بـی پـايـان

مسلمانانِ ايران، نام و ننگ را نمی‌ شناسند و از حاکميت ِ دشمنانِ ايران هم شرمسار نمی شوند. مسلمان ِ ايرانی، در ولايت فقيه، موالی است و ايران ستيزان مولای او هستند

Wednesday, February 21, 2007

اسلام شنـاسـی


" اسلام نبوی " و " تشيع علوی "


" اسلام نبوی " و " تشيع علوی " همين تشيع و اسلامی است که در ايران – امروزه – " خمينی " [ خامنه ای و ...] آنرا نمايندگی و اعمال می کنند.

" اسلام راستين " و " تشيع انقلابی " !؟
-مـا بايد نشان دهيم که اسلام با چه سرکوب و خشونتی وارد ايران شد و – اساساً – " اسلاميت " جامعهً ايرانی (که امروزه – ناگهان – تنی از محققان، آنرا کشف کرده اند!) چقدر واقعيت دارد و اين " اسلاميت " با چه بهاء خونين و گزافی " نصيب " جامعهً ايرانی گرديده است؟.

" حساسيت " ها در برخورد مسلمانان با کتب و فرهنگ اقوام ديگر، بی شک سياست عملی خلفای آيندهً اسلام را نيز تعيين می کرد.
سياست " پرهيز از کافران " ( يعنی غير مسلمانان ) که در سراسر قرآن بر آن تاکيد می شود، عاملی بود تا اعراب مسلمان از معاشرت و برخورد با اقوام و انديشه های ديگر، خوداری کنند و در نتيجه: از تحول و تکامل فرهنگی محروم بمانند.

حضرت محمد بيم داشت که اگر نگارش علـوم و فلسفه آغاز و آثار علمی و فلسفی مليت های متمدن همسايه به عربی ترجمه شود و در دسترس مسلمانان قرار گيرد، بنياد عقايد مذهبی اعراب مسلمان، سست و متزلزل گردد!؟

مخالفان اسلام و متفکران مادی –اساساً– يا مجالی برای ابراز عقيده و انديشه نداشتند و يا آثار علمی و رسالات فلسفی آنان به توصيهً شريعتمداران و اربابان دين، جمع آوری و سوزانده می شد.

جمع آوری و نابود کردن آثار متفکران مادی و ضد اسلام بوسيلهً پاسداران ديانت و خلافت باعث شد تا عقايد و افکار اين متفکران در آثار مخالفين آنها (يعنی مورخين و مؤلفين اسلامی) دستخوش جعل و تحريف گردد.

استبداد سياه دينی و دولتی – همچنين – باعث شد تا بسياری از متفکران پيشرو، عقايد ضد دينی و ضد اسلامی خود را در لفافه ای از واژه های عرفانی و مذهبی ابراز نمايند.

منـع واعظ ز خــرافات، ز غـوغـای عـوام
نتـوانيـم، وليکـن بـه دل انکار کنيــم

تعليمات و تبليغات اين متفکران (ماده گرا) ، با منافع اربابان دين و پاسداران سياسی آنها (خلفا) عميقاً تضاد داشت، بهمين جهت تاريخ فلسفهً مادی و عقايد ضد مذهبی در فرهنگ ايرانی – اسلامی از خون متفکران آزاده همواره رنگين است.

اين " امام جعفر صادق " (پيشوا و مؤسس شيعه جعفری) در تمامت دوران " منصور " ( خليفه عباسی ) در کمال راحتی و رفاه به تبليغ و تعليم فقه شيعه مشغول بود و حتی اشخاص و خصوصاً افراد خانوادهً خود را از شرکت فعاليت های سياسی باز می داشت.

اين " امام جعفر صادق " بود که از طرف همين منصور ( خليفهً خونخوار عباسی ) به دريافت لقب " امام صادق " نائل آمـد.

اين " امام رضا " ( امام هشتم شيعيان ) بود که ضمن ازدواج با دختر ماًمون ، به " وليعهدی " خليفه عباسی انتخاب شد.

اين " امام رضا " ( امام هشتم شيعيان ) نبود که از مبارزات " زيديه " عليه خلافت عباسی، خشمگين و بيزار بود؟

مگر اين: " امام محمد تقی " ( امام نهم شيعيان ) نبود که ضمن ازدواج با دختر ديگر ماًمون عباسی، 2 ميليون درهم ( حدود 2 ميليون فرانک ) نيز بعنوان " دامادی " از خليفهً عباسی دريافت کرد؟

مگر اين: " امام موسی کاظم " ( امام هفتم شيعيان ) نبود که بهترين " پيوند " ها و ارتباطات را با " هارون الرشيد عباسی " داشت؟

بايد دانست که مخالفت خاموش و گاه آشکار بعضی امامان شيعه – اساساً – از انگيزه های قشری ( مانند اجزاء کامل اصول و حدود اسلامی ) و از هدف های ارتجاعی آنها ( مانند استقرار خلافت موروثی خاندان علی يا کسب سهم بيشتر در حکومت ) سرچشمه می گرفت.

پندار يک «نقد» و نقد يک «پندار» در بارهً اسلام و اسلام شناسی –
علی ميرفطروس

0 Comments:

Post a Comment

<< Home