از قرار معلوم برای حمایت از زاهدی از کرمانشاه به سوی تهران در حرکت است.
شاید وزارت خارجه از سفارت در رُم بخواهد که این اطلاعات را به شاه برسانند.
هندرسون

- ساعت 8 بعد از ظهر روز 19 اوت (28 مرداد) تلگراف شمارهء 788.00/8-1953
از: تهران به: وزیر خارجه
اطلاعات موثّق حاکی از آن است که نیروهای وابسته به زاهدی ستاد ارتش و سایر ادارات امنیّتی را در کنترل دارند. خانــهء مصدّق که در محاصره قرار داشت، اشغال و توسط هواداران شاه غارت شده است، اما هنوز اطلاع دقيقی دربارهء مخفیگاه مصدّق در دست نیست.
رادیوی تهران اطلاع داده است که حکومت نظامی تهران، رفت و آمد را از ساعت 8 شب تا 5 صبح ممنوع اعلام کرده و از مردم خواسته است که برای برقراری نظم با ارتش همکاری کنند.
اکنون تایید شده است که تیمسار دفتری حاکمِ نظامی زاهدی است. بنابراین یا گزارش قبلی سفارت (شمارهء 400-19 اوت) اشتباه بوده است و یا تیمسار دفتری در آخرین دقایق تغییر موضع داده است.
هندرسون

- سند شمارهء 349، از کتابخانه آیزنهاور، مراسلات آیزنهاور، دوسیه ویت مان Whitmon، یادداشت توسط جانشین ریاست سیا، کابل (Cabell) به رئیس جمهور، واشنگتن
تاریخ ندارد. *

*(توضیح بابک امیرخسروی: از مضمون این گزارش پیداست که در غوغای روز 28 مرداد ارسال شده است. ویژگی این تلگرام در این است که تنها خبری است که از طریق «سیا» مخابره می شود و با توجّه به مضمون آن، به نظر می رسد که این، همان تلگرافی باشد که (کرمیت روزولت در کتاب «ضدکودتا» با باد در غبغب چنین یاد می کند: «پیام 18 اوت شما رسید. خوشحالم که به اطلاع برسانم ر. ن. زیگلر (اسم مستعار زاهدی) به سلامت، و ساوی (اسم مستعار شاه) با پیروزی به ایران باز می گردد).

محرمانه

«یک شورش غیرمنتظره و نیرومند مردم و نظامیان علیه نخست وزیر مصدّق باعث شده است که شهر تـهران تقریباً بکلّی به تصرف نیروهای موافق شاه و نخست وزیرِ انتصابی وی یعنی زاهدی درآید.
گزارش های رسیده مبنی بر این است که مصدّق و رئیس ستاد ارتشِ وی، سرتیپ ریاحی هنوز در مقرهای فرماندهی خود پنهان شده اند، ولی بی خبر و بدون ارتباط هستند، چون وسایل ارتباطی در دست نیروهای سلطنت طلب است. بیشتر شهر تحت کنترل نیروهای شاهی است، هر چند گزارش می رسد که اینجا و آنجا شماری از طرفداران مصدّق درخیابانها هستند. نیروهای سلطنت طلب از همــهء رسانه های گروهی برای ترغیب مردم و ارتش به طرفداری از شاه برخوردار می باشند.
اخبار رادیو مبنی بر آنست که استان استراتژیک آذربایجان در دست شاهی ها است. ولی رادیو اصفهان در یک بخش کـه صدای آن ضبط شد، خود را همچنان وفادار مصدّق اعلام کرده است، در این اوضاع آشفته، بنظر می رسد که لحن و متن همــهء اعلامیه ها ضد کمونیستی است. از توده ای ها هیچگونه فعالیت و واکنشی در این ساعات خطیر مشاهده نمی شود. اگر شاهی ها برای چیره شدن و قبضه کردن اوضاع عمل کنند، مسلماً توده ای ها نیرومندترین و قهرآمیزترین مخالفان آنها خواهند بود.
منابع ما، گزارشات مطبوعات و رادیوها را - مبنی بر اینکه کنترل شهر تـهران در دست شاهی هاست و زاهدی به شهر برگشته و در فراخوان رادیوئی به مردم قول اصلاحات اقتصادی و اجتماعی داده است - تأیید کرده اند. منابع خبریِ ما گزارش می دهند که خیابان های تـهران، ممّلوِ از انبوه مردمی است که در تظاهرات خود خواستار بازگشت شاه می باشند.
امضاء سی. پی. کابل
ادامــــــه دارد

[+]mirfetros.com


زیرنویس:
1- ظاهراً تیتر کتاب روزولت (ضد کودتا)،الهام بخش کسانی شده تا شتابزده، مدّعی شوند که «مصدّق علیه شاه کودتا کرده است» !!!

Labels: , , , ,

Monday, August 27, 2007

دکتـر مـحمّــد مـصــدّق


دکتر محمّد مصدّق؛ آسیب شناسی یک شکست

علی میرفطروس

(بخش آخــــر)


28 مرداد 32؛ کودتا؟ یا خیزش ِ خودجوش ِ مردم؟ (1)


* مقالـهء تُند و سخنرانی توهین آمیز دکتر حسین فاطمی علیه شاه در روز 25 مرداد 32 و پخش آن از رادیو تهران، تخریب مجسّمه های رضا شاه و محمد رضا شاه و شعارهای حزب توده – مبنی بر «برچیده باد سلطنت! پیروز باد جمهوری دموکراتیک» - باعث ترس و نگرانی شدید کَـسَبه، پیشه وران و مردم عادی تهران گردید، و اینهمه، فضای روانی ِ جامعه و سربازان را علیه مصدّق و به نفع شاه و بازگشت او، تغییر داد.

* شعبان جعفری ازحمایت و احترام بسیاری از رهبران جبهــهء ملّی برخوردار بود و تا غروب 28 مرداد در زندان بسر می بُرد!

* * *
اشـاره:
«دکتر محمد مصدّق: آسیب شناسی یک شکست»
، بخشی از کتابی است که بهمین نام بزودی منتشر خواهد شد. این مقاله - در واقع - بخشی از تأمّلات نویسنده در آسیب شناسی سیاسی - فرهنگی ما از انقلاب مشروطیّت تا انقلاب اسلامی 57 می باشد.
به نظر نویسنده، دکتر محمد مصدّق، پُل انتقال یا ارتباط تجربیّات تاریخی ملّت ما از انقلاب مشروطیّت به انقلاب اسلامی است، هم از این روست که پرداختن به عقاید و عملکردهای سیاسی دکتر مصدّق می تواند به ما - برای درک علل و عواملِ تاریخی شکست ما در استقرار آزادی و جامعــهء مدنی - کمک و یاری نماید.
مفهوم «آسیب شناسی» - اساساً - ناظر بر ضعف ها و نارسائی ها و اشتباهات است، از این رو، نویسنده ضمن احترام عمیق به شخصیّت های ممتاز تاریخ معاصر ایران، در تحلیل خود، از مدح و ثناهای رایج سیاسی پرهیز کرده است.

* * *

توضیح ویادآوری:
خوانندگان ارجمند، بخش های دیگر ِ این بحث و بررّسی را در کتاب در دست ِ انتشار ِ نویسنده خواهند خواند و امیدوارم که دوستان عالیمقدار و خصوصاً دوستداران زنده یاد دکتر محمد مصدّق، پس از مطالعــهء متن کامل کتاب – یا ترجمــهء انگلیسی آن – بدور از عَصَبیّت ها و احساسات، با انتقادات ارزشمند خود، به غنای تحقیق ِحاضر، کمک و یاری نمایند. از همــهء عزیزانی که درانتشار بخش هائی از این تحقیق ِ کوچک، همّت کرده اند، صمیمانه سپاسگزای می کنم. ع.م

* * *

دکتر حسین فاطمی و علامت سئـوال!


Dr. Fatami

محمد علی موّحد در کتاب پُرارج خویش، زیر عنوان «فاطمی و علامت سئوال»، می نویسد: «مطلب قابل تأمل ِ دیگر در «تاریخچــهء عملیّات سیا»، زیرنویس، راجع به دکتر حسین فاطمی است. ما در شرح زمینه سازی ها برای کودتا آورده بودیم: «قرار شد یک نفر از سازمان اطلاعات انگلیس و یکی دیگر از سیا به دیدنِ خواهر شاه، اشرف - که در فرانسه بود - برَوَد و او را به تهران بفرستند تا برادر [شاه] را از رسمیّت و اعتبار کامل اقدامات [کرمیت] روزولت مطمئن سازد».
«... چنین پیش بینی شده بود که
اسدالله رشیدیان به فرانسه برود و در دیداری از اشرف، ترتیب ملاقات او را با مأموران بریتانیا و آمریکا بدهد.

Asadollah+Rashidian

امّا گرفتن اجازهء خروج از کشور [برای رشیدیان] در آن روزها کارِ آسانی نبود. این مشکل را دکتر حسین فاطمی وزیر امور خارجــهء دکتر مصدّق حل کرد و خود، اجازهء خروج و روادیدِ ورود رشیدیان را در اختیار او گذاشت. گزارشگر سیا پس از این حکایت، در زیرنویس اضافه می کند که حسین فاطمی در نزدِ سیا به عنوان عضوی مشکوک شناخته می شد که گاه و بی گاه آمادهء تماس با انگلیسی ها بود و دلش می خواست در صورت سقوط مصدّق، جایگاهی در میان مخالفان او و هواخواهان بریتانیا داشته باشد. زیرنویسِ سیا تأکید می کند که حسین فاطمی، رشیدیان را می شناخت و می دانست که او عامل انگلیسی هاست ... این البته، نکتــهء درخور ِ تأمّلی است. برادران رشیدیان به اتفاق سرلشکر حجازی در مهرماه 1331 به اتهام توطئــهء کودتا دستگیر شدند و درست در همان ایّام بود که دکتر حسین فاطمی از سفری که برای معالجه در اروپا داشت به ایران بازگشته و به وزارت خارجه منصوب شده بود» (موحّد، ج 2، صص 967-968).
به گزارش هندرسون:
«در تاریخ 30 فروردین و 4 اردیبهشت 32 دکتر حسین فاطمی دو بار با شاه ملاقات کرد و سپس مضمون گفتگوهایش را در 26 آوریل 1953 (= 6 اردیبهشت 32) با هندرسون در میان گذاشت. فاطمی در ملاقات نخست، به شاه گفته بود که او در طول 12 سال سلطنت، با دخالتِ خود، مانعِ کارِ دولت ها بوده است و اینک باید روش خود را تغییر دهد و از دخالت در امور دولت دست بردارد. اگر شاه بخواهد با مصدّق درافتد، عاقبتِ ناگواری در انتظارش خواهد بود. اگر کودتائی رخ دهد به پیروزی نهضت ملّی خواهد انجامید و شاه – یک باره – از صحنه بیرون رانده خواهد شد. شاه باید از اصرارِ خود در کنترل نیروهای مسلّح، دست بردارد و از نظرِ درآمد نیز باید به بودجه ای که دولت برای وی تعیین می کند قناعت کند و نیز باید به نشانِ همکاری و حُسن نیّت با دولت، علاء را (از وزارت دربار) برکنار سازد. در غیر این صورت، [شاه] نه از فاطمی و نه از دیگرِ اعضاء نهضت ملّی انتظاری جهت وفاداری به او نباید داشته باشد ...»
ما به «دشمنیِ دیرینــهء سرلشکر زاهدی و دکتر حسین فاطمی» اشاره کردیم و اینک اضافه می کنیم که در اوایل سال 1330، پس از حمله و اشغال خانــهء «ریچارد سدان» (Richard Seddan) - نمایندهء شرکت نفت انگلیس و ایران - که گویا دارای مصونیّت سیاسی بود - و کشفِ اسناد و مدارک شرکت نفتِ انگلیس که به «اسناد خانــهء سدان» معروف شد، روزنامــهء «باختر امروز ِ» دکتر فاطمی، مُدّعی شد: «در اسناد «خانــهء سدان»، رابطــهء پاره ای از اشخاص سرشناس و بعضی جراید (مخالف مصدّق) با شرکت نفت به ثبوت رسیده است که بزودی اسامی آنان اعلام خواهد شد» رادیو تهران نیز با پخش مطالب تحریک آمیزی در این باره، فضائی از تهدید و ارعاب علیه شخصیّت ها و نمایندگان مخالف مصدّق، ایجاد کرده بود. (1)
به روایت سپهبد کمال (رئیس شهربانی مصدّق):
- « شبی در رادیو، وزیر امورخارجه - دکتر حسین فاطمی- گفت: «یک گونی سند از ارتباط زاهدی با سفارت انگلیس و شرکت نفت بدست آمده» چون در آن موقع، من رئیس شهربانی بودم، ناچار به مراقبت شدید از سرلشکر زاهدی شدم تا آن که زاهدی نامــهء تهدید و توهین آمیز به من نوشت. از این جهت، من برای اینکه جوابی به سرلشکر زاهدی بدهم، از دکتر فاطمی در مورد مدارک کشف شده بر علیه زاهدی سئوال کردم [دکتر فاطمی] در جواب فرمودند: «حرف، بادِ هواست! مدرک نمی خواهد! ...» معلوم شد که اصلاً مدرکی [علیه سرلشکر زاهدی] نبوده ...« (خاطرات سپهبد کمال، چاپ تهران، 1361 به نقل از: خاطرات اردشیر زاهدی، صص 162 - 163).
دکتر فاطمی، وزیر خارجه و سخنگوی دولت مصدّق، در سرمقالــهء «باختر امروز» (در 25 مرداد 32) به شدّت به شاه حمله کرد و محمد رضا شاه را «قبله گاهِ هر چه دزد، هر چه بی ناموس، هر چه واخوردهء اجتماع و تنها تکیه گاهِ خارجیان و نقطــهء اتّکای سفارت انگلیس» خواند ... در عصر روز 25 مرداد 32 نیز در میتینگ جبهــهء ملّی و احزاب و اتحادیه های هوادار مصدّق در بهارستان، فاطمی «از جنایات دربار پهلوی» و «فرزندِ عاملِ قراردادِ (نفت)» یاد کرد و در «باختر امروز» (روز 26 مرداد) نیز خطاب به شاه نوشت:
- « برو! ای خائن! ... برو! ای اسیر ِ ارادهء اجنبی که تاریخِ جنایت آمیزِ دودمان سی سالــهء پهلوی را تکمیل کردی ... من همیشه گفته ام که حق این بود که پیش از بستن کنسولگری های [انگلیس] و سفارت فخیمه در تهران، آن مرکزِ ننگ و رسوائی [دربارِ شاه] کوبیده شود و در ِ خانــهء مُجریِ ارادهء اجنبی ها را گِل بگیرند» (برای آگاهی از سرمقاله های تُندِ باختر امروز، نگاه کنید به: زندگینامه و مبارزات سیاسی دکتر حسین فاطمی، نصرالله شیفته، صص 321-327).
جالب است که در هیچیک از مقالات و سخنرانی های دکتر حسین فاطمی و دیگر سران نهضت ملّی از 25 تا 28 مرداد، هیچ سخنی از توطئــه یا کودتای دولت آمریکا نبود!
این شعارها و دشنام ها، یادآورِ دشنام های حزب توده در آن زمان بود. در 18 مرداد ماه - پس از انجام رفراندوم - رهبری حزب توده در اعلامیه ای، به دکتر مصدّق توصیه کرده بود:
« باید با یک حملــهء مردانه، قلعــهء فرتوتِ دربار را گشود و پرچم فرمانروائی ملّت را بر فرازِ آن استوار کرد» (روزنامــهء شجاعت (بسوی آینده)، شمارهء 10، بتاریخ 18 مرداد 32، به نقل از: گذشته، چراغِ راه آینده است، ص 627)
و گویا، در شور و التهاب این دشنام ها بود که بدستور دکتر مصدّق (با وجود مخالفت های کریم سنجابی و خلیل ملکی و دیگران) مجسّمه های شاه را پائین کشیدند، کاخ های سلطنتی را با حضور فاطمی، مُهر و موم کردند و نام شاه را از سرود شاهنشاهی و نیز از دعای شامگاه و صبحگاه سربازخانه ها حذف نمودند. دکتر فاطمی به سفراء، وزرای مختار و کارداران در خارج، اعلام کرد که «شاه از سلطنت، مخلوع است و نباید مورد استقبال قرار گیرد». (عاملی، ج 1، ص 350).
- آیا دکتر فاطمی با رهبران حزب توده رابطه داشت؟
- پس از سقوط مصدّق و رویداد 28 مرداد، چرا دکتر حسین فاطمی توسط حزب توده، ابتداء در مخفیگاهِ شخص ِ کیانوری و سپس در خانــهء یکی از افسران وابسته به حزب توده، مخفی گردید؟
- آیا جبهــهء ملّی، آنقدر بی پناهگاه و بی پایگاه بود که در آن شرایط حسّاس، نمی توانست مهم ترین چهرهء دولت دکتر مصدّق را پنهان کند؟
- همچنانکه در اسناد سازمان سیا و وزارت امورخارجــهء آمریکا آمده، آیا فاطمی در صَدَد اتّحاد بین نیروهای مصدّقی و حزب توده برای مقابله با غرب بود؟
حسین مکّی ضمن شرح روابط دوستانه اش با دکتر فاطمی و علل اختلافش با وی، تأکید می کند: در ساعت 10 صبح 28 مرداد - در اطاق مصدّق- دکتر فاطمی پیشنهاد می کند که به ستاد ارتش دستور داده شود تا اسلحه در اختیار توده ای ها بگذارند ... پس از کشف شبکــهء حزب توده، معلوم شد که دکتر فاطمی با توده ای ها همکاری داشته است. این امر، و اختفای فاطمی در مخفیگاهِ حزب توده، عامل تشدید کنندهء اعدام وی بود. (نگاه کنید به: مکّی، صص 411 - 421).
به گزارش سازمان سیا: در وقایع 25 مرداد و فرار شاه به بغداد، دکتر فاطمی در یک کنفرانس مطبوعاتی اعلام کرد که: «شورش های جدّی علیه شاه، در بغداد بوقوع پیوسته است» ... «خبری که کاملاً دروغ بود» (تاریخچــهء عملیّات سیا، بخش 7، ص 62).
بی تردید اینگونه دشنام ها، پرونده سازی ها و دروغپردازی ها، از عوامل مؤثّر در بازداشت دکتر فاطمی در شبِ 25 مرداد و سپس در دستگیری و اعدام وی پس از 28 مرداد 32، بوده اند.
پخش نامتعارف و نامعمول مقالــهء پُردشنام دکتر حسین فاطمی از رادیو تهران و تکرار آن در طول روز 25 مرداد و سپس، فضای عَصَبی و اعتراضی هواداران مصدّق و خصوصاً نیروهای حزب توده در تخریب

Reza shah
مجسّمه های رضا شاه و محمد رضا شاه و پائین کشیدن عکس های شاه و افراد خاندان سلطنتی از ادارات و مغازه ها و حتّی کوشش در تعویض نام خیابان ها، همراه با شعارهای حزب توده مبنی بر «برچیده باد سلطنت! پیروزباد جمهوری دموکراتیک» (2) باعث ترس و نگرانی شدید کَسَبه، پیشه وران و مردم عادی تهران گردید و در ذهن بسیاری از مردم، حضور نیروهای ارتش سرخ (در سال های 1320 تا 1324) را زنده کرد. از طرف دیگر، بافت سُنّتی ارتش، مبتنی بر حسّ شاهدوستی بود و شعار ِ «خدا، شاه، میهن» در ساختار عاطفیِ سربازان، درجه داران و نیروهای انتظامی، جایگاه مهّمی داشت. در ذهن بسیاری از سربازان و درجه دارانی که از روستاها و شهرهای دور آمده بودند، شاه مظهر اتحاد و یکپارچگی کشور بشمار می رفت و از احترام و تقدّس معنوی برخوردار بود و لذا، حذف نامِ شاه در دعای صبحگاهی و حذف سرود شاهنشاهی در مراسم پادگان ها، عاطفه و احساسات سُنّتیِ سربازان و درجه داران و بسیاری دیگر از نیروهای ارتشی و انتظامی را، جریحه دار ساخت و این، مسئله ای بود که در آن شرایط حسّاس، هم مصدّق و هم یاران پرشور و جوان وی (خصوصاً دکتر حسین فاطمی) از درک آن غافل بودند. چنان شعارها و اقدامات تُندی، مردم عادی را متقاعد کرده بود که هدف دکتر مصدّق، نابود کردن سلطنت است نه پیکار با دولت انگلیس برای حلّ مسئلــهء نفت. چنان شعارها و اقدامات تندی، در واقع، تیرهایی بودند که بقول ماتیسون (کاردار سفارت آمریکا در ایران) می توانست به سوی خودِ دکتر مصدّق، کمانه کنند، هم از این روست که از شامگاه 27 مرداد، فضای روانی جامعه، علیه مصدّق و به نفع شاه و بازگشت او، تغییر یافت ...
با توجّه به تفرقه و پراکندگیِ نیروهای جبهــهء ملّی - که در آن هنگام، عموماً به صفِ مخالفان مصدّق پیوسته بودند - حسّ ِ نهفتــهء شاهدوستیِ مردمِ کوچه و بازار، آن «حلقــهء مفقوده»ای بود که در 28 مرداد 32، زنجیرهء طبقات و اقشار مختلف را بهم پیوند داد و باعث سقوط مصدّق گردید.

افسانــهء شعبان جعفری
جنبش های پوپولیستی، نه تنها برای توده ها و روشنفکران، بلکه برای «اراذل و اوباش» نیز جاذبـهء بسیار دارند، هم از این روست که در اینگونه جنبش ها، «اراذل و اوباش» با «حضورِ همیشه در صحنه» زمینه سازانِ قدرت حکومت می شوند.
پدیدهء «لوطی» و «مَشتی» محصول جوامع عقب ماندهء سُنّتی است. این افراد، محصول فقر فرهنگی، بی ثباتی های سیاسی و فقدانِ امنیّت اجتماعی در جوامع سُنّتی و پدرسالار می باشند.
قدرت بدنی ِ چشمگیر و در عین حال، حمایت از مظلومان، بیوه زنان و بینوایان، وجود نوعی «سخاوت»، «صفا» و «مردانگی» و اعتقاد به «شاهِ مردان، علی»، به «لوطی» ها و «مشتی» ها چنان «وقار» ی می بخشند که باعث حرمت آنان در میان طبقات فرودست جامعه می شوند، همین خصلت ها و خصوصیّات است که لوطی ها و مشتی ها را از لُمپن ها و لُمپنیسم جدا می سازند (1)
در آشوب ها و آشفتگی های سیاسی - اجتماعی، «لوطی» ها و «مشتی» ها – با شبکه ای از «نوچه» ها - میدان داران عرصــهء اجتماع می شوند و به ارعاب و تهدید و ضرب و شتم مخالفان می پردازند امّا با استقرار ثبات و آرامش نسبی، سرانجام، مقهور یا مجذوب قدرتِ حاکمه می گردند و با کسب اقتدار یا اختیاراتی در محلات خویش، از مزایای حکومتی نیز برخوردار می شوند.
بطوریکه در بخش پنجم گفته ایم: بدنبال واقعــهء 14 آذر 1330 و مضروب و مجروح شدن بسیاری توسّط عوامل شعبان جعفری و حملــهء آنان به روزنامه های مخالفِ مصدّق، در جلســهء یکشنبه 17 آذرماهِ مجلس شورای ملّی، تعدادی از نمایندگان، دولت مصدّق را مورد انتقادات شدید قرار دادند و جمال امامی، نامــهء استخدام شعبان جعفری در ادارهء شهربانی را برای نمایندگان مجلس قرائت کرد که بر اساس آن، شعبان جعفری «با ماهی سه هزار ریال حقوق از اعتبار محرمانه»، در خدمت شهربانی دولت دکتر مصدّق بوده و در ضرب و شتم مخالفان مصدّق، نقشی فعّال داشته است.
شعبان جعفری در آن دوران از احترام و حمایت بسیاری از سران جبهــهء ملّی برخوردار بود بطوریکه در مراسم «گُلریزان» (افتتاح ِ باشگاه «شعبان جعفری»، بسیاری از سران و رهبران جبهــهء ملّی نیز حضور داشتند و سخنرانی کرده بودند. روزنامهء باختر امروز ِ (دکتر حسین فاطمی) در این باره در شمارهء 914، شنبه 29 شهریور 1331 گزارش داد:

bakhtar Emrooz

بـاختـر امـروز(حسين فاطمی): شمارهء 914، شنبه 29 شهريور 1331


« از ساعت هفت تا ده بعد از ظهر چهارشنبه، جشن آبرومندی در ورزشگاه شعبان جعفری (خیابان شاهپور، مقابل کوچــهء کربلائی عباسعلی، جنب سینما جهان) بر پا بود که بیش از چهل نفر از نمایندگان مجلس شورای ملّی و عدهء زیادی از رجال و محترمین و روزنامه نگاران در این جلسه حضور داشتند.
کاشانی زاده به نمایندگی از آیت الله کاشانی در این مراسم حضور داشت. سپهبد جهانبانی و صدری - رئیس تربیت بدنی- و مدیران باشگاه های ورزشی پایتخت نیز حضور داشتند. ضمن سخنرانی، از دکتر مصدّق و آیت الله کاشانی از طرف ورزشکاران و حُضّار، تجلیل خاصی بعمل آمد و کودک 7 ساله ای سخنرانی کوتاهی ایراد و او نیز با فریادِ «زنده باد مصدّق» به سخنرانی خود خاتمه داد. سپس مراسم ورزشیِ بی سابقه شروع شد و بعد، مهندس حسیبی سخنرانی مُهیّجی دربارهء ورزش و تندرستی و تشویق ورزشکاران بعمل آورد و مقارن ساعت 10، این جشن ورزشی که در نوع خود جالب توجّه بود، پایان یافت و نمایندگان جبهــهء ملّی – بخصوص دکتر شایگان، حائری زاده، مُشار، دکتر مُعظّمی و مهندس حسیبی- از این پیشرفتِ باشگاه شعبان جعفری، اظهار قدردانی نموده و امیدوار بودند که بزودی، باشگاه آبرومندی به کمک ورزش دوستان تشکیل که خدمات ورزشیِ این باشگاه توسعه یابد.» (شعبان جعفری، در گفتگو با هما سرشار، صص 118 - 119).
با چنان جایگاهی، شعبان جعفری به هنگام مبارزات ملّی کردن صنعت نفت، در تظاهرات جبهــهء ملّی حضور فعّال داشته و عکس هائی از مصدّق و کاشانی را حمل می کرده است.
شعبان جعفری در آغاز جوانی به فدائیان اسلام ِ نواب صفوی نزدیک بود و در سال های 30- 32 از مریدان آیت الله کاشانی بشمار می رفت، امّا با اختلافات جبهــهء ملّی و جدا شدن کاشانی از دکتر مصدّق، شعبان جعفری نیز به صفِ مخالفان مصدّق پیوست. او در تظاهرات 9 اسفند 1331 به جُرم حمله به خانــهء دکتر مصدّق، دستگیر و تا عصر 28 مرداد 32 بازداشت و زندانی بوده است، بر اساس سند سازمان سیا:
در حوالی عصر 28 مرداد،
«ایستگاه رادیو تهران بدست سلطنت طلبان افتاد و کارمندان سفارت [آمریکا] با این خبر، دچار شادی و شعف گردیدند. قرار شد که در ساعت 5/4 بعد از ظهر سرلشکر زاهدی از پناهگاه خویش خارج شود و در نبش خیابانی خاصّ با سرلشکر گیلانشاه، ملاقات کند و از آنجا به سوی ایستگاه رادیو تهران روانه شوند تا سرلشکر زاهدی پیام خود به ملّت ایران را ایراد نماید ... در ساعت 25/5 دقیقه بعد از ظهر، زاهدی از رادیو تهران سخن گفت.» (تاریخچهء عملیّات سیا ...، بخش 8، صص 72-73، متن انگلیسی).
دکتر غلامحسین صدیقی (وزیر کشور دکتر مصدّق) در هنگامــهء 28 مرداد از خیابان های مهم تهران دیدن نموده، چگونگی تصرّف ستاد ارتش، ایستگاه رادیو و محاصره و تصرّف اقامتگاه دکتر مصدّق را – لحظه به لحظه – گزارش کرده است و – چنانکه خواهیم دید – گزارش او با گزارش هندرسون (سفیر آمریکا) مطابقت دارد. دکتر صدیقی می نویسد:
« ... چند دقیقه از ساعت پانزده گذشته بود، دیدم جمعی [در اطاق مصدّق]، همه در حال انتظار و فکر نشسته اند. آقای نخست وزیر پرسیدند: چه خبر دارید؟ گفتم: اوضاع [شهر] خوب نیست، ولی ناامید نباید بود. آقای دکتر حسین فاطمی گفتند: چه باید کرد؟ گفتم: لابد دستورهای لازم از طرف جناب آقای نخست وزیر داده شده، ولی فعلاً آنچه بر هر چیز، مقدّم است، حفظ مرکز بی سیم و رادیو است ... بعد به اتاقی که هیأت وزیران در آن تشکیل می شد رفتم ... آقای دکتر حسین فاطمی روی صندلی، رو به روی مهندس حسیبی نشسته بود. من پهلوی او نشستم. چون هر دو، ناهار نخورده بودیم ... یک لقمه خوردیم. لقمــهء دوم را که به دهن گذاشتیم، صدای هیاهو و جنجال در رادیوی اتاق مجاور شنیده شد ... معلوم شد مخالفین، ادارهء رادیو را اشغال کرده اند.
حدود ساعت شانزده، رادیو را باز کردیم، احمد فرامرزی نطق می کرد. گفتم: آنچه من از ساعت 11 [صبح] از آن می ترسیدم و در فکر آن بودم و به آقای نخست وزیر هم تلفن کردم و نباید بشود، شده است و قطعاً اوضاع شهرستان ها هم مختل خواهد شد.
مقارن ساعت هفده: آقای مهندس رضوی برای آنکه سربازانِ مخالف، تیراندازی را موقوف کنند، ملحفـهء روی تختخواب آقای نخست وزیر را برداشت و بیرون بُرد و به سربازان داخل حیاط داد که آن را [به علامت تسلیم] روی بام نصب کنند ... (غلامرضا نجاتی، ج 2، ص 126 – 130).
به روایت شعبان جعفری:
«بعد از ظهر 28 مرداد، زاهدی ما رو [از زندان] خواست، ما رفتیم اونجا. گفت: «برین نذارین مردم شلوغ کُنن دیگــه» این بود که ما به حساب راه افتادیم ... ولی به خونــهء مصدّق نرفتیم، خونه اش تو دعوای بین مردم و سرهنگ ممتاز [مسئول دفاع از خانــهء مصدّق] و اینا، داغون شده بود» (شعبان جعفری، ص 165)
بدین ترتیب، ملاقات زاهدی با شعبان جعفری می بایستی بعد از ساعت 6 یا 7 بعد از ظهرِ 28 مرداد و پس از استقرار سرلشکر زاهدی در مرکز شهربانی صورت گرفته باشد، و این، زمانی بود که از سقوط دولت مصدّق، ساعت ها گذشته بود. بنابراین می توان نتیجه گرفت که نقشِ شعبان جعفری در وقایع 28 مرداد، نقشی حاشیه ای و کمرنگ بوده است.

ادامـــــــه دارد

[+]mirfetros.com


زیرنویس:
1- برای آگاهی از این ماجرا - که یادآورِ واقعــهء «حمله به سفارت آمریکا در تهران» و «تسخیر لانــهء جاسوسی» است، نگاه کنید به: اسرار خانــهء سدان، اسماعیل رائین، همچنین نگاه کنید به: موحّد، ج 1، صص 176-177؛ مصدّق؛ سال های مبارزه و قدرت، غلامرضا نجاتی، ج 1، صص 318-322.
2- نگاه کنید به: روزنامــهء شجاعت (بسوی آینده)، شمارهء 18، 27 مرداد 32، به نقل از: گذشته، چراغِ راه آینده است، ص 659.
3- برای بحثی دربارهء «لوطی» ها و نقش شان در دوران قاجار نگاه کنید به مقالــهء درخشان و . م. فلور: تاریخ و گُسترهء ادبیات، شمارهء 1، 1362، صص 7 - 28 .

Labels: , , , ,

Tuesday, August 21, 2007

دکتـر مـصــدّق - 2/15


دکتر محمّد مصدّق؛ آسیب شناسی یک شکست

علی میرفطروس

(بخش پـانـزدهُـم)


طـرح کودتا و فرمان عــزل مصدّق (2)


* دکتر مصدّق، قبلاً – بارها – اندیشه و ارادهء خود – مبنی بر ردّ ِ فرمان عزل خویش – را ابراز کرده بود.
* ده ها افسر ِ عضو حزب توده در درون ارتش، در واقع، چشم و گوش دکتر مصدّق علیه هرگونه کودتا و تحرّکات نظامی بودند!
* بر اساس اسناد سازمان سیا: کودتاچیان، فاقد کمترین تدارکات لازم برای اجرای کودتا بودند و بهمین جهت؛ در آغازِ عملیّات، معلوم شد که « همه چیز با اِشکال مواجه شده است»!

* * *

اشـاره:
«دکتر محمد مصدّق: آسیب شناسی یک شکست»
، بخشی از کتابی است که بهمین نام بزودی منتشر خواهد شد. این مقاله - در واقع- بخشی از تأمّلات نویسنده در آسیب شناسی سیاسی - فرهنگی ما از انقلاب مشروطیّت تا انقلاب اسلامی 57 می باشد.
به نظر نویسنده، دکتر محمد مصدّق، پُل انتقال یا ارتباط تجربیّات تاریخی ملّت ما از انقلاب مشروطیّت به انقلاب اسلامی است، هم از این روست که پرداختن به عقاید و عملکردهای سیاسی دکتر مصدّق می تواند به ما - برای درک علل و عواملِ تاریخی شکست ما در استقرار آزادی و جامعهء مدنی - کمک و یاری نماید.
مفهوم «آسیب شناسی» - اساساً - ناظر بر ضعف ها و نارسائی ها و اشتباهات است، از این رو، نویسنده ضمن احترام عمیق به شخصیّت های ممتاز تاریخ معاصر ایران، در تحلیل خود، از مدح و ثناهای رایج سیاسی پرهیز کرده است.

* * *

ابلاغ فرمان عزل مصدّق در نیمهء شبِ 25 مرداد 32 توسط سرهنگ نصیری - آنهم به همراه 4- 5 افسر و گروهی سرباز- باعث بحث ها و گمانه زنی های فراوانی دربارهء «وقوع کودتا» و تردید در «اصالت فرمان عزل» گردیده که دکتر مصدّق نیز - در محکمهء نظامی - به آن اشاره کرده است. در این باره می توان دو مسئله را - بطور جداگانه - مورد بررسی قرار داد:
1- ابلاغ فرمان عزل مصدّق در نیمه شب
2- وقوع کودتا
الف: آرایش نیروهای نظامی دکتر مصدّق
ب: آرایش نیروهای نظامی کودتاچیان


British and American ambassadors
مـذاکــرهء سفـرای انگليس و آمـريکا بـا دکتـر مصــدق


1- فرمان عزل دکتر مصدّق:
محمدرضا شاه می نویسد: «در 22 مرداد سال 1332، احکام انفصال مصدّق از مقام نخست وزیری و انتصاب سرلشگر زاهدی بجای وی را امضاء کردم و مأموریت خیلی دقیق ابلاغ احکام را به سرهنگ نعمت الله نصیری - فرمانده گارد شاهنشاهی- محوّل نمودم. شرح اتّفاقاتی که برای سرهنگ نصیری در انجام این مأموریت، پیش آمده بود، حکایتِ «سه تفنگدارِ» آلکساندر دوما را بیاد من می آوَرَد، با این تفاوت که داستانِ دوما، افسانه ای بیش نیست ولی ماجرای سرهنگ نصیری یکی از وقایع حقیقی تاریخ معاصر است.
پس از آنکه سرهنگ نصیری از رامسر به کاخ سعدآباد رسید، ابتداء عازم ابلاغ فرمان من به سرلشگر زاهدی گردید. باید این نکته را یادآور شوم که زاهدی از طرفداران نزدیک مصدّق و زمانی وزیر داخلهء دولت او بود و در اوایل دوران زمامداری رزم آراء، سِمتِ ریاست کل شهربانی را داشته و در انتخاب مجدّد مصدّق به نمایندگی مجلس، کوشش هاکرده بود. زاهدی در آن موقع در نزدیکی های تهران [مخفی] بود ولی جز چند تن از دوستان نزدیکش، کسی از محل اقامت وی - که هر روزه آن را عوض می کرد - اطلاع نداشت، زیرا او بی پروا از عملیّات بی رویّـــهء مصدّق انتقاد کرده بود و یکبار دستگیر شده و پس از آزادی، چون تأمین جانی نداشت، در مجلس متحصّن گردیده بود. پس از ترک تحصّن، ناگزیر بود در خفا بسر بَرَد.
سرهنگ نصیری با کمکِ واسطه های مختلف به سرلشگر زاهدی دسترسی یافته و فرمان مرا به وی ابلاغ نمود .... زاهدی به سرهنگ نصیری دستور داده بود که حتّی الامکان، فرمان را بدون واسطه به شخصِ مصدّق ابلاغ کند و رسید دریافت دارد تا نتواند بعداً وصول آنرا منکر شود. ضمناً خودِ من نیز قبلاً به نصیری تأکید کرده بودم مراقب باشد که هیچگونه آسیبی به مصدّق وارد نیاید». (مأموریت برای وطنم، ص 179)
این توصیه یا سفارش شاه - در توجّه به سلامتی مصدّق و آسیب نرساندن به وی - حقیقتی بوده که ما قبلاً نیز شاهد آن بودیم بطوریکه در ملاقات و گفتگو با سفیر آمریکا در ایران، شاه ضمن ردّ ِ کودتا علیه مصدّق، به هندرسون تأکید کرده بود:
« ... زندانی کردن مصدّق یا حتّی مرگ او به دست بلوائیان تهران، از مصدّق یک شهید خواهد ساخت و سرچشمهء دردسرهای جدّی در آینده خواهد شد» (گزارش هندرسون، بتاریخ 14 مه 1953= 24 اردیبهشت 1332، شمارهء تلگراف 1953-5/788.00)
بدین ترتیب، فرمان عزل مصدّق - که در تاریخ 22 مرداد امضاء شده بود - به علّت اختفاء سرلشگر زاهدی و عدم دسترسی به وی، دو روز بعد به او ابلاغ می شود و سپس - برای جلوگیری از اتلاف وقتِ بیشتر، در همان شبِ 24 مرداد، سرهنگ نصیری جهت ابلاغ فرمان شاه، به خانـهء دکتر مصدّق روانه می شود. ابلاغ فرمان شاه توسّط شخصِ سرهنگ نصیری، مُسلّماً به این علّت بوده تا اعتبار، اهمیّت و اصالت فرمان شاه به مصدّق یادآوری شود چرا که در آن هنگام - با توجّه به سفرِ تابستانهء شاه به «کلاردشت» (رامسر) - سرهنگ نصیری - بعنوان رئیس گارد سلطنتی- بیش از هر شخصِ دیگری به شاه، نزدیک و با او در ارتباط بود. از این گذشته،
- با توجّه به قطع رفت و آمدِ رجال سیاسیِ مخالف مصدّق در نزد شاه (طبق توافقنامهء 5 بهمن 1331)،
- با توجّه به قطع کامل رابطهء مصدّق با شاه پس از واقعــهء نهم اسفند،
- و با توجه به فقدان ارتباط سران مهّم جبهــهء ملّی با مصدّق،
به نظر می رسید که ابلاغ فرمان عزل مصدّق در طول روز - بارِ دیگر- باعث بسیج بلوائیان و موجب آشوب ها و آشفتگی ها گردد،.
این گمان، زمانی تقویت می شود که بیاد آوریم دکتر مصدّق چندی پیش از عزل ، در گفتگو با حسین مکّی و کریم سنجابی، اندیشه و ارادهء خود مبنی بر ردّ فرمان عزل خود را ابراز کرده بود. به روایت حسین مکّی:
« وقتی [از نزد شاه] برگشتم نزدِ مصدّق، به او گفتم: آقای دکتر مصدّق! این شخص [شاه] تا حالا مثلِ موم در دست شما بوده و هر چه گفتید انجام داده ... حالا چرا بودجــهء دربار را زدید؟ ... کاری نکنید که برود و با خارجی ها سازش کند و با یک کودتا شمار ا سرنگون کند ... [مصدّق] گفت: «آن کسی که بتواند کودتا کند، من با لگد او را بیرون می کنم»، همین مطلب را به دکتر مُعظّمی (رئیس مجلس) و همین طور به ذُکائی و یکی از وکلای دورهء چهاردهم و هفدهم هم گفته بود. آن وکیل به مصدّق گفته بود: آقا! احمد شاه [در تعطیلی بین مجلس سوم و چهارم] پنج رئیس الوزراء را عوض کرد ... این [محمدرضا شاه] که دیگر از او بدتر نیست. شما اگر مجلس را منحل کنید، مُسلّم بدانید که شما به سرنوشت رومانوف [خاندان سلطنتی روسیه] دچار خواهید شد. خلاصه، مصدّق اینقدر مغرور بود». (مکّی، ج1، صص 196-197؛ متینی، ص 348)
کریم سنجابی (حقوقدان و وزیر فرهنگ کابینــهء مصدّق) نیز به او یادآور شده بود:
- « ... اگر شما مجلس را ببندید، در غیاب آن، ممکن است با دو وضع مواجه شوید: یکی این که فرمان عزل شما از طرف شاه صادر بشود، دیگر این که با یک کودتا مواجه شوید، آن وقت چه می کنید؟
[مصدّق] گفت: « شاه، فرمان عزل مرا نمی تواند بدهد و بر فرض هم بدهد ما به او گوش نمی کنیم ...».
سنجابی - بعنوان یک حقوقدان برجسته - در پاسخ به این سئوال که آیا مطابق قانون اساسی، در غیاب مجلسین، شاه حقّ ِ صدورِ فرمان عزل نخست وزیر را دارد؟ پاسخ می دهد: [شاه حق صدور عزل نخست وزیر را] دارد! (سنجابی، ص 134-136؛ متینی، ص 354)
بدین ترتیب استنباط می شود که فرمان عزل مصدّق، حتّی اگر در وسط روز نیز به وی ابلاغ می شد، با امتناع و عدم اطاعت دکتر مصدّق روبرو می گردید.
2- وقوع کودتا
در روزهای 18، 19، 20، 21، 22، 23 و 24 مرداد، اخبار و شایعات گسترده ای مبنی بر احتمال «وقوع کودتا» در نشریات و روزنامه های هوادار مصدّق - و خصوصاً در نشریات مختلف حزب توده - منتشر شده بود بطوریکه روزنامهء «بسوی آینده» (وابسته به حزب توده) ضمن هشدارِ وقوع کودتا، حتّی اسامی فرماندهان و افسران کودتاگر را به تفصیل منتشر کرده بود. دکتر مصدّق نیز در این باره می گوید:
«در روزهای 19 و 20 مرداد، عده ای از اشخاصی که به منزل من می آمدند اظهار می نمودند که: دربار در خیال کودتاست. روز دوشنبه 22 مرداد، اخبارِ کودتا به حدّ ِ اِشباع رسیده بود.» (مصدّق در محکمهء نظامی، ج 1، ص 131).
دکتر مصدّق در گفتگو با کریم سنجابی مبنی بر امکان وقوع کودتا گفته بود:
-« اما، امکان کودتـا !، قدرت حکومت در دستِ ماست و خودمان از آن [کودتا] جلوگیری می کنیم» (سنجابی، ص 134-135؛ متینی، ص 354).

الف – آرایش نیروهای نظامی دکتر مصدّق:

بیشتر حکومت 28 ماهـهء دکتر مصدّق، تحت حکومت نظامی و مراقبت های شدید امنیّتی گذشت. دکتر مصدّق - بعنوان فرماندهء ارتش و وزیر دفاع - تمام نیروهای ارتشی و انتظامی و شهربانی و ژاندارمری را در اختیار داشت و رئیس ستاد ارتش (سرتیپ ریاحی) نیز منتخبِ دکتر مصدّق و هوادار و وفادار وی بود، در چنان شرایطی، از روزهای پیش، اقامتگاه دکتر مصدّق با امکانات دفاعی و امنیّتی، شدیداً محافظت می شد. از این گذشته، ده ها افسرِ عضو حزب توده در درون ارتش، در واقع، چشم و گوش دکتر مصدّق علیه هرگونه کودتا و تحرّکات نظامی بودند. (نگاه کنید به روایت بابک امیرخسروی، صص 524-534).
به روایت دکتر مصدّق:
- « من از رئیس ستاد ارتش [سرتیپ ریاحی] پرسیدم که در این باب [کودتا] چه اقدامی می کنند که کودتا صورت وقوع پیدا نکند؟ ایشان باز جواب دادند: تمام احتیاطات لازمه شده، جای نگرانی نیست ... چند مرتبه از آقای سرتیپ ریاحی رئیس ستاد سئوال کردم که وضعیّت خانـهء من در چه حالی است؟ ایشان گفتند: به هیچ وجه جای نگرانی نیست. شب ها در اوّلِ بعضی از خیابان ها که منتهی به خانـهء من می شد، کامیون در عرضِ جاده می گذارند که اگر جمعیّت ها رو به خانـهء من بیایند، دوچرخه سوارانِ مواظب، به قوای انتظامیّه اطلاع دهند [تا] آنها حاضر شوند و از خانهء من دفاع نمایند ... من به ایشان [سرتیپ ریاحی] گفتم که گذاردن کامیون در اوّلِ خیابان هائی که منتهی به منزل من می شوند، کارِ مفیدی نیست، اگر کودتائی صورت گیرد، تا قوّهء امدادی به خانـهء من برسد، عوامل کودتا آمده و کارِ خود را تمام کرده اند. این [شبِ 25 مرداد] از آن شب هایی نیست که شما به خانـهء من تانک نفرستید. این از آن شب هائی نیست که اگر تانک بفرستید، مردم از صدای تانک، ناراضی شوند. بنابراین لازم است در جلوی خانهء من به قدرِ کافی تانک و قوّهء دفاعیّه بگذارید که در صورت بروز کودتا، از من و خانـهء من دفاع کنند. آقای سرتیپ ریاحی با این نظر موافقت کردند و دستور فرستادنِ تانک را دادند که خود من [مصدّق] تانک ها را در منزل حس کردم. (مصدّق در محکمـهء نظامی، ج 1، صص 130-133).
در چنان شرایط دفاعی، طبیعی بود که اتومبیل حامل سرهنگ نصیری و 4- 5 افسر و کامیون سربازانِ همراهِ وی، نتوانند از میان تانک ها و ماشین ها و کامیون های مستقر در عرض خیابان های مُشرف به اقامتگاه مصدّق - بگذرند. لذا، اتومبیل حامل سرهنگ نصیری و 4- 5 افسر همراه وی در فاصله ای دور از خانـهء دکتر مصدّق، توسط افسر نگهبانِ اقامتگاهِ دکتر مصدّق (سرهنگ ممتاز) متوقّف می شود و سرهنگ نصیری پس از توضیحِ داشتن نامه ای از طرف اعلیحضرت، فرمان را به سرهنگ دفتری (از بستگان دکتر مصدّق و رئیس انتظامات اقامتگاه وی) تسلیم می کند (1). لحظاتی بعد، سرهنگ دفتری، رسیدِ فرمان شاه را به خط دکتر مصدّق به سرهنگ نصیری تحویل می دهد امّا ناگهان و بطور غیرمنتظره، سرهنگ نصیری بازداشت می شود و افسران و سربازانی که در فاصلــهء دور، منتظر بازگشت سرهنگ نصیری بودند، ازمحل، پراکنده و متواری می گردند.

ب - آرایش نیروی کودتاچیان:

ما ضمن ردّ ِ لاف و گزاف های کرمیت روزولت (فرماندهء اصلی عملیّات کودتا) در کتاب «ضد کودتا»، در بررسی گزارش ویلبر (Wilber)، یکی از مسئولین اصلی طرح کودتا (بخش هفتم مقاله) دیدیم:
1- سازمان سیا در آن زمان برای کمک به طرح ت.پ آژاکس، هیچ عامل نظامی در ایران نداشت و سرهنگ بازنشسته، عباس فرزانگان (افسر سابق مخابرات) نیز پیش از آن، در هیچ عملیّات نظامی شرکت نکرده بود و در مورد وقایع پیش رو، هیچ نمی دانست (تاریخچــهء عملیّات سرّی سیا برای سرنگونی مصدّق، متن انگلیسی، پیوستِ د، صفحــهء 3)
2- بر اساس طرح کودتا، سرلشگر زاهدی، فاقد هرگونه طرح دقیق یا سازمان و نفرات نظامی بود و هیچیک از افسران مذکور در طرح کودتا را نمی شناخت و لذا «نمی شد روی سرلشگر زاهدی، حساب کرد» (پیوستِ د، ص 3)
3- سرلشگر زاهدی تا ساعت 5/4 بعد از ظهر روز 28 مرداد، در یک خانـهء امنیّتی، مخفی بود (بخش 8، صفحــهء 69).
4- برخلاف پیش بینی های طرح - که شاه را کانون محوری عملیّات می دانست، در سراسرِ عملیّات، شاه از همکاری با طرّاحان کودتا خودداری کرد بطوریکه «فشارِ بی امان بر شاه» یا «کودتا بدون اطلاع یا موافقت شاه» ضرورت یافت (بخش 5، پیوستِ ب، صفحه 2؛ بخش 10، صفحــهء 88).
5- برخلاف پیش بینی های طرح، هیچیک از علمای معروف مذهبی (بروجردی و کاشانی) به درخواست طرّاحان کودتا، پاسخ مثبت ندادند. (بخش 10، صفحــهء 91).
6- و سرانجام، در آغاز عملیّات، معلوم شد که «همه چیز با اِشکال مواجه شده است» (بخش 7، صفحــهء 44)

با آنچه که گفته ایم: واقعــهء شب 25 مرداد را با هیچ معیاری نمی توان «کودتا» نامید چرا که: «کودتا، سرنگونی قدرت سیاسی حاکم از راه های غیرقانونی و توسط مداخلــهء قهرآمیز ارتش است» و دیدیم که در این شب، نه کوششی غیرقانونی صورت گرفته بود و نه از مداخلــهء قهرآمیز ارتش خبری بود!
ماتیسون (کاردار سفارت آمریکا در ایران) در 9 و 10 بامداد و 3 بعد از ظهر 25 مرداد 32 به وزارت امور خارجــهء آمریکا چنین گزارش داد:
« در ساعت 7 صبح، رادیو تهران اعلام نمود که دیشب کودتائی علیه دولت مصدّق صورت گرفته که دولت [مصدّق] با موفقیّت آن را خُنثی نموده است. اطلاعاتی که همزمان به سفارت رسید مؤیّد این واقعیّت است که دولت [مصدّق] اوضاع را در اختیار دارد ... شایعاتِ رایج که از منابع گوناگون به سفارت رسیده، حاکی از آن است که کودتای ادعا شده، از سوی دولت [مصدّق] هدایت شده است. استدلالِ پُشت سرِ این برداشت عمومی اینست که این عمل به مصدّق، بهانــهء لازم را برای دست زدن به اقدام علیه شاه می دهد».
ماتیسون افزود:
« در اواخر ساعات صبح امروز [16 – اوت = 25 مرداد 32) خبرنگاران آسوشیتدپرس و نیویورک تایمز به درخواست پسر تیمسار زاهدی برای مصاحبه به تپه های شمال تهران رفتند. فضل الله زاهدی حضور نداشت، ولی پسرِ او فرمان امضاء شده از سوی شاه را به خبرنگاران ارائـــه داد و فتوکپی هائی از آن را میان خبرنگاران پخش کرد».
ماتیسون، پس از ذکر محتوای فرمان شاه در انتصاب سرلشگر زاهدی به نخست وزیری تأکید کرد:
«مترجم سفارت [علی پاشا صالح، برادر الهیار صالح؟] که به علّت کار و مشاغل قبلی، به خوبی امضاء شاه را می شناخت، هنگامی که فتوکپی فرمان را دید، صحّت و اصالت امضاء شاه را تائیــد نمــود
پس از دستگیری نصیری و اعلام خبر «وقوع کودتا» از رادیو تهران، شاه به همراه ملکه ثریا از رامسر به بغداد پرواز کرد و از آنجا به رُم عزیمت نمود. شاه به محض ورود به بغداد، در ساعت 5/9 شبِ 25 مرداد، در ملاقات با «برتون بِری» (Burton Berry) سفیر آمریکا اظهار داشت:
« ... در هفته های اخیر، وی [شاه] بیش از پیش فکر می کرده که بایستی علیه مصدّق دست به اقدام بزند زیرا مصدّق در نقض قانون اساسی گستاخ تر شده بود. بنابراین، وقتی که دو هفته پیش به وی [شاه] پیشنهاد شد که هدایت یک کودتای نظامی را بر عهده بگیرد پذیرفت با این وصف با مطالعــهء بیشتر، تصمیم گرفت دست به اقدامی زَنـَد که در چارچوب اختیارات وی در قانون اساسی باشد نه مبادرت به یک کودتا، بدین سبب تصمیم گرفت تا سرلشگر زاهدی را به عنوان نخست وزیر به جای مصدّق منصوب نماید ...». (تلگرافِ 17 - اوت 1953، به شمارهء 788.00/8-1753)
خبرگزاری رویتر گزارش داد:
«پادشاه ایران فقط موقعی حاضر است به ایران مراجعت کند که مصدّق از او متابعت کند و امور کشور را به سرلشگر فضل الله زاهدی - که از طرف شاه به نخست وزیری منصوب شده است - واگذار نماید. پادشاه ایران استعفاء نداده و قصد استعفا دادن هم ندارد. محافل مُطّلع در بغداد اظهار می کنند که سرلشگر زاهدی، کودتا نکرده بلکه فقط فرمان عزل دکتر مصدّق را - که شاه ایران چهار روز قبل صادر کرده بود – به او ابلاغ نموده است» (موّحد، ج 2، ص 817).
در 18 اوت (27 مرداد 32) دکتر مصدّق در پاسخ به پرسش هندرسون (سفیر آمریکا در ایران) دربارهء فرمان شاه مبنی بر عزل وی؛ تأکید کرد که: «هیچگاه چنین فرمانی را ندیده و اگر هم دیده بود، هیچ تفاوتی نمی کرد. موضع وی (مصدّق) از مدّت ها پیش این بوده که اختیارات شاه تنها ماهیّت تشریفاتی داشته و شاه حق نداشت به مسئولیّت شخصیِ خود، فرمان صادر کند و دستور تغییر دولت را بدهد» ... درحالیکه دیدیم که در فاصلــهء تعطیلی مجلس سوم و چهارم، احمدشاه قاجار (پادشاه محبوب دکتر مصدّق) 14 بار، فرمان نخست وزیری بنام 12 تن صادر کرده بود و نیز شخصِ مصدّق - با تحصّن در دربار، از محمدرضا شاه، خواستار عـزل ساعــد مراغــه ای در غیاب مجلس بسال 1328 شده بود!
از این گذشته، مصدّق در کتاب «خاطرات و تأمّلاتِ» (ص 293)، ضمن اعتراف به دیدن و دریافت فرمان عزل خود، تأکید کرده است که بخاطر «هدف ملّت ایران» .... استقامت کردم و فرمان عزل را اجراء ننمودم».
محمدعلی موحّد - با علاقه و احترامِ عمیق به دکتر مصدّق - می نویسد:
« این مطالب را دکتر مصدّق درمقام تأکید به گناه شاه در امضای دستخط عزل، به قلم آورده است، امّا رعایت انصاف را باید گفت که شاه، صدور فرمانِ عزل را وقتی پذیرفت که کاملاً روشن بود که او - بخواهد یا نخواهد - آمریکا و بریتانیا تصمیم قطعی به رهائی از دست مصدّق گرفته اند و آن را به انجام خواهند رسانید. در مرور بر گزارش های رسمی دیدیم که تصمیم بر آن بود که نقشــهء کودتا حتّی بدون اطلاع شاه به اجراء گذاشته شود». (موحّد، ج 2، ص 871).
ادامــــــه دارد

بخش آینده: 28 مرداد 32؛ کودتا؟ یا خیزشِ خودجوش مردم؟

[+]mirfetros.com


زیرنویس:
1- این سرهنگ دفتری با سرتیپ محمد دفتری (خواهرزادهء دکتر مصدّق که در 28 مرداد در کنار نیروهای مخالف مصدّق قرار گرفت)، تفاوت دارد.

!+!+!+!+!+!+!
ميـز گردی با شما - صـدای آمريکا - بيژن فـرهــودی تأثيرات ۲۸ مرداد بر زندگی سياسی ايـران - دکتر هوشنگ نهاوندی و دکتر حميد اکبری [+]


Labels: , , , ,

Friday, August 17, 2007

دکتـر مـصــدّق - 1/15


دکتر محمّد مصدّق؛ آسیب شناسی یک شکست

علی میرفطروس

(بخش پـانـزدهُـم)


طـرح کودتا و فرمان عــزل مصدّق (1)


* به قول همهء محقّقان معتبر: «شاه تا آخرین لحظه، اقدامی جدّی در اجرای طرح کودتا علیه مصدّق انجام نداد».

* دو رویدادِ بسیار مهّم، زمینه را به زیان طـرح کودتا و به نفع پیشنهاد شاه – مبنی بر برکناری مصدّق از طریق قانونی- تقویت کرد.

* مصدّق – بعنوان یک «پیشوا» و کسی که در مبارزه با دولت انگلیس «قهرمان ملل شرق» نامیده شده بود – نمی خواست که آسان تسلیم شرایط شود و چه بسا که همانند همهء قهرمانان، می خواست تا با غرور و عظمت طلبی، در جدال با دشمنی بزرگ تر از خویش (نه سرلشگر زاهدی) تسلیم گردد.

* * *
اشـاره:
«دکتر محمد مصدّق: آسیب شناسی یک شکست»
، بخشی از کتابی است که بهمین نام بزودی منتشر خواهد شد. این مقاله - در واقع- بخشی از تأمّلات نویسنده در آسیب شناسی سیاسی - فرهنگی ما از انقلاب مشروطیّت تا انقلاب اسلامی 57 می باشد.
به نظر نویسنده، دکتر محمد مصدّق، پُل انتقال یا ارتباط تجربیّات تاریخی ملّت ما از انقلاب مشروطیّت به انقلاب اسلامی است، هم از این روست که پرداختن به عقاید و عملکردهای سیاسی دکتر مصدّق می تواند به ما - برای درک علل و عواملِ تاریخی شکست ما در استقرار آزادی و جامعهء مدنی - کمک و یاری نماید.
مفهوم «آسیب شناسی» - اساساً - ناظر بر ضعف ها و نارسائی ها و اشتباهات است، از این رو، نویسنده ضمن احترام عمیق به شخصیّت های ممتاز تاریخ معاصر ایران، در تحلیل خود، از مدح و ثناهای رایج سیاسی پرهیز کرده است.

* * *
اینک ما، در آستانهء رویدادهای 25 تا 28 مرداد 32 قرار داریم، رویدادهائی که پس از گذشت 50 سال، سایه سنگین آن ها، هنوز نیز بر روان و فرهنگ سیاسی ما احساس می شود و چه بسا در تصمیم ها و موضع گیری های روشنفکران و رهبران سیاسی ما تأثیری قاطع داشته و دارد.
چنانکه در بخش هشتم دیدیم، شاه تا آستانهء مرداد ماه 32 ادامهء حکومت مصدّق را به هرگونه انتخاب یا انتصاب شخص دیگری ترجیح می داد و اساساً خواهان برکناری مصدّق از طریق پارلمان یا به شیوهء قانونی بود. چند ماه پیش از 28 مرداد 32، تغییرات عمیق در پشتیبانی از مصدّق و شکاف و انشعاب در میان رهبران جبههء ملّی باعث شده بود تا عناصر اصلی جبههء ملّی بتدریج به صفِ مخالفان مصدّق بپیوندند بطوری که عبدالحسین حائری زاده (از نخستین پیشگامان و بنیانگذاران جبههء ملّی) در آستانهء 28 مرداد 32، در نامه ای به دبیر کل سازمان ملل، دکتر مصدّق را به پایمال کردن اعلامیّهء حقوق بشر متهم نمود که «هیچگونه آزادی عمل و عقیده ای برای هیچ کس باقی نگذاشته و در سایهء قدرت پلیسی و نظامی، مخالفین خود را زندانی و مطبوعات آزاد را توقیف کرده است» (روزنامهء اطلاعات، 18 مرداد 1332). فروریزی نیروهای جبههء ملّی، فرصت مناسبی برای قدرت نمائی حزب توده بود، تظاهرات عظیم و توانمند حزب توده در سالگرد 30 تیر، این حزب را به مثابهء قوی ترین، متشکّل ترین و گُسترده ترین سازمان سیاسی ایران نشان داده بود.
دولت آیزنهاور- در تقابل با سیاست های دولت انگلیس- هنوز معتقد به حمایت از مصدّق بود بطوریکه در آغاز زمامداری خود تصمیم داشت تا با اعطای یک وام یکصدمیلیون دلاری به مصدّق، دولت وی را از بحران و سقوط، رهائی بخشد، امّا ردّ آخرین پیشنهادات آمریکا و انگلیس، انشعاب ها و تفرقه های گسترده در بین نیروهای جبههء ملّی و خصوصاً قدرت نمائی های روزافزون حزب توده و مماشات دکتر مصدّق با این حزب غیرقانونی، باعث گردید تا دولت آمریکا در هراس از استیلای «وحشت سرخ بر ایران»، سرانجام به مواضع دولت انگلیس نزدیک شود و «عملیّات چکمه» (Operation Boot) را مورد توجه قرار دهد.
بر اساس گزارش «وود هاوس (Woodhouse)، طرّاح انگلیسی «عملیّات چکمه»: «تا ژوئيهء 1953 (تیرماه 1332) نه تنها دولت آمریکا بلکه دولت انگلیس نیز برای سرنگونی دولت مصدّق دچار شک و تردید بود تا اینکه با بیماری «ایدن» (Eden) وزیر خارجهء انگلیس، چرچیل بعنوان مسئول و ناظر طرح، دستور آغاز «عملیّات چکمه» را صادر کرد (ماجراجوئی های مخاطره آمیز، وودهاس، صص 126-125، متن انگلیسی)
در مذاکرات متعدّد بین هیأت انگلیسی (به ریاست وودهاوس) با جان فوستر دالس (Jahn Foster Dulles) وزیر خارجهء جدید آمریکا، و برادرش، آلن دالس (Allen Dulles) رئیس جدید سازمان سیا، سرانجام دولت آمریکا نظرِ انگلیسی ها مبنی بر خطر استیلای حزب توده (با صدها عضو و هوادار در ارکان ارتش ایران) را پذیرفت و ضمن تصویب طرح «ت.پ. آژاکس» (بجای طرح عملیّات چکمه)، کرمیت روزولت را بفرماندهی عملیّات برگزید و در واقع، دولت انگلیس را در حاشیهء این عملیّات قرار داد. بدین ترتیب: هدف اساسی طرحِ «ت. پ. آژاکس»، پاکسازی ایران از حزب توده بود و پیشوند «T.P» اشارهء اختصاری به حزب توده (Tudeh Party) و AJAX نیز نام یک مادّهء پاک کنندهء خانگی بود که هنوز نیز رایج و معروف است. با اینحال - چنانکه گفتیم- اجرای طرح آمریکا و انگلیس با یک مشکل اساسی روبرو بود: مخالفت شاه با کودتا!
با توجّه به اینکه عملیّات «ت. پ. آژاکس» اوّلین تجربهء سازمان نوپای سیا در یک کشور خارجی بود، ما، در نقد طرح عملیّات «ت. پ. آژاکس» (بخش هفتم) نشان داده ایم که این طرح، بیشتر به یک ماجراجوئی سیاسی و عملیّات ساده لوحانه و خیالپردازانه شبیه بوده تا به یک طرح واقعی و نظامی و بهمین دلیل، بقول طرّاحان عملیّات: «در آغاز عملیّات، معلوم شد که همه چیز به اِشکال برخورد کرده است». (ویلبر، تاریخچهء عملیّات سرّی سیا برای سرنگونی مصدّق، متن انگلیسی، ضمیمهء ب، ص 10).
از این گذشته، مخالفت آشکار و پایدار شاه با طرح کودتا، عملاً طرح آمریکا و انگلیس را با بُن بست روبرو ساخته بود بطوریکه به قول همهء محقّقان معتبر (مانند گازیورسکی، فخرالدین عظیمی، محمد علی موّحد و دیگران): «شاه تا آخرین لحظه، اقدامی جدّی در اجرای طرح کودتا علیه مصدّق انجام نــداد.» و حتّی ملاقات خصوصی ژنرال شوارتسکُف و کرمیت روزولت با شاه نیز در جلب موافقت وی بی نتیجه ماند بطوریکه « مسئولین کودتا تصمیم گرفتند تا کودتا را بدون موافقت شاه انجام دهند یا شاه را بطور غیرداوطلبانه با اقدام (کودتا) مرتبط کنند تا به همان نتیجه ای برسند که شاه گویا در عملیّات، مشارکتِ فعّال داشته است» (ویلبر، بخش 7، ص 44).
محمدعلی موحّد نیز – به درستی- می نویسد:
«شاه، حتّی در آن ایّام که تیرگی روابط او و مصدّق به بالاترین درجه رسیده بود، با روی کار آوردن زاهدی از راه کودتای نظامی مخالفت می نمود و حل مسئلــهء نفت را به دستِ مصدّق، ترجیح می داد. شاه به هیچ وجه دلِ خوشی از دکتر مصدّق نداشت و برای برکناری او دقیقه شماری می کرد، امّا، چنین می اندیشید که با اقدام به کودتا، یک بار که رسم شد، تاج و تخت او همواره در معرض تهدید قرار خواهد گرفت» (موحّد، ج 2، ص 955).
در این میان دو رویداد بسیار مهم، زمینه را به زیان طـرح کودتا و به نفع پیشنهاد شاه - مبنی بر برکناری مصدّق از طریق قانونی - تقویت کرد:
1- چاپ غیرقانونی 312 میلیون تومان اسکناس محرمانه توسط دکتر مصدّق و احتمال استیضاح وی توسط نمایندگان مجلس (خصوصاً حسین مکّی).
2- انجام رفراندوم نمایشی و انحلال مجلس توسط دکتر مصدّق با وجود مخالفتِ بسیاری از یاران نزدیک او.
اصل 46 متمّم قانون اساسی صراحت داشت که «عزل و نصب وزراء به موجب فرمان همایون پادشاه است» و روشن است که این اصل - اساساً - ناظر بر عزل و نصب وزراء در غیاب مجلس بود. عزل وزیران توسط شاه، ضمن اینکه در متمّم قانون اساسی پیش بینی شده بود، مسبوق به سابقه نیز بود بطوریکه در زمان احمد شاه قاجار- که مورد احترام عمیق دکتر مصدّق بود - در فاصلهء تعطیل مجلسِ سوم و افتتاح مجلسِ چهارم، 14 بار فرمان نخست وزیری بنام 12 تن صادر شد که مورد تأئید و احترام مصدّق نیز بود (نگاه کنید به: عاقلی، صص 108-154؛ متینی، ص 363).
نمونهء دیگر: درخواست دکتر مصدّق از محمدرضا شاه و تحصّن وی و یارانش در دربار برای عزل ساعد مراغه ای در غیاب مجلس بسال 1328 بود. مصدّق در نامه ای به وزیر دربار (عبدالحسین هژیر) تأکید کرده بود که: «غرضِ عُمده از تحصّن این بود که در این دورهء فترت – که تعیین نخست وزیر محتاج به تمایل مجلس نیست، [اعلیحضرت] دولتی را روی کار بیاورند که وجههء نظر خود را فقط حفظ مصالح سلطنت و ملّت قرار دهد ...» (شمشیری، صص 49-50، به نقل از روزنامهء شاهد، شمارهء 28، مورّخ 27 مهرماه 1328).
انحلال مجلس، بهترین فرصت قانونی را برای شاه فراهم ساخت تا طبق اصل 46 متمّم قانون اساسی، ضمن عزل مصدّق از نخست وزیری، سرلشگر زاهدی را به جای وی منصوب نماید. 2 روز پس از انجام رفراندوم، آیزنهاور نیز پیروزی مصدّق در این رفراندوم را «مرهون کمک حزب کمونیست ایران» دانست و آن را برای آمریکا، «شوم و خطرناک» نامیده بود (موحّد، ج 2، صص 776-777).
بنابراین: با توجّه به مخالفت های پایدار شاه با کودتا و با توجّه به انحلال مجلس توسط مصدّق، سرانجام، عملیّات سازمان سیا، به برکناری قانونی و مسالمت آمیز مصدّق توسط شاه، تغییر یافت و بر این اساس، شاه ضمن امضاء فرمان عزل مصدّق، در فرمان دیگری، سرلشگر زاهدی را به نخست وزیری منصوب کرد.



فـرمـان انتصـاب سـرلشگـر زاهـدی بـه نخست وزيـری


در شنبه شبِ 24 مرداد ماه، سرهنگ نصیری (فرماندهء گارد شاهنشاهی در کاخ سعدآباد) پس از سخنرانی برای افسران گارد سلطنتی، به باغشاه رفته و ضمن سخنرانی، افسران را از عزل مصدّق و نخست وزیری سرلشگر زاهدی آگاه ساخت و سپس در نیمه شب - در حمایت 4-5 افسر و گروهی سرباز، برای ابلاغ فرمان عزل مصدّق بسوی اقامتگاهِ وی می رود ولی به علّت حجم تدابیر و تدارکات امنیّتی در اطراف خانة مصدّق، نصیری – بی آنکه بتواند وارد اقامتگاه مصدّق شود – فرمان عزل را توسط فرماندة انتظامات اقامتگاه، به مصدّق تسلیم می کند. دکتر مصدّق پس از ملاحظهء فرمان عزل خود، در یک جمله، رسیدِ فرمان شاه را اعلام می کند: «دستخط اعلیحضرت همایونی رسید»، امّا ناگهان سرهنگ نصیری توسط گارد محافظ دکتر مصدّق توقیف می شود و این در شرایطی بود که بدستور نخست وزیر جدید (سرلشگر زاهدی) عده ای از افسران، دکتر فاطمی (سخنگوی پُرشور دولت مصدّق)، مهندس زیرک زاده و مهندس حق شناس را در خانه های شان دستگیر و به کاخ سعدآباد منتقل می کنند، امّا برخورد با سرتیپ ریاحی (رئیس ستاد ارتش مصدّق) – برای تحویل گرفتنِ پُست ستاد ارتش- به علّت عزیمت وی از خانه به سوی اقامتگاه دکتر مصدّق و ستاد ارتش بی نتیجه ماند.



nassi

سـرهنـگ نصيـری فـرمـان عـزل مصّـدق را بـه خبـرنـگاران نشـان می دهــد


مصدّق می توانست با قبول فرمان عزل خود از طرف شاه، بر بحران های سیاسی - اجتماعی موجود، نقطهء پایان بگذارد، امّا گوئی که او با شعارِ «جنگ! جنگ تا پیروزی» می خواست به هدف های خویش نائل شود. بقول هندرسون: «او هرج و مرج و انقلاب را بر آنچه که تسلیم به انگلیس تلقّی می کرد، ترجیح می داد» و یا شاید - همانگونه که مصدّق گفته بود - با اعتقاد به «الهام غیبی و توصیهء آن شخصِ نورانی در ملّی کردن صنعت نفت»، می خواست تا مرزِ شهادت طلبی و ایثار، پیش رَوَد.
« با این که صلاح و صرفهء شخصی من در این بود که آن [فرمان عزل] را بهانه قرار دهم و دست از کار بکَـشَم، نظر به این که کناره جوئیِ من از کار سبب می شد هدف ملّت ایران از بین برَوَد، استقامت کردم و آن [فرمان عزل] را اجرا ننمودم» (خاطرات و تأمّلات، ص 293)
توقیف سرهنگ نصیری و امتناع دکتر مصدّق از اجرای فرمان شاه و دستگیری دکتر حسین فاطمی – که با سرلشگر زاهدی دشمنی ِ دیرینه داشت - عملاً رَوَندِ انتقال یا جابجائی مسالمت آمیز ِ قدرت از دکتر مصدّق به سرلشگر زاهدی را مختل ساخت.
دکتر مصدّق - که قبلاً برای تعقیب و دستگیری سرلشگر زاهدی، بسیار کوشیده بود - اینک او را در هیأت نخست وزیری می دید که چه بسا برای تخلّفاتش (از جمله چاپ 312 میلیون تومان اسکناس محرمانه) وی را به محاکمه می کشید، و این امر در گمان مصدّق، برباد رفتنِ آن «وجاهت ملّی» و اعتباری بود که مصدّق حدود نیم قرن برای آن تلاش کرده بود.
از این گذشته، مصدّق- بعنوان یک «پیشوا» و کسی که در مبارزه با دولت انگلیس «قهرمان ملل شرق» نامیده شده بود - نمی خواست که آسان، تسلیم شرایط شود و چه بسا که همانند همهء قهرمانان، می خواست تا با غرور و عظمت طلبی، در جدال با دشمنی بزرگ تر از خویش (نه سرلشگر زاهدی) تسلیم گردد، به عبارت دیگر: دکتر مصدّق که در 50 سال زندگی سیاسی خود شخصیّت های برجسته ای مانند قوام السلطنه را «مات» کرده بود، اینک نمی خواست که به وزیر کشور سابق خود - سرلشگر زاهدی- ببازد. آخرین سخنان مصدّق بهنگام محاصره – در 28 مرداد 32 – بسیار پُرمعنا است:
«دکتر صدیقی تعریف می کرد وقتی خانهء دکتر مصدّق را غارت کردند، وی به اتّفاق دکتر مصدّق و دکتر شایگان می روند از دیوار بالا، روی پشت بام همسایه در گوشه ای می نشینند. دکتر شایگان می گوید: «بد شد!». مصدّق یک مرتبه از جا می پـَرَد و می گوید: چی بد شد؟ بایستیم این اراذل و اوباش ما را در مجلس ساقط کنند؟ در حالی که حالا دو اَبـَرقدرت ما را ساقط کردند، خیلی هم خوب شد، چی چی بد شد؟!» (متینی، صص 374-375، به نقل از: نراقی، صص 191-192).
این ها مسائل انسانی، روانشناختی و شخصیّتی هستند که بد یا خوب، در آن دلِ شب و در شرایطی که بسیاری از یاران مصدّق از او جدا شده بودند، می توانستند در روح و روان دکتر مصدّق تأثیر داشته باشند.
در هر حال، دکتر مصدّق - برخلاف اصل 61 متمّم قانون اساسی- (1)، ضمن پنهان کردن فرمان عزل خویش از وزیران کابینه اش یا بی آنکه کمترین سخنی در این باره ابراز نماید، در بامداد 25 مرداد 32 در اقدامی عَصَبی و شتابزده، از طریق رادیو تهران حوادث شب گذشته را «کودتای نافرجام نظامیِ افسران گاردِ شاهنشاهی» اعلام کرد. (2)

ادامــــــــه دارد

بخش آینده: طرح کودتا و فرمان عزل مصدّق (2)

[+]mirfetros.com


زیرنویس هـا:
1- اصل 61 متمّم قانون اساسی: «وزرا، علاوه بر اینکه به تنهائی مسئول مشاغل مختصّهء وزارت خود هستند، به هیأتِ اتفاق نیز در کلیات امور، در مقابل مجلسین، مسئول و ضامنِ اَعمال یکدیگرند».
2- برای آگاهی از اعلامیهء دولت مصدّق در بامداد 25 مرداد 32 نگاه کنید به: موحّد، ج 2، صص 809- 810


!+!+!+!+!+!+!




مغـلـطــه يـک نقــد - عـلامــه مجلسی بهـرام مشيـری
روشنگــری يـک مغـلـطــه - بهـروز صوراسـرافيـل
ببينيــد و داوری کنيــد






Labels: , , , ,

Saturday, August 11, 2007

دکتـر مـصــدّق - 14


دکتر محمّد مصدّق؛ آسیب شناسی یک شکست

علی میرفطروس

(بخش چهـاردهُـم)



رفـرانــدوم؛ به سبـک ايـرانـی !



* به جرأت می توان گفت که در صورت استعفای شخصیّت های ممتاز جبههء ملّی - در اعتراض عملی به تصمیم غیرقانونی مصدّق و عدم انحلال مجلس - قطعـاً از وقوع رویدادهای نـاگــوار 25 تا 28 مرداد 32 نیز جلوگیری می شد.
* خلیل ملکی: «آقا! این آقای دکتر مصدّق می خواهد با ما چه کار کند؟!»
* تظاهرات حزب توده در سالگرد 30 تیر، عظمت، توانمندی و قدرت تشکیلاتی این حزب و ضعف و بی نوائی جبههء ملّی را آشکار ساخت.

اشـاره:

«دکتر محمد مصدّق: آسیب شناسی یک شکست»، بخشی از کتابی است که بهمین نام بزودی منتشر خواهد شد. این مقاله - در واقع- بخشی از تأمّلات نویسنده در آسیب شناسی سیاسی - فرهنگی ما از انقلاب مشروطیّت تا انقلاب اسلامی 57 می باشد.
به نظر نویسنده، دکتر محمد مصدّق، پُل انتقال یا ارتباط تجربیّات تاریخی ملّت ما از انقلاب مشروطیّت به انقلاب اسلامی است، هم از این روست که پرداختن به عقاید و عملکردهای سیاسی دکتر مصدّق می تواند به ما - برای درک علل و عواملِ تاریخی شکست ما در استقرار آزادی و جامعهء مدنی - کمک و یاری نماید.
مفهوم «آسیب شناسی» - اساساً - ناظر بر ضعف ها و نارسائی ها و اشتباهات است، از این رو، نویسنده ضمن احترام عمیق به شخصیّت های ممتاز تاریخ معاصر ایران، در تحلیل خود، از مدح و ثناهای رایج سیاسی پرهیز کرده است.

* * *

«ما معتقدیم که مصدّق اینک دست به بزرگترین قمار خویش زده است که یا برندهء همه چیز یا بازندهء همه چیز می گردد. ما باور داریم که مصدّق با روحیهء کنونی اش، هرج و مرج و انقلاب را - به راحتی - بر آنچه که به مفهوم «تسلیم به انگلیس» تلقّی می کند، ترجیح می دهد ... ما نمی توانیم این احتمال را که وی دست به یک اقدام نسنجیدهء غیرقابل برگشت نزند، ندیده بگیریم ... ما عقیده داریم که مصدّق بیشتر از پیش به اقدامات ضدانگلیسی و ضد بیگانه به منظور برانگیختن احساسات و منحرف ساختن توجهء مردم از نقاط ضعف دولت خود، روی آوَرَد.» (گزارش هندرسون، سفیر آمریکا در ایران، بتاریخ 15 ژانویهء 1952= 25 دی ماه 1331، تلگراف شمارهء 888.10/1-1552)
این گزارشِ هندرسون (که با مصدّق رابطه ای بسیار نزدیک و صمیمانه داشت) روانِ سیاسی و روحیهء ناسازگار دکتر مصدّق در مقابله با رویدادهای آینده را - به روشنی- نشان می دهد:
- عُمده کردن اختلافات با شاه برای کسب هر چه بیشتر قدرت نظامی و تسلّط بر نیروهای ارتش توسط دکتر مصدّق و تظاهرات 9 اسفند 1331،
- ردّ ِآخرین پیشنهادات مناسب یا ممکنِ دولت های آمریکا و انگلیس دربارهء حل اختلافات مربوط به مسئلهء نفت (در 29 اسفند 1331)،
- ردّ ِ پیشنهاد شاه برای کناره گیری مصدّق و انتخابِ شخصِ دیگری (مانند الهیار صالح یا حسین مکّی) توسط مصدّق،
- تعقیب قضائی سرلشگر زاهدی و دکتر بقائی به اتهام واهی شرکت در قتل سرلشگر افشار توس و شکنجه و آزار دستگیر شدگان جهت اعتراف گرفتن و متحصّن شدن این دو در صحن مجلس شورای ملی،
- چاپ محرمانه و غیرقانونی 312 میلیون تومان اسکناس اضافی توسط دکتر مصدّق و بیم از استیضاح نمایندگان مجلس خصوصاً توسط حسین مکّی،
- و سرانجام: تصمیم ناگهانیِ مصدّق برای انحلال مجلس - که نمایندگانش تحت تدبیر و نظارت مأموران مصدّق انتخاب شده بودند و خودِ وی 80% این نمایندگان را «نمایندگان واقعی مردم» نامیده بود- با توجه به اینکه فقط چند ماه به پایان دورهء هفدهم مجلس باقی مانده بود، ... همه و همه، نمونه هائی از سقـوط مصدّق به ورطهء «هرج و مرج و انقلاب» و «اقدام نسنجیدهء غیرقابل برگشت ... به منظور برانگیختن احساسات و منحرف ساختن توجهء مردم از نقاط ضعف دولت مصدّق» است که هندرسون – چند ماه قبل - آنها را پیش بینی کرده بود!
سالگرد 30 تیر و حضور گسترده و توانمند حزب توده و شعارهای رادیکال این حزب علیه سلطنت و «امپریالیسم آمریکا و ایادی آن»، شاید موجب دلگرمی مصدّق در ادامهء بازی با «کارت حزب توده» در مذاکره با آمریکا، و نیز شاید موجب پُشتگرمی وی برای «اقدامات نسنجیده و غیرقابل برگشت» (از جمله، انحلال مجلس) گردیده بود. در هر حال، سالگرد 30 تیر و تظاهرات حزب توده، عظمت، توانمندی و قدرت تشکیلاتی این حزب و ضعف و بی نوائی جبههء ملّی را آشکار ساخت بطوری که خلیل ملکی در ناباوری و ناتوانی از این تظاهرات عظیم به دکتر سنجابی گفت:
- «آقا! دیگر چه برای ما باقی مانده؟ توده ای ها امروز آبروی ما را برده اند. این آقای دکتر مصدّق می خواهد با ما چه کار کند؟». (امیدها و ناامیدی ها، سنجابی، ص 138)

* * *

تصمیم به انحلال مجلس شورای ملّی و انجام رفراندوم بقول هندرسون، «بزرگترین قمار» ی بود که دکتر مصدّق با انجام آن، همه چیز را باخت. نتایج و کم و کیف انجام این به اصطلاح «رفراندوم» (با وجود مخالفت های اکثر یارانِ نزدیکِ مصدّق) - در واقع - سرشت و سرنوشت رویدادهای منجر به 25 تـا 28 مرداد 32 را رقم زد.
سئوال این است که با وجود مخالفت های آشکار شخصیّت های ممتاز نهضت ملّی (مانند دکتر غلامحسین صدیقی، دکتر سنجابی، خلیل ملکی، فروهر، مُعظّمی، پارسا، حسیبی و دیگران) با انحلال مجلس و انجام به اصطلاح رفراندوم، چرا آنان با تشکیل یک «جبههء امتناع» از دولت مصدّق استعفاء ندادند؟ و یا با اقدامی یکپارچه و مشترک، مصدّق را مقيـّـد به قبول و تمکین اعتراضات درست خویش، ننمـودنــد؟
پاسخ به این سئوال را باید در سُلطهء آن «روح توده ای» جستجو کرد که خلیل ملکی دربارهء جنبش های پوپولیستی و توتالیتاریستی به آن اشاره کرده بود: در چنین جنبش هائی « افرادِ باهوش و با قضاوت صحیح، در (روح تـوده ای)، شخصیّت خود را از دست می دهند ... هر کس، وقتی که در توده، منحّل شود، یک احمق از آنها ساخته می شود» (نامه ها، صص 120 و 354)
من - البتّه- خلیل ملکی را از این تعلّل و یا امتناعِ دیگر رهبران نهضت ملّی - در اعتراض یکپارچه به دکتر مصدّق- مستثنی می کنم چرا که وی پس از انشعاب از حزب توده و حزب زحمتکشان، در زيـر بمباران توهین ها و تبلیغات این دو حزب، هنوز کمر راست نکرده بود، با اینحال - چنانکه دیدیم - بیش از دیگرِان، ملکی بود که نسبت به تحولاّت ناگوار آینده به مصـدق، هشدار می داد:
- «آقای دکتر مصدّق! این راهی که شما می روید به جهنم است».
به جرأت می توان گفت که در صورت استعفای شخصیّت های ممتاز جبههء ملّی یا اعتراض بازدارندهء آنان به تصمیم دکتر مصدّق و عدم انحلال مجلس- از وقوع رویدادهای ناگوار 25 تا 28 مرداد 32 نیز جلوگیری می شد.
* * *
یکی دیگر از ویژگی های جنبش های پوپولیستی در «جامعهء توده وار» (Société de Masse) ایجاد «از خودبیگانگی» (Aliénation) و احساس «جنون جمعی» در میان توده هاست. موج تظاهراتِ جنون آمیز و ابراز احساسات گریه آلود در ستایش از «عظمت» ، «آگاهی شگرف» و «حقّانیّت تاریخی پیشوا»، از خودبیگانگی و بی حسّی اخلاقی توده ها و حتّی روشنفکران را تشدید می کند. هنگامی که «پیشوا» دست به تجاوزات آشکار به حقوق اساسی می زند و حتّی چارچوب های پذیرفته شدهء اسمی را نیز زیر پا می گذارد، چیزی باید وجود داشته باشد تا تصمیمات پیشوا را توجیه کند یا جلوی بروزِ خشم مردم را بگیرد و آن را بسوی دیگری سوق دهد(1). در جنبشی که دکتر محمد مصدّق رهبرِ آن بود، این «چیز»، غالباً «دست انگلیسی ها» و «عوامل بیگانه» نامیده می شد.
به هر حال، در شرایطی هیجانی، شتابزده و غیرقانونی، با حمایت گستردهء سازمان ها و سندیکاهای حزب توده در 12 مرداد 32، مصدّق، رفراندوم برای انحلال مجلس را به شیوه ای غیردموکراتیک برگزار کرد، شیوه ای که در هیچیک از نظام های پارلمانی جهان سابقه نداشت. خبرنگار روزنامهء معتبر Le Monde (چاپ پاریس) از تهران دربارهء چگونگی انجام رفراندوم برای انحلال مجلس با تیترِ «اخذ آرای موافق و مخالفِ انحلال مجلس، در 2 مرکز مختلف، انجام شد!» گزارش داد:



Referandom


رفـرانـدوم انحـلال مجلس:
دو صنـدوق جـداگـانــه برای موافقان و مخالفان!.
اين عکس، موافقان رفراندوم و چگونگی اخـذ آراء را نشان می دهــد.


« ... به نظر می رسد که یک توافق ضمنی بین حزب توده و جبههء ملی برقرار شده است، به این شکل که طرفداران جبههء ملی در میدان سپه و طرفداران حزب توده در ایستگاه (راه آهن) آراء خود را به صندوق بریزند. تمام سفارتخانه ها بسته اند و حدود سه هزار نیروی نظامی از 4 نقطهء محل اخذ رأی و نقاط استراتژیک تهران محافظت می کنند ... گروه های وابسته به حزب توده خیلی عظیم تر هستند و طول صف های آنان به چند صد متر بالغ می شود. شعارها و پلاکاردهای جبههء ملی حاکی از اعلام حمایت از دکتر مصدّق و درخواست انحلال مجلس است، در حالیکه شعارهای حزب توده - اساساً - علیه مجلس است و درخواست تشکیل مجلس مؤسّسان برای تغییر رژیم فعلی است. نحوهء اخذ رأی، مخفی نیست زیرا نه فقط یک محل ِ جداگانه برای کسانی که می خواهند رأی منفی بدهند در نظر گرفته شده بلکه هر یک از شرکت کنندگان در این رفراندوم باید ورقه ای را پُر کنند که اسم و آدرس خود را روی آن بنویسند.
محلّی که برای اخذ رأی طرفداران مجلس در نظر گرفته شده، مقابل مجلس است و روی یک پلاکاردِ بزرگ این جمله بچشم می خورَد.
- «کسانی که اينجا رأی می دهند، طرفدار انحلال مجلس هستند»
تا ساعت9 به وقت محلّی، فقط سه نفر برای اعلام رأی «نــــه» در این صندوق حضور یافتند و از این سه نفر، تعداد زیادی عکس گرفته شد و از آنها فیلمبرداری شد و مورد اهانت و آزار قرار گرفتند.
دیشب (یکشنبه) حوادثی در منزل آیت الله کاشانی رُخ داد. وی به تمام «مسلمانان حقیقی» توصیه کرده تا این رفراندوم را تحریم کنند. طرفداران مصدّق بُطری های بنزینِ آتش زا بطرف منزل آیت الله کاشانی پرتاپ می کردند و نزاعی در اطراف منزل ایشان در گرفت که یک نفر کشته و نزدیک به صد نفر مجروح شدند و امروز صبح گروه های مسلّح، منزل آیت الله کاشانی را محاصره کرده و ورود به منزل ایشان - حتّی برای نزدیکان و بستگان وی - را ممنوع کرده بودند، آیت الله کاشانی مجدّداً رفراندوم برای انحلال مجلس را تحریم کرد و اعلام نمود که هر رأئی که مصدّق در این رفراندوم زیر حمایت سرنیزه ها و تانک ها بگیرد، موجب بطلان هر قرارداد بین المللی است که در آینده منعقد نماید» (2)
گزارشگر لوموند در گزارش بعدی خود خبر داد:
« ... طرفداران دکتر مصدّق در تهران برنده شدند. بر طبق خبر رادیو تهران، بیش از صد هزارنفر به طرفداری از دکتر مصدّق رأی به انحلال مجلس و فقط 67 نفر رأی مخالف دادند و این نتایج، مربوط به تهران است که حدود یک میلیون نفر جمعیت دارد...»
روزنامهء معروف واشنگتن پُست (چاپ آمریکا) نیز نوشت:
«چیزی به سقوط دولت دکتر مصدّق توسط مجلس باقی نمانده بود که وی (مصدّق) پیشدستی کرد و مجلس را منحل نمود.».
ماتیسون (Mattison) (کاردار سفارت آمریکا در ایران) چند روز پس از انجام رفراندوم گزارش داد:
1- « با پایان یافتن رفراندوم، مصدّق مجلس را – که پس از مطبوعات به عنوان آخرین پایگاه و تریبون مخالفان محسوب می شد - از میان برمی دارد. این عمل به روشنی ماهیّت رژیم وی را مشخّص می سازد که به موازات افزایش مخالفان و نارضایتی ها، مصدّق به سوی سلطه جوئی پیش رفته و با بکارگیری بسیج مردم، به حفظ قدرت خود کوشیده است و می خواهد نفوذ شاه را از میان بردارد و ...
2- در حالی که به روشنی به نظر می رسد مصدّق به سوی حکومت خودکامهء فردی روی آورده، همزمان با آن، با ضعف های داخلی متعدّدی روبرو گردیده که می تواند کارِ وی را بطور فزاینده ای دشوارتر سازد. ادامهء توسّل مصدّق به بسیج مردمِ کوچه و بازار که به رفراندوم انجامید تدبیر خطرناکی است که ممکن است به طرفِ خودِ وی کمانه کند. مصدّق در حالیکه ریاست رژیمی خودکامه را در دست دارد، فاقد هر نوع سازمان توانمند و مقتدر جدا از نیروهای مسلّح می باشد. نخست وزیر ممکن است بخواهد از تشکیلات سازمان یافتهء حزب توده برای جبران نسبی این کمبود استفاده کند. روشن است که مصدّق می خواهد با انجام مانور محتاطانه ای، از پشتیبانی حزب توده استفاده نماید، یک نمونهء کوچک، حاکی از آن است که مصدّق بطور پنهانی اجازه داده تا حداقّل چهل گذرنامه برای اعضاء حزب توده جهت شرکت در کنگرهء جوانان در شهر بُخارست، صادر گردد ...» (12 اوت 1953= 21 مرداد 32، تلگراف 788.00/8-1253)
ادامـــــه دارد

بخش آینده: طرح کودتا و فرمان عزل مصدّق

[+]mirfetros.com


زیرنویس ها:
1- علی میرفطروس، ملاحظاتی در تاریخ ایران، صص 145-146. در این باره نگاه کنید به بحث درخشان هانا آرنت در کتاب زیر:
Hannah Arendt: Le systeme totalitaire, chapitre 2, Paris, 1972
2- Le Monde, 4 aout, 1953, P 12

Labels: , , , ,