جنبش سرخ جامگان - 2
جنبش سرخ جامگان (بابک خرّمدين)
مهاجرت و اسکان قبايل عرب در نواحی فتح شده و مجاورت آنان با ايرانيان، با دست اندازی به املاک دهقانان و تصرف دارايی روستاييان ايـران همراه بود. مثلاً، در مهاجرت و اسکان طوايف عرب در نواحی آذربايجان، همدان، ری و گرگان (که از مراکز مهم خرّمدينان بودند) هر قبيله ای هرچه توانست تصرف کرد چنانکه مردم، ناچار اراضی و املاک خويش را از دست دادند و خود به کشاورزان اعراب مهاجر تبديل شدند.
سران اين طوايف مهاجر بعدها بعنوان مالکان بزرگ و خرده مالکان، عَلَم مخالفت و استقلال طلبی در برابر قدرت مرکزی خلافت برافراشتند و باعث چندين شورش گرديدند. در هر حال، اين مهاجرت ها و دست اندازی ها سبب خشم ايرانيان مغلوب بود، چنانکه در تصرف اراضی مردم قُم به دست دو تن از اعراب مهاجر،
" هرگاه عرب بانگِ نماز گفتی، دهقانان آن ناحيت او را دشنام دادندی ".
طبيعی است که اين ستم ها و سرکوب ها، واکنش های اجتماعی – سياسی گوناگونی در پی داشت و از جمله گرايش های ملی و آزاديبخش ايرانيان را تشديد می کرد. در اين دوران، نوعی همياری ملی باعث همبستگی و پايداری ايرانيان در برابر اعراب گرديد. شورش ها و قيام های ايرانيان بر ضد حاکمان عرب در اين دوران، فصل مهم و درخشانی از مبارزات مردم ايران در نخستين دهــه های اسلامی است و روشن است که در چنان روزگار آشفته و پريشانی، از علم و فلسفه و هنر اثری نباشد.
اينکه عبدالحسين زرين کوب از دو قـرن سکـوت سخن گفته است، گويای همين دو قـرن سکوت فـرهنـگی (نـه سياسی و نظـامی) در اين دوران است.
بنابراين، شايد بتوان عقيدهء خواجه نظام الملک، بيرونی، ... و ديگران را پذيرفت که تآکيد کرده اند:
از آغاز تسلط اعراب، ايرانيان کوشيدند با شيوه های مختلف با اسلام بستيزند تا بتوانند بار ديگر به تجديد آئين قديم خود بپردازند.
قيام قرامطـه، سنباد، بابک خرّمدين و... از جمله کوشش های ايرانيان برای نابود کردن اسلام و پايان دادن به تسلط اعراب بوده است.
اينگونه واکنش های ضد عربی در نواحی ديگر ايـران نيز وجود داشته است، مثلاً، در همين دوران، مردم طبرستان " در يک روز، اصحاب خليفه(يعنی اعراب) را در شهر و بازار و مسجد و حمام و خانقاه و هرکجا که می يافتند می کشتند و زنان تبرستانی که شوهر از عرب کرده بودند شوهرهای خود را می گرفتند و آنها را می کشتند و چنان شد که از حد تميشه تا به گيلان يک روز، دمار از روزگار آنها(اعراب) برآوردند.
* * *
از فعاليت های مـزدکيـانِ جديد يـا خـرّمدينـان بعداز حملهء اعراب اطلاعی در دست نيست. به نظر می رسد که بعداز حملهء اعراب و سقوط حکومت ساسانيان و بويـژه در روزگار حکومت سلمـان فـارسی در مداين (که خود متهـم به مزدکی بودن است) شرايط مناسبی برای ظهور دوبارهء مزدکيان فـراهم شده بود.
سلمان فارسی به دنبال آزار مـانـويـان و مزدکيان از ايـران گـريخت، اما در حوالی حجاز قبيلهء بنی کلب او را به بردگی گرفتند و سپس به قبيلهء ديگری فروختند و سرانجام در شمار بردگان حضرت محمد درآمد و آن حضرت، سلمان را به خاطر آگاهی و دانشش آزاد کرد و جزو مشاوران خويش قرار داد. رفتار و کرداری که از سلمان نقل می کنند گرايش های ضد اشرافی و شايد مزدکی او را نشان می دهد. سلمان، خود می گفت، « از اهالی جی (اصفهان) است و آتش پرست (زرتشتی) بوده و در خدمت پدرش تحصيل علوم کرده است.»
به خاطر مجموعـهء جنگ هـا، قتل عام ها و آشفتگی های اجتماعی بعداز حملهء اعراب، در نخستين سال های حکومت اسلامی در ايـران خبری از خرمدينان نداريم. بعضی از مورخان در ذکر فعاليت دعوتگران عباسی برای سرنگون کردن حکومت بنی اُميـّه و استقرار خلافت بنی عباس (به سال 118 / 738) از فعاليت های يک مسيحی نو مسلمان به نام عماربن يزيد يا خـداش ياد کرده اند. براساس اين روايات، خـداش در نواحی مـرو بجای دعوت به سود خلافت عباسی، آيين خـرّمی را تبليغ می کرد و وی را از آنرو "خــداش" می گفتند که "در دين (اسلام) خـدشـه آورده بـود." از اين رو امام عباسی در نامه ای به مبلّغان و دعوتگران خويش، از خــداش ابراز برائت و بيزاری کرد و نوشت که "خــداش، شيعـه را از راه بدر برده است".
ادامــه دارد
برگرفته از کتاب « هفت گفتـار »[+] علی ميـرفطـروس
0 Comments:
Post a Comment
<< Home