بـی پـايـان

مسلمانانِ ايران، نام و ننگ را نمی‌ شناسند و از حاکميت ِ دشمنانِ ايران هم شرمسار نمی شوند. مسلمان ِ ايرانی، در ولايت فقيه، موالی است و ايران ستيزان مولای او هستند

Sunday, October 19, 2008

حکایت مـن و امـام زمـان


ظهور
حکایت من و امام زمان

هوشنگ معین زاده


Houshang Moinzadeh


افسانهء امام زمان و قصهء ظهور او از هزار و دویست سال پیش با دروغ آشکار مرد رندی بنام عثمان بن سعید عمری از قبیلهء بنی اسد پا گرفت و با پیدایش سلسلهء صفوی به ایرانیان تحمیل شد. از آن تاریخ تا به امروز این افسانه چنان با سرنوشت مردم ایران گره خورده که گشودن آن به سادگی ممکن نیست، مگر به دو صورت:
نخست این که امام زمان ظهور کند تا تکلیف مردم ایران با او روشن شود که خود این امر چه از نظر عقلی و چه از باب شرعی غیر ممکن است. دیگر این که ملت ایران از خواب غفلت هزار ساله بیدار شوند تا بتوانند از چنبرۀ این دروغی که گرفتارش هستند، نجات پیدا کنند.
دو مورد فوقء رئوس مسائلی است که در کتاب «ظهور: حکایت من و امام زمان» به آن پرداخته شده است. بخش مربوط به ظهور که به خرافات مذهبی ارتباط پیدا می کند، به عالم خیال سپرده شده و در قالب یک حکایت تخیّلی ترتیبات لازمهء ظهور فراهم گردیده وامام، ظاهر می گردد تا باورمندان به چشم خود ببینند که در آن صورت چه اتفاقاتی رخ خواهد داد. برخورد و واکنش آخوندهایی که مدعی نمایندگی امام زمان هستند، نسبت به او چگونه خواهد بود.
در بخش مربوط به بیداری و آگاهی مردم نیز با آشکار کردن حقایق تاریخی، نقل و قول ها و روایات مکتوب و هر آنچه به نام امام زمان گفته اند، بازگو می شود تا ماهیّت دروغ آنهایی که این امام را ساخته اند روشن گردد. در عین حال، کوشش شده تا راهکار برون رفت از این سرنوشت مختوم نیز در لابلای صحنه های مربوطه ارائه گردد. راهکاری که می تواند الگویی باشد برای نجات مردم ایران از خسارت های ناشی از این دروغ و رهایی از اوضاع وانفسایی که هم اکنون گرفتارش هستند.
این کتاب نیز مانند نوشته های پیشین من به صورت رمان نوشته شده است. با این تفاوت که در این رمان سعی گردیده که میان عالم خیال و دنیای واقعیت پلی ایجاد و راهی جلوی پای ملت ایران گشوده شود. شاید به این طریق بتوان خرافاتی را که در قالب دین و مذهب به ما تلقین و تحمیل کرده اند از باورهای اعتقادی خود دور سازیم. به این منظور ،نماد اعتقادی شیعیان به گونه ای که تعریف شده، به صحنه کشیده می شود. یعنی ظهوری که مورد تمنای باورمندان است انجام می گیرد تا عملاٌ نشان داده شود که چارۀ درد مردم ایران ظهور امام زمان نیست، بلکه بیدار شدن و آگاهی یافتن از واقعیت ها و جدا شدن و دوری گرفتن از خرافات است.
با اینکه بسیاری بر این باورند که با خرافات نمی شود به رویارویی خرافات رفت. اما باور دیگر این است که بهترین راه برای خرافه زدایی مردمی که نسل اندر نسل با آن زندگی کرده و بدان خو گرفته اند، بردن شان به درون دنیای تاریک توهمات است تا به چشم خود ببینند که سنگ بنای باورشان بر چه موهوماتی نهاده شده است.
به عنوان مثال، وقتی شریعتمداران مذهب شیعه به ما می گویند که برای ایجاد و گسترش عدل و داد، راهی جز ظهور امام زمان وجود ندارد، یا وقتی به مردم اینطور تلقین می شود که تیره بختی خود را باید تا زمان ظهور بپذیرند و تحمّل کنند و آن را مشیّت الهی بدانند. بایستی به این باورمندان به گونه ای قبولاند که بدون ظهور امام زمان نیز می توان عدل و داد ایجاد کرد و از مزایای آن برخوردار شد، چنانکه در بسیاری از کشورهای دیگر که آنها هم در آئین خود امام زمانی دارند، بدون ظهور امامشان توانسته اند عدل و داد و رفاه و آسایش و امنیت و غیره را برای خود بر پا کنند. پس چرا ما برای داشتن چنین مزایایی که حق و حقوق طبیعی ماست، بایستی منتظر ظهور امام زمان باشیم؟
نگاه ما در این کتاب فقط این نیست که ثابت کنیم شریعتمداران مان تحت لوای دین و مذهب با ما خدعه می کنند و با مشتی خرافات ما را به گمراهی می کشند، بلکه سعی گردیده که به هم میهنان خود راه نجات از اوضاع وانفسای کنونی را نیز نشان دهیم و از آنها بخواهیم که برای بهبود و سلامت زندگی خود به همت و توانایی های خود متّکی باشند، نه این که به امید موهومات بنشینند و منتظر باشند که دستی از غیب برون آید و کاری بکند.
هدف دیگر ما این است که مردم را با این حقیقت آشنا سازیم که آن امامی که قرار است با ظهور خود اوضاع نا بسامان ما را رو به راه و عدل و داد را به ما ارمغان کند، هزار و دویست سال است که ظهور نکرده است. اگر هزاران سال دیگر هم منتظرش باشیم، به هزار و یک دلیل چنین ظهوری انجام نخواهد گرفت. دیگر این که چه کسی به ما تضمین می دهد که با ظهور ایشان اوضاع ما بهبود خواهد یافت؟ مگر ملت ما عملکرد نواب این امام را که پیش از او آمده و به حکومت هم رسیده اند، ندیده اند؟ آنها چه گلی بر سر ملت ما زده اند که بایستی منتظر ظهور امامشان باشیم؟ مگر ندیدیم که خمینی و خامنه ای که هر دو از اعقاب خاندان او هستند و خود را نایبان وی قلمداد کرده اند، با ملت ما چه کردند؟ آیا این درست است که با این تجربهء تلخ همچنان چشم انتظار اجداد این آقایان باشیم؟ تازه این پرسش هم مطرح است که چه کسی به چه مجوزی گفته است که سرنوشت ملت ما به ظهور یک امام زمان عرب وابسته است؟ آیا خدا امام زمان عرب خود را در میان همهء بندگان مسلمانانش فقط برای مردم مملکت ما در نظر گرفته است؟ آیا ملت ایران نیز مانند قوم یهود، ملت برگزیده خدا هستند و به جای ارض موعودی که به قوم یهود وعده داده، به ملت ایران هم یک امام زمان عرب را وعده داده است؟
نهایت این که آیا بهتر نیست به جای متوسل شدن به امام زمان عرب و نمایندگان عرب تبار او، مردم ایران به دنبال کسی یا کسانی بروند که حداقل ایرانی باشند، چون تنها ایرانیان هستند که به فکر سعادت ملت خود می باشند نه بازماندگان اعرابی که برای غارت و چپاول به ایران آمده بودند؟ اینها و بسیار مطالب دیگر در این کتاب مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گرفته و آنچه شرط بلاغ است نیز گفته شده است.
لازم به تکرار است که از قرن های پیش، آخوندهای شیعه، سرنوشت مردم ایران را با افسانهء امام زمان و قصهء ظهور او چنان گره زده اند که تا این حضرت ظهور نکند یا ملت ایران بیدار و آگاه نشوند، بخصوص تا وقتی که سایهء شوم آخوندها از سر مردم ایران کم نگردد، جامعهء ایران هرگز راه رفاه و رهائی خود را پیدا نمی کند. بایستی تکلیف ملت ما با این امام و کسانی که خود را نواب و نمایندگان او قلمداد می کنند برای یک بار و برای همیشه روشن گردد. کاری که در عالم تخیّل انجام گرفته ، امید است که در عالم واقع نیز انجام بگیرد.
ای کاش! هم میهنان فهیم ما با دقت این کتاب را بخوانند و در میان دو بخش تخیلات و واقعیت ها و تفکیک آنها از هم، به راهکاری که در این زمینه برای نجات ملت مان ارائه شده است، توجه مبذول دارند. شاید این راهکار و نظایر آن بتواند در رهایی ملت ما موثر واقع شود.

پاریس: مهر ماه 1387 - هوشنگ معین زاده

علاقمندان می توانند این کتاب را به بهای20 یورو در اروپا و 30 دلار در امریکا و کانادا
از کتابفروشی های معتبر تهیّه فرمایند.

لينک درخواست کتاب «ظهور: حکایت من و امام زمان»،هوشنگ معین زاده، آنلاين:
moinzadeh.com




Labels: , , , ,

Tuesday, October 14, 2008

سرنوشت تاریخی جامعهء ایران


نکاتی دربارهء دوران رضاشاه
دکتر علی میرفطروس



Reza Shah


* رضاشاه در جامعه‌ای رشد و پرورش یافته بود که نه آزادی و دموکراسی و نه تجدّد و پیشرفت اجتماعی – هیچیک – شناخته شده نبود. کودکی و جوانی او – همه – در سختی و خشونت گذشته بود.

* ظهور رضاشاه – در واقع- حاصل مجموعهء شرایط سیاسی و اجتماعی آن زمان بود که شاهرخ مسکوب – بدرستی – از آن بعنوان «سرنوشت تاریخی جامعهء ایران» یاد کرده است.

* با نگاه به خواست‌ها و شعارهای متفکّران عصر مشروطیت، می‌توان گفت که رضاشاه بسیاری از خواست‌ها و آرمان‌های ناکام جنبش مشروطیت را جامهء عمل پوشاند.

***
اشاره:

متن حاضر، بخشی از گفتگوی علی میرفطروس با نشریهء «کاوه» (چاپ آلمان) است که در شمارهء 82، بهار 1375 آن نشریه، چاپ و منتشر شده است. اهمیّت سیاسی مباحث گفتگوی حاضر، در این است که 12 سال پیش و در دوران رونق ِایدئولوژی‌های انقلابی ابراز شده و بعدها الهامبخش برخی از پژوهشگران گردید. یادآور می شویم که تیتر متنِ حاضر از روزنامک است.

***
... من نه دوران رضاشاه را دیده ام و نه شاهد دوران حکومت دکتر مصدّق و رویداد 28 مرداد 32 بوده‌ام. بنابراین نگاه من با فاصله، از بیرون و بدور از حُـبّ و بغض‌های رایج و مبتنی بر تحقیقات و مطالعاتم است. بهمین جهت فکر می کنم حرف ها و ارزیابی های من در اینجا «خوشایند» کسانی که مسائل تاریخی را تا حد دعواهای ایلی و قبیله ای تنزّل می دهند نباشد.

لازم به تکرار نیست که دورهء حکومت رضاشاه با اختناق سیاسی، شرایط پلیسی، تعطیل مطبوعات و محاکمهء 53 نفر و غیره همراه بود ... تأکید بر این مسائل و تکرار آنها از طرف حزب توده و روشنفکران چپ و ملیّون ما آنچنان است که تمام ادبیّات سیاسی 60- 70 سالهء اخیر ایران را سیاه کرده است.

باید بدانیم که رضاشاه در جامعه ای رشد و پرورش یافته بود که نه آزادی و دموکراسی و نه تجدّد و پیشرفت اجتماعی – هیچیک – شناخته شده نبود. کودکی و جوانی او – همه – در سختی و خشونت گذشته بود ... و بعد، تربیت نظامی در شخصّیت قاطع و پُر تحکّم او نقش اساسی داشت. بهمین جهت، او با روحیه ای نظامی و «سربازخانه ای» درکی از آزادی و دموکراسی نداشت. آغاز حکومت او با آشفتگی های سیاسی – اجتماعی فراوان همراه بود. رضاشاه، وارث کشوری بود که بقول یکی از دیپلمات های خارجی مقیم ایران:

- «در واقع ملک متروکی بود که به حراج گذاشته شده بود و هر قدرت خارجی که قیمت بیشتری می داد و یا تهدید پرسروصداتری بکار می بُرد، می توانست آنرا از چنگ زمامداران فاسد قاجار بیرون آورَد.»

برخلاف نظر بعضی ها، در آن زمان از مشروطیّت و آرمان های آن چیزی باقی نمانده بود تا رضاشاه آنرا «تعطیل» کند و یا از بین ببَرد. شرایط حساس سیاسی بعد از جنگ جهانی اوّل و حضور سربازان روسیّه و انگلیس و حتّی عثمانی، فقر عمومی و فقدان امنیّت فردی و اجتماعی، خودسری و استقلال طلبی خان ها و سران عشایر مسلّح (مثل شیخ خزعل، اسماعیل آقا سمیتقو و ...)، تحریک روحانیون مرتجع و خطر تجزیهء ایران، آنچنان بود که اکثریت مردم و بسیاری از روشنفکران ترقیخواه (مانند عارف قزوینی، ملک الشعراء بهار، محمدعلی فروغی، ابراهیم پورداود، احمد کسروی و دیگران) ظهور «مردی مقتدر» و «مشتی آهنین» را آرزو می کردند.

ادامـــــــــه [+]





Labels: , , ,