بـی پـايـان

مسلمانانِ ايران، نام و ننگ را نمی‌ شناسند و از حاکميت ِ دشمنانِ ايران هم شرمسار نمی شوند. مسلمان ِ ايرانی، در ولايت فقيه، موالی است و ايران ستيزان مولای او هستند

Sunday, February 22, 2009

زادمـان بهــار


نیایش در زادمان نوروز

مـردو آناهیــد




در فرهنگ ایران جان و پیکر انسان با جان و پیکر خدایان سرشته شده است. این است که انسان با خدایان می‌آمیزد، با آنها همپرسی و هماندیشی می‌کند، با آنها جشن و شادی را می‌آفریند. در این فرهنگ، که بر بینش زایندگی بنیان دارد، همیشه هر پدیده-‌ای از پدیده-ی دیگری آفریده می‌شود. بسان این که بهار از بُن زمستان و تابستان از بُن بهار پدیدار می‌شود . بر اساس این نگرش، زایمان هر پدیده با جشن و شادمانی همراه است.
جشن، خرسندی، از شادمانی-ی رخسندگان (رقص= رخس) آفریده می‌شود و آنها را با نیروی مهر به یکدیگر پیوند می‌دهد. در جشن ویژگی‌های همگانی (بسان مهر، خشم، نیاز، آز، کینه، دوستی) همآهنگ می‌شوند. جشن تنها بیکار بودن و تن آسایی نیست بلکه در هر جشنی یک دگرگونی در هستی به وجود می‌آید. مانند این که زمین خرّم می‌شود یا خرمن برگرفته می‌شود.
این است که فردوسی، از خود بیگانه شدن ما را نکوهش می‌کند:

نه جشن و نه رامش نه گوهر نه نام
به کوشش ز هرگونه سازند دام
نباشد بهار از زمستان پدید
ننوشند هنگام رامش نبید



در جشن نوروز، درود (که نام روز پایان سال است) از زادمان بهار مژده می‌دهد که دوباره جهان به زایندگی و رویندگی برانگیخته خواهد شد.

از این روی مردمان، در هنگام نوروز، نیازهای خود را بر زبان می‌رانند و امیدوار هستند که تا فرارسیدن خرداد و اَمرداد به آرزوهای خود برسند. البته در فرهنگ ایران خدایان همسرشت و همیار انسان هستند. ولی آنها توانا نیستند بلکه توانایی نیروی خرد انسان است که دشواری‌ها را کلید می‌شود.
به هر روی شایسته است که ایرانیان آرزوهای خود را از دیدگاه فرهنگ ایران، که هنوز در درون آنها روان است، بازگو کننند و گفتار خود را از آلودگی‌هایی، که از کژپنداری برآمده-اند، بزدایند.

نیایش‌های زیر، پرورده-ی خوش زبانی نیستند، آنها برآیند ارزش‌هایی هستند که، فرهنگ ایران از آنها سرچشمه دارد، اینک آنها در آگاهبود ما فراموش شده-اند.
به گفتاری چند، در پوشش نیایش، ارزش‌های "پیش‌انداز نوروز" را یادآوری می‌کنم: [+] ادامــــــه






Labels: , , ,

Monday, February 09, 2009

انفجـار نـادانـی و ميهــن فــروشی


«انقلاب اسلامی ايــران»: بازخوانی یک روایت

علی میرفطروس





*بر بستر ِ بی بضاعتی های فكری و بی نوائی های فلسفی، هر كس «يوسف گم گشته»ی خود را در «كنعانِ» انديشه ها و ايدئولوژی های ضدتجدّد می يافت و در فضائی از اسطوره و وهم و خواب و خيال زمزمه می كرد:«من خواب ديده ام كه كسی مي آيد».

*نوعی ماهيّت گرائی ِ مطلق در ارزيابی رژيم شاه (بعنوان يك رژيم وابسته و دست نشانده) روشنفكران و رهبران سياسي ما را از درك تضادهای محمد رضاشاه با دولت های اروپا و آمريكا باز داشت.

*تقارنِ تظاهرات ضدحکومتی با ماه محرّم (خصوصاً در تاسوعا و عاشورا)به اعتراضات سیاسی و عرفی ِ مردم، رنگ مذهبی داد و شخصیّت سیاسی - مذهبی آیت الله خمینی را برجسته تر نمود.


نقلاب اسلامی ايران دگرگونی های ژرفی در عرصهء سياست، فرهنگ، اخلاق و رفتارهای اجتماعی در ايران بوجود آورده و بار ديگر سئوالات مهمی را در برابر مردم و خصوصاً روشنفكران ما قرار داده است: «چرا انقلاب؟»، «چرا آيت الله خمينی؟»... و «چه بايد كرد؟»...
انقلاب اسلامی ايران شايد نالازم ترين و غيرضروری ترين انقلاب در تاريخ انقلاب های دو قرن اخير بود زيراکه بیشتر انقلاب های دو قرن اخير در اوج انحطاط اقتصادی و زوال اجتماعی روی داده اند، در حاليكه انقلاب 57 در دوران رشد اقتصادی و رونق مناسبات اجتماعی بوقوع پيوسته است. از اين گذشته، وقوع دو رويداد عمدتاً غيرمذهبی (لائيك) يعنی انقلاب مشروطيت (1906) و جنبش ملی كردن صنعت نفت در ايران (1950) ابهامات و تناقضات موجود در چرائی ظهور خمينی و وقوع انقلاب اسلامی را دو چندان می كند.
دربارهء انقلاب 57، سال ها پيش، مسائلی را طرح كرده ام (ديدگاه ها، 1993، صص 91-102) اينك با اشارهء كوتاه به آن مسائل، مي توان ملاحظات يا پرسش های تازه ای را مطرح كرد:
ابتداء بهتر است که دربارهء خصلت «اسلامی» یا «غیراسلامیِ» انقلاب ایران اشاره ای کنیم. می دانیم که قبل از پیدائی خمینی و «جمهوری اسلامی»، جامعهء ما، بطور مشخص، سه رویداد مهم سیاسی – اجتماعی را پشت سر گذاشته بود:
[+] ادامـــــــــــــه

«انقلاب اسلامی ايــران»: بازخوانی یک روایت (2)[+]

«انقلاب اسلامی ايــران»: بازخوانی یک روایت (3)[+]



Labels: , , ,

Sunday, February 08, 2009

پس از سی سال

عجب خواب بلندی ....؟ !!!

منـوچهــر يـزدی




چه بیرنگ است، رنگ و لعابی که این روزها بر در و دیوار شهر میمالند تا چهره انقلاب را پیروز و پر هیبت نشان دهند .... و چه بی رمق است فریاد های شعار گونه مجریان شو های تلویزیونی ..... و چه بی اعتبار است مصاحبه رجال انقلاب .... گویی دیگر حنای ریا و خدعه که روزگاری، نقش و نگاری داشت کسی را رنگ نمیکند و طشت رسوایی بد جوری از بام فرو افتاده و خالی بودن محتوایش سر و صداهای گوشخراشی پدید آورده است ...

انقلاب پس از سی سال نه تنها نظام گذشته را بی اعتبار نکرد بلکه نسل جوان چراغ بدست در جستجوی ان روزگاران است که پدران شان به رایگان فروختند و متاعی از بازار جهانی خریدند که سخت فرسوده بود.

انقلاب پس از سی سال بی رمق و افسرده و بی حال سر به نا کجا آباد نهاده و دل های پریشان و چهره های دژم بسیار ی آن را بدرقه میکنند .
ادامــــــــــه[+]




Labels: , , ,