بـی پـايـان

مسلمانانِ ايران، نام و ننگ را نمی‌ شناسند و از حاکميت ِ دشمنانِ ايران هم شرمسار نمی شوند. مسلمان ِ ايرانی، در ولايت فقيه، موالی است و ايران ستيزان مولای او هستند

Friday, May 04, 2007

دکتـر مـصــدّق - 2


دکتر محمّد مصدّق؛ آسیب شناسی یک شکست


علی میرفطروس
(بخش دوّم)



* مصدق - که سالها پیش، رضاشاه، تقی زاده و رزم آرا را بخاطر انعقاد قرارداد با کمپانی های نفتی به «سازش» و «خیانت» متهم کرده بود - در بیم از اتهام سازش و خیانت و آلوده شدن «وجاهتِ ملّیِ» خود - با بن بست مذاکرات، می کوشید مانند یک «قهرمان مظلوم» ظاهر شود.

* کارل پوپر، وظیفهء یک سیاستمدار صدیق را خوشبخت کردن جامعه یا تقلیل بدبختی هایش می داند و می گوید: در آنجا که سیاستمدار از تحقّق این وظایف باز می مانـَد، با صداقت و شهامت اخلاقی باید از کار، کناره گیرد تا از سوق دادن جامعه به آشوب و انقلاب جلوگیری گردد.

* بقول محمّد علی موحّد: «انتخابات دورهء هفدهم، انتخاباتی بود که هم، درماندگی مصدّق را در برابر نیروهای مخالف، فاش ساخت، و هم بسیاری از سران جبههء ملّی را رو در روی هم قرار داد ... این انتخابات، ابرِ بلائی بود که مایهء خفّت و سرشکستگی دکتر مصدّق گردید».

* حائری زاده (از بنیانگذاران جبههء ملّی) طی نامه ای به دبیر کلّ ِ سازمان ملل، دکتر مصدّق را به پایمال کردن حقوق بشر متهم نمود که «هیچگونه آزادی عمل و عقیده ای برای هیچکس باقی نگذاشته و در سایهء قدرت پلیسی و نظامی، مخالفین خود را زندانی و مطبوعات آزاد را توقیف کرده است».

... که عشق، آسان نمود اوّل،
ولی افتاد مشکل ها!


طرح ملّی شدن صنعت نفت هر چند که خواست تاریخی و طبیعی عموم ملّت ایران بود، امّا اسناد و مباحثات موجود نشان می دهند که عموم رهبران سیاسی ایران در این باره، فاقد دوراندیشی، آگاهی اقتصادی و عقلانیّت سیاسی بودند.
دکتر مصدّق روزی در پاسخ به این سئوال که: «اگر توافقی با شرکت نفت انگلیس و ایران، حاصل نشد، چگونه می خواهید نفت را بفروشید؟» جواب داده بود: «احتیاج دنیا به نفت ایران به حدی زیاد است که اگر توافقی با شرکت حاصل نشد، دیگران با نهایت سهولت آن را خواهند خرید و اندکی نگرانی از این بابت در بین نیست». (متینی، صص 233 و 253، به نقل از: مصطفی فاتح، ص 529)
دوستان و یاران و همکاران نزدیک دکتر مصدّق (از دکتر فاطمی و بقائی و مکّی تا الهیار صالح، دکتر شایگان و مهندس بازرگان) نیز خیال می کردند که: مُشتری ها در اسکله های بنادر ما « مثل دکّان نانوائی» ازدحام خواهند کرد و ... در حالیکه این تصوّر (همانگونه که رزم آرا پیش بینی کرده بود) کاملاً نادرست بود زیرا بقول حاج محمّد نمازی (دوست و مشاور صدیق مصدّق):
«نفت را ملّی کرده ایم ولی نه توانائی اداره کردن آن را داریم، نه متخصّصین فنّی، نه نفتکش، و در فروش آن عاجزیم و باید از شوروی یا آمریکا یا انگلیس به ناچار کمک بخواهیم ... (متینی، ص 254، به نقل از: صفائی، ص 175).
دکتر پرویز مینا (کارشناس برجستهء نفت) می گوید:
«در اوایل سال 1951 کُلّ تولید نفت ایران بطور متوسط، روزانه 660 هزار بشکه و کُلّ تولید نفت دنیا 10میلیون و 900 هزار بشکه در روز بود (امّا پس از قطع نفت ایران) شرکت های عمدهء نفتی با بالا بردن سطح تولید در عراق، عربستان سعودی، کویت و آمریکا، کُلّ تولید دنیا را تا سال 1952 به 13 میلیون بشکه در روز افزایش دادند یعنی تقریباً سه برابر آنچه که در ایران تولید می شد ... از این راه توانستند بدون ایجاد کمبود عرضهء نفت، جلوی صادرات نفت ایران را بگیرند». (متینی، ص 235، به نقل از: مینا، صص 8-9)
هریمن (Harriman)، فرستادهء دولت آمریکا، پس از بازگشت از ایران تأکید کرد:
« احساسات شدیدی که اکنون در ایران حکمفرماست، مذاکره و بحث را بسیار دشوار ساخته است».
این «احساسات شدید»، تعلّق خاطر مصدّق به «وجاهت ملّی» و تکیه بر «شور و احساسات قاطبهء مردم» باعث شد تا در عرصهء مذاکرات، مصدّق نتواند با دستِ باز بازی می کند.
از این گذشته: او که در سال های پیش، رضاشاه، تقی زاده و رزم آرا را بخاطر انعقاد قرارداد با کمپانی های نفتی به «سازش» و «خیانت» متهم کرده بود، اینک در بیم از اتهام سازش و خیانت و آلوده شدن «وجاهت ملّیِ» خود، با بن بست مذاکرات، می کوشید مانند یک «قهرمان مظلوم» ظاهر شود. «والترز» (Walters ) - مترجمی که همراه هریمن و مک گی (Mc Ghee ) در مذاکرات با مصدّق شرکت داشت - از قول دکتر مصدّق آورده است که گفت:
- «شما متوجّه نیستيد! من با بازگشتِ دست خالی از آمریکا به ایران، موضع قوی تری خواهم داشت تا با مراجعت با یک سازش که به بهای از دست دادن طرفدارانم تمام شود» (متینی، صص 272-273، به نقل از: موحّد، ج 1، ص 334،)
بقول اچسن (Acheason) وزیر امورخارجة آمریکا در سفر دکتر مصدّق به واشنگتن:
«مصدّق ناآگاهانه متمایل به شکست خویش بود و این خصوصیّت روانی هنگامی بچشم می خورد که هیجانی را برای جلب حمایت از خویش بر می انگیخت و این هیجانات، خود، موجب می شدند که راه حل های عادیِ مشکلات، مسدود شوند و فقط راه حل های افراطی در برابر او قرار گیرند. بدین طریق، آزادی او در انتخاب راه حل ها، محدود می شد». (نشریهء مهرگان، شمارهء 3 و 4، ص 220)
پس از ماه ها جدال و شعار و عَصَبیّت سیاسی، مصدّق با بازگشت از سفر آمریکا به این واقعیت تلخ رسید که پندار او و همکارانش، همه، نادرست بوده، چنانکه چند روز بعد در مجلس اعلام کرد: « ... ما نمی بایست تصوّر کنیم عایدات نفت داریم ... ، باید بگوئیم این مملکت، نفت ندارد».
بدین ترتیب: اشتباه مصدّق و یاران او در محاسبهء درآمدهای نفتی ایران و بن بست مذاکرات، باعث بروز عَصَبیّت ها و کشمکش های جدیدی گردید، در چنان شرایطی، طرح ناگهانی انجام انتخابات دورهء هفدهم توسط مصدّق، جامعه را با بحث ها و بحران های سیاسی تازه ای روبرو ساخت در حالیکه مصدّق، قبلاً گفته بود که: «تا آنگاه که مسئلهء نفت حل نشود، با همین مجلس کار خواهد کرد و انتخابات را به تأخیر خواهد انداخت». بقول دکتر محمد علی موحّد: «اوج گرفتن مخالفت ها، مصدّق را به این فکر انداخت تا مخالفان دولت در مجلس، گستاخ تر نشده اند، انتخابات را عملی کند ... و مجلسی یکدست تر و قوی تر از هوادارانش تشکیل دهد» (متینی، ص 385، به نقل از: موحّد، ج 1، صص 387 - 389)

انتخابات شوم
مصدّق که خیال می کرد «70-80 نمایندهء کت بسته را تحویل جبههء ملّی داده» (متینی، ص 292، به نقل از حسین مکّی) پس از انجام انتخابات دورهء هفدهم تأکید کرد که: «اطمینان کامل دارم 80% نمایندگانی که به مجلس می روند، نمایندگان حقیقی ملّت هستند»، امّا بزودی این نمایندگان را «آلت دست مأمورین استعماری» نامید و لذا، با مخالفت روزافزون نمایندگان، تصمیم گرفت تا با انجام یک همه پرسی یا رفراندوم، ضمن انحلال مجلس شورای ملی، بر مشکلات سیاسی - اجتماعی فائق آید، چرا که به نظر مصدّق دراین زمان: «هر جا ملّت است آن جا مجلس است!».
دربارهء انتخابات دورهء هفدهم و نتایج آن، دکتر محمد علی موحّد از سرِ بصیرت می نویسد:
«انتخابات دورهء هفدهم، انتخاباتی بود که هم درماندگی مصدّق را در برابر نیروهای مخالف، فاش ساخت، و هم بسیاری از سران جبهة ملّی را رو در روی هم قرار داد ... شکست دکتر مصدّق در انتخابات دورهء هفدهم، ابرِ بلائی بود که از آن روز که سایهء سهمگین خود را بر سرِ او افکند، مدام باران فاجعه بر سرِ او ریخت. این انتخابات، مایهء خفّت و سرشکستگی مصدّق گردید». (متینی، ص 290، به نقل از: موحّد ج 1، ص 399، ج 2، ص 886)
كارل پوپر، وظيفهء يك سياستمدار صديق را خوشبخت كردن جامعه يا تقليل بدبختي هايش مي داند و مي گويد: در آنجا كه سياستمدار از تحقّق اين وظايف باز می مانَد، با صداقت و شهامت اخلاقی بايد از كار، كناره گيرد تا از سوق دادن جامعه به آشوب و انقلاب جلوگيری گردد.
در شرايطی كه مصدّق، سياست «همه چيز يا هيچ چيز» را در پيش گرفته بود، شاه - توسط حسین مکّی و حسين علاء - به مصدّق پيغام داد که: «با توجه به حساسيّت انگليسی ها و بن بست مذاكرات، بهتر است كه از كار، كناره گيرد و هر كس كه او (مصدق) صلاح بداند (مانند حسین مکّی یا دكتر الهيار صالح) را به نخست وزيری انتخاب كند تا مذاكرات نفت از حالت بن بست و جامعهء ايران از حالت التهاب و آشفتگی خارج شود و...»، امّا مصدّق ضمن رد اين پيشنهاد، جواب داد:
- «حالا می خواهيد برای من، نخست وزير هم تعيين كنيد؟!»
بدين ترتيب: راه مذاكرات معقول و مناسب بسته شد چرا كه بقول دكتر كريم سنجابی: «او(مصدّق) به احدی گوش نمی داد»... و اين شايد يكي ديگر از مشخصات رهبران سياسی در «جامعهء توده وار»
(Société de masse) باشد كه هنگامی صدای فاجعه يا تراژدی را مي شنوند كه ديگر، كار از كار گذشته است و اگر بپذيريم كه «مظلوميت» از عناصر اساسی تراژدی بشمار می رود و اگر اين «مظلوميت» را با پيشواسازی و شيعه گرائی تاريخی مان بهم آميزيم، آنگاه به راز تداوم «كربلای 28 مرداد» در ذهن و زبان رهبران سياسی و روشنفكران ما آگاه تر می شويم.
با اختلافات موجود بین مصدّق و شاه (خصوصاً برای تصدّی وزارت جنگ)، مصدق استعفا می دهد و قوام السلطنه به نخست وزیری می رسد و سپس در یک بحران سیاسی جدید، با قیام 30 تیر 1331، بار دیگر مصدّق به حکومت باز می گردد. قیام 30 تیر و بازگشت مجدّد مصدّق به حکومت، در واقع تیری بود بر پیکر جنبش ملّی ایران، چرا که با قیام 30 تیر و بازگشت مجدّد مصدّق به حکومت، او در هیأت یک فرمانروای مطلق العنان، ماهیّت اقتدارگرا و غیر دموکراتیک خویش را آشکار ساخت، چرا که به اعتقاد او: «هیچ گونه اصلاحی ممکن نیست، مگر این که متصدّی (دکتر مصدّق) مطلقاً در کار خود، آزاد باشد» (متینی، ص 299، به نقل از: موحّد، ج 2، صص 558-559)
Mosadegh
حکومتِ اقتدار یا اقتدار حکومت؟
برخلاف جامعهء مدنی (Société civile) در جوامعی كه هنوز توسعهء اجتماعی و انكشاف طبقاتی در آن ها صورت نگرفته و جامعه هنوز در دوران پيشامدرن و به شكل «جامعهء توده وار» (Société de masse) بسر مي برَد، رهبر سياسی غالباً در هيأت پيشوای فرهمند (charismatique) و «پدر ملّت» ظاهر می شود. در اينجا، ديگر «پيشوا»، تنها رئيس دولت يا شخص مقتدر حكومت نيست بلكه كسی است كه در برابرش نهاد مستقلی وجود ندارد و بهمين جهت پارلمان، دادگستری و ديگر نهادهای قانونی، بنام «مصلحت ملّی» می توانند تعطيل شوند. در چنین جوامعی، پوپولیسم رهبر سیاسی، مردم (خلق) را تا حدّ تقدّس بالا می بَرد و پیشبرد هدف های سیاسی را نه توسط مجلس، احزاب و نهادهای مدنی، بلکه به خواست و ارادهء مردم، میسّر می داند چرا که در نظر پوپولیسم، اراده و خواست مردم، عین اخلاق، آزادی و عدالت است. پوپولیسم با تظاهر به ساده زیستی و استضعاف، خود را نمایندهء محرومان جامعه و تجلّی خواست و ارادهء توده ها وانمود می کند و همواره، «توطئه» یا «دست بیگانگان» را علّت ناکامی های سیاسی - اجتماعی خود می داند. در اینجا، کانونی شدن ارادهء عمومی و مصلحت ملّی، قانونی می شود و تحقّق خواست ها و آرمان های رهبر (پیشوا) به هدف اصلی جنبش بَدَل می گردد. بدین ترتیب، تهدید به بسیج مردم و تحقیر نمایندگان مجلس، ابزاری ست برای پیشبرد آرمان های رهبر. از نظر رهبر پوپولیست، جوهر جنبش او در نصّ قوانين موضوعه (خصوصاً قانون اساسي) نيست بلكه در درك و دريافتی است كه «پيشوا» می تواند از قوانين داشته باشد، بهمين جهت، او در موارد اساسی به «روح قانون» و «مصلحت اجتماعی» (كه در واقع روح و مصلحت خود اوست) استناد مي كند و حضور هيجاني «قاطبهء ملّت» را ملاك درستی عمل خود و «قوهء تميز و تشخيص مردم» مي داند.
بررسي وقايع اين دوران و خصوصاً نگاهی به انديشه ها و عملكردهای سياسی دكتر محمّد مصدّق، مصداق عينی يا بازتاب واقعی چنين جامعه ای می تواند باشد.
با بن بست مذاکرات نفت، قیام 30 تیر و بازگشت مجدّد مصدّق به قدرت و در فضائی از بیم و هراس و تهدید نمایندگان مجلس، دکتر مصدّق با کسب اختیارات فوق العادهء 6 ماهه و سپس تمدید آن برای یک سال دیگر، کوشید تا با استقرار حکومت نظامی، پاکسازی ارتش، شهربانی، دادگستری، مطبوعات و تصویب «قانون امنیّت اجتماعی» (ساواک آینده) به تحکیم قدرت و اقتدار خویش بپردازد.
تقاضای اختیارات فوق العاده، در حالی صورت می گرفت که مصدّق - قبلاً - رزم آرا (نخست وزیر) و داور (وزیر دادگستری) را بخاطر چنین اختیارات و اقداماتِ به قول او «خلاف قانون اساسی»، مورد انتقادات شدید قرار داده بود. مصدّق - در آن زمان - دادن این اینگونه اختیارات «حتّی به دولت مورد اعتماد جامعه» را، «مغایر قانون و مایهء تزلزل حکومت ملّی می دانست». (متینی، ص 214 به نقل از: موحّد، ج 2، ص 563).
تقاضای اختیارات فوق العاده از طرف دکتر مصدّق، آن نقطهء طغیانی بود که کاسهء صبر نمایندگان مجلس (از جمله نمایندگان جبههء ملّی) را لبریز کرد:
حسین مکّی (نمایندهء اول تهران و یارِ غارِ مصدّق) گفت: « با این وضع، از این مجلس استعفا می دهم ...». و استعفای خود را روی میز تریبون گذاشت و طی مصاحبه ای مطبوعاتی، مصدّق را به هیتلر تشبیه کرد و گفت: «مصدّق، مرتکب اشتباهی می شود که زیان های فاحش و جبران ناپذیری برای ایران دارد».
حسین مکّی معتقد بود:
«منظور مصدّق، ایجاد یک حکومت دموکراتیک نبود، اختیاراتی که گرفته بود، چرچیل هم در دوران جنگ جهانی دوم نداشت» (متینی، ص 310 به نقل از: مکّی، ج 1، ص 197)
آیت الله کاشانی، دکتر بقائی و حائری زاده و بعضی دیگر از یاران نزدیک مصدّق نیز مخالفت خویش را با اقدامات خودسرانهء مصدّق ابراز کردند آنچنانکه حائری زاده ( از بنیانگذاران جبههء ملّی) در نامه ای به دبیر کُلّ سازمان ملل، دکتر مصدّق را به پایمال کردن اعلامیهء حقوق بشر متهم نمود که « هیچگونه آزادی عمل و عقیده ای برای هیچ کس باقی نگذاشته و در سایهء قدرت پلیسی و نظامی، مخالفین خود را زندانی و مطبوعات آزاد را توقیف کرده است». (5)
حزب توده نیز ضمن اینکه مصدّق را «شعبده باز پیر» نامید و او را متهم کرد که «بساطِ رسواترین اَشکال دیکتاتوری فاشیستی را گسترده است»، پرسید:
«... آیا منطقی است که سرنوشت پانزده میلیون مردم این مملکت را به دست مردِ علیل و مستبّدی بسپاریم که خود را عقل کل و مالک جمیع فضایل و محامد می داند و برای توده های ملت، کوچک ترین ارزشی قائل نیست؟». (ارسلان پوریا، ص 427).
در چنان شرایطی، یک هیأت 7 نفری از مجلس (با عضویّت کسانی از جبههء ملّی مانند دکتر شایگان، دکتر سنجابی و حسین مکّی) نزد دکتر مصدّق رفتند تا او را از اصرار برای تمدید اختیارات، منصرف سازند، امّا مصدّق، همچنان بر نظر خویش پافشاری و تأکید نمود.
در 28 دی ماه 1331، تظاهرات شدیدی در تهران و تمام شهرها بر ضد یا به نفع دکتر مصدّق و آیت الله کاشانی بروز کرد و تعطیلی مغازه ها آغاز شد. این تظاهرات در بعضی شهرها (خصوصاً در تهران) به زدوخوردهای شدید هواداران دو گروه منجر گردید. در این تظاهرات لقب حسین مکّی را از «سرباز فداکار» به «سرباز خطاکار» تغییر دادند. در این هیاهوها و غوغاهای سیاسی، با برجسته شدن «جنگ داخلی» بر «جنگ خارجی»، مسئلهء نفت، تقریباً در بوتهء فراموشی قرار گرفت.
بدین ترتیب: بخشی از یاران و طرفداران معروف دکتر مصدّق (مانند مکّی، آیت الله کاشانی، نریمان، حائری زاده، مُشار، دکتر بقائی، اخگر و ...) به سبب مخالفت با لایحهء اختیارات مطلقه و تمدید آن، در صف مخالفان جدّی دکتر مصدّق قرار گرفتند.
ادامــه دارد

mirfetros.com[+]

زیرنویس:

5- برای آگاهی از متن نامهء حائری زاده، نگاه کنید به: روزنامه اطلاعات، 18 مرداد 1332. حسین مکّی ضمن اینکه حائری زاده را «نادرهء روزگار» و «بزرگ مرد تاریخ ایران بلکه تاریخ بشریّت» می نامد، تأکید می کند که «در شجاعت، ثبات قدم، حقیقت گوئی، عُلّو طبع، نوعدوستی، آزادیخواهی و صراحت لهجه نظیرش را ندیده ام». نگاه کنید به: خاطرات حسین مکّی، صص 521-522.


0 Comments:

Post a Comment

<< Home