بـی پـايـان

مسلمانانِ ايران، نام و ننگ را نمی‌ شناسند و از حاکميت ِ دشمنانِ ايران هم شرمسار نمی شوند. مسلمان ِ ايرانی، در ولايت فقيه، موالی است و ايران ستيزان مولای او هستند

Thursday, July 05, 2007

دکتـر مـصــدّق - 10


دکتر محمّد مصدّق؛ آسیب شناسی یک شکست


علی میرفطروس
(بخش دهُـم)



*مهمترين تأثير تظاهرات نهم اسفند، قطع کامل رابطهء دکتر مصدق با شاه بود.

*با آغاز حکومت مصدق، کمکهای مالی آمريکا به ايران از 500 هزار دلار به 23 ميليون دلار افزايش يافت.

*خليل ملکی: «آقای دکتر مصدق! اين راهی که شما می رويد به جهنم است، ولی ما تا جهنم هم به دنبال شما خواهيم آمد».

اشـاره:
«دکتر محمد مصدّق: آسیب شناسی یک شکست»
، بخشی از کتابی است که بهمین نام بزودی منتشر خواهد شد. این مقاله - در واقع - بخشی از تأمّلات نویسنده در آسیب شناسی سیاسی - فرهنگی ما از انقلاب مشروطیّت تا انقلاب اسلامی 57 می باشد.
به نظر نویسنده، دکتر محمد مصدّق، پُل انتقال یا ارتباط تجربیّات تاریخی ملّت ما از انقلاب مشروطیت به انقلاب اسلامی است، هم از این روست که پرداختن به عقاید و عملکردهای سیاسی دکتر مصدّق می تواند به ما - برای درک علل و عواملِ تاریخی شکست ما در استقرار آزادی و جامعهء مدنی - کمک و یاری نماید.
مفهوم «آسیب شناسی» - اساساً - ناظر بر ضعف ها و نارسائی ها و اشتباهات است، از این رو، نویسنده ضمن احترام عمیق به شخصیّت های ممتاز تاریخ معاصر ایران، در تحلیل خود، از مدح و ثناهای رایج سیاسی پرهیز کرده است.

* * *
تظاهرات نهم اسفند 31، ردّ آخرین پیشنهادات مناسب آمریکا و انگلیس - بعنوان ردّ «تحقّق ممکنات» - و قطع کمک های مالی آمریکا به دولت مصدّق و در نتیجه: بحران مالی، وجود تورّم، بیکاری و رشد نارضایتی های عمومی، نه تنها به موقعیّت و اعتبار دکتر مصدّق آسیب رساند، بلکه باعث سرخوردگی های مردم و صف بندی های علنی نیروها و شخصیّت های مهم سیاسی علیه مصدّق گردید: اینک دکتر مصدّق و یارانش (حسین فاطمی، علی شایگان، سنجابی، مهندس زیرک زاده، مهندس احمد رضوی و ...) در یکطرف، و آیت الله کاشانی، دکتر بقائی، حسین مکّی، حائری زاده، قوام السلطنه، سرلشگر زاهدی و دیگران در طرف دیگر، آخرین حرکت ها را در شطرنج سیاست ایران برای «مات» کردن یکدیگر آغاز کرده بودند، و شاه که ضمن مخالفت با کودتا به هندرسون گفته بود که: «گذشت زمان، مصدق را بی اعتبار خواهد ساخت ...... و برکنار کردن مصدق از راه قانونی در آيندهء نه چندان دور عملی خواهد شد» (گزارش 14 مه 1953 = 24 ارديبهشت 1332) اینک با اطمینان به احساسات شاهدوستی مردم، اعتمادِ به نفس خود را باز می یافت.
Mosadegh
با ردّ آخرین پیشنهادات آمریکا و انگلیس توسط مصدّق، مهمترین تکیه گاه مالی و سیاسی دکتر مصدّق در سطح بین المللی (یعنی دولت آمریکا) نیز فروریخت و اگر بدانیم که از آغاز حکومت مصدّق، کمک های مالی آمریکا به ایران از 500 هزار دلار به 23 میلیون دلار افزايش يافت، باید پذیرفت که در طول حکومت دو سال و نيمهِ دکتر مصدّق، اگر کمک های مالی آمریکا نمی بود چه بسا که دولت مصدّق در برابر نارضایتی های مردم، مدّت ها پیش از 28 مرداد 32 سقوط کرده بود. بنابراین: در اوايل خرداد 1332 با ردّ آخرین تقاضای کمک مالی فوری دکتر مصدّق توسط آیزنهاور، مصدّق، هم در جبههء داخلی و هم در جبههء خارجی، تنها و منزوی ماند.
ربودن و قتل ناخواستهء سرتیپ افشارطوس - رئیس شهربانی دکتر مصدّق و هوادار پرشور ِ وی - در اول اردیبهشت 1332- ضمن اینکه فضای سیاسی و پارلمانی ایران را - بار دیگر- به خشونت و عصبیّت آغشته ساخت، باعث ترس و تشویش بسیاری از افسران و ارتشیان گردید (1)
اینک کسانی که در قتل هژیر و رزم آرا، شادمانی و پایکوبی کرده بودند، در زنجیرهء عصبیّت های تازه، در برابر یکدیگر صف آرائی می کردند.
هر چند که ساختار سُنّتی ارتش - اساساً - در حمایت از شاه و شاهدوستی شکل گرفته بود، امّا باید دانست که با قبضه کردن وزارت جنگ و فرماندهی وزارت دفاع توسط مصدّق (بعد از 30 تیر 1331) نیروهای ارتشی - خصوصاً سران و فرماندهان ارتش - در آستانهء 28 مرداد 32 به سه بخش تقسیم شده بودند:
1- طرفداران شاه 2- طرفداران مصدّق 3- بی طرف ها
فخرالدین عظیمی - بدرستی- تأکید کرده که: «برای اولین بار در تاریخ ایران و به رغم موانع متعدّد، یک دولت غیرنظامی موفق شده بود چنان کنترلی بر ارتش اِعمال نماید که نه تنها زاهدی بلکه شاه نیز نمی توانست بر حمایت آشکار ارتش تکیه کند» (مصدّق، کودتا، ص 106).
چنین شرایطی - البته - بهترین زمینه برای رشد و گسترش سازمان نظامی حزب توده بود بطوریکه در آستانهء 28 مرداد 32، شاخهء نظامی حزب توده حدود 600 عضو رسمی و صدها افسر ِ هوادار داشت. بابک امير خسروی (عضو کميتهء مرکزی حزب توده) در نقد خاطرات کيانوری در اين باره می نويسد:
«تقسيم بندی افسران حزب توده به رسته هائی چون هوائی، توپخانه، سوار، پياده، ژاندارمری، شهربانی، دانشجوی افسری و ... بيانگر آنست که حزب توده در همهء ارکان و زوايای ارتش – حتی گارد جاويدان شاهی – رخنه کرده بود ... با اطمينان می توان گفت که در تاريخ جنبش های سياسی در جهان، هرگز هيچ حزب و سازمان سياسی سراغ نداريم که توانسته باشد آن همه افسر را در يک حزب غير قانونی با ايدئولوژی کمونيستی گرد آورده باشد» (2)
مهم ترین تأثیر تظاهرات نهم اسفند، قطع کامل رابطهء دکتر مصدّق با شاه و دربار بود بطوریکه به تصریح دکتر مصدّق:
«از نُه اسفند به بعد، به دربار نرفتم و چند مرتبه هم که آقای ابوالقاسم امینی (کفیل وزارت دربار) مذاکره نمود تا شرفیاب شوم یا اعلیحضرت همایون شاهنشاهی به خانهء دکتر غلامحسین (پسرم) که بین خانهء من و کاخ اختصاصی واقع شده بود، تشریف بیاورند، موافقت ننمودم» (خاطرات، ص 267).
مصدّق، حتّی بر خلاف سنّت همه ساله، از حضور در سلام نوروزی 1332 نیز به عذر کسالت، خودداری کرد (موّحد، ج 2، ص 719-721).

چنانکه گزارشات هندرسون نشان می دهند، با توجّه به تظاهرات 9 اسفند و جرأت و جسارت مخالفان شاه، هنوز شاه بدنبال برکناری مصدّق از طریق پارلمان بود، بسیاری از سیاستمداران نیز امیدوار بودند که دکتر مصدّق - که در طول حیات سیاسی خویش، آنهمـه در راه ارزش های مبارزهء پارلمانی سخن گفته بود، اینک به قواعد بازی دموکراسی ، گردن نهد و از طریق پارلمانی که زیر نظر دولت او تشکیل شده بود و خودِ مصدّق، 80% نمایندگان آن را «نمایندگان حقیقی مردم» نامیده بود، با کسب رأی اعتماد یا عدم اعتماد، به آشفتگی ها و بحران های موجود خاتمه دهد، امّا اختلاف تازهء مصدق با شاه - دربارهء تفسیر موادی از قانون اساسی (ناظر بر فرماندهی کلّ قوا و اعلان جنگ و عقد صلح) – به بحران سياسی موجود، بُعد تازه ای داد. مصدّق می خواست تا بار دیگر به فرماندهان ارتش تفهیم کند که در انجام وظایف خود، باید نه به شاه، بلکه باید به دولت او گوش کنند (موّحد، ج 2، صص 735-737)



هندرسون از قول شـاه (گزارش 14 مارس 1953= 23 اسفند 1332) تأکيد می کنــد:
« ... روز به روز روشن تر می شود که دکتر مصدّق توان ِ رهـائی از ورطه ای که کشور را به آن کشانيده است نـدارد. مصدّق با همهء انتقادهائی که در گذشته از دیکتاتوری کرده بود، اینک ناگزیر است که به روش دیکتاتورمآبانه متوّسل شود»
همانطور که گفته ایم: در همین زمان دولت آمریکا بهترین دوست ایران و کشور آمریکا، مهد آزادی و قبله گاه دموکراسی برای ملیّون ایران بشمار می رفت و از این رو: اکثر رهبران سیاسی ایران (از دکتر مصدّق و دکتر فاطمی تا دکتر بقائی و علاء و زاهدی و مکّی و ...) با سفارت آمریکا رابطه ای نزدیک داشتند و گاه حتّی مذاکرات خصوصی خویش را با سفیر آمریکا در میان می گذاشتند.
در واقع آمریکا – بعنوان یک کشور جوان و آزادیخواه- تا سال 1950، پشتیبان و حامی کشورهائی بود که برای رهائی خود از چنگ استعمار انگلیس مبارزه می کردند، بهمین جهت در جریان قرارداد 1919 ایران و انگلیس (معروف به قرارداد وثوق الدوله) آمریکا علیه دولت انگلیس، در کنار آزادیخواهان و ملیّون ایران قرار گرفت. با آنکه این قرارداد ننگین توسط احمدشاه قاجار تأئید و امضاء شد و شخصِ شاه از مزایا و مقرّری های ماهانهء دولت انگلیس برخوردار گردید، امّا دکتر مصدّق بخاطر علاقهء خود به خاندان قاجار، ضمن ستایش از احمدشاه – بعنوان «آن پادشاه جوانبخت» و «شاه ایران پرست» - معتقد بود که: سلطان احمد با آنکه می دانست مخالفت با قرارداد 1919 موجبات خلع او را از سلطنت فراهم می سازد، با اینحال «تن به اسارت نداد و از سلطنت گذشت و موجبات خلع خود از سلطنت را فراهم آورد» (کی استوان، ج 1، ص 30) (3).
با چنان گذشته ای از روابط آمریکا و ایران، در طول اختلافات نفتی بین ایران و انگلیس، عموم سیاستمداران دولت آمریکا در کنار خواست های مردم ایران بودند و مک گی ( وزیر امور خارجهء آمریکا ) بقول دکتر مصدّق: «مانند یک برادر صمیمی» در 80 ساعت مذاکره با مصدّق، کوشید تا نسبت به استیفای حقوق حقّهء ایران اقدام کند، امّا با ردّ آخرین پیشنهادات آمریکا و انگلیس – که عموم کارشناسان نفتی و سیاسی، آنرا «معقول، مناسب، ممکن و منصفانه» دانستند، دولت آمریکا به این نتیجه رسید:
«تا زمانی که مصدّق در قدرت است، هیچ امیدی برای حلّ مسئلهء نفت وجود ندارد» (هندرسون، گزارش 10 مارس 1953 = 21 اسفند 1331).
در چنان موقعيتی، دکتر مصدّق در ورطهء شرایط دشوار اقتصادی، سیاسی و رشد نارضايتی های عمومی و خصوصاً با حضور روزافزون حزب توده، جامعه را از بحرانی به بحرانی دیگر پرتاب نمود، در حالیکه دولت های آمریکا و انگلیس در یک وحدت نظر مشترک، طرح برکناری دولت مصدّق را تدارک می دیدند.
اینک باید سخن درخشان پوپر را - بار دیگر- بیاد آورد:

«وظیفهء یک سیاستمدار صدیق، خوشبخت کردن جامعه یا تقلیل بدبختی هایش می باشد و در آنجا که سیاستمدار از تحقّق این وظایف باز می مانَد، با صداقت و شهامت اخلاقی باید از کار کناره گیرد تا از سوق دادن جامعه به آشوب و انقلاب جلوگیری گردد.»

چنانکه گفتيم: در شرایطی که مصدّق، سیاست «همه چیز یا هیچ چیز» را در پیش گرفته بود، شاه توسط حسین علاء (وزیر دربار) به مصدّق پیغام داد که: «با توجه به حسّاسیّت انگلیسی ها و بن بست مذاکرات، بهتر است از کار کناره گیرد و هر کس را که او (مصدّق) صلاح بداند (مانند الهیار صالح یا حسين مکّی) به نخست وزیری انتخاب کند تا مذاکرات نفت از حالت بن بست، خارج گردد و جامعهء ایران نيز از حالت التهاب و آشفتگی بیرون آید و ...» امّا مصدّق، ضمن ردّ این پیشنهاد، جواب داد:
- «حالا می خواهید برای من، نخست وزیر هم تعیین کنید؟
(میرفطروس، برخی منظره ها ... ، ص 149)



« خليـل ملکــی » انـديشمنــد تنـهــا


Kalil Maleki

خلیل ملکی - اندیشمندترین، صدیق ترین و شریف ترین یار ِ وفادار دکتر مصدّق – یازده ماه قبل از وقایع 25-28 مرداد 32، با تحلیل و پیش بینی شگفتی از تحولات آینده، یادآور شده بود:
« رهبری زمانی واقع بین است که اوّلاً تابع احساسات نباشد، نيـروهای فعّال و ذخیرهء خود را بتواند خوب حساب و برآورد کند و نیروهای رقیب یا دشمن را نیز آنطوری که هست، حساب کند و هیچ اقدام بی موردی که نتیجه اش حتماً شکست است، به عمل نیاورد.
ثانیاً: رهبری ِ واقع بین باید تقاضاها و خواسته های خود را نیز نه مطابق آخرین و بالاترین آمال و آرزوها، بلکه متناسب با نیروی خویش و نیروی دشمن در دستور روز قرار دهد ... رهبری ِ واقع بین در هدف و ایدئولوژی نباید سازشکار باشد، امّا در سیاستِ روز، «سازشکاری» برای رسیدن به قسمتی از هدف های اعلام شده نه تنها مجاز، بلکه ضروری است ... بدور انداختن شعار ِ «یا همه چیز یا هیچ چیز» ضروری است. (زيـرا) دنيای مـا، دنيای نسبی است، باید در مراحل چند به هدف نزدیک شویم ... به امید ایده آل مطلق ِ «همه چیز یا هیچ چیز»، همه چیز را از دست دادن اگر هم ارزش اخلاقی داشته باشد، ارزش سیاسی و اجتماعی ندارد». (4)

دکتر مصدّق در برابر این انتقاد، به خلیل ملکی پاسخ داد:
« اگر وضعیّت به گونه ای است که ملکـی بیان می کنـد، او هم اکنون آماده است از جای خود برخیزد و از سمتِ خویش کنار رَوَد و سُکّان دولت را بدست ملکی و یاران او بسپارد» ...
با توجّه به ارائهء همين پیشنهاد از طرف شاه، روشن است که سخن مصدّق به خلیل ملکی تعارفی بیش نبود و به همين جهت، ملکی در روز 31 تیر ماه 1332 – حدود یک ماه پیش از وقایع 25-28 مرداد 1332- در جلسه ای در خانهء مصدّق، با شهامت و صمیمانه به مصدّق گفت:
- «آقای مصدّق! این راهی که شما می روید به جهّنم است، ولی ما تا جهّنم هم بدنبال شما خواهیم آمد!».(5)
ادامه دارد

[+]mirfetros.com

زیر نویس ها:
1- بنا به گفتهء داربی شر (رئیس شعبهء اطلاعاتی انگلیس در تهران)، تمایل به قتل افشارطوس وجود نداشت، امّا، دشنام ها و عبارات توهین آمیز سرتیپ افشارطوس بــه شاه، یکی از افسران را مجبور کرد تا به وی شلیک کند. (فخرالدین عظیمی، مصدّق و کودتا، صص 103 و 324)
2 – نگاه کنيد به: بابک امير خسروی، صص 707 – 721؛ مازيار بهروز، صص 124 – 125. برای بحث ارزشمندی در بارهء سازمان افسران حزب توده، نگاه کنيد به: محمد حسين خسروپناه، تاريخچهء ظهور و سقوط سازمان افسران حزب تودهء ايران، در: نگاه نـو، شمارهء 33، صص 25 – 72.
3 - دربارهء قرارداد 1919 و موضع احمدشاه، نگاه کنید به کتاب ارزشمند محمد جواد شیخ الاسلامی: سیمای احمدشاه قاجار، 2 جلد، خصوصاً صفحات 23-28، 30-31، 207-214 و 219-227 و ... ؛ متینی، پیوست شمارهء 2، صص 408-422.
4 - ماهنامهء علم و زندگی، شمارهء 7، شهریور 1331، چاپ شده در: خليل ملکی، نهضت ملی ايران و عدالت اجتماعی (مجموعهء مقالات) به کوشش عبدالله برهان، صص 150 – 152.
5 – خاطرات سياسی خليل ملکی، با مقدمهء محمد علی کاتوزيان، ص 104.


Labels:

0 Comments:

Post a Comment

<< Home