بـی پـايـان

مسلمانانِ ايران، نام و ننگ را نمی‌ شناسند و از حاکميت ِ دشمنانِ ايران هم شرمسار نمی شوند. مسلمان ِ ايرانی، در ولايت فقيه، موالی است و ايران ستيزان مولای او هستند

Friday, March 26, 2010


در بازار دین فروشان، آزادی، یافت نمی‌شود


مـردو آنـاهيـد


در بازار دین‌فروشان زنجیر و ریسمان و احکام بردگی می‌فروشند. دانایی، خوداندیشی، خردورزی، آزادی از پدیده‌‌های نیستند که بتوان آنها را خریداری کرد. آخوند دکاندار اسلام است، آخوند اسلام فروش است، نه اسلام شناس، اسلام دین رسول الله است. اسلام از اوامر الله سخن می‌راند و این احکام با فرهنگ ایران، که بر خرد انسان استوار است، سازگاری ندارد.


دود دين فروشان به چشم همگان می رود
مردمی که هزاران سال سرگردان و از خود بیگانه زیسته‌اند آنها مزه-‌‌ی آزادی را نچشیده‌اند و تنها بر گمان خود آن پدیده را می‌نگارند. این است که چنین مردمی بیشتر به دنبال باغی یا باغبانی می‌گردند که بتوانند میوه‌-ی آزادی را، که خودشان نمی‌شناسند، برای آنها به بار آورد.
از آنجا که زمینه‌‌-ی بینش ما به پلیدی‌ها آلوده شده است، از سویی تخم اندیشه تنها در زمینه-‌ای آزاد رُشد می‌کند، پس تا زمانی، که نتوانیم جهان‌بینی‌-ی خود را از آلودگی‌های هزاره‌ها پاک کنیم، نهال آزادی در جامعه‌‌-ی ایرانیان نمی‌روید. ما خود آزاد نیستیم و نمی‌توانیم آزادانه بیندیشیم، پدیده‌-ی آزادی را نمی‌شناسیم، چگونه باید پدیده-‌ای را که نمی‌شناسیم بیآفرینیم. پدیده‌ای که بیشترین شمار مردم آن را سزاور خود نمی‌دانند. چون آنها خود را عَبدِ "الله" می‌دانند.
می‌بینیم که مسلمانان با ایمان، در مهد آزادی هم، آزاد نیستند حتا آنها با آزادی و آزادگان در ستیز هستند.

بیش از دوهزار سال است که والیان مذهب‌ها با شیوه‌های برده‌سازی بر جامعه-‌‌ی ایران حکمرانی کرده‌اند. حکومت اسلامی، که اندیشه-‌‌ی مردم را در سیاهچال ستم زندانی کرده است، زاییده و پرورانده شده-‌‌ی بینشی است که در درون همین مردم فرو رفته و بر اندیشه‌-ی آنها حاکم شده است.

دشمنان اندیشه، یعنی حکومت اسلامی، بزرگداشت فردوسی و مولوی و حافظ را برپا می‌کنند تا زشتی‌های اسلام را بپوشانند. بر این روش آخوندها بر پیکر اندیشمندان کافر قبای اسلامی می‌پوشانند تا از پوشش اندیشه‌-ی کافران دام بسازند و خامباوران و رمیده شدگان را به دام بیندازند.

خاموشی در برابر دروغ سزاوار آزادیخواهان نیست. ترس و ستمکاری و بدبختی به همراه "دروغ" پیدایش می‌یابند.

ادامـــه[+]

Labels: ,

Wednesday, March 24, 2010


آزادگان پراکنده اند و پیروان همراهند


مــردو آنـاهيــد



* مردمی که در زیر فشار حکومت بیداد به تنگ آمده-اند خواهان آزادی هستند. ولی همه-ی آنها آزاده و آزادیخواه نیستند.
* آزادی در جامعه-ایست که هر کس بتواند اندیشه-ی خود را بدون ترس بازگو کند. تراوش اندیشه-ها تنها با همپرسی در جامعه از آلودگی ها پاک می‌ شوند و کاستی-های آنها بهبود می‌ یابند.

فـروردگان، سـال ايـرانـی
هیچ کس پیشدان نیست که بتواند، پیشاپیش، آرمان خود را با جامعه-ی آینده-ی ایران همآهنگ سازد. حکومت اسلامی، نسبت به بهبود بینش شهروندان و در سوی روند اجتماعی و اقتصادی در جهان، دگرگون خواهد شد. این دگرگونی به برآیند دگرگونی‌هایی بستگی دارد که در جهان روی می‌ دهند. هر پدیده-ای، که بریده از جهان هستی نباشد، به تنهایی و خود بخود، دگرگون نخواهد شد.
مردمی که زیردست باشند، بر آنها حکم رانده می‌ شود، آنها از زیردست بودن خود ناخشنود هستند. از این روی در جامعه-ی زیردستان تنش های اجتماعی افزایش می‌ یابند، تا بدان جا که، فرادستان حکومت سرنگون گردند. هر دگرگونی در جامعه که برآیند آن، تنش زدایی نباشد، در سوی بهبود و بهزیستی نیست.
زیردست بودن این مردم برآیند نگرش آنها از آفرینش انسان است. در جامعه-ی اسلامی، که انسان را مخلوقی نابخرد می‌ پندارند، همیشه کسانی فرادست و انبوه مردم زیردست هستند. گستاخانی که، به نادان بودن انسان، ایمان ندارند ناخواسته و به زور سرکوب پیروان "عاقل"(زیردست) می‌ شوند.
ولایت فقیه، از بینش مردم ایران برنخاسته است، او از پیوستگی-ی پیروان و از آشفتگی‌-ی روشنفکران اسلامزده پُر زور و بر مردم ایران حاکم شده است. حکومت پُر زور می‌ تواند هنجاری در آشفتگی‌-های این روشنفکران به وجود آورد. پشتوانه-ی این هنجار گستردن ستم و ترس در جامعه است. حکومت اسلامی، بر آشفتگی‌-ها و تنش‌های اجتماعی، لرزان است. او پیوسته خشمناک تر و از برآیند این خشم بر تنش‌ های اجتماعی افزوده می‌ شود.
این است که جامعه-ی ایران بر روند ویژگی-های درون خود، در پیوند با نیازهای جهانی، دگرگون خواهد شد. آرمان‌ها و آرزوهای روشنفکران، برنامه-های انجمن‌های سیاسی، فلسفه و پژوهش‌های فرهنگی، تا جایی که از درون جامعه برخاسته-اند، می‌ توانند برانگیزنده و پرورنده-ی نوشوندگی در این جامعه باشند.
ایدآل‌-هایی که، رونوشتی از یک جامعه-ی بیگانه هستند، با ویژگی‌های مردم ایران پیوندی ندارند، آنها نمی‌ توانند بنیاد حکومت اسلامی را دگرگون سازند. دگرگونی-های تاریخی، که در گوشه و کنار جهان روی داده-اند، می توانند با یکدیگر همسو یا همسان باشند ولی هرگز یکسان یا برابر نیستند.
انسان آزاد می‌ تواند از رویدادهای تاریخ ( نه دروغ‌های نگاشته شده) بیاموزد. رویدادهای تاریخی را نمی‌ توان، مانند نقشه-ی ساختمانی، از جایی برداشت و در جای دیگر پیاده کرد. هر رویدادی در جهان، همیشه تک وار است، به ویژگی‌ های زمان و مکان خودش بستگی دارد، هیچگاه تک ‌رار نمی‌ شود.
مردمان کشورهایی، که از سامان دموکراسی برخوردارند، آنها فرمانروایان کشور را آزادانه برگزیده-اند. بیشتر آنها به کردار آزادیخواه یا خواهان آزادی نیستند. کسانی خواهان آزادی هستند که آزادی نداشته باشند. از این روی انبوه مردم اروپا نه چندان دموکرات هستند و نه چندان نیازی به آگاهی و شناخت دموکراسی دارند. زیرا در سامان دموکراسی اندازه-ی سنجش نیاز جامعه است.
مردمی که در زیر فشار حکومت بیداد به تنگ آمده-اند خواهان آزادی هستند. ولی همه-ی آنها آزاده و آزادیخواه نیستند. برای نمونه: بیشتر اقلیت-های سیاسی یا مذهبی، در ایران، برای گستردن آرمان یا عقیده-ی خودشان خواهان آزادی هستند.
اندکی به ویژگی-های اَقلیت‌ها می‌ پردازیم.
اقلیت‌هایی که دستشان به چرخی از چرخ‌های حکومت اسلامی نمی‌ رسد همه خواهان سرنگونی-ی این حکومت هستند. زیرا: در این حکومت، معیار ارزیابی، شریعت اسلام است و گماشتگان شریعت بر دیگران برتری دارند، دادخواهی برای اقلیت‌ها بی‌داد است. این است که خواسته-های اقلیت‌ در زیر فشار احکام شریعت سرکوب می‌ شوند.
اقلیت‌ها خواهان آزادی هستند تا بتوانند جولانگه بینش یا عقیده-ی خود را گسترش دهند. برخی، که خود نیز "آزادی ستیزند"، از آزادی ستیزان حاکم، رنج می‌ برند. زیرا عقیده-ی آنها با فقه حاکم بر جامعه در تضاد است. آرمان آنها تنها برانداختن این پایگاه است نه برکندن حاکمیت الله. یعنی آنها برآنند که احکام عقیده-ی خود را جایگزین احکام ولایت فقیه سازند. این کسان آزادی-ی انسان را نمی‌ پذیرند.
پیروان عقیده-های "آزادی ستیز" در زندان ایمان خود گرفتارند، آنها بندهای ایمان را حقیقت می‌ پندارند، تا زمانی که آنها در اقلیت باشند، کم و بیش پشتوانه-ی نیروی آزادیخواهان هستند. ولی آرمان بیشتر آنها رسیدن به جامعه-ای آزاد نیست.
در هنگامی که اقلیتی از اقلیت‌ها پُر زور شود، به ناچار با زور، پندار نادرست خود را به همگان می‌ خوراند. در این هنگام، این اقلیت زورمند، انبوه شهروندان (اکثریت) را در بر می‌ گیرد.

آزادی در جامعه-ایست که هر کس بتواند اندیشه-ی خود را بدون ترس بازگو کند. تراوش اندیشه-ها تنها با همپرسی در جامعه از آلودگی ها پاک می‌ شوند و کاستی-های آنها بهبود می‌ یابند. اندیشه-های تازه، که از ترس نتوانند بازگو بشوند، درپندار اندیشمند می‌ خشکند. اندیشه-ای، که از فرهنگ شهروندان برخیزد، با نگرش و نیاز جامعه همسو است. چنین اندیشه-ای می‌ تواند راهگشای دشواری های همان جامعه بشود.

پیروان عقیده-های مذهبی، در هنگام حاکمیت، جنگجویان یا جهادگران آن عقیده هستند، آنها در سازمان های زورمند، برای گستردن ترس و پیش‌گیری از بازگو شدن اندیشه-های آزاد گماشته می‌ شوند.
روشنفکرانی که به تفاوت ریشه-ی بردگی با سرشت آزادگی برخورد نمی‌ کنند، با ساده پنداری، از کنار عقیده-های "آزادی ستیز" می‌ گذرند. این روشنفکران پیوسته شریعتمدارانی را، در راه رسیدن به حکمرانی، پشتیبانی می‌ کنند و همیشه در زیر تازیانه-ی پیروان شریعت رنج می‌ برند. پیروان یک مذهب، تا زمانی که شمار آنها اندک است، نیروی خشم از آنها بروز نمی‌ کند، آنها خواهان زمینه-ای هستند که بتوانند در آن ریشه بگذارند.
هنگامی که، شمار پیروان یک افلیت از اندک بگذرد، شراره-های خشم آنها به هم پیوسته و شعله ور می‌ شوند.
هر آنگاه، که اقلیتی دشمنی خود را با آزادیخواهان آشگار کند، زمانی است، که آن اقلیت زورمند شده است. از آنجا که آزاداندیشان، آزاده و پراکنده هستند، از درگیری با خشمآوران پرهیز می‌ کنند. این است که اندک شماری از پیروان مذهبی می‌ توانند انبوهی از آزاداندیشان را به بند بکشند یا با دورنگری از خون آنها زمین را رنگین سازند.
وجود اقلیت-ها، در حکومت بی داد، سودبخش است؛ زیرا آنها خواهان آزادی هستند. ولی وجود اقلیت-های مذهبی، در سامان مردم سالاری، زیان بخش است؛ زیرا دین سالاری جایگزین مردم سالاری می‌ شود. یعنی عقیده بر خرد جامعه حکمرانی می‌ کند. چنین جامعه-ای را می‌ توان چوپان سالاری نام نهاد نه دین سالاری.
انبوه مردم خواهان آسایش و آرامش هستند آنها بی دادگری را، در کردار حاکم، نه در احکام حاکمیت، می‌ بینند. زیرا آنها از روزنه-ی همان احکام به هستی می‌ نگرند. ایمان بر خرد مسلمانان فرمانرواست، آنها در بند عقل اسلامی گرفتارند و نمی‌ توانند ورای احکام شریعت اندیشه کنند.
انبوه مردم دشمن آزادی نیستند، فرهنگ از بینش آگاه یا ناخودآگاهِ جامعه تراوش می‌ کند. با این وجود انبوه مردم فرهنگ شناس و جامعه شناس نیستند. در سامان آزادی، شهروندان با معیارهای فرهنگ خودشان همیار، همرنگ و همگام می‌ شوند.
اقلیت-هایی که شیوه-ی زندگی را، در بردگی، برای شهروندان پیش نویس کرده-اند، آنها اندیشه-ی پیروان خود را به گروگان گرفته-اند. آنها از سرشت خود، با اندیشه-ای که از خرد انسان برخیزد، دشمنی می‌ ورزند. والیان مذهب تنها کسی را عاقل می‌ دانند، که او به مذهب آنها ایمان بیاورد. یعنی آن آزادی را خواهان هستند که آنها بتوانند آزادی و خرد را از انسان بگیرند. آنها با انسان خردمند و خوداندیش در ستیز هستند زیرا انسان آزاده، بندهای بردگی را نمی‌ پذیرد.
اگر شمار پیروان مذهبی، در جامعه-ای پسمانده، از بیست در سد بگذرد، تخم آزاداندیشی و آزادگی در آن شوره زار بارور نخواهد شد. هرآنگاه، در سامان کشورهای اروپا، شمار مسلمانان به سی در سد برسد، زهر شریعت اسلام، ریشه-ی دموکراسی را در این کشورها می‌ خشکاند.
پیکار مسلمانان، در کشورهای جهان، برای بند کردن آزادی-ی انسان، گواه بر این گفتار است.


گرگها همراه و انسان ها غریب
با که باید گفت این حال عجیب؟ (سپاس از فریدون مشیری)


مـردو آنـاهيــد
فـروردگان، سـال ايـرانـی

دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]

*****

آزادگان پراکنده اند و پیروان همراهند - مردو آناهید
کليپ بازخوانی: پری صفاری - بیداری تی وی
26 مارچ 2010- بخش (1)[+]

آزادگان پراکنده اند و پیروان همراهند - مردو آناهید
کليپ بازخوانی: پری صفاری - بیداری تی وی
26 مارچ 2010- بخش (2)[+]

Labels: , ,

Thursday, March 11, 2010


نوروز در جشن آفریده می‌شود


مـردو آنـاهيـد


دشمنان ایران، مجاهدین اسلام،
پیوسته کوشیده-اند تا مردم ایران را به بردگی بگمارند. کسانی، که هویت فرهنگی و شهروندی ندارند، بندهای بردگی را می‌ پذیرند. خشمآوران اسلام، در نخستین گام، جشنگاه، آتشکده، تالارهای همگانی را در هر شهر و برزن ویران کرده-اند تا زمینه-ی همبستگی-ی شهروندان برکنده شود. مجاهدین اسلام، برای آن که بتوانند ایرانیان را به بردگی-ی الله درآورند، فروزش جشن‌های ایران را خاموش کرده یا آنها را آلوده و نازا ساخته-اند.

اسفنـد، سال نــدای آزادگان
در فرهنگ ایران، مهر مینوی زندگی است. "مینو" به مفهوم هسته، درون مایه، شیره، ساختار یا آفریننده است. از این دیدگاه در جامعه-ای که مهر نباشد، خوش زیستن آرمان زندگی نیست، خودپرستی جایگزین همیاری و همپرسی می‌ شود؛ در برخورد شهروندان، تنش فزونی می‌ یابد و پیمان همبستگی در خانواده و در جامعه شکننده می‌ شود.
در این فرهنگ پدیده-ی جشن، مهر را در جامعه می‌ آفریند. جشن‌-های سده، چهارشنبه سوری و نوروز یا جشن‌-های ماهانه مانند تیرگان، خرداد، اَمرداد و مهرگان، با شهروندان پیوند دارند. شهروندان، با هر بینش و دینی، در این جشن-ها، هم پیمان و خوش هنگامند.
هویت شهروندی، در جشن-های فرهنگی پرورش می یابد. مردمی که جشن‌-های خود را فراموش کنند، با فرهنگ و این هویت، بیگانه می‌ شوند.
دشمنان ایران، مجاهدین اسلام، پیوسته کوشیده-اند تا مردم ایران را به بردگی بگمارند. کسانی، که هویت فرهنگی و شهروندی ندارند، بندهای بردگی را می‌ پذیرند. خشمآوران اسلام، در نخستین گام، جشنگاه، آتشکده، تالارهای همگانی را در هر شهر و برزن ویران کرده-اند تا زمینه-ی همبستگی-ی شهروندان برکنده شود.
مجاهدین اسلام، برای آن که بتوانند ایرانیان را به بردگی-ی الله درآورند، فروزش جشن‌های ایران را خاموش کرده یا آنها را آلوده و نازا ساخته-اند.
جشن های سده، چهارشنبه سوری و نوروز، با آفرینش هستی پیوند دارند. این گونه جشن‌-ها، به دین ویژه-ای یا پیشوایانی بستگی نداشته-اند. برخی از آنها، در درازای زمان، از سوی دینمداران یا کسانی ربوده شده-اند. با این وجود، شریعتمداران و دیگر دشمنان فرهنگ آزادگان، تاکنون نتوانسته-اند، ریشه-ی نوروز را، که مینوی فرهمندی و خردمندی است، بخشکانند.
جشن نوروز در سرتاسر شهرها، در "دار مهر" (آتشکده)، در جشنگاه بزرگ، در میدان‌ دهکده-ها برپا می‌ شده است. در این جشن همگان با شادمانی و سرور مینوی مهر را می‌ آفریدند، اکنون، جشن نوروز، در خانه-ها، از شوربختی گاهی هم، بدون بانگ نوشانوش، با مویه-ای عربی، برگزار می‌ شود.
نوروز جشنی است جهانی که همزمان در سراسر گیتی برپا می‌ شود. در فرهنگ ایران به ویژه در این جشن-ها جان انسان گزند ناپذیر است و همه-ی جهانیان یکسان، گرامی و ارجمند، شمرده می‌ شوند.

والیان اسلام، 1400 سال، در تلاش هستند که نگرش ایرانیان را، از فرهنگ شادمانی به سوی شریعت عزاداران، برگردانند، خوشبختانه هنوز، پیوند ایرانیان با جشن نوروز پاره نشده است.
با وجود این که، در آگاهبود ایرانیان، پیوند جشن نوروز با مینوی آفرینش فراموش شده است، ولی مردمان سرزمین ایران باستان، زیبایی و شکوه این جشن را، فراموش نکرده-اند. ارزش‌-های فرهنگی-ی نوروز، که خوش زیستی و خوش آرایی به همراه داشته است، پیوسته در گفتارهای اندیشمندان، در چکامه-های سخن سرایان، در اسطوره-های خدایان، در داستان‌های دلاوران و در وردهای گویش‌ها یادآوری و بازگو می‌ شوند.
آفرینندگی-ی خدایان فرهنگ ایران در لابلای بُن‌داده-های سیمرغ، گیومرتُ، سیامک، جمشید، مرداس، فرانک، کاوه، فریدون، ایرج، منوچهر، سام، زال، رستم، رخش و . و ...زنده ولی خاموش هستند. در یشت ها دیده می‌ شود که جمشید پیشنهاد اهورامزدا را، که آموزه-ی او را در زمین گسترش دهد، نمی‌ پذیرد ولی جمشید، یعنی زیباترین زیبایان، برآن است که با بینش و خرد خود بهشت را بر روی زمین بسازد. او با خدایان آرمیتی، آناهید، مهر هم پیمان می‌ شود که زمین را آن چنان بیآریند که شایسته-ی انسان است.
بهتر است، خردمندی و توان جمشید را از زبان، رادمرد تاریخ، فردوسی بشنویم.
( شاهنامه برگردانی است از خدای نامه، که گرانمایه فردوسی آن را در چشمه‌-ی خرد و هنر خود پرورانده و آراسته است)
تو این را دروغ و فسانه مدان
به یکسان، روشن زمانه مدان
از او هر چه اندر خورد با خرد
دگر بر ره رمز معنی برد

جمشید پس آن، که بهشت را روی زمین می‌ آرید، آسمان را به زمین می پیوندد.
به فر کیانی یکی تخت ساخت
چه مایه بدو گوهر اندر نشاخت
که چون خواستی دیو برداشتی
ز هامون به گردون بر افراشتی
چو خورشید تابان میان هوا
نشسته بر او شاه فرمان روا
جهان انجمن شد بر آن تخت او
شگفتی فرو ماند از بخت او
به جمشید بر گوهر افشاندند
مر آن روز را روز نو خواندند

اگر به ژرفی به ارزش‌های نهفته، در این داستان بنگریم در می‌ یابیم که، جمشید هنرمندانه، سامان آسودگی و خوش زیستن را آراسته است.
سر سال نو هرمز فرودین
برآسود از رنج روی زمین
بزرگان به شادی بیاراستند
می و جام رامشگران خواستند
چنین جشن فرخ از آن روزگار
به ماند از آن خسروان یادگار
چنین سال سیسد همی رفت کار
ندیدند مرگ اندر آن روزگار
ز رنج و ز بدشان نبُد آگهی
میان بسته دیوان به سان رهی
به فرمان مردم نهاده دو گوش
ز رامش جهان پر ز آوای نوش
چنین تا بر آمد برین روزگار
ندیدند جز خوبی از کردگار

در فرهنگ ایران انسان کردگار، خود انديش و خودسالار است، هنر از او پديدار می شود. او می تواند جهان را بيآرايد. جمشید که نماد نخستین انسان آزاد و خردمند است چنین می‌ گوید:
هنر در جهان از من آمد پدید
چو من نامور تخت شاهی ندید
جهان را به خوبی من آراستم
چنانست گیتی که من خواستم

دیگر سخنوران هم، در سروده-های خود، از شکوه جشن نوروزی، بسیار سخن رانده-اند. سرور مردم را، در جشن نوروز، می‌ توان در سروده-ای از نظامی گنجوی شناسایی کرد. او بیشتر زیبایی و شکوه پدیده-ای را با واژه-ی "نوروز" می سنجد.
از این نمونه:
چو بر زد باربُد زین سان نوایی
نکیسا کرد از آن خوشتر ادایی
شکفته چون گل نوروز و نورنگ
به نوروز این غزل درساخت با چنگ

نظامی چنان با زبردستی پرده-های ساز و آواز باربد و نکیسا را سروده است که از چکامه-های او آوای ساز به گوش می‌ رسد. با این که، در اسکندر نامه، او آیین نوروز را نکوهیده است ولی در همان سروده آفرینش شادمانی هم آشگار است:
دگر عادت آن بود کآتش پرست
همه ساله با نوعروسان نشست
به نوروز جمشید و جشن سده
که نو گشتی آیین آتشکده
ز هر سو عروسان نادیده شوی
ز خانه برون تاختندی به کوی
رخ آراسته دست‌ها در نگار
به شادی دویدندی از هر کنار
مغانه می لعل برداشته
به باد مغان گردن افراشته
ز برزین دهقان و افسون زن
برآورده دودی به چرخ بلند
همه کارشان شوخی و دلبری
گه افسانه گوئی گه افسونگری
جز افسون چراغی نیفروختند
جز افسانه چیزی نیاموختند
فرو هشته گیسو شکن در شکن
یکی پای‌کوب و یکی دست‌زن
چو سرو سهی دسته-‌ی گل به دست
سهی سرو زیبا بود گل پرست
سرسال کز گنبد تیز رو
شعار جهان را شدی روز نو
یکی روزشان بودی از کوه و کاخ
به کام دل خویش میدان فراخ

امید است که ایرانیان جشن نوروز را با شادی و با شکوهی، که فرهنگ ایران داشته است، برگزار کنند.

شاد باش نوروز از مردو آناهید:
روز نوروز جشن جاويد است
يادگاری ز فر جمشيد است
همچو نوروز و ماه فروردين
شاد باشی به روزگار چنين



مـردو آنـاهيــد
بهـار 2010
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]


***

نوروز در جشن آفریده می شود - پارس دیلی نیوز[+]
***

نیایش نوروزی – فرهنگ ایران[+]

Labels: , ,

Tuesday, March 09, 2010


کوزه-هایی که دروغ تراوش می‌کنند


مـردو آنـاهيـد



آخوند، یک پیشه ور است که
کالای اسلام می‌ فروشد، او از هستی و فروش این کالا زندگی می‌ کند. پشم و رنگ و تار و پود این کالا از دروغ ساختار دارند، پس افکار، گفتار و کردار یک آخوند تنها در کارخانه-ی دروغ سازی-ی اسلام و برای فروش این کالاست. (اسلامفروش = آخوند است و به عمامه بستگی ندارد).

اگر دستکم کسانی، که حکومت اسلامی را نمی پذیرند، دروغ-های آخوندها را ستایش نمی کردند؛ مردم ایران اندکی به آزادی نزدیک می‌ شدند. ولی از شوربختی همین روشنفکران، پیشاپیش و تازه به تازه، گفتار آخوندها را در زربرگ می پیچند و آنها را به نام "راستی و درستی" نشان می گذارند.
پژوهش در زاویه-ی دیدگاه یک آخوند چندان دشوار نیست؛ اگر ما نخست زمینه-ی نگرش او را شناسایی کنیم.
ادامــه[+]
مـردو آنـاهيــد
سپتامبر 2009

Labels: , ,

Sunday, March 07, 2010


روز جهـانـی زن


زن روان گرم جانان منست
شادمانی من در شادی توست، شاد باش ای روان گرم جانانم.[+]

زمانی زنان با مردان در اجتماعی برابر خواهند شد که زن ستیزی از بینش انبوه مردمان آن اجتماع پاک بشود. زنان و مردان ایران می‌ توانند، از دیدگاه گسترده-ی آزادگان به جهان هستی بنگرند، در آنی نه تنها خود را (بدون رهبر و بدون دستور و بدون مبارزه) با یک انسان آزاد برابر بدانند بلکه انسانی آزاد باشند ... [+]


اسفنــد، سـال بـانـوان ايران
نیازی نیست که ارزشمندی و توانایی بانوان را ستایش کرد و درخواست حقوقی را داشت که آنها را از انسان جدا کرده-اند. زیرا، به کردار، زبردستی و توانایی بانوان در سراسر گیتی آشگارند؛ ولی همگان (دستکم مردمان ایران) از حق آزاد زیستن و از حق آزاد اندیشیدن برخوردار نیستند.

در اجتماعی که، آزادی-ی زنان سرکوب می‌ شود، تصور آن اجتماع، از پیدایش هستی، بر زمینه-ی خالق و مخلوق است، بینش آن جامعه ستمگرا و مردم آن جامعه ستم پذیر خواهند بود.


بانوان، در فرهنگ نیاکان ما، همسان خورشید "جان بخش" بوده-اند و به ارجمندی ستایش می‌ شدند. در دیدگاه مسلمانان با ایمان، زنان بیشتر برای کام گرفتن ارزشیابی می‌ شوند، زن ستیزی-ی بخشی از ایمان آنها است. این است که زنان با ایمان ناآگاهانه خود را گناهکار و پست و مردان را سرور و برتر از خود می‌ پندارند. [+]



مـردو آنـاهيــد
فــوريــه 2010
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]

Labels: , ,

Saturday, March 06, 2010


در جستجوی پایگاه ایران ستیزان


مـردو آنـاهيــد


پیروزی‌-ی آزادیخواهان و روشن‌اندیشان، که با ستمکاری و پسماندگی‌‌-ی حکومت اسلامی در پیکار هستند، بستگی به پیروزی آنها بر پایگاه اسلامفروشان دارد.
تا زمانی که خلافت « الله » از سوی متولیان اسلام بر مردم ایران حکمفرما باشد هرگز آزادگان ایران نمی‌توانند در راستکاری و درست‌کرداری بر کشور خود فرمانروا بشوند.
تا زمانی که بینش آگاه مردم در زندان ایمان گرفتار است، حکمرانی در ایران از پایگاه قـُم رنگ می‌گیرد، مردم ایران نمی‌توانند به آزادیخواهان بپیوندند چون آنها خودباخته و با هویت فرهنگی‌‌-ی خود بیگانه‌‌اند.


آلودگی در نگرش شهروندان
سدها سال است که ایرانیان با هویت و فرهنگ خود بیگانه و سرگردان هستند. آنها هنر، فرهنگ، دانش و فرآوردهای خود را به بیگانگان پیش‌کش می‌کنند و سپس خرده ریزه‌‌های آنها را در بسته‌‌های نوبر می‌خرند. برخی دیگر دانش، توانایی، هنر و نیروی کار خود را به حکومت‌های عرب پیش‌کش کرده‌‌اند تا از آنها کشوردارانی با فرهنگ بسازند. بیشتر جانفشانی کرده‌‌اند که بهتر زندگی کردن را به حکمرانان بیاموزند. این مردمان هر حکمران ستمکاری را بر خود پذیرفته‌‌اند به امید آنکه با دروغ و نیرنگ او را به مهربانی وادار کنند. هر مردمی، در تاریکی‌‌-ی ترس، دروغوند و ستمکار و بد کردار می‌شود، ولی جای شگفتی است که این مردم آنچنان به بردگی و پرده‌پروری خو گرفته‌‌اند که آزادگی را در بندگی می‌جویند. پی‌آیند اسلامزدگی‌‌-ی ایرانیان در درازای تاریخ بر خاکساری خود در برابر مهاجمین و بر توانایی سرکوب کنندگان برای حکمرانی افزوده است.
ستمی که شاهان صفوی و قاجار بر ایران و ایرانی وارد کرده‌‌اند ننگی است که ایرانیان را شرمسار خواهد کرد.
پدیده‌‌ای که روشنفکران و تاریخ نویسان را از نوشتن این ستمگری‌ها باز می‌دارد این است که همه-‌‌ی این جنایات به پشتوانه‌‌-ی اسلام و همیاری آخوندها انجام شده‌‌اند. چون در اسلام ایمان مردم به « الله » معیار سنجش است، کشور، ملیت، آزادی، انسانیت و هر پدیده‌‌-ی پر ارزشی جدا از اسلام محکوم به نابودی است. از این روی، تاریخ نویسان مسلمان، در هرزمانی، کشتار مردم ایران را بدست بیگانگانی که مسلمان باشند مشروع می‌دانسته‌‌اند. ادامـــه[+]

Labels: , ,

Friday, March 05, 2010


روشنفکران ما درست ویژگی‌های ما را دارند


مــردو آنـاهيــد



در اجتماعی که احکام شریعت بر آنها حکمفرماست، انبوه مردم تنها از ستمی که بر آنها وارد می‌شود رنج می‌برند. از این روی آنها تنها از ستمکار بیزارند ولی این مردم ستمکاری را زشت نمی‌دانند. آنها از انسان‌ستیزی، که در احکامی بسان جهاد، قصاص، دیه، سنگسار نهفته است، سخن نمی‌گویند بلکه تنها پرسش آنها این است: کدام اوامر اسلامی هستند؟

دادگری و دادگستری در جامعه‌‌ای گسترش می‌یابد که در بینش مردمانش راستکاری و دادخواهی پُرارزش باشد. هیچگاه سامان دادگری در اجتماعی استوار نمی‌شود که مردمانش نیکی و بدی را تنها با معیار حلال و حرام ارزشیابی می‌کنند.
این مردم ستمکاری را از سوی والیان شریعت عدالت می‌پندارند و تا شریعت در ذهن آنها مقدس است به ماهیت انسان‌ستیزی و در نتیجه به مفهوم دادگری پی نخواهند بـُرد. ادامــه[+]

Labels: ,

Monday, March 01, 2010


پیوند گمشده-ی جشن چهارشنبه سوری


مــردو آنـاهيــد



انسان، از پدیده-های هستی، آزاد آفریده شده و به خرد آراسته است. او مخلوق یا بنده-ی هیچ الهی نیست و برای او هیچ رسولی نیامده است.
آیین‌ هایی که بدون رقص گروهی و می‌گساری، بدون سرود و ساز و آواز، بدون آتش افروزی انجام بشوند مفهوم جشن را نداشته-‌اند.

جشن در « فرهنگ ایران »[*] آفریده شدن تازگی-ها است. در این فرهنگ هر پدیده-ای برخاسته از مهر است و در شادمانی، به همراه نوای ساز، آفریده می شود. سرور، نواختن ساز، پایکوبی و دست افشانی، آفرینش، تازه شدن و نوشدن گاه-های زمان را همراهی و پشتیبانی می‌ کند.
نیاکان ما در جشن-ها، یسن-ها، خدایان همسرشت خود را، می‌ نواخته-اند. یزش یا یزیدن آهنگی است که از سازی مانند سُرنای نواخته می‌ شود. رام دختر سیمرغ، بسان آهنگی است که از انجمن هزاران ساز برخاسته است. رام (در این جا باد) به همراه رخس درختان و آواز کوهستان می‌ یزد (می‌ نوازد). جشن، از این یزش، آفریده می‌ شود.
در این فرهنگ، که بر بینش زایندگی بنیان دارد، همیشه هر پدیده-‌ای را پدیده-ی پیشینی می‌ آفریند. هر هنگام هم از هنگامی پیشین برآمده است. بسان این که بهار از بُن زمستان و تابستان از بُن بهار پدیدار می‌شوند. بر اساس این نگرش، زایمان هر پدیده به کمک مامای جشن، یسن، با یزش انجام می‌ شود.
جشن خرسندی است که از شادمانی-ی رخسندگان (رقص= رخس) آفریده می ‌شود. همآهنگی در رخس، رخسندگان را با نیروی مهر به یکدیگر پیوند می‌دهد. در جشن ویژگی-‌های همگانی (بسان مهر، خشم، نیاز، آز، کینه، دوستی) همآهنگ می‌ شوند. جشن تنها تن آسایی نیست بلکه هر جشنی با یک دگرگونی در گیتی پیوند دارد. مانند این که، از یزش رام، باد می‌وزد، ابر روان آرمینی را تازه می‌ کند، مهر در آمیزش با خدایان به هستی جان می‌ بخشد، زمین تازه و خرّم می‌شود.

این از کژپنداری است که ما درون مایه-ی جشن را فراموش کرده-ایم. جشن تنها نشان شادمانی و پرستاری از پیدایش پدیده-ای نبوده است بلکه بیشتر جشن برای پیدایش یافتن و آفریدن پدیده-ای برپا می‌ شده است.

یعنی ایرانی در سرور و شادمانی هر هنگام را، که در روان زنخدای زروان است، مامایی می‌ کرده، می‌ زایانده است.
این است که فردوسی، از خود بیگانه شدن ما را نکوهش می‌ کند:
نه جشن و نه رامش نه گوهر نه نام
به کوشش ز هرگونه سازند دام
نباشد بهار از زمستان پديد
ننوشند هنگام رامش نبيد
هسته-ی جشن در فرهنگ ایران با مفهوم-‌های پیدایش، زایش، عروسی و آمیزش جفت‌-ها گره خورده است. واژه-‌ی جشن از یسن، یسنا به معنای نوای نای یا گژیدن یا جزیدن است (یزش، یزیدن، نواختن ساز، پایکوبی و جهیدن از روی آتش بخشی از جشن است).
جشن همیشه با سرود، پایکوبی، دستافشانی، نواختن ساز، خوش خوردن، خوش نوشیدن و از همه مهمتر با اَفروختن آتش همراه بوده است.

آیین‌ هایی که بدون رقص گروهی و می‌گساری، بدون سرود و ساز و آواز، بدون آتش افروزی انجام بشوند مفهوم جشن را نداشته-‌اند.

رام (وایو) رامشگر جهانیان است، او خدای رقص و آواز و شادی آفرین بوده است. این به آن مفهوم نیست که رام شادی را به اراده یا از چیز دیگری می‌ آفریند بلکه او از شادی، از یزیدن، از آهنگ سرشته شده است و با وزش و یزش آفریده می‌ شود.
آتش نماد گرمی یا مهر است، که در درون پدیده‌-های هستی جای دارد، نیرویی است، که تضادهای درون هر پدیده را همآهنگ می‌ سازد. گرمی، که در پیکر هر جانداری است، برانگیزنده-ی زیستن و آفرینندگی است.

در فرهنگ ایران سال، که 360 + 5 روز بوده، به شش پاره-‌ی نا برابر بخش می‌ شده است. پنج روز پایان هر بخش، جشن یا زایمان پاره-ی تازه شمرده می‌ شود. در هریک، از این بخش‌-ها، گاه-های سال آفریده می‌ شوند یا به زبانی دیگر پیدایش می ‌یابند.
جشن پنج روزه-ی هر پاره‌-ی سال را " گاهنبار" می ‌گویند که واژه‌-ی درست آن "گاهن یار" است. پسوند "یار" همان واژه-ی Jahr در آلمانی و Year در انگلیسی است. "یار" در زبان پهلوی هم معنای سال دارد. "گاهن یار" یعنی " سال هنگام".
پاره‌-ی ششم از سال مهمترین هنگام سال است. زیرا انسان در درازای هفتاد روز، از آمیزش پدیده-های هستی، پیدایش یافته است. گاهنیار ششم یعنی در پنج روز پایان سال پس از پیدایش انسان است. سال نو از این پنج روز زاییده می‌ شود.
به هر روی این پنج روز را "خمسه-‌ی مسترقه" یا " پنج روز افزونی" یا " پنج روز دزدیده شده" نامیده‌-اند چون این پنج روز زهدان سال هستند ولی در روزهای سال شمرده نمی‌شوند.
نام این پنچ روز در گویش‌های مردم باقی مانده-اند:
1 – آفرین، 2 – فرخ، 3 – پیروز،
4 – رامشت، 5 – درود
البته در درازای زمان به این روزها، براساس بینش-‌های گوناگون، نام-های دیگری هم داده-‌اند.
در روز چهارم از گاهنیار ششم ( هیچ پیوندی با چهارشنبه-ی پایان سال ندارد) روز رامشت جشن عروسی در کیهان است. در این جشن، داماد (بهرام) با عروس (رام) در هم می‌ آمیزند. آسمان، که سرآغاز آفرینش گیتی است، در نوروز از گنج عروس زاییده می‌ شود. در این دیدگاه، گنج رام، زهدان آفرینندگی است. (در نگرشی همسان، آسمان از آمیزش " زروان" یعنی زمان، و "رام" یعنی فضا، در انگلیسی room ، در آلمانی Raum، زاییده می‌ شود)
البته این گونه بینش و برداشت‌-ها هیچ همخوانی با دانش امروز ما ندارند. ولی نگرش ایرانیان، در پیرامون آفرینش جهان هستی، در این همین تصویرها نگاشته شده است. در این بینش،

انسان، از پدیده-های هستی، آزاد آفریده شده و به خرد آراسته است. او مخلوق یا بنده-ی هیچ الهی نیست و برای او هیچ رسولی نیامده است.

به هر روی، روز رامش (روز چهارم) جشن عروسی-ی بهرام بُن‌-نهاد نرینه و رام بُن-‌نهاد مادینه در سراسر گیتی بوده است.
بنا بر برهان قاطع: در هنگامی که عروس را به داماد سپردندی، آتش پیشاپیش عروس بیفزوختندی و دامن عروس و داماد را به هم بسته، بر گرد آن آتش طواف فرمودندی. دُرمونه از پی عروس ریزند و جابجا آتش به آنها زنند.
در چهارشنبه سوری ( چهارم روز از گاهنیار ششم، روز رامشت) مردم در پشت بام-ها آتش بیفروزند، پس از سوخته شدن خاکستری که از آتش ‌ماند، در خاک اندازی جمع کرده و از خانه بیرون برند و در کنار دیوار بریزند و آن کس که خاکستر را بیرون ریخته در بازگشت، در را بکوبد، از درون خانه از او بپرسند، کیست؟ او پاسخ ‌دهد: منم، گویند از کجا آمده-‌ای؟ گوید که از عروسی، بپرسند چه آورده-‌ای؟ گوید تندرستی ( این واژه‌ی تندرستی را جانشین همان "درود" کرده-‌اند که نام روز پنجم است).
واژه‌-ی « درود » به برکت و تندرستی و آرامش برگردانده می‌ شود.
در پایان درود (پایان روز پنجم)، ریپتاوین که درون زمین را گرم کرده است، به فراز خورشید باز می‌ گردد، او در هفت سرنای می یزد، نوروز، در جشن نوشدن و نوزایی جهان، آغاز می‌ شود. (نوروز می‌ روید یا زاییده می‌ شود)
جهیدن و جستن از روی آتش، بیان اَفروخته شدن از نو، و نوشدن زندگی یا خرد شاد است. این آتشی که در چهارشنبه سوری، از روی آن می‌ پرند، نماد فروزش کیهان است. ریختن خاکستر، کنار دیوار از آنست که آن را سور می‌گویند و دیوار به معنای زهدان خدا ست که وَر نامیده می‌شود، پناهگاهی است که جان همه-‌ی مردمان در پناه آن گزند ناپذیر است.


مردم از پیوستن به یکدیگر و افشاندن مهر خود، در نواختن ساز، خواندن آواز، دست افشانی، پایکوبی، رخس و جستن از روی آتش، شادمانی را برای همگان می‌آفرینند. این توانایی انسان در آفریدن است که ایرانیان آن را در بینش خود نگاشته-اند.
باشد که برآیند گاهنیار ششم، جشن نوروز، شادمانی را بر راستان و نیک اندیشان جهان برافشاند.

-[*] -ساختار این نوشتار برگرفته شده، از پژوهش‌های پروفسور منوچهرجمالی، در بازیافته‌-های بندهش، آثارالباقیه و برهان قاطع (از ابوریحان بیرونی) و اسطوره‌های کهن ایران است.


مــردو آنـاهيــد
مـارس 2010

دريافت بازتاب از ديدگاه خوانند گان[+]

Labels: , ,