دکتـر مـصــدّق - 5
دکتر محمّد مصدّق؛ آسیب شناسی یک شکست*
علی میرفطروس
(بخش پنجـــم)
* ما مردمی هستیم که دوستدار پیروزی ها و کامیابی های بزرگ و در عین حال آسان هستیم و آنجا که دچار شکست و ناکامی می شویم، بجای نگریستن به خویش و درک کمبودها و کم کاری های خود، متوسّل به «تئوری توطئه»، «دست انگلیسی ها» و «عوامل خارجی» می شویم ...
* بررسی روند مذاکرات نفت نشان می دهد که مصدّق در چنبرهء احساسات حاکم بر جامعه و در اسارت «حفظ وجاهت ملّیِ» خود، با نوعی عصبیّت، عدم انعطاف و خصوصاً عدم درک تعادل نیروهایش، نتوانست سیاست را بعنوان «هنرِ تحقّق ممکنات» عرضه نماید.
* در بیشتر تحقیقات موجود دربارهء سقوط دولت دکتر مصدّق، نام واقعی عملیات سازمان سیا، بطور ناقص AJAX ذکر شده و هدف اساسی این طرح را مخدوش ساخته اند. در حالیکه نام واقعی و کامل این طرح، TPAJAX می باشد. پیشوند «T P» اشارهء اختصاری به حزب توده (Tudeh Party) و AJAX نیز نام رایج یک مادهء پاک کنندهء خانگی بود. بدین ترتیب، هدف اساسی طرح: «پاکسازی ایران از حزب توده» بود!
ما مردمی هستیم که دوستدار پیروزی ها و کامیابی های بزرگ و در عین حال آسان هستیم و آنجا که دچار شکست و ناکامی می شویم، بجای نگریستن به خویش و درک کمبودها و کم کاری های خود، متوسّل به «تئوری توطئه»، «دست انگلیسی ها» و «عوامل خارجی» می شویم ... نمونه اش را در دو واقعهء بسیار نزدیک بهم می توان دید: یکی جریان 30 تیر 1331-که بعنوان «قیام ملّی» از آن ستایش ها می کنیم - و دیگری: جریان 28 مرداد 1332 است - که از آن بعنوان «کودتای انگلیسی - آمریکائی» نام می بریم.
در آن هنگام، جبههء ملّی در مجلس، اکثریت نداشت بلكه بقول دكتر مصدّق «دولتش بر احساسات عامّهء مردم، متّكی بود». دكتر مصدّق - بعنوان يكی از پاك ترين و فسادناپذيرترين نمايندگان مشروطه خواهی - با مبارزهء قاطعانه عليه استعمار انگليس و سرانجام با ملی كردن صنعت نفت، رسالت تاريخی خويش را انجام داده و با حضور در سازمان ملل و دادگاه لاهه، تأثيرات شگرفی در فضای سياسی ملّی و بين المللی (خصوصاً در كشورهای نفت خيز خاورميانه) باقی گذاشته بود، بنابراين لازم بود كه او با آینده نگری و بدور از عصبيّت ها و عواطف و احساسات حاكم بر جامعه، مذاكرات نهائی با شركت نفت را با عقلانيّت سياسی بيشتری به پيش بَرَد، اما بررسی روند مذاكرات و حوادث نشان مي دهد كه مصدّق در چنبرهء احساسات حاكم بر جامعه و نيز در اسارت «حفظ وجاهت ملّی» خود، با نوعی عصبيّت، عدم انعطاف و خصوصاً عدم درك تعادل نيروهايش (كه بسياری از آنان وی را «خائن»، «هيتلر» و «چنگيز» خطاب می كردند) در آخرين لحظات نتوانست سياست را بعنوان «هنر تحقّقِ ممكنات» عرضه نمايد، بهمين جهت در يك آشفتگی، تناقض، ترس و ترديد عملی، سرانجام، مذاكرات مربوط به نفت را به بن بست كشانيد. جرج مك گی (معاون وزير امور خارجهء آمريكا) كه بعنوان بهترین دوست ايران و بقول مصدّق «مثل یک برادرِ صمیمی»، در 80 ساعت (20 روز) مذاكرات مهمی با مصدق در آمريكا داشت، ضمن اینکه مصدّق را «نخست وزیر گریان» می نامد، اين آشفتگی ها، ترس ها، ترديدها و تناقض گوئی های دكتر مصدّق و سوء ظن او نسبت به همراهانش و سرانجام، شكست مذاكرات را بخوبی نشان داده است (نگاه كنيد به: نشريهء مهرگان، شمارهء 3 و 4، خصوصاً صفحات 213-219؛ سه گزارش، صص 120-142).
چنانکه دیدیم: قیام ملّی 30 تیر 1331 در آستانهء 28 مرداد 1332، دیگر از نَفَس افتاده بود زیرا: نه جبههء ملّی آن جبههء ملی سابق بود، نه مصدّق آن عزم و اراده و نفوذ سیاسی سابق را داشت، نه کارگران و توده های خروشان 30 تیر در کنار مصدّق بودند و نه حزب توده (که شعار سرنگونی سلطنت و استقرار «جمهوری دمکراتیک» از نوع اروپای شرقی را می داد) ... بر زمینهء این اختلافات و آشفتگی ها و بی تکیه گاهی ها و خصوصاً خستگی ها و سرخوردگی های عموم مردم و اعتماد خوشباورانهء مصدّق به کمک های دولتِ آمریکا بود که وقایع 28 مرداد 32 به قوع پیوست.
شعبان جعفری در استخدام دولت مصدّق!
در رویدادهای مربوط به 28 مرداد 32، عموماً از شعبان جعفری - (معروف به «بی مُخ») - بعنوان «عامل اصلیِ بسیج اراذل و اوباش برای سرنگونی دولت مصدّق» یاد کرده اند، گذشته از توهین و تخفیفی که در این باور نسبت به دکتر مصدّق وجود دارد، پرسیدنی است: در حالیکه تمام نیروهای نظامی و انتظامی – با صدها تانک و توپ و تفنگ- تحت اختیار و فرمان دکتر مصدّق بودند، واقعاً «مشتی اراذل و اوباش» چگونه می توانستند یک دولت ملّی را سرنگون سازند؟ اینگونه «دلایل» نمونهء دیگری از فَرا فکَنی های ملّی ما است برای گریز از قبول کمبودها و کاستی ها و اشتباهات ما ... واقعیت اینست که شعبان جعفری تا ظهر 28 مرداد در زندان بود و در واقع پس از سقوط مصدّق از زندان آزاد شد. از این گذشته، اسناد تاریخی نشان می دهند که شعبان جعفری در سال 1330 به استخدام دولت مصدّق درآمده بود و در آن دوره، در سرکوب و قلع و قمع مخالفان مصدّق، نقش اساسی داشته است بطوری که در واقعهء 14 آذر 1330 و کشته و مجروح شدن عده ای و حملهء شعبان جعفری و ایادی او به ادارات روزنامه های غیر توده ایِ مخالف مصدّق (از جمله: روزنامه های فرمان، داد، آتش، سیاسی و طلوع) و بازتاب گستردهء این واقعه در مجلس، جمال امامی در جلسهء 19 آذرِ مجلس، متن ابلاغ استخدام شعبان جعفری را که بر طبق دستور ریاست شهربانی کل کشور (تیمسار مزّینی، منصوب و منتخب دکتر مصدّق) از تاریخ 15 آبان 1330 با حقوق ماهی سه هزار ریال به استخدام شهربانی درآمده بود، به این شرح قرائت کرد:
«اداره، دائره، شعبه، رونوشت، گزارش مورخ 20/8/30، وزارت کشور،
شهربانی کل کشور
محترماً به عرض عالی می رساند، تیمسار سرتیپ نخعی، ریاست ادارهء انتظامی و سرکلانتری اظهار می نماید که تیمسار معظم ریاست شهربانی کل کشور، مقرّر فرمودند از تاریخ 15 آبان ماه 1330 شعبان جعفری با ماهی سه هزار ریال حقوق از اعتبار محرمانه استخدام گردد. برای استحضار خاطر مبارک، گزارش عرض تا هر نوع امر و مقرر فرمائید اطاعت گردد.
رئیس ادارهء حسابداری محرمانه: خدائی
جمال امامی (پیشنهاد کنندهء اصلی نخست وزیری دکتر مصدّق در 8 اردیبهشت 1330) در این باره افزود:
- « این، تیمسار سرتیپ شعبان بی مخ است که خانهء مردم را غارت می کرده است و در مقابل این خدمات با ماهی 3000 ریال در شهربانی استخدام شده است ... روزنامه های طلوع، داد، سیاسی، فرمان، جانسپاران و آتش که توده ای نیستند و با حزب توده مبارزه می کردند، آنها هم غارت شده اند ... پس بگوئید هر کس با دولت ما مخالف است یا موافق نیست یا تنقید می کند با او مبارزه می کنیم و او را غارت می کنیم .... (مکّی، کتاب سیاه، ج 4، صص 306 و 356 و نیز صفحات 297، 301، 302، 309، 336به نقل از مذاکرات مجلس، 19 آذرماه 1330؛ متینی، صص 276-277).
مصدّق، ضمن تأئید اقدام نیروهای انتظامی در سرکوب تظاهرات 14 تیر و ابراز تأسف از مجروح شدن افراد، هیچ پاسخی به انتقادات نمایندگان مجلس دربارهء استخدام شعبان جعفری در شهربانی تهران نداد. پس از این حادثه، مدیران 21 روزنامهء غیرتوده ای با صدور اعلامیّه هائی به دلیل «عدم امنیّت شغلی» بطور دسته جمعی، در مجلس شورای ملّی و سپس در مجلس سنا متحصّن گردیدند.
تأمّلی در برخی واژگان و مفاهیم
یکی از ضعف های اساسی فرهنگ سیاسی ما، عدم دقّت در کاربُردِ واژگان سیاسی است. از این رو، احزاب و سازمان های سیاسی ما - خودسرانه - به جعلِ تعریف یا شناسنامه برای کلمات و رویدادهائی پرداخته اند که با تعریف دقیق این کلمات در فرهنگ غرب پیوندی ندارد، چرا که این واژگان، برخاسته از تکامل اجتماعی و ناشی از ساختار سیاسی خاصّی است که در تاریخ معاصر ما، منشاء و معنائی نداشته و ندارد، مانند: محافظه کار (Conservateur)، لیبرال (Libéral)، لیبرال - دموکرات (Libéral-Démocrate) و ...
این جعل و تعریفِ خودسرانه، آشفتگی ها و زیان های جبران ناپذیری در بررسی تاریخ و درک فلسفهء سیاسی در ایران معاصر وارد آورده است، و هم از این روست که پس از گذشت نیم قرن از سقوط دولت دکتر مصدّق، هنوز نیز رهبران سیاسی و روشنفکران ما نتوانسته اند به تفاهمی - حتّی نسبی - دربارهء کم و کیف این رویداد مهّم نائل آیند. سلطهء رسوبات حزبی - ایدئولوژیک و وجود خصلت های بجامانده از یک تاریخ ایلی - قبیله ای نیز بر این عدم تفاهم نسبی یا توافق ملّی دامن زده است.
واقعاً! تأکید بر اهمیّت قانون و نظم و آزادی های فردی و پرهیز از کاربُرد زور و خشونت در اعتقاد محافظه کاران غربی و یا اعتقاد به آزادی عقاید و سودمندی آن برای جامعه و ضرورت مدارای دینی و بیزاری از قدرت خودسرانه و استبدادی در تفکّر لیبرال غربی چه شباهت یا نسبتی با اندیشه ها و عملکردهای خودسرانه، استبدادی و قانون شکنانهء «محافظه کاران» و «لیبرال» های ما داشته و دارد؟
در پیوند با جریانات منجر به رویداد 28 مرداد 32 و سقوط دولت مصدّق نیز همین جعل و ابهام و آشفتگیِ مفاهیم حاکم است. این امر، از جمله دربارهء فلسفهء سیاسی دکتر محمّد مصدّق (بعنوان یک «لیبرال - دموکرات»!) و نیز - خصوصاً- دربارهء معنا و مفهوم «کودتا» و تحمیل آن بر وقایع 28 مرداد 32، بچشم می خورد.
نکتهء دیگر در بررسی حوادث و رویدادهای منجر به 28 مرداد 32 اینکه: در تحلیل مواضع شخصیّت های سیاسی این دوران -که عموماً از یاران نزدیک مصدّق بودند - باید بین «مصالح ملّی» و «منافع شخصی» فرق گذاشت چرا که - برخلاف داوری های سهل انگارانه و غالباً مُغرضانهء رایج - با هیچ «منافع شخصی» نمی توان مواضع سیاسی و مخالفت های بعدی شخصیّت هائی مانند حسین مکّی، دکتر مظفر بقائی، حائری زاده و ... را «توضیح» داد زیرا که بیشتر این رهبران و شخصیّت ها پس از 28 مرداد 32 دچار مضایق مالی و رنج و شکنج های فراوان گردیدند.
از این گذشته: دکتر مصدّق - خود - تا آخرین دقایق، دلبسته و در انتظار کمک های دولتِ آمریکا بود و تا شامگاهِ 27 مرداد 32 با هندرسون (سفیر آمریکا) مذاکرات محرمانه و روابط دوستانه و صمیمانه داشت، هم از این روست که دکتر مصدّق هیچگاه از « کودتای آمریکا علیه خود» سخنی نگفته است!
بنابراین می توان گفت که با توجه به شکست مذاکرات نفت، بیماری، ضعف و پیری دکتر مصدّق و خصوصاً با قدرت نمائیِ روزافزون حزب توده و در نتیجه، ترس دولت آمریکا از «وحشت سرخ» و سلطهء کمونیست های وابسته به شوروی، در یک تغییر جهت اساسی، کمک های دولت آمریکا به جای ارائه به دولت مصدّق، صرف کمک به مخالفان مصدّق گردید و ...
از طرف دیگر: با توجّه به اهمیّت آمریکا «بعنوان بهترین دوست ایران» در دیدگاه مصدّق، بقائی، مکّی و دیگران، می توان گفت که اختلاف اساسیِ حسین مکّی، بقائی، حائری زاده و دیگران با مصدّق در واقع اختلاف در تلقّی آنان از «منافع ملّی»، برخورد با حزب توده و تحقّق «ممکنات» در مذاکرات مربوط به نفت بود.
همچنین در بیشتر تحقیقات موجود دربارهء سقوط دولت مصدّق، نام واقعی عملیات سازمان سیا - به عمد یا غیرعمد - بطور ناقص، AJAX ذکر شده و هدف اساسی این طرح را مخدوش ساخته اند، در حالیکه نام واقعی و کامل این طرح - چنانکه در اسناد سازمان سیا آمده - TPAJAX می باشد. پیشوند «T P» اشارهء اختصاری به حزب توده (Tudeh Party) و AJAX نیز نام رایج یک مادهء پاک کنندهء خانگی بود. (گازیوروسکی، مصدّق و کودتا، ص 370). بدین ترتیب: با توجه به فضای جنگ سرد، هدف اساسی طرح سازمان سیا (TPAJAX) «پاکسازی ایران از حزب توده» بود!
سرلشگر زاهدی و دکتر مصدّق
سرلشگر زاهدی، افسری بود که درجات عالیِ ارتشی را با ایراندوستی و احساسات ملّی، در کوران های خطرناک نظامی کسب کرده بود. او در کنار رضاشاه، فاتح یا آزادکنندهء خوزستانِ نفت خیز از چنگ شیخ خزعل (دست نشاندهء انگلیس) بود و لذا اگر رضاشاه یا سرلشگر زاهدی نبود، چیزی نبود تا بعدها دکتر مصدّق بتواند آنرا ملّی کند.
سرلشگر زاهدی پس از حملهء متّفقین به ایران (سوم شهریور 1320) بعنوان فرماندهء لشگر اصفهان و بخاطر مقاومت در برابر نیروهای انگلیس، بازداشت و با هواپیما به فلسطین منتقل گردید و حدود سه سال در آنجا زندانی بود. وی پس از خروج نیروهای متّفقین از ایران، در کنار مصدّق به مبارزات خویش ادامه داد بطوریکه در کابینهء نخست دکتر مصدّق، وزیر کشور گردید. او در مقام ریاست کلّ شهربانی، در بازگرداندن آیت الله کاشانی از تبعید کوشید و انتخابات دورهء شانزدهم مجلس - که به نفع یاران مصدّق تمام شد - زیر نظر و با کمک فراوان زاهدی انجام شد.
دکتر مصدّق در جلسهء مجلس شورای ملّی (در 4 خرداد 1329) نسبت به برکناری زاهدی از ریاست شهربانی، به دولت وقت اعتراض نمود و زاهدی را به وظیفه شناسی و افسری که « از جنبهء بی طرفی خارج نشدند و به افکار عمومی نهایت احترام را گذاشتند» توصیف کرد. (مکّی، خاطرات سیاسی، ص 214).
در سفر هریمن (Harriman)- فرستادهء دولت آمریکا- به ایران در 23 تیرماه 1330 و تظاهرات خونین سازمان های حزب توده علیه وی، عده ای کشته و مجروح شدند و مصدّق، ضمن اعلام حکومت نظامی در تهران، رئیس شهربانی وقت (سرلشگر بقائی) را بدون موافقت وزیر کشورش (زاهدی) برکنار کرد. زاهدی در اعتراض به این تصمیم خودسرانه، از مقام خود در کابینهء دکتر مصدّق استعفاء داد و از این هنگام تا سقوط دکتر مصدّق، رهبری مخالفان وی را عهده دار شد. او خود را از پایه گذاران «نهضت ملّی استیفای حقوق ملّت ایران» می دانست (برای آگاهی از روابط زاهدی و جبههء ملّی، نگاه کنید به: مکّی، صص 206-213).
بررسی اسناد سازمان سیا و وزارت امورخارجهء آمریکا (در آرشیو ملّی آمریکا) به روشنی نشان می دهد که تا 3 ماه پیش از 28 مرداد 32، هیچ نشانی از همکاری آمریکا با زاهدی - یا برعکس - وجود ندارد بطوریکه در 29 اردیبهشت 32، زاهدی در پیامی به هندرسون (سفیر آمریکا در ایران) و ارائهء برنامهء دولت احتمالی خود، تأکید می کند که: «چنانچه دولت آمریکا در اجرای این برنامهء اصلاحات به وی اعتماد ندارد، حاضر است با هر شخص دیگری که بتواند این اصلاحات را به ثمر برساند، همکاری کند و او را مورد حمایت و پشتیبانی قرار دهد و از کوشش های خود برای رسیدن به نخست وزیری به نفع آن شخص، منصرف گردد». (آرشیو ملّی آمریکا، شمارهء پیام: 982، تلگراف 788.00/5-2053. تاریخ گزارش 20 ماه مه 1953 = 30 اردیبهشت 1332).
پس از 28 مرداد و پس از اینکه مصدّق و یارانش، خود را به فرمانداری نظامی تهران معرّفی یا تسلیم کردند (در 29 مرداد 32) برخورد سرلشگر زاهدی با دکتر مصدّق و یارانش، نمونه ای از اخلاق و ادب سیاسی بود بطوریکه بقول دکتر غلامحسین صدیقی (وزیر کشور دکتر مصدّق و یارِ صدیق او تا آخرین لحظه):
در فرمانداری نظامی، سرلشگر زاهدی «پیش آمد و به آقای دکتر مصدّق سلام کرد و دست داد و گفت: « من خیلی متأسفم که شما را در اینجا می بینم، حالا بفرمائید در اطاقی که حاضر شده است، استراحت بفرمائید» ... سپس (زاهدی) رو به ما کرد و گفت: « آقایان هم فعلاً بفرمائید یک چائی میل کنید تا بعداً» ... و با ما دست داد و ما به راه افتادیم ... از پلکان پائین آمدیم، سرلشگر نادر باتمانقلیچ [که در 25 مرداد توسط مصدّق دستگیر و زندانی شده بود] بازوی آقای دکتر مصدّق را گرفته بود، هنگامی که خواستیم سوار ماشین شویم، شخصی، با صدای بلند، بر ضد ما شروع به سخنگوئی و شعاردهی کرد. سرلشگر باتمانقلیچ با اخم و تَشَر (خطاب به شعار دهنده) گفت: خفه شو! پدر سوخته! ... سرلشگر باتمانقلیچ که آقای دکتر (مصدّق) را به اطاق رسانید، برگشت و به ما گفت: « وسایل راحت آقایان فراهم خواهد شد. هر کدام از آقایان هر چه می خواهید بفرمائید بیاورند» و بعد رو به من کرد و گفت: با آقای دکتر (صدیقی) هم که قوم و خویش هستیم!» ... سرتیپ فولادوند به من (صدیقی) گفت: شما چه می خواهید؟ گفتم: وسایل مختصر شست و شو که باید از خانه بیاورند و یکی دو کتاب. سرتیپ نصیری [که در شب 25 مرداد بخاطر ابلاغ فرمانِ شاه در عزل دکتر مصدّق، دستگیر و زندانی شده بود] گفت: هر چه بخواهید، خودم برای جنابعالی فراهم می کنم هر چند با وجود سابقهء قدیم، شما می خواستید مرا بکشید! ...». (7)
باقر عاملی، در ضمن رویدادهای 29 مرداد 32 در این باره نوشته است:
« سرلشگر زاهدی هنگام ورود مصدّق به باشگاه (افسران) از او استقبال بعمل آورد و مصدّق هم به او تبریک گفت.» (همان، ص 487 به نقل از: عاملی، ج 2، ص 9).
حسام الدین دولت آبادی در خاطراتش می نویسد:
«دکتر مصدّق به سرلشگر زاهدی گفت: من اینجا اسیر هستم و شما امیر. زاهدی جواب داد: شما اینجا میهمان هستید» (اردشیر زاهدی، ص 229)
ملاحظه می کنیم که برخلاف همهء کودتاهای واقعی (مانند کودتای شیلی، آرژانتین، اندونزی، اوروگوئه و ...) طبق گزارش دقیق و صدیق دکتر صدیقی، هیچ رفتار تُند یا گفتار خشنی از سوی به اصطلاح «کودتاچیان» نسبت به مصدّق و یاران وی ابراز نشده است. بنابراین: آنچه که در 28 مرداد اتّفاق افتاد، با معنای «کودتا» یعنی: (انتقال ناگهانی و قهرآمیز قدرت توسط ارتش) همخوانی ندارد. (در این باره، بیشتر سخن خواهیم گفت).
ادامه دارد
[+]mirfetros.com
زیرنویس:
7- کلمات داخل [ ] از نویسندهء این مقاله است. برای متن کامل گزارش دکتر غلامحسین صدیقی، نگاه کنید به: یادنامهء استاد دکتر غلامحسین صدیقی، صص 124-132؛ متینی، پیوست شمارهء 4، صص 469-488.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home