آزادگان با بردگی در پيکار هستند نه با بردگان
مردو آناهيد
آزادگان با انسان ستيزی، با انديشه سوزی، با کشتار ِ دگرانديشان، که در شريعت اسلام جای دارند، برخورد و بندهای بردگی را در عقيدهی مسلمانان بررسی میکنند. بندهايی که انسان را در عبوديت به خشونت میپرورانند و او را از بهزيستن و شاد زيستن دور میسازند.
آزادگان از مهری که به هم ميهنان خود و به فرهنگ ايران دارند به روشنگری و کاوش در عقيدهی حاکم، بر خرد ِ مردم ِ ايران، میپردازند. برانگيزندهی اين پيکار، زهر ِ شومی است، که خرد و وجدان ِ ايرانيان را، هزار و چهارسد سال، به کورانديشی و سختدلی کشانده است.
شناختن ِ اين زهر ِ انديشه سوز و گشودن ِ بندهای بردگی، تنها راه ِ رهايی، برای ايرانيان ِ مسلمان، از دامگه ِ انسان ستيزان است. آزادگان، از سرشت ِ انساندوستی، با دارندگان ِ عقيده، به ويژه ايرانيان ِ مسلمان، هيچ گونه دشمنی ندارند.
آيا تلاش ِ ويروس شناسان، برای پيشگيری و درمان ِ بيماری-ی ايدز، خوارشمردن ِ بيماران ِ آلوده به اين ويروس است يا گرامیداشت ِ جان ِ انسان؟
آيا پژشکان، که يک بيماری را با داروهای تلخ درمان میکنند، خواهان ِ آزردن ِ بيمار هستند يا آنها ميکروب ِ آن بيماری را سرکوب میکنند؟
آيا شمردن ِ زيانهای زهرهایِ خانمانسوز، بسان افيون ِ هروئين، و پيشگيری از گسترش ِ اين جانخوره، ستمکاری بر گرفتاران افيونی است يا انساندوستی است؟
آيا پژوهش در ژرفای روانپريشی، بازگرداندن ِ بيماران ِ روانی به خويشتن، سرزنش کردن ِ اين بيماران است يا سامان بخشيدن به اندرون ِ شيدا شدگان؟
زهی بی شرمی است: کسانی که احکام شريعت را، از زادن تا مردن، به همگان فرو میکنند يا سوداگرانی خودفروخته که، زهرآب اسلامی را به گريختگان ِ اسلامزده میفروشند، با هوچیگری، از ديگران بخواهند تا آنها به عقيدهی مردم احترام بگذارند.
احترام به عقيدهای، که بر خوار بودن ِ زنان پافشاری دارد، انسان ستيزی است.
احترام به عقيدهای، که دگرانديشان را ناپاک و آنها را سزاوار آزار دادن میداند، دشمنی با انديشه است.
عقيده دگرسو با گمان بردن، دگرسو با پندار، دگرسو با انديشه و دگرسو با بينش ِ آزادگی است. عقيده دامگه-ی است فريبنده، سنگين و سخت شده که در آن سرشت گستاخی و جويندگی-ی انسان از جنبش باز میماند.
از اين روی هر عقيدهای سزاوار ِ نفرين و بيزاری است نه احترام. ادامـــــه[+]