دکـتــر محمّــد مصــدّق
دکتر محمّد مصدّق؛ آسیب شناسی یک شکست
علی میرفطروس
(بخش پـايـانــی )
28 مرداد 32؛ کودتا؟ یا خیزش ِ خودجوش ِ مردم؟ (3)
* سند وزارت امور خارجــهء آمریکا: «مردم از دشنام ها و حرف های رکیک وزیر خارجه (دکتر فاطمی) و سردبیران روزنامه ها در حمله به شاه، احساس تنفّر و انزجار کردند».
* اشتباه بزرگ شاه و دولت زاهدی در محاکمــهء ناروای دکتر مصدّق و تأثیرات عمیق آن بر روانِ سیاسی و حافظــهء ملّی ایرانیان و خصوصاً تبلیغات گُسترده و دیرپای حزب توده (که با وقوع 28 مرداد، امیدِ ایجادِ «ایرانستانِ» وابسته به شوروی را بر باد رفته می دید)، همه و همه، محكوميّت تاريخی 28 مرداد را - بعنوان یک «کودتا» - بر حافظــهء تاريخی جامعــهء ما تثبيت كرد. از اين زمان - بار ِديگر - «تاريخ» به «تقويم» بدل گرديد و «عقل نقّاد» به «عقل نقّال»، سقوط كرد و انديشــهء سياسی، به آئين ها و عزاداری های مذهبی تبديل شد.
* پس از گذشت 50 سال، 28 مرداد را (به هر نامی که بنامیم) بعنوان یک «گذشته» باید تبدیل به «تاریخ» کنیم و مانند ملّت های اسپانیا، شیلی و آفریقای جنوبی، با بلندنظری و نگاه به آینده، بکوشیم تا بر گذشتــهء عَصَبی و ناشاد خویش، فائق آئیم.
* هم رضا شاه و محمد رضا شاه، هم قوام السلطنه و دکتر مصدّق، در بلندپروازی های مغرورانــهء خویش، ایران را سربلند و آزاد و آباد می خواستند، هر چند که سرانجام، هر یک – چونان عقابی بلندپرواز - در فضای تنگ محدودیّت ها و ضعف ها و اشتباهات، پـَر سوختند و«پـَر پـَر» زدند.
* * *
اشـاره:
«دکتر محمد مصدّق: آسیب شناسی یک شکست»، بخشی از کتابی است که بهمین نام بزودی منتشر خواهد شد. این مقاله - در واقع- بخشی از تأمّلات نویسنده در آسیب شناسی سیاسی - فرهنگی ما از انقلاب مشروطیّت تا انقلاب اسلامی 57 می باشد.
به نظر نویسنده، دکتر محمد مصدّق، پُل انتقال یا ارتباط تجربیّات تاریخی ملّت ما از انقلاب مشروطیّت به انقلاب اسلامی است، هم از این روست که پرداختن به عقاید و عملکردهای سیاسی دکتر مصدّق می تواند به ما - برای درک علل و عواملِ تاریخی شکست ما در استقرار آزادی و جامعــهء مدنی - کمک و یاری نماید.
مفهوم «آسیب شناسی» - اساساً - ناظر بر ضعف ها و نارسائی ها و اشتباهات است، از این رو، نویسنده ضمن احترام عمیق به شخصیّت های ممتاز تاریخ معاصر ایران، در تحلیل خود، از مدح و ثناهای رایج سیاسی پرهیز کرده است.
* * *
سند بسیار مهم ِ دیگر، گزارش تلگراف محرمانــهء شمارهء 348 است که هندرسون در 29 مرداد ماه 1332 به وزارت خارجــهء آمریکا مخابره کرده است.
اگر لحن و جنبه های جانبدارانهء گزارشِ سفیر آمریکا را - که تا حدی قابل فهم است - نادیده انگاریم، گزارش، حاوی مطالب شایان توجهی از رَوَ ند ِ وقایع 28 مرداد می باشد. و گواهی است بر شگفت زدگی آن ها از پیروزیِ آسان بدست آمده. هندرسون تأکید دارد: «نه تنها اطرافیان دولت مصدّق، بلکه شاهی ها هم از این پیروزیِ آسان و سریع که تا حدودی زیاد خودجوش صورت گرفته، در شگفت اند». این گزارش در عین حال به کند و کاوِ عواملی می پردازد که از دیدگاهِ او در تکوین چنین جریانی مؤثر افتادند ... اینک متن کامل سند:
- سند شمارهء 348- تلگراف شمارهء 788.00/8-2053
از: سفیر آمریکا در ایران (هندرسون) به وزارت خارجه
تهران 20 اوت 1953 (29 مرداد 1332) - بوقت ظهر. محرمانه
1- هنوز زود است که بتوانیم جزئیات دقیق جریانات 36 ساعت گذشته را گزارش کنیم. با این همه، در اینجا کوشش می شود تا طرح اوّلیه ای از عُمده ترین نکات واقعه، طبق اطلاعات موجودِ در دسترس، ارائه گردد.
2- در عصر 18 اوت (27 مرداد) به نظر می رسید که بین هواداران حزب کمونیست توده و دولت مصدّق نفاق و نزاع درگرفته است. ظاهراً هواداران حزب توده بدون کسب اجازه از دولت مصدّق شروع به تظاهرات خیابانی و عملیات خشونت آمیز می کنند؛ مصدّق دستور می دهد که تظاهرات، موقوف و خیابان ها از تظاهرکنندگان خالی شود. برای اولین بار در چند ماه گذشته، زد و خوردی جدّی بین نیروهای انتظامی و توده ای ها صورت گرفت.
تهــران: مــردم در روز 28 مــرداد 32
3- صبح روز 19 اوت (28 مرداد) هواداران شاه به منظور نشان دادن تداوم احساسات موافق به نفع او در کشور، شروع به تظاهرات می کنند. تظاهرکنندگان در مقیاس کوچکی از بازار به راه می افتند. ولی این شعلــهء اوّلیّه، بطور شگفت انگیزی گُسترش یافت و بزودی به آتش ِ خرمن سوز ِ عظیمی تبدیل می شود که در طول روز، تمام تـهــران را فرا می گیرد. نیروهای انتظامی که برای پراکندن مردم فرستاده می شوند، از فرمان حمله به جمعیّت سر باز می زنند و حتّی بعضی از آنها به تظاهرکنندگان می پیوندند و بعضی دیگر هم منفعل می مانند. همین که جمعیّت در نقاط مختلف شهر، انبوه تر می شود، دستجات شروع به حمله به اداراتِ روزنامه هائی می کنند که در چند روز گذشته، دشنام های رکیک و سخیفانه، نثار شاه کرده بودند. روزنامه های طرفدار مصدّق و ارگان های طرفدار حزب کمونیستِ توده از آن جمله بودند.
یکی از نقاط حسّاس استراتژیک که به تصرّف جمعیّت در می آید، ساختمان مرکزی پست و تلگراف بود که از آنجا پیام های تهییج کننده به اطراف کشور در همه جا پخش می شد.
از مرکز شهر، انبوه جمعیّتِ هیجان زده، هر چه ماشین و کامیون بود در اختیار می گیرند و به شمال شهر می شتابند و رادیو تـهران را محاصره می کنند. کارکنان سفارتخانه در طی این جریان فرصت خوبی داشتند که از نزدیک نوع تظاهرکنندگان را بسنجند. اینها بیشتر غیرنظامی بودند که در میان شان تعدادی از نیروهای انتظامی مسلّح نیز مشاهده می شدند. ولی بهر حال به نظر می رسید که رهبری جمعیّت دست شخصی ها است نه نیروهای نظامی. در ضمن، شرکت کنندگان هم از نوع معمول چاقوکش و عربده جو که معمولاً در تظاهرات اخیر مشاهده می شد، نبودند. به نظر می رسید که اینها از اقشار و طبقات مختلف و مرکب از کارگر و کارمند و دکاندار و کاسب و دانشجو باشند و روحیّــهء جمعیّت، سرشار از یک عزم و شادی است. هر چند این حالتِ ولنگاری مانع از این نشد که اینجا و آنجا قهر و خشونت اِعمال نشود. اقلاً دو نفر به قتل رسیدند. مدافعین رادیو نتوانستند آنرا از کار بیندازند و در اوایل بعد از ظهر که رادیو بدست تظاهرکنندگان افتاد، مرتّب به نفع جمعیّت و برای نگهداشت روحیهء آنها پیام های تهییج کننده می فرستاد.
4- حملــهء تظاهرکنندگان به خانــهء نخست وزیر، اوایل صبح شروع می شود که توسط گارد [اقامتگاه مصدّق] پدافند شده و چند تن کشته می شوند. اواخر روز - با وجود عملیّات دفاعی محافظان – خانــهء نخست وزیر توسط جمعیّت، تسخیر و تخریب می شود. ظاهراً نخست وزیر (مصدّق) از این غائله به سلامت جَسته، گریخته و پنهان شده است، هنوز شب نشده بود که ستاد ارتش بدست دولت زاهدی می افتد و سرلشگر باتمانقلیچ، خود را رئیس ستاد اعلام می کند و به کار مشغول می شود. در همان زمان، سرلشگر زاهدی پشت میز دفتر نخست وزیر نشست که هیچگاه مورد استفادهء مصدّق قرار نگرفته بود.
5- تا شبانگاه، نگرانی زیادی در مورد موضعی که فرماندهان گُردانهای ارتش در حومـهء شهر اتخاذ خواهند کرد وجود داشت. بعضی می ترسیدند که این یگان های ارتشی به فرمان سرتیپ ریاحی (رئیس ستاد مصدّق) بسوی شهر سرازیر شوند و شهر را شبانه دوباره به نفع مصدّق اشغال کنند. همچنین پچ پچ و زمزمه هست که وقتی شاهی ها از جنب و جوش افتادند، توده ای ها می خواهند ضرب شست خودشان را نشان بدهند. اما به نظر می رسد همین که باتمانقلیچ ریاست ستاد ارتش را بر عهده گرفت، یکان های ارتش در اطراف تهران یکی بعد از دیگری سر به فرمان او گذاشته اند. و بالاخره صدور دستورات برای خالی کردن خیابانها و ممنوعیّت رفت و آمد از ساعت 8 شب به بعد امکان پذیر گردید. از ساعت 8 شبِ گذشته، دستورات انتظامی اکیداً به مورد اجرا گذاشته شد. طرح دستگیری رهبران حزب توده در صبح امروز بناکامی انجامیده و بنظر می رسد که این، در نتیجــهء ناشی گری پلیس بوده است. شایع است که توده ای ها در تدارک حملــهء متقابل هستند. نیروهای انتظامی برای مقابله با چنین حرکت احتمالی بسیج می شوند. فرجام این برخورد و مبارزه مسلماً برای نظم شهر و آیندهء ایران دارای اهمیّت فوق العاده است.
6- درحال حاضر اخبار موثّقی از شهرستان ها در دست نیست ولی گزارشات غیرموثّق حاکی از آن است که بیشترِ ایران در زیر کنترل دولت جدید است. گزارشی مبنی بر مقاومت در اصفهان رسیده. راجع به این مطلب در تلگرافات آینده، اطلاعات ارائه خواهد شد.
7- نه تنها اعضاء دولت مصدّق، بلکه شاهی ها هم از این موفقیّتِ آسان و سریع که تا حدود زیادی خودجوش صورت گرفته، در شگفت هستند. در میان عواملی که به باور ما در این جریان مؤثر بودند می توان موارد زیرین را برشمرد:
الف- مردم ایران از هر طبقه ای، در برابرِ وقاحتی که نیروهای ضدشاهی نشان داده بودند مُشمئز شده بودند. مثلاً وقتی که دستجات اوباش با پرچم های سرخ ظاهر شدند و شعارهای کمونیستی سردادند و به تخریب و پائین کشیدن مجسّمه های شاه و پدرش پرداختند و در و پنجرهء خانه ها و دکاکین مردم را به بهانهء پاره کردن عکسِ شاه، خُرد نمودند، مردم منزجر شـدنـــد.
همچنین، مردم از دشنام ها و حرف های رکیکِ وزیر خارجه، دکتر فاطمی و سردبیران روزنامه ها در حمله به شاه، احساس ِ تنفّر و انزجار کردند.
ب- بعلاوه، به نظر می رسید که مردم ایران از طبقات مختلف، از سازش ِ موقّت بین مصدّقی ها و توده ای ها نگران شده بودند. مردم با دیدن تظاهرات هزاران هزار توده ای - که آنها را گماشتــهء شوروی ها محسوب می کنند - و ریختن ِ انبوه آنها به خیابان ها و گفتنِ «مرده باد شاه» یا از شعارِ «مرگ بر غرب و آمریکا» ی آنان، دچار وحشت شده بودند. سیاست حزب توده، این باور را در مردم بوجود آورده بود که باید بین مصدّق و اتحاد شوروی از یکسو و شاه و دنیای غرب از سوی دیگر، یکی را انتخاب کنند.
ج - مردم ایران، دیگر از سختی ها و فشارهای دو سال اخیر، فرسوده شده بودند و دلشان می خواست که دورهء تازه و بی دردسری فرا رسد تا نفس ِ راحتی بکشند و فرصت بهبودِ زندگی ِ خودشان را پیدا کنند. بسیاری از مردم، دیگر از اینکه بتوانند تحت دولت مصدّق زندگی شان را سر و سامان دهند ناامید شده بودند.
د- اختلاف و تفرقه بین دولت مصدّق و حزب توده در عصر 18 اوت (27 مرداد) باعث شد تا این دو نیروی ضد شاه نتوانند با یکدیگر همکاریِ مؤثّری کنند و در برابر تظاهرکنندگانِ طرفدار شاه مقاومت نمایند. توده ای ها تمام روز در صحنه آفتابی نشدند. شاید رهبران حزب یقین داشتند که در طی روز، هر آن ممکن است مصدّق از آنها درخواست کمک کند. ولی وقتی تظاهرات طرفداران شاه حسابی به راه افتاد، دیگر، مصدّق و دولت او در موقعیّتی نبودند که بتوانند حتّی چنین تقاضای همیاری و کمکی را بکنند.
ذ - بیشتر نظامیان و بسیاری از مردم، قلباً به شاه وفادارند، زیرا با این باور بزرگ شده اند که شاه، نمادِ اتحاد ملّی و ثبات کشور است. مخصوصاً ارتش بی اندازه دوستدار آمریکاست. بعلت ترس از همسایــهء نیرومند شمالی [روس ها] و تا اندازه ای هم بدلیل کمک های نظامی آمریکا به ایران در سالهای اخیر، و هم بخاطر کمک های TCI (اصل چهار)، در بین ایرانیان غیرنظامی، وجهــهء خوبی برای آمریکا فراهم شده بود.
بسیاری از ایرانیان نظامی و غیرنظامی بالاخره متقاعد شده بودند که این سیاست های مصدّق بود که سدّ ِ راه همکاری نزدیک ایران و آمریکا گردیده و فقط تحت رهبری شاه است که این همکاری می تواند تداوم یابد.
8- همچنانکه اشاره شد، هر چند جمعیّت در مواردی، وحشیانه رفتار می کردند، ولی بطور کلّی، فارغ البال بنظر می رسیدند. به خارجیان تعرّض نمی کردند، بجز تظاهرات مختصری در برابر سفارت شوروی و تخریب ادارهء مطبوعاتی شوروی ها، کسی فریادِ «یانکی به خانه ات برگرد!» را نمی شنید و هیچ امریکائی سنگباران نشد. فقط ادارهء «اصل چهار ِ» تهران - که نزدیک خانــهء مصدّق بود و مصدّق اندک زمانی در تظاهرات 28 فوریه (9 اسفند گذشته) به آنجا پناهنده شده بود - قدری آسیب دید، شاید به این تصوّر که مصدّق دوباره در آنجا پنهان شده است! تا آنجا که اطلاع یافته ایم هیچ آمریکائی یا خارجی درتظاهرات دیروز آسیب ندیده است.
انبوه جمعیّت در همه جا دستور می دادند که مردم، چراغ ماشین های شان را - بعنوان طرفداری از شاه - روشن کنند و عکس های شاه را به شیشــهء خودروها نصب نمایند. جمعیت، اتومبیل وابستهء دریائی ما را متوقّف کردند و دستور دادند که عکس شاه را به شیشه ماشین بچسباند. او یک اسکناس با عکس شاه را درآورد و به شیشه چسباند، که مردم دست زدند و خندیدند.
امضاء: هندرسون
- از: تهران به: وزیر خارجه، 21 اوت 1953 (30 مرداد 32) ساعت 1 بعد از ظهر
به: وزارتخانه فرستاده شد، تحت شمارهء 434 تلگراف شمارهء 788.00/8-2153
به لندن تحت شمارهء 115
به بغداد تحت شمارهء 12
1- روز 20 اوت (29 مرداد) در تهران و ظاهراً در تمام شهرستانها با جوّ نسبتاً آرامی آغاز شد. مردم کشور ظاهراً به خود قبولانده اند که دعوای بین شاه و مصدّق بالاخره فرجام یافته و عموماً از نتیجــهء آن خشنودند. با این احوال، در بین محافل آگاه تر، هنوز تا اندازه ای نگرانی احساس می شود. آنان می گویند اگر چه دولت زاهدی تقریباً به سراسر مملکت چیره است، مشکل بتوان باور کرد که توده ای ها آرام بنشینند و ضربــهء متقابل نزنند. تا زمانی که توده ای ها - با آن انضباط سختِ تشکیلاتی و رهبرانی که در تاکتیک های انقلابی و اصول تبلیغاتی، کارکُشته هستند - وجود دارند، نباید این دشمنِ خطرناک را دست کم گرفت. نقشه هائی که قرار بود برای توقیف رهبران سرشناس حزب توده در اولِ وقتِ دیروز اجراء شود بجائی نرسید. رئیس بخش سیاسی شهربانی که در مورد این عدم کارائی در دستگیری، مورد مؤاخذه قرار گرفته، ادعا کرده است که این رهبران، زیر زمین رفته و مخفی شده اند، با اینهمه، این بدگمانی وجود دارد که شاید او هم مانند بسیاری از صاحب منصبان ایرانی دیگر، ترجیح داده تا رأساً وارد عملیاتی نشود که باعث شود نام او در لیست سیاه حزب توده قرار گیرد. این واهمه و ترس - که کسانی که از حمایت همسایــهء قدرتمند شمالی برخوردارند، بر طبق قانون جاذبــهء سیاسی، بالأخره ممکن است قدرت را بدست گیرند- غالباً از کارائی دستوراتی که برای قلع و قمع عناصر مُخرّب کمونیست صادر شده، کاسته و کار را مشکل کرده است.
2- عامل دیگری که به استمرار حس نگرانی کمک می کند اینست که خطرناک ترین رهبران ملی گرا هنوز آزادند. مصدّق، فاطمی، شایگان، حسیبی و دیگران ممکن است هم اکنون با رهبران حزب توده مشغول توطئه باشند. حقیقت این است که فاطمی - با اینکه شایعــهء مرگ او در روز 19 اوت به گوش رسیده بود - هنوز زنده است، و زنده بودن او مخصوصاً باعث نگرانی است. زیرا او جزء زیرک ترین و خطرناک ترین کسانی است که گرد مصدّق بودند. اعتقاد ما این است که فاطمی اگر برای انتقام کشی هم شده، در ایجادِ اتحاد بین ملیّون و حزب توده برای مقابله با غرب، تردیدی بخود راه نخواهد داد ...».
[توضیح: خوانندگان ارجمند، ادامــهء این اسناد و گزارش های 5 گانه و نیز، مباحث دیگر را در کتاب «دکتر محمد مصدّق؛ آسیب شناسی یک شکست» و یا در سایت اینترنتی نویسنده،ملاحظه خواهند کرد.]
نتیجه اینکه:
با وجود عملیات «ت. پ. آژاکس» در سرنگونی دولت دکتر مصدّق،
با توجه به مخالفت پایدار شاه با کودتا و اعتقاد وی به برکناری مصدّق از طريق قانونی و در نتیجه؛ صدور فرمان عزل او،
و با توجه به امتناع دکتر مصدّق از قبول و اجرای فرمان عزل خویش، و سپس عَصَبیّت ها و اقدامات تُند بعضی از یاران دکتر مصدّق (خصوصاً دکتر حسین فاطمی) از بامداد 25 مرداد، جامعــهء ایران در یک بلاتکلیفی، آشفتگی، ناامیدی و خصوصاً ترس از سلطــهء کمونیست ها (حزب توده)، در 28 مرداد 32 سرانجام، دکتر مصدّق را رها کرد و خواستار بازگشت شاه گردید، به عبارت دیگر: بی تفاوتی عظیم مردم یا مخالفت آشکار آنان با مصدّق در روز 28 مرداد را نوعی رفراندوم یا رأی عدم کفایتِ مردم به دولت دکتر مصدّق می توان دانست.
همچنانکه پیشتر گفته ایم: حسّ نهفتهء شاهدوستی ِ مردم کوچه و بازار و احساسات سُنّتی ِ سربازان و بسیاری از درجه داران و ارتشیان نسبت به شاه، آن «حلقهء مفقوده» ای بود که در 28 مرداد 32، زنجیرهء طبقات و اقشار مختلف اجتماعی را بهم پیوند داد و باعث بروز ِ رویدادهای شگفت انگیز در سقوط مصدّق گردید، «حلقهء مفقوده» ای که در آن شرایط ِ عَـصَبی و عصیان، نه مصدّق و نه یاران نزدیک او، قادر به دیدن یا درک آن نبودند.
عدم مقاومت دکتر مصدّق یا مقابلهء قهرآمیز وی با خیزش مردم - با وجود اصرارها و پافشاری های دکتر حسین فاطمی و دیگر یارانِ مصدّق - نشانهء درایت، دوراندیشی و حسّ مردم دوستی ِ دکتر مصدّق بود که نمی خواست ایران را در یک جنگ داخلی، نصیب حزب توده و اتحاد جماهیر شوروی سازد. انتصاب ناگهانی و غير منتظرهء سرتيپ محمد دفتـری (خواهر زادهء دکتر مصدق) به فرمانداری نظامی تهران درروز 28 مرداد، با وجود مخالفت های شديد دکتر فاطمی و ديگر ياران دکتر مصدق و تأکيد آنان به وابستگی سرتيپ دفتری به «عوامل کودتا» و نقش سرتيپ دفتری در پاکسازی خيابان ها از تظاهر کنندگان حزب تــوده نيز نشانهء ديگری از اين عدم مقاومت و دورانديشی دکتر مصدق بود. این درایت و دوراندیشی، خدمت دیگری است در کارنامــهء سیاسی ِ دکتر مصدّق که کمتر از خدمت بزرگ او در ملّی کردن صنعت نفت ایران، نیست.
* * *
شکست نامنتظر، آسان و شگفت انگیز ِ مصدّق، و تبليغات گسترده و ديرپاي حزب توده (كه با وقوع 28 مرداد، اميد ِ ايجادِ «ايرانستانِ» وابسته به شوروی را بر باد رفته می ديد)، وخصوصاً اشتباه بزرگ شاه و دولت زاهدی در محاکمــهء ناروای دکتر مصدّق و استفادهء هنرمندانهء مصدّق از تریبونِ این محکمهء نظامی و تأثیرات عمیق آن بر روانِ سیاسی و حافظهء ملّی ایرانیان ...، همه و همه، محكوميّت تاريخی 28 مرداد را - بعنوان یک «کودتا» - بر حافظهء تاريخی جامعهء ما تثبيت كرد. از اين زمان - بار ِديگر - «تاريخ» به «تقويم» بدل گرديد و «عقل نقّاد» به «عقل نقّال»، سقوط كرد و انديشهء سياسي، به آئين ها و عزاداری های مذهبی تبديل شد و بقول فروغ فرخزاد:
«مرداب هاي الكل
انبوهِ بی تحرّك روشنفكران را
به ژرفنای خويش كشيدند
در ديدگانِ آينه ها گوئی
حركات و رنگ ها و تصاوير
وارونه منعكس می گشت
ديگر كسی به عشق نيانديشيد
و هيچكس، ديگر به هيچ چيز
نيانديشيد.»
هم از اين روست كه گفته ایم: انقلاب اسلامی ايران، محصول عَصَبيّت ها، دشمنی ها و ناانديشی های روشنفكران و رهبران سياسی ما در سراسر ِ اين دوران است.
دکتر محمد علی موحّد ( با وجود ارادت و احترام فوق العاده نسبت به دکتر مصدّق) می نویسد:
«اینک پس از گذشت سالیان دراز - که شور و التهاب شگفتِ آن روزها فراموش گشته است - در یک نگرش منطقی و واقع بینانه، به نظر می رسد که دکتر مصدّق در تیرماه 1331، بهترین موقع، و هم بهترین دستاویز را برای کنارجوئی انتخاب کرده بود. در آن زمان، هنوز سرطان نفاق و شقاق پنجه در پیکر نهضت ملّی ایران، محکم نکرده بود. هنوز حرمت و اعتبار دکتر مصدّق و آیت الله کاشانی لطمه نخورده بود. در آن شرایط، هر راه حلّی برای مسئلهء نفت در برابر جانشین مصدّق می گذاشتند، مُسلّماً از آنچه در آخرِ کار ایران را مجبور به قبول آن کردند، بهتر بود» (موحّد، ج1، ص 508)
آسیب شناسی شکستِ دکتر محمّد مصدّق، آسیب شناسی تاریخ و فرهنگ ما و تحلیلی است بر چرائی ِ شکستِ تاریخی ما در مهندسی اجتماعی (به تعبیر پوپر) و خصوصاً در استقرار آزادی و جامعهء مدنی. به عبارت دیگر: کارنامــهء سیاسی دکتر محمّد مصدّق، کارنامــهء توانائی ها، ضعف ها، عَصَبیّت ها و اشتباهات همــهء ماست چرا که دکتر محمّد مصدّق - بعنوان یکی از بزرگترین و برجسته ترین مردان سیاسی ایران معاصر - بازتاب و بالیدهء جامعه ای است که در آن، از «رهبری» تا «رهبُری»، از «سرباز ِ فداکار ِ وطن» تا «سرباز خطاکار ِ وطن» راهی نیست، هم از این روست که چهره های برجسته ای چون قوام السلطنه، سید حسن تقی زاده، خلیل ملکی، حسین مکّی و دیگران در ضمیر مشکوک مان جائی ندارند.
* * *
پس از گذشت 50 سال، «28 مرداد 32» را (به هر نامی که بنامیم) بعنوان یک «گذشته»، باید تبدیل به «تاریخ» کرد و آن را «موضوع» مطالعات و تحقیقات منصفانه قرار داد. از یاد نبریم که ملّت هائی چون اسپانیائی ها، شیلیائی ها و آفریقای جنوبی ها، تاریخ معاصرشان بسیار بسیار خونبارتر و ناشادتر از تاریخ معاصر ماست، امّا آنان - با بلندنظری، آگاهی و اغماض (و نه فراموشی) و با نگاه به آینده – کوشیدند تا بر گذشتــهء عَـصَبی و ناشاد خویش فائق آیند و تاریخ شان را، عامل همبستگی، آشتی و تفاهم ملّی سازند. اریک اشناک - یکی از رهبران معروف حزب سوسیالیست شیلی در زمان آلنده - می گوید: «حزب من در پیدایش کودتای نظامی پینوشه – که ما از آن آسیب های فراوان دیدیم- از بازیگران اصلی بوده و از این بابت، پوزشی به ملّت خویش بدهکاریم».
داشتن شجاعت اخلاقی در نگاهِ فروتنانه به گذشته و دستیابی به تفاهم ملّی - یا تاریخ ملّی، می تواند سقفی برای ایجاد جامعهء مدنی بشمار آید، چرا که جامعهء مدنی، تبلور یک جامعهء ملّی است و جامعهء ملّی نیز تبلور داشتن تفاهم ملّی پیرامون یک سری ارزش ها (از جمله بر روی حوادث و شخصیّت های مهّم تاریخی) است.
هم رضا شاه و محمد رضاشاه، هم قوام السلطنه و دکتر مصدّق، در بلندپروازی های مغرورانــهء خویش، ایران را سربلند و آزاد و آباد می خواستند، هر چند که سرانجام، هر یک - چونان عقابی بلند پرواز- در فضای تنگ محدودیّت ها و ضعف ها و اشتباهات، پر سوختند و «پَر پَر» زدند.
آیندگان به تکرارِ دوبارهء اشتباهات ما نخواهند پرداخت به این شرط که امروز، ما - اکنونیان- گذشته و حال را از چنگ تفسیرهای انحصاری یا ایدئولوژیک آزاد کنیم. برای داشتن ِ فردائی روشن و مشترک، امروز، باید تاریخی ملّی و مشترک داشته باشیم. (1)
* * *
در پایان، از دوستان عزیزم: دکتر مینا راد (که این مقالات را پیش از انتشار خوانده و نظرات ارزشمندی ابراز کرده اند)، آلیس آواکمیان، مهین آزادفر، عباس احمدی، مسعود لقمان، تورج جوادی (برای یاری های ارزشمندشان در تایپ و نشر اینترنتی این مقالات) و نیز از دوست شاعر و هنرمندم (محمد مهدی مرادی) بخاطر طرح روی جلد کتاب، صمیمانه سپاسگزاری می کنم.
[+]mirfetros.com
زیرنویس:
1- رو در رو با تاریخ، علی میرفطروس، ص 7
* * *
توضیح ویادآوری:
خوانندگان ارجمند، بخش های دیگر ِ این بحث و بررّسی را در کتاب در دست ِ انتشار ِ نویسنده خواهند خواند و امیدوارم که دوستان عالیمقدار و خصوصاً دوستداران زنده یاد دکتر محمد مصدّق، پس از مطالعــهء متن کامل کتاب - یا ترجمــهء انگلیسی آن - بدور از عَصَبیّت ها و احساسات، با انتقادات ارزشمند خود، به غنای تحقیق ِحاضر، کمک و یاری نمایند. از همــهء عزیزانی که در انتشار ِ بخش هائی از این تحقیق ِ کوچک، همّت کرده اند، صمیمانه سپاسگزاری می کنم. ع. م
Labels: Coup 1953, Dr. Ali Mirfetros, Dr. Matini, Dr. Mosadegh, Iran
0 Comments:
Post a Comment
<< Home