انــدکی شادی بـايـد
نـوروز مـانـدگار است تـا يک ايـرانـی بـاقـی است
ميرفطروس در گفتگو با بهروز رفيعى
ویرجینیا ١٩٩٢
اين "ملّيت" و "هويت ملّى" كه شما از آن صحبت مىكنيد، چيست؟ چه مشخصاتى دارد؟ خاستگاه اساسى آن از كجاست؟
ميرفطروس: ملّيت اساساً در برابر «ديگران» خود را بروز مى دهد. تاريخ ايران، تاريخ هجوم هاى اقوام مختلف و لذا: تاريخ حضور اين «ديگران» است. منظورم از هويت ملى مجموعه درك و دريافت من (بعنوان يك ايرانى) از جهان و جامعه است. مجموعه كردارها، منش ها، احساس ها و آئين هائى است كه «شخصيت» مرا (به عنوان يك ايرانى) از ساير ملت ها، مشخص مى كند، چيزى كه يكى از ايران شناسان برجسته فرانسوى بدرستى آنرا (جانِ ايران) ناميده است.
من در تعريف «ملّيت» ـ مخصوصاً ـ بر واژه «شخصيت» تأكيد مى كنم تا جوهر معنوى و فرهنگى مفهوم «ملّيت» را نشان بدهم.
خوب! اين هوشيارى تاريخى كى و كجا خودش را نشان مى دهد؟ وقتى كه يك دشمن خارجى به «شخصيت» شما (به شخصيت تاريخى شما) يعنى به «هويت» شما، به ميهن و فرهنگ و تاريخ و آئين هاى ملى شما تجاوز كرده باشد. بنابراين عجيب نيست كه به قول «التون دانيل» (محقق و ايران شناس انگليسى) در طول حدود صد سال (از سال ١٢٦ تا ٢٧ هجرى / ٧٤٣-٨٤٢ ميلادى) ما شاهد ١٤٣ قيام و شورش اجتماعى، سياسى و مذهبى در نواحى مختلف خراسان، آذربايجان، سيستان، طبرستان، گيلان و... عليه حاكميت اعراب يا اسلام بوده ايم.
چنين هوشيارى و مقاومتى در تاريخ ملت ها اگر بى نظير نباشد، بى ترديد، كم نظير است... نتيجهء اين مقاومت ها، فداكارى ها و هوشيارى ها از جمله اينست كه پس از آنهمه آوار سهمگين تاريخى (برخلاف بسيارى از كشورهاى متمدن قديم) زبان، ادبيات، فرهنگ و آئين هاى ملى ما هنوز زنده و پايدار است.
در اين جا، دلم مى خواهد به گوشه تاريكى از تاريخ ايران اشاره اى بكنم تا هم شاهدى براى حرف هايم ارائه داده باشم و هم اداى دينى كرده باشم به آن قهرمانان گمنامى كه امروزه ما، همهء هستى تاريخى و فرهنگى خودمان را مديون فداكارى ها و پايدارى هاى آنان هستيم:
من در باره ء قتل عام ها، غارت ها، ويران كردن شهرها و آتش زدن كتابخانه ها و آواره كردن دانشمندان شهرهاى نيشابور، بخارا، مرو، خوارزم و سمرقند (كه از مراكز مهم علمى و فرهنگى ايران و جهان در قرون وسطى بودند) بوسيله « قُتيبه بن مُسلم» (سردار عرب در فتح خراسان) در كتاب «ملاحظاتى در تاريخ ايران» صحبت كرده ام. در تواريخ سيستان آمده است:
... وقتی که سپـاهيـان «قـُتيبـه» سـردار عرب ، سيستـان را بـه خـاک و خـون کشيـدنـد، مـردی چنگ نـواز، در کـوی و بـرزن شهـر - کـه غـرق خـون و آتش بـود - از کشتـارهـا و جنـايـات «قـُتيبـه» قصـه هـا می گفت و اشک خـونين از ديـدگان آنـانی کـه بـازمـانـده بـودنـد، جـاری می ساخت و خـود نيـز، خـون می گريست ... و آنگاه بـر چنگ می نـواخت و می خـوانـد:
بـا اين همـه غـم
در خـانــهء دل
انــدکی شادی بـايـد
کـه گاهِ نــوروز است ...
جستـاری برگرفتـه از کتاب «ديـدگاه هـا»[+] - «علـی ميـرفطـروس»
Labels: Dr. Ali Mirfetros, Iran, Islam, Nowrooz