بـی پـايـان

مسلمانانِ ايران، نام و ننگ را نمی‌ شناسند و از حاکميت ِ دشمنانِ ايران هم شرمسار نمی شوند. مسلمان ِ ايرانی، در ولايت فقيه، موالی است و ايران ستيزان مولای او هستند

Sunday, April 01, 2007

1 - جنبش سـرخ جامـگان


جنبش سرخ جامگان (بابک خرّمدين)




Babak Khoramdin




قيام مزدک اگر چه بدست انوشيروان سرکوب شد و بسياری از مزدکيان دستگير شدند يا گريختند، اما انديشهء مزدکی تا قرن ها ادامه يافت و در شورش ها و قيام های آينده، پرچم عقيدتی کسانی چون سنباد، مُقنع، بابک خرّمدين و ديگران گرديد.
پس از سرکوب قيام مزدکيان، بازماندگان آنان از نواحی مداين يا تيسفون (پايتخت دولت ساسانی در غرب ايران) به نواحی آذربايجان، همدان، اصفهان، ری و خراسان گريختند.

"نوشيروان چون ديد قتل به افراط رسيده... لاجرم بر بقايای آن طايفه(مزدکيان) ابقاء نمود."

کوهستان های دشوارگذر و روستاهای دوردست تا حدود زيادی دستيابی به مزدکيان را سخت تر می ساخت.
"اينکه در قيام های آيندهء مزدکيانِ جديد، ستاد مرکزی قيام مـّقنع در قلعهء کوهستانی "سـام" يا "سنـام" (نزديک شهرکُش در حوالی بخارا)، ستاد مبارزاتی بابک خرمدين در قلعهء کوهستانی "بــذ" (در کوه های آذربـايجـان)، و مرکز مبارزات حسن صباح در قلعهء الموت قرار داشت، می بايد يکی از عوامل پايداری اين قيام ها بوده باشد."

زندگی جمعی (عشيره ای) و وجود روحيهء تعاون و اشتراک در ميان دامداران و چادرنشينان اين نواحی، عقايد اشتراکی مزدک را برای آنان دلخواه و پذيرفتنی می ساخت. از اين رو نواحی کوهستانی و دامداری و چادرنشينی همواره پايگاه و پناهگاه مناسبی برای مزدکيان بود.
از فعاليت مزدکيان تا سال ها خبری در دست نيست. براساس گزارش خواجه نظام الملک (بر پايهء منابع قديمی)، پس از کشتار مزدکيان، خـُـرّمــه ، زن مزدک، با دو تن از مزدکيان به شهر ری گريخت و در آنجا پنهانی مردم را به کيش مزدکی می خواند که پس از مدتی:
"... باز خلقی بسيار در مذهب او آمدند ... و مردمان، ايشان را خـُـرَمدين لقب نهادند... ليکن پنهان داشتندی اين مذهب و آشکار نيارستندی کرد و بهانه ای می جستند به همهء روزگار تا خروج کنند و اين مذهب آشکار کنند. "
اين گزارش اگر چه بر مبنای توضيح لُـغوی خاستگاه خرّمدينان است، اما شايد واقعيتی در آن باشد.

* * *

تسلط اعراب بر ايـران از آغاز با مقاومت ها و پايداری های ايـرانيان همراه بود و برخلاف نظر بعضی از پژوهندگان، ايـران آسان به اشغال يا تصرف اعراب مسلمان درنيامد. پايداری ها، مقاومت ها و شورش های پيوستهء مردم ايـران سال ها توسط فاتحان عرب به طرز خونينی سرکوب شد.
حکومت های نخستين اسلامی برای جلوگيری از بروز شورش های مردم کوشيدند تا گروه هائی از قبايل عرب را به شهرها و روستا های ايـران منتقل کنند تا به عنوان "چشم و گوش خليفـه" بر زندگی مردم نظارت داشته باشند. براين اساس، اعراب فاتح در صلحنامه ها از جمله قيـد می کردند که:

" مردم مغلوب بايستی که اعراب مسلمان را در خانه های خويش جای دهند و دارايی خويش را با آنان قسمت کنند. "

در ادامــهء چنين سياستی، مثلاً، در زمان معاويــه (41-61 / 660-680 ) پنجاه هزار سپاهی عرب به همراه خانواده هايشان به نيشابور و بلـخ و مـرو و روستاهای تخارستان فرستاده و اسکان داده شدند. در خلافت عباسيان نيز انتقال و اسکان قبايل عرب در نواحی مختلف ايـران ادامـه داشت، چنانکه مثلاً، در زمان منصور عباسی بسال (141 / 759) گروه هايی از قبايل يمنی از نواحی بصره به آذربايجان منتقل شدند.
مهاجرت و اسکان قبايل عرب در نواحی فتح شده و مجاورت آنان با ايرانيان با دست اندازی به املاک دهقانان و تصرف دارايی روستاييان ايـران همراه بود. مثلاً، در مهاجرت و اسکان طوايف عرب در نواحی آذربايجان، همدان، ری و گرگان (که از مراکز مهم خرمدينان بودند) هر قبيله ای هرچه توانست تصرف کرد چنانکه مردم، ناچار اراضی و املاک خويش را از دست دادند و خود به کشاورزان اعراب مهاجر تبديل شدند.
ادامــه دارد
برگرفته از کتاب «هفت گفتـار»[+]علی ميـرفطـروس



0 Comments:

Post a Comment

<< Home