دکتـر مـحمّــد مـصــدّق
دکتر محمّد مصدّق؛ آسیب شناسی یک شکست
علی میرفطروس
(بخش آخــــر)
28 مرداد 32؛ کودتا؟ یا خیزش ِ خودجوش ِ مردم؟ (1)
* مقالـهء تُند و سخنرانی توهین آمیز دکتر حسین فاطمی علیه شاه در روز 25 مرداد 32 و پخش آن از رادیو تهران، تخریب مجسّمه های رضا شاه و محمد رضا شاه و شعارهای حزب توده – مبنی بر «برچیده باد سلطنت! پیروز باد جمهوری دموکراتیک» - باعث ترس و نگرانی شدید کَـسَبه، پیشه وران و مردم عادی تهران گردید، و اینهمه، فضای روانی ِ جامعه و سربازان را علیه مصدّق و به نفع شاه و بازگشت او، تغییر داد.
* شعبان جعفری ازحمایت و احترام بسیاری از رهبران جبهــهء ملّی برخوردار بود و تا غروب 28 مرداد در زندان بسر می بُرد!
* * *
اشـاره:
«دکتر محمد مصدّق: آسیب شناسی یک شکست»، بخشی از کتابی است که بهمین نام بزودی منتشر خواهد شد. این مقاله - در واقع - بخشی از تأمّلات نویسنده در آسیب شناسی سیاسی - فرهنگی ما از انقلاب مشروطیّت تا انقلاب اسلامی 57 می باشد.
به نظر نویسنده، دکتر محمد مصدّق، پُل انتقال یا ارتباط تجربیّات تاریخی ملّت ما از انقلاب مشروطیّت به انقلاب اسلامی است، هم از این روست که پرداختن به عقاید و عملکردهای سیاسی دکتر مصدّق می تواند به ما - برای درک علل و عواملِ تاریخی شکست ما در استقرار آزادی و جامعــهء مدنی - کمک و یاری نماید.
مفهوم «آسیب شناسی» - اساساً - ناظر بر ضعف ها و نارسائی ها و اشتباهات است، از این رو، نویسنده ضمن احترام عمیق به شخصیّت های ممتاز تاریخ معاصر ایران، در تحلیل خود، از مدح و ثناهای رایج سیاسی پرهیز کرده است.
* * *
توضیح ویادآوری:
خوانندگان ارجمند، بخش های دیگر ِ این بحث و بررّسی را در کتاب در دست ِ انتشار ِ نویسنده خواهند خواند و امیدوارم که دوستان عالیمقدار و خصوصاً دوستداران زنده یاد دکتر محمد مصدّق، پس از مطالعــهء متن کامل کتاب – یا ترجمــهء انگلیسی آن – بدور از عَصَبیّت ها و احساسات، با انتقادات ارزشمند خود، به غنای تحقیق ِحاضر، کمک و یاری نمایند. از همــهء عزیزانی که درانتشار بخش هائی از این تحقیق ِ کوچک، همّت کرده اند، صمیمانه سپاسگزای می کنم. ع.م
* * *
محمد علی موّحد در کتاب پُرارج خویش، زیر عنوان «فاطمی و علامت سئوال»، می نویسد: «مطلب قابل تأمل ِ دیگر در «تاریخچــهء عملیّات سیا»، زیرنویس، راجع به دکتر حسین فاطمی است. ما در شرح زمینه سازی ها برای کودتا آورده بودیم: «قرار شد یک نفر از سازمان اطلاعات انگلیس و یکی دیگر از سیا به دیدنِ خواهر شاه، اشرف - که در فرانسه بود - برَوَد و او را به تهران بفرستند تا برادر [شاه] را از رسمیّت و اعتبار کامل اقدامات [کرمیت] روزولت مطمئن سازد».
«... چنین پیش بینی شده بود که
اسدالله رشیدیان به فرانسه برود و در دیداری از اشرف، ترتیب ملاقات او را با مأموران بریتانیا و آمریکا بدهد.
امّا گرفتن اجازهء خروج از کشور [برای رشیدیان] در آن روزها کارِ آسانی نبود. این مشکل را دکتر حسین فاطمی وزیر امور خارجــهء دکتر مصدّق حل کرد و خود، اجازهء خروج و روادیدِ ورود رشیدیان را در اختیار او گذاشت. گزارشگر سیا پس از این حکایت، در زیرنویس اضافه می کند که حسین فاطمی در نزدِ سیا به عنوان عضوی مشکوک شناخته می شد که گاه و بی گاه آمادهء تماس با انگلیسی ها بود و دلش می خواست در صورت سقوط مصدّق، جایگاهی در میان مخالفان او و هواخواهان بریتانیا داشته باشد. زیرنویسِ سیا تأکید می کند که حسین فاطمی، رشیدیان را می شناخت و می دانست که او عامل انگلیسی هاست ... این البته، نکتــهء درخور ِ تأمّلی است. برادران رشیدیان به اتفاق سرلشکر حجازی در مهرماه 1331 به اتهام توطئــهء کودتا دستگیر شدند و درست در همان ایّام بود که دکتر حسین فاطمی از سفری که برای معالجه در اروپا داشت به ایران بازگشته و به وزارت خارجه منصوب شده بود» (موحّد، ج 2، صص 967-968).
به گزارش هندرسون:
«در تاریخ 30 فروردین و 4 اردیبهشت 32 دکتر حسین فاطمی دو بار با شاه ملاقات کرد و سپس مضمون گفتگوهایش را در 26 آوریل 1953 (= 6 اردیبهشت 32) با هندرسون در میان گذاشت. فاطمی در ملاقات نخست، به شاه گفته بود که او در طول 12 سال سلطنت، با دخالتِ خود، مانعِ کارِ دولت ها بوده است و اینک باید روش خود را تغییر دهد و از دخالت در امور دولت دست بردارد. اگر شاه بخواهد با مصدّق درافتد، عاقبتِ ناگواری در انتظارش خواهد بود. اگر کودتائی رخ دهد به پیروزی نهضت ملّی خواهد انجامید و شاه – یک باره – از صحنه بیرون رانده خواهد شد. شاه باید از اصرارِ خود در کنترل نیروهای مسلّح، دست بردارد و از نظرِ درآمد نیز باید به بودجه ای که دولت برای وی تعیین می کند قناعت کند و نیز باید به نشانِ همکاری و حُسن نیّت با دولت، علاء را (از وزارت دربار) برکنار سازد. در غیر این صورت، [شاه] نه از فاطمی و نه از دیگرِ اعضاء نهضت ملّی انتظاری جهت وفاداری به او نباید داشته باشد ...»
ما به «دشمنیِ دیرینــهء سرلشکر زاهدی و دکتر حسین فاطمی» اشاره کردیم و اینک اضافه می کنیم که در اوایل سال 1330، پس از حمله و اشغال خانــهء «ریچارد سدان» (Richard Seddan) - نمایندهء شرکت نفت انگلیس و ایران - که گویا دارای مصونیّت سیاسی بود - و کشفِ اسناد و مدارک شرکت نفتِ انگلیس که به «اسناد خانــهء سدان» معروف شد، روزنامــهء «باختر امروز ِ» دکتر فاطمی، مُدّعی شد: «در اسناد «خانــهء سدان»، رابطــهء پاره ای از اشخاص سرشناس و بعضی جراید (مخالف مصدّق) با شرکت نفت به ثبوت رسیده است که بزودی اسامی آنان اعلام خواهد شد» رادیو تهران نیز با پخش مطالب تحریک آمیزی در این باره، فضائی از تهدید و ارعاب علیه شخصیّت ها و نمایندگان مخالف مصدّق، ایجاد کرده بود. (1)
به روایت سپهبد کمال (رئیس شهربانی مصدّق):
- « شبی در رادیو، وزیر امورخارجه - دکتر حسین فاطمی- گفت: «یک گونی سند از ارتباط زاهدی با سفارت انگلیس و شرکت نفت بدست آمده» چون در آن موقع، من رئیس شهربانی بودم، ناچار به مراقبت شدید از سرلشکر زاهدی شدم تا آن که زاهدی نامــهء تهدید و توهین آمیز به من نوشت. از این جهت، من برای اینکه جوابی به سرلشکر زاهدی بدهم، از دکتر فاطمی در مورد مدارک کشف شده بر علیه زاهدی سئوال کردم [دکتر فاطمی] در جواب فرمودند: «حرف، بادِ هواست! مدرک نمی خواهد! ...» معلوم شد که اصلاً مدرکی [علیه سرلشکر زاهدی] نبوده ...« (خاطرات سپهبد کمال، چاپ تهران، 1361 به نقل از: خاطرات اردشیر زاهدی، صص 162 - 163).
دکتر فاطمی، وزیر خارجه و سخنگوی دولت مصدّق، در سرمقالــهء «باختر امروز» (در 25 مرداد 32) به شدّت به شاه حمله کرد و محمد رضا شاه را «قبله گاهِ هر چه دزد، هر چه بی ناموس، هر چه واخوردهء اجتماع و تنها تکیه گاهِ خارجیان و نقطــهء اتّکای سفارت انگلیس» خواند ... در عصر روز 25 مرداد 32 نیز در میتینگ جبهــهء ملّی و احزاب و اتحادیه های هوادار مصدّق در بهارستان، فاطمی «از جنایات دربار پهلوی» و «فرزندِ عاملِ قراردادِ (نفت)» یاد کرد و در «باختر امروز» (روز 26 مرداد) نیز خطاب به شاه نوشت:
- « برو! ای خائن! ... برو! ای اسیر ِ ارادهء اجنبی که تاریخِ جنایت آمیزِ دودمان سی سالــهء پهلوی را تکمیل کردی ... من همیشه گفته ام که حق این بود که پیش از بستن کنسولگری های [انگلیس] و سفارت فخیمه در تهران، آن مرکزِ ننگ و رسوائی [دربارِ شاه] کوبیده شود و در ِ خانــهء مُجریِ ارادهء اجنبی ها را گِل بگیرند» (برای آگاهی از سرمقاله های تُندِ باختر امروز، نگاه کنید به: زندگینامه و مبارزات سیاسی دکتر حسین فاطمی، نصرالله شیفته، صص 321-327).
جالب است که در هیچیک از مقالات و سخنرانی های دکتر حسین فاطمی و دیگر سران نهضت ملّی از 25 تا 28 مرداد، هیچ سخنی از توطئــه یا کودتای دولت آمریکا نبود!
این شعارها و دشنام ها، یادآورِ دشنام های حزب توده در آن زمان بود. در 18 مرداد ماه - پس از انجام رفراندوم - رهبری حزب توده در اعلامیه ای، به دکتر مصدّق توصیه کرده بود:
« باید با یک حملــهء مردانه، قلعــهء فرتوتِ دربار را گشود و پرچم فرمانروائی ملّت را بر فرازِ آن استوار کرد» (روزنامــهء شجاعت (بسوی آینده)، شمارهء 10، بتاریخ 18 مرداد 32، به نقل از: گذشته، چراغِ راه آینده است، ص 627)
و گویا، در شور و التهاب این دشنام ها بود که بدستور دکتر مصدّق (با وجود مخالفت های کریم سنجابی و خلیل ملکی و دیگران) مجسّمه های شاه را پائین کشیدند، کاخ های سلطنتی را با حضور فاطمی، مُهر و موم کردند و نام شاه را از سرود شاهنشاهی و نیز از دعای شامگاه و صبحگاه سربازخانه ها حذف نمودند. دکتر فاطمی به سفراء، وزرای مختار و کارداران در خارج، اعلام کرد که «شاه از سلطنت، مخلوع است و نباید مورد استقبال قرار گیرد». (عاملی، ج 1، ص 350).
- آیا دکتر فاطمی با رهبران حزب توده رابطه داشت؟
- پس از سقوط مصدّق و رویداد 28 مرداد، چرا دکتر حسین فاطمی توسط حزب توده، ابتداء در مخفیگاهِ شخص ِ کیانوری و سپس در خانــهء یکی از افسران وابسته به حزب توده، مخفی گردید؟
- آیا جبهــهء ملّی، آنقدر بی پناهگاه و بی پایگاه بود که در آن شرایط حسّاس، نمی توانست مهم ترین چهرهء دولت دکتر مصدّق را پنهان کند؟
- همچنانکه در اسناد سازمان سیا و وزارت امورخارجــهء آمریکا آمده، آیا فاطمی در صَدَد اتّحاد بین نیروهای مصدّقی و حزب توده برای مقابله با غرب بود؟
حسین مکّی ضمن شرح روابط دوستانه اش با دکتر فاطمی و علل اختلافش با وی، تأکید می کند: در ساعت 10 صبح 28 مرداد - در اطاق مصدّق- دکتر فاطمی پیشنهاد می کند که به ستاد ارتش دستور داده شود تا اسلحه در اختیار توده ای ها بگذارند ... پس از کشف شبکــهء حزب توده، معلوم شد که دکتر فاطمی با توده ای ها همکاری داشته است. این امر، و اختفای فاطمی در مخفیگاهِ حزب توده، عامل تشدید کنندهء اعدام وی بود. (نگاه کنید به: مکّی، صص 411 - 421).
به گزارش سازمان سیا: در وقایع 25 مرداد و فرار شاه به بغداد، دکتر فاطمی در یک کنفرانس مطبوعاتی اعلام کرد که: «شورش های جدّی علیه شاه، در بغداد بوقوع پیوسته است» ... «خبری که کاملاً دروغ بود» (تاریخچــهء عملیّات سیا، بخش 7، ص 62).
بی تردید اینگونه دشنام ها، پرونده سازی ها و دروغپردازی ها، از عوامل مؤثّر در بازداشت دکتر فاطمی در شبِ 25 مرداد و سپس در دستگیری و اعدام وی پس از 28 مرداد 32، بوده اند.
پخش نامتعارف و نامعمول مقالــهء پُردشنام دکتر حسین فاطمی از رادیو تهران و تکرار آن در طول روز 25 مرداد و سپس، فضای عَصَبی و اعتراضی هواداران مصدّق و خصوصاً نیروهای حزب توده در تخریب
مجسّمه های رضا شاه و محمد رضا شاه و پائین کشیدن عکس های شاه و افراد خاندان سلطنتی از ادارات و مغازه ها و حتّی کوشش در تعویض نام خیابان ها، همراه با شعارهای حزب توده مبنی بر «برچیده باد سلطنت! پیروزباد جمهوری دموکراتیک» (2) باعث ترس و نگرانی شدید کَسَبه، پیشه وران و مردم عادی تهران گردید و در ذهن بسیاری از مردم، حضور نیروهای ارتش سرخ (در سال های 1320 تا 1324) را زنده کرد. از طرف دیگر، بافت سُنّتی ارتش، مبتنی بر حسّ شاهدوستی بود و شعار ِ «خدا، شاه، میهن» در ساختار عاطفیِ سربازان، درجه داران و نیروهای انتظامی، جایگاه مهّمی داشت. در ذهن بسیاری از سربازان و درجه دارانی که از روستاها و شهرهای دور آمده بودند، شاه مظهر اتحاد و یکپارچگی کشور بشمار می رفت و از احترام و تقدّس معنوی برخوردار بود و لذا، حذف نامِ شاه در دعای صبحگاهی و حذف سرود شاهنشاهی در مراسم پادگان ها، عاطفه و احساسات سُنّتیِ سربازان و درجه داران و بسیاری دیگر از نیروهای ارتشی و انتظامی را، جریحه دار ساخت و این، مسئله ای بود که در آن شرایط حسّاس، هم مصدّق و هم یاران پرشور و جوان وی (خصوصاً دکتر حسین فاطمی) از درک آن غافل بودند. چنان شعارها و اقدامات تُندی، مردم عادی را متقاعد کرده بود که هدف دکتر مصدّق، نابود کردن سلطنت است نه پیکار با دولت انگلیس برای حلّ مسئلــهء نفت. چنان شعارها و اقدامات تندی، در واقع، تیرهایی بودند که بقول ماتیسون (کاردار سفارت آمریکا در ایران) می توانست به سوی خودِ دکتر مصدّق، کمانه کنند، هم از این روست که از شامگاه 27 مرداد، فضای روانی جامعه، علیه مصدّق و به نفع شاه و بازگشت او، تغییر یافت ...
با توجّه به تفرقه و پراکندگیِ نیروهای جبهــهء ملّی - که در آن هنگام، عموماً به صفِ مخالفان مصدّق پیوسته بودند - حسّ ِ نهفتــهء شاهدوستیِ مردمِ کوچه و بازار، آن «حلقــهء مفقوده»ای بود که در 28 مرداد 32، زنجیرهء طبقات و اقشار مختلف را بهم پیوند داد و باعث سقوط مصدّق گردید.
افسانــهء شعبان جعفری
جنبش های پوپولیستی، نه تنها برای توده ها و روشنفکران، بلکه برای «اراذل و اوباش» نیز جاذبـهء بسیار دارند، هم از این روست که در اینگونه جنبش ها، «اراذل و اوباش» با «حضورِ همیشه در صحنه» زمینه سازانِ قدرت حکومت می شوند.
پدیدهء «لوطی» و «مَشتی» محصول جوامع عقب ماندهء سُنّتی است. این افراد، محصول فقر فرهنگی، بی ثباتی های سیاسی و فقدانِ امنیّت اجتماعی در جوامع سُنّتی و پدرسالار می باشند.
قدرت بدنی ِ چشمگیر و در عین حال، حمایت از مظلومان، بیوه زنان و بینوایان، وجود نوعی «سخاوت»، «صفا» و «مردانگی» و اعتقاد به «شاهِ مردان، علی»، به «لوطی» ها و «مشتی» ها چنان «وقار» ی می بخشند که باعث حرمت آنان در میان طبقات فرودست جامعه می شوند، همین خصلت ها و خصوصیّات است که لوطی ها و مشتی ها را از لُمپن ها و لُمپنیسم جدا می سازند (1)
در آشوب ها و آشفتگی های سیاسی - اجتماعی، «لوطی» ها و «مشتی» ها – با شبکه ای از «نوچه» ها - میدان داران عرصــهء اجتماع می شوند و به ارعاب و تهدید و ضرب و شتم مخالفان می پردازند امّا با استقرار ثبات و آرامش نسبی، سرانجام، مقهور یا مجذوب قدرتِ حاکمه می گردند و با کسب اقتدار یا اختیاراتی در محلات خویش، از مزایای حکومتی نیز برخوردار می شوند.
بطوریکه در بخش پنجم گفته ایم: بدنبال واقعــهء 14 آذر 1330 و مضروب و مجروح شدن بسیاری توسّط عوامل شعبان جعفری و حملــهء آنان به روزنامه های مخالفِ مصدّق، در جلســهء یکشنبه 17 آذرماهِ مجلس شورای ملّی، تعدادی از نمایندگان، دولت مصدّق را مورد انتقادات شدید قرار دادند و جمال امامی، نامــهء استخدام شعبان جعفری در ادارهء شهربانی را برای نمایندگان مجلس قرائت کرد که بر اساس آن، شعبان جعفری «با ماهی سه هزار ریال حقوق از اعتبار محرمانه»، در خدمت شهربانی دولت دکتر مصدّق بوده و در ضرب و شتم مخالفان مصدّق، نقشی فعّال داشته است.
شعبان جعفری در آن دوران از احترام و حمایت بسیاری از سران جبهــهء ملّی برخوردار بود بطوریکه در مراسم «گُلریزان» (افتتاح ِ باشگاه «شعبان جعفری»، بسیاری از سران و رهبران جبهــهء ملّی نیز حضور داشتند و سخنرانی کرده بودند. روزنامهء باختر امروز ِ (دکتر حسین فاطمی) در این باره در شمارهء 914، شنبه 29 شهریور 1331 گزارش داد:
« از ساعت هفت تا ده بعد از ظهر چهارشنبه، جشن آبرومندی در ورزشگاه شعبان جعفری (خیابان شاهپور، مقابل کوچــهء کربلائی عباسعلی، جنب سینما جهان) بر پا بود که بیش از چهل نفر از نمایندگان مجلس شورای ملّی و عدهء زیادی از رجال و محترمین و روزنامه نگاران در این جلسه حضور داشتند.
کاشانی زاده به نمایندگی از آیت الله کاشانی در این مراسم حضور داشت. سپهبد جهانبانی و صدری - رئیس تربیت بدنی- و مدیران باشگاه های ورزشی پایتخت نیز حضور داشتند. ضمن سخنرانی، از دکتر مصدّق و آیت الله کاشانی از طرف ورزشکاران و حُضّار، تجلیل خاصی بعمل آمد و کودک 7 ساله ای سخنرانی کوتاهی ایراد و او نیز با فریادِ «زنده باد مصدّق» به سخنرانی خود خاتمه داد. سپس مراسم ورزشیِ بی سابقه شروع شد و بعد، مهندس حسیبی سخنرانی مُهیّجی دربارهء ورزش و تندرستی و تشویق ورزشکاران بعمل آورد و مقارن ساعت 10، این جشن ورزشی که در نوع خود جالب توجّه بود، پایان یافت و نمایندگان جبهــهء ملّی – بخصوص دکتر شایگان، حائری زاده، مُشار، دکتر مُعظّمی و مهندس حسیبی- از این پیشرفتِ باشگاه شعبان جعفری، اظهار قدردانی نموده و امیدوار بودند که بزودی، باشگاه آبرومندی به کمک ورزش دوستان تشکیل که خدمات ورزشیِ این باشگاه توسعه یابد.» (شعبان جعفری، در گفتگو با هما سرشار، صص 118 - 119).
با چنان جایگاهی، شعبان جعفری به هنگام مبارزات ملّی کردن صنعت نفت، در تظاهرات جبهــهء ملّی حضور فعّال داشته و عکس هائی از مصدّق و کاشانی را حمل می کرده است.
شعبان جعفری در آغاز جوانی به فدائیان اسلام ِ نواب صفوی نزدیک بود و در سال های 30- 32 از مریدان آیت الله کاشانی بشمار می رفت، امّا با اختلافات جبهــهء ملّی و جدا شدن کاشانی از دکتر مصدّق، شعبان جعفری نیز به صفِ مخالفان مصدّق پیوست. او در تظاهرات 9 اسفند 1331 به جُرم حمله به خانــهء دکتر مصدّق، دستگیر و تا عصر 28 مرداد 32 بازداشت و زندانی بوده است، بر اساس سند سازمان سیا:
در حوالی عصر 28 مرداد،
«ایستگاه رادیو تهران بدست سلطنت طلبان افتاد و کارمندان سفارت [آمریکا] با این خبر، دچار شادی و شعف گردیدند. قرار شد که در ساعت 5/4 بعد از ظهر سرلشکر زاهدی از پناهگاه خویش خارج شود و در نبش خیابانی خاصّ با سرلشکر گیلانشاه، ملاقات کند و از آنجا به سوی ایستگاه رادیو تهران روانه شوند تا سرلشکر زاهدی پیام خود به ملّت ایران را ایراد نماید ... در ساعت 25/5 دقیقه بعد از ظهر، زاهدی از رادیو تهران سخن گفت.» (تاریخچهء عملیّات سیا ...، بخش 8، صص 72-73، متن انگلیسی).
دکتر غلامحسین صدیقی (وزیر کشور دکتر مصدّق) در هنگامــهء 28 مرداد از خیابان های مهم تهران دیدن نموده، چگونگی تصرّف ستاد ارتش، ایستگاه رادیو و محاصره و تصرّف اقامتگاه دکتر مصدّق را – لحظه به لحظه – گزارش کرده است و – چنانکه خواهیم دید – گزارش او با گزارش هندرسون (سفیر آمریکا) مطابقت دارد. دکتر صدیقی می نویسد:
« ... چند دقیقه از ساعت پانزده گذشته بود، دیدم جمعی [در اطاق مصدّق]، همه در حال انتظار و فکر نشسته اند. آقای نخست وزیر پرسیدند: چه خبر دارید؟ گفتم: اوضاع [شهر] خوب نیست، ولی ناامید نباید بود. آقای دکتر حسین فاطمی گفتند: چه باید کرد؟ گفتم: لابد دستورهای لازم از طرف جناب آقای نخست وزیر داده شده، ولی فعلاً آنچه بر هر چیز، مقدّم است، حفظ مرکز بی سیم و رادیو است ... بعد به اتاقی که هیأت وزیران در آن تشکیل می شد رفتم ... آقای دکتر حسین فاطمی روی صندلی، رو به روی مهندس حسیبی نشسته بود. من پهلوی او نشستم. چون هر دو، ناهار نخورده بودیم ... یک لقمه خوردیم. لقمــهء دوم را که به دهن گذاشتیم، صدای هیاهو و جنجال در رادیوی اتاق مجاور شنیده شد ... معلوم شد مخالفین، ادارهء رادیو را اشغال کرده اند.
حدود ساعت شانزده، رادیو را باز کردیم، احمد فرامرزی نطق می کرد. گفتم: آنچه من از ساعت 11 [صبح] از آن می ترسیدم و در فکر آن بودم و به آقای نخست وزیر هم تلفن کردم و نباید بشود، شده است و قطعاً اوضاع شهرستان ها هم مختل خواهد شد.
مقارن ساعت هفده: آقای مهندس رضوی برای آنکه سربازانِ مخالف، تیراندازی را موقوف کنند، ملحفـهء روی تختخواب آقای نخست وزیر را برداشت و بیرون بُرد و به سربازان داخل حیاط داد که آن را [به علامت تسلیم] روی بام نصب کنند ... (غلامرضا نجاتی، ج 2، ص 126 – 130).
به روایت شعبان جعفری:
«بعد از ظهر 28 مرداد، زاهدی ما رو [از زندان] خواست، ما رفتیم اونجا. گفت: «برین نذارین مردم شلوغ کُنن دیگــه» این بود که ما به حساب راه افتادیم ... ولی به خونــهء مصدّق نرفتیم، خونه اش تو دعوای بین مردم و سرهنگ ممتاز [مسئول دفاع از خانــهء مصدّق] و اینا، داغون شده بود» (شعبان جعفری، ص 165)
بدین ترتیب، ملاقات زاهدی با شعبان جعفری می بایستی بعد از ساعت 6 یا 7 بعد از ظهرِ 28 مرداد و پس از استقرار سرلشکر زاهدی در مرکز شهربانی صورت گرفته باشد، و این، زمانی بود که از سقوط دولت مصدّق، ساعت ها گذشته بود. بنابراین می توان نتیجه گرفت که نقشِ شعبان جعفری در وقایع 28 مرداد، نقشی حاشیه ای و کمرنگ بوده است.
[+]mirfetros.com
زیرنویس:
1- برای آگاهی از این ماجرا - که یادآورِ واقعــهء «حمله به سفارت آمریکا در تهران» و «تسخیر لانــهء جاسوسی» است، نگاه کنید به: اسرار خانــهء سدان، اسماعیل رائین، همچنین نگاه کنید به: موحّد، ج 1، صص 176-177؛ مصدّق؛ سال های مبارزه و قدرت، غلامرضا نجاتی، ج 1، صص 318-322.
2- نگاه کنید به: روزنامــهء شجاعت (بسوی آینده)، شمارهء 18، 27 مرداد 32، به نقل از: گذشته، چراغِ راه آینده است، ص 659.
3- برای بحثی دربارهء «لوطی» ها و نقش شان در دوران قاجار نگاه کنید به مقالــهء درخشان و . م. فلور: تاریخ و گُسترهء ادبیات، شمارهء 1، 1362، صص 7 - 28 .
Labels: Coup 1953, Dr. Ali Mirfetros, Dr. Matini, Dr. Mosadegh, Iran