بـی پـايـان

مسلمانانِ ايران، نام و ننگ را نمی‌ شناسند و از حاکميت ِ دشمنانِ ايران هم شرمسار نمی شوند. مسلمان ِ ايرانی، در ولايت فقيه، موالی است و ايران ستيزان مولای او هستند

Saturday, May 26, 2007

دکتـر مـصــدّق - 4


دکتر محمّد مصدّق؛ آسیب شناسی یک شکست*


علی میرفطروس
(بخش چـهــارم)


* دکتر مصدّق - عموماً- در برزخ سنّت و تجدّد، اسلام و ایران، مذهب و مدنیّت سرگردان بود. جبههء او - اساساً - جبههء «ملّی- مذهبی ها» بود!

* دکتر مصدّق می گفت: «نخست وزیرِ مملکتی حقیر و بیچاره، باید ضعیف و رنجور بنظر بیاید و از این هنر، در پیش بردن مقاصد سیاسی خود، استفاده کند».

* مجلهء کاویان (طرفدار دکتر مصدّق): «قانون مطبوعات دولت مصدّق، حکومت مصدّق را سرنگون خواهد ساخت».






4- مصدّق ودادگستری

دكتر مصدّق بعنوان يك حقوقدان برجسته، به اهميّت استقلال قوهء قضائيه از قوهء مجريّه واقف بود با اينهمه، وی با تقاضای «اختیارات فوق العاده»، ضمن گماردن شخصيّت ناموجّهی بنام لطفي (معروف به شيخ عبدالعلی لطفی) بعنوان وزير دادگستری، كوشيد تا «ديوان عالی كشور» (يعنی عالی ترين و مهمترين مرجع قضائی كشور) را منحل سازد و ديوان عالی جديدی به ميل و ارادهء خود تشكيل دهد. دكتر محمد حسين موسوی (يكی از قضات آن دوره كه از نزديك عبدالعلی لطفی را می شناخت و در مباحثات و جلسات كميسيون های وزير دادگستری وقت شركت داشت) ضمن نشان دادن شخصيّت و عملكردهای غيرقانونی عبدالعلی لطفی در پاكسازی قضات شريف و مستقل، مي نويسد: «... بدين ترتيب در شرايطی كه كشور نياز به آرامش داشت، با تصفيه هاي خودسرانه، بزرگترين قضات كشور عليه مصدّق و حكومت او برانگيخته شدند». (میرفطروس، برخی منظره ها ...، ص 136، به نقل از: موسوی، صص 156-164)

5- مصدّق و آزادی مطبوعات

دکتر مصدّق با آنکه به اهمیّت مطبوعات آزاد در ترقّی و تعالی جامعه، آگاه بود و حتّی در اوّلین روزهای حکومت خود دستور داده بود تا «از توقیف یا تعقیب روزنامه هایی که به شخص او اهانت می کنند، خودداری شود» امّا بزودی، با قانون جدید مطبوعات، به تعطیل و توقیف نشریات و روزنامه های مخالف پرداخت بطوریکه دکتر فاطمی (معاون نخست وزیر و سخنگوی دولت مصدّق) محرمعلی خان (سانسورچی معروف دوران رضا شاه) را احضار کرد و به وی گفت: «محرمعلی خان! اینها روزنامه هائی هستند که اجازهء انتشار ندارند. همین الآن می روی چاپخانه هایشان را پیدا می کنی و جلوی انتشارشان را می گیری، این حکمِ قانونی توقیفِ آنهاست. (همان، ص 318-320، به نقل از: بهزادی، صص 526-528)
اجرای قانون جدید مطبوعات، موجی از مخالفت و اعتراض در میان مدیران و گروه های مطبوعاتی و جریانات و گروه های سیاسی ایجاد کرد بطوریکه دکتر سنجابی و حزب ایران (هوادار مصدّق) به مخالفت با آن برخاستند. دکتر بقائی گفت: «این قانون یک ماده کم دارد، و آن ماده اینست که هرکس روزنامه بنویسد بلافاصله تیرباران می شود.». آیت الله کاشانی نیز در اعلامیه ای، دکتر مصدّق را «صیّاد آزادی ایران» نامیده بود. مشفق همدانی، مدیر مجلهء کاویان (طرفدار مصدّق) نیز نوشت: « این قانون، حکومت مصدّق را سرنگون خواهد ساخت». (همان، صص 320 و 350، به نقل از: کوهستانی نژاد، صص 140-153؛ موّحد، ج 2، ص 711)

6- مریضی یا تمارض؟!

محقّقان بسیاری از بیماری دکتر مصدّق یاد کرده اند که منجر به مراجعهء دکتر مصدّق به «متخصّص امراض عَصَبی» گردیده بود. این بیماری، در طول زندگی دکتر مصدّق، از وی شخصیّتی عَصَبی و رنجور ساخته بود و دکتر مصدّق از این بیماری، بعنوان سَپَری برای پوشاندن ضعف های سیاسی خویش استفاده می کرد. مهندس زیرک زاده (یکی از وفادارترین یاران مصدّق) می نویسد:
«دکتر مصدّق درتغییر قیافه دادن مهارت خاصی دارد، به موقع، خود را به کری می زند، عصبانی می شود، یا قاه قاه می خندد. حتّی اگر بخواهد، حالش بهم می خورَد، مریض می شود و غش می کند. روزی (مصدّق) به من گفت: ««نخست وزیرِ مملکتی حقیر و بیچاره، باید ضعیف و رنجور بنظر بیاید و از این هنر، در پیش بردنِ مقاصد سیاسی خود استفاده کند». (همان، ص 501، به نقل از: زیرک زاده، ص 124)
وقتی به دعوت ترومن (Truman)، دکتر مصدّق به واشنگتن رسید، اچسن (وزیر امورخارجهء آمریکا)، مک گی (معاون او) و سه تن دیگر، از مصدّق و همراهان او استقبال کردند:
«اچسن، پیشاپیش دیگرِ استقبال کنندگان بود و هم او گفته است: وقتی مصدّق از قطار می خواست پایین بیاید، حالت پیرمرد بیمار و ضعیفی را داشت که روی بازوی پسرش تکیه کرده، با زحمت به کمک عصا راه می رفت، ولی وقتی مرا شناخت، راست ایستاد و عصای خود را به دست یکی از همراهانش داد و مانند یک جوان 20 ساله با چابکی از قطار بیرون پرید» (همان، ص 264، به نقل از: صفائی، ص 200 ، همچنین نگاه کنید به گزارش جرج مک گی، در نشریهء مهرگان، شمارهء 3 - 4، 1380، ص 220).
در انتخابات دورهء هفدهم و انتخاب یک بازرس ناظر از قضات دادگستری برای هر حوزهء انتخابی، بهنگام معارفه با دکتر مصدّق، به نوشتهء دکتر محمد حسین موسوی (قاضی دادگستری):
وقتی بازرسان قضائی انتخاب شدند، در روز مُعارفه، دکتر مصدّق - در پاسخ به سئوال مستشار دیوان کشور- بدون کوچک ترین تأمّلی، همزمان که لب به سخن می گشود، دست در جیب کرد و دستمالی در آورد و بلند گریه کرد، طوری که به زحمت می شد گفته هایش را فهمید ... صدای گریهء نخست وزیر و عدم تعادل وی برای سرپا ایستادن، وزراء و دیگران را به گرفتن او که زمین نخورد، واداشت ... بدین ترتیب دکتر مصدّق را به اطاق خود بردند و مراسم معارفه و آشنائی پایان یافت». (موسوی، صص 150-151، مقایسه کنید با روایت مکّی ؛ خاطرات سیاسی، ص 489).

7- مصدّق در جلسات هیأت دولت:

به علّت ضعف و پیری دکتر مصدّق و ترس شدید او از کُشته شدن (که به علّتِ بیماری مصدّق، چونان کابوسی بر سراسر زندگی سیاسی او حاکم بود)، جلسات هیأت وزیران، غالباً در خانهء مصدّق برگزار می شد و او، پیژامه به تن، روی تخت خواب آهنی، در زیر یک پتو یا ملافه، دراز می کشید یا می نشست و دیدارهای رسمی را عمدتاً در همان اطاق و روی همان تخت خواب انجام می داد که البتّه برای خارجیان بسیار عجیب می نمود و برای ایرانیان نیز. وی در جلسات هیأت وزیران، کمتر شرکت می کرد و در موارد استثنائی هم که در هیأت وزیران شرکت می نمود، عموماً با عبا حضور می یافت. او، گاه، حتّی با پیژامه و دم پائی در جلسات هیأت دولت و مجلس شورای ملّی شرکت می کرد، هم از این رو، او را «نخست وزیر پیژامه پوش» می نامیده اند. این امر، شاید نشانهء دیگری از خصلت پوپولیستی دکتر مصدّق بود.

8- مصدّق و قوام السلطنه

قوام السلطنه شخصیّتی است که فرمان مشروطیت به خط او نوشته شده و در واقعهء آذربایجان با هوشمندی و درایت بی نظیر، آدمی مثل استالین را فریب داد و باعث ختم غائلهء آذربایجان گردید. او بعنوان نخست وزیری که اکثریت پارلمانی را در مجلس داشت به محض بازگشت از مسکو، به شریعت زاده، رئیس فراکسیون پارلمانی حزبش (حزب دموکرات ایران) گفت: از نمایندگان مجلس بخواهید تا با قرارداد منعقده بین او و استالین، مخالفت کنند و باعث برکناری وی از نخست وزیری شوند تا قرارداد استالین- قوام السلطنه بی اعتبار شود ...
دکتر مصدّق - امّا - که در زمان صدور فرمان مشروطیّت 25-26 ساله بود، برخلاف هم سن و سالان خود (مانند میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل، دهخدا، سید حسن تقی زاده، عارف قزوینی، محمد تقی بهار و ده ها تن دیگر) نقشی در انقلاب مشروطیّت نداشت بلکه پس از به توپ بستن مجلس، کشتن آزادیخواهان و در اوج استبداد صغیر، با کسب اجازه از محمد علی شاه قاجار، به قصد ادامهء تحصیل عازم اروپا گردید.
بنابراین: گذشتهء سیاسی مصدّق در انقلاب مشروطیّت و اصرار و پافشاری دکتر مصدّق (در حفظ مقام نخست وزیری به هر قیمت) و گذشتهء سیاسی قوام السلطنه و توصیهء او جهت برکناری وی از نخست وزیری را وقتی با هم مقایسه کنیم، می بینیم که نه دکتر مصدّق خالی از قدرت طلبی، ضعف و اشتباه بوده و نه قوام السلطنه آنچنان خائن و وطن فروش و قدرت پرست ...
قوام السلطنه به نهاد مجلس شورای ملّی، احترام فراوان داشت و بهمین جهت، کوچک ترین مذاکرات خود با استالین و نمایندگان دولت شوروی را به مجلس گزارش می داد، در حالیکه مصدّق به مجلس اعتمادی نداشت و لذا در طول مذاکرات مربوط به نفت، گزارش روشن و شفّافی به مجلس شورای ملّی ارائه نداد.
قوام السلطنه - اساساً- به تشکیل و گسترش حزب و نهادهای حزبی معتقد بود. به نظر قوام السلطنه: «نظام مشروطه بدون حزب منضبط، مثل بنای بدون سقف است». حزب او (حزب دموکرات ایران) جدائی دین از دولت را سرلوحهء مبارزات سیاسی خود قرار داده بود.


قوام السلطنه، مخالف دخالت روحانیون در سیاست بود و از همین رو، آیت الله کاشانی را دستگیر و تبعید کرد، در حالیکه مصدّق، با عدم علاقه به تحزّب و تشکیلات حزبی، می خواست پیشوای همهء اقشار و طبقات باشد، از این رو، آیت الله کاشانی و طرفداران وی، بدنهء اساسی جبههء ملّیِ دکتر مصدّق را تشکیل می دادند.
برخلاف قوام السلطنه، مصدّق - عموماً - در برزخ سنّت و تجدّد، اسلام و ایران، مذهب و مدنیّت سرگردان بود. جبههء او - اساساً- جبههء «ملّی - مذهبی ها» بود و این - در واقع- « چشم اسفندیارِ» دکتر مصدّق بشمار می رفت.
وجه مشخصّهء دیگر این دو شخصیّت برجسته: ارجحیّتِ «وجاهت ملّی» در نزد دکتر مصدّق و اهمیّت یا اولویّت «منافع ملّی» در نزد قوام السلطنه بود، هم از این رو: قوام السلطنه - بی سودای ننگ و نام - مردِ میدان های پرخطر و در «تیررسِ حادثه» بود (6).

ادامه دارد

[+]mirfetros.com

**
پانویس:

*- منابع، مآخذ و کتابشناسی این مقاله در پایان، در سایت اینترنتی نویسنده، منتشر خواهد شد.
6- برای تحقیقی تازه دربارهء قوام السلطنه، نگاه کنید به: تیررسِ حادثه (زندگی سیاسی قوام السلطنه) حمید شوکت، نشر اختران، تهران 1385.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home