انديشه های صائب
انديشه های صائب
در
شعرهای «صائب»
(بخش دوم)*
علی میرفطروس
٭ رنسانس در اروپا، با شوریدن بر زبان پُرتکلّف و دشوار قرون وسطا، ضمن غلبه بـر
آریستوکراسی ادبی، کوشید تـا ذهن و زبـان را در برخورد بـا جهان و جامعه، آزاد
کند. بـه عبـارت دیـگر: رنسـانس در واقـع، تحول در سـبک هـای ادبـی و تغییر
در سلیقه های هنری بود و صائب تبریزی، برجسته ترین نماینده ایـن تحوّل و تغییر
در عصر صفوی بشمار می رود.
٭ بـا تـوجه بـه وجود سـبک اصفهانـی در نقّاشی هـا، مینیاتـورها و معماری هـای
خیال انگیز عصر صفوی، شـایسته است کـه سبک شـاعران ایـرانی ایـن عـصر را
«سبک اصفهانی» و طـرز شـاعران غـیرایرانی و عموماً هنـدی را «سبک هـندی»
بنامیم.
با تسخير هند توسط سلطان محمود غزنوی (392/1001) و حکمرانی فرمانروايان ايرانی بر اين سرزمين، زبان فارسی نيز به هند راه يافت و در طول چند قرن بتدريج به يکی از زبان های مهم هند بَدَل گرديد. بعنوان مثال: شعر اميرخسرو دهلوی (در اواسط قرن 7/13) نمونه روشنی از حضور درخشان شعر و زبان فارسی درهند است. اميرخسرو دهلوی (651-725/1253-1324) در «پتيالی» (هند) بدنيا آمد و سراسر دوران شاعری را در دربارهای هند گذراند، امـّا ذهن و زبان شعری او چنان است که يادآور بهترين شاعران ايران - خصوصاً سعدی- است:
ابر می بارد و من می شوم از يار جدا
چون کنم دل به چنين روز ز دلدار جدا؟
ابر، باران و من و يار ستاده به وداع
من جـدا گـريه کنان، ابـر جدا، يـار جدا
سبزه، نوخيز و هوا خُرّم و بُستان سرسبز
بلبل (سـوخته دل) مــانده زگـلزار جــدا
ديده از بهرِ تو خونبار شُد ای مردم چشم
مـردمی کـن، مشـو از ديده خونبار جدا
نعمت ديده نخواهم که بماند پس از اين
مـاند چون ديده از آن نعمت ديدار جدا
حـُسن تو دير نماند چو ز «خسرو» رفتی
گُل بسی دير نمانَد چو شد از خـار جـدا (33)
در چنان شرايطی است که حافظ (در قرن هشتم/چهاردهم) می گويد:
شکّر شکن شوند همه طـوطيان هند
زين قند پارسی که به بنگاله می رود
در اين دوران بقول ابن بطوطه: «همهً خارجيان را در هند، خراسانی می نامند»، و اين،
نشانه کثرت حضور و نفوذ ايرانيان در هند می باشد (34). اين ايرانيان مهاجر، زبان فارسی، فکر، فلسفه، هنر نقّاشی، مينياتور، تذهيب کتاب و شعر و شاعری ايران را با خود به هند بردند و بر ذهن و زبان مردم آن ديار تأثير گذاشتند (35).
بنابراين: وقتی که در سال 932/1525 ظهيرالدين بابر (از نوادگان تيمور گورکانی) سلسله «گورکانيان» را در هند تشکيل داد، فرهنگ ايرانی و زبان و ادبيات فارسی در اين سرزمين، رونق بسيار داشت.
در عصر صفوی- خصوصاً در زمان شاه عباس اوّل و صائب تبريزی- حضور زبان فارسی در دربار دهلی بمراتب پررنگ تر و چشم گيرتر از اصفهان بود و زبان و فرهنگ و هنر هندی، تحت الشعاع زبان فارسی و فرهنگ و هنر ايرانی قرار داشت. حضور زبان فارسی و فرهنگ ايرانی در هند آنچنان بود که در سال 990/1582 بفرمان «تودرمل» Todarmal (وزير اکبر شاه) مقرّر شد تا در تمام قلمرو هند، زبان رسمی و اداری، زبان فارسی باشد. (36) «شاه جهان» (جلوس بسال 1037/1628) و دخترانش به فارسی شعر می گفتند و ده ها شاعر، نقاش و هنرمند ايرانی در دربارِ وی بسر می بردند. زبان رسمی دربار، زبان فارسی بود و تقريباً همهً سران لشگری و کشوریِ «شاه جهان» ايرانی بودند و اجرای جشن ها و آئين های ملی ايرانيان (مانند جشن نوروز) در دربار وی رايج بود. استاد ذبيح الله صفا در بررسی درخشان خود نشان داده اند که در اين دوران «هند، تفرّجگاه اهل ذوق و ادب ايران» بود. (37)
همايون (پسر بابر) که مدتی به دربار شاه تهماسب صفوی پناهنده شده بود، بهنگام بازگشت به هند (بسال 951/1544) تعدادی از استادان بنام مينياتور (مانند ميرسيدعلی) را با خود به هند برد و مورد احترام بسيار قرار داد بطوريکه بعدها 50 هنرمند هندی زير نظر ميرسيدعلی، به کار مينياتور و نقّاشی پرداختند.
عزّت و احترام سلاطين گورکانی هند به هنرمندان ايرانی باعث جلب و جذب بسياری از نقاشان ونگاره گران ايرانیِ «مکتب هرات» گرديد بطوری مير مصوّر (پسر کمال الدين بهزاد)، آقا رضا، منصور، ميرزا عبدالصمد شيرازی، ميرخليل، ميرمحمد طاهر و ديگران به هند رفتند و «مکتب مينياتور هندی» را بوجود آوردند (38).
گفتنی است که يکی از طرّاحان اصلی بنای معروف تاج محـّل، هنرمندی ايرانی بنام استاد عيسی شيرازی بود و خطوط اين بنای عظيم نيز توسط استاد امانت شيرازی نوشته شده است. کارشناسان هنری، اين بنای شگفت انگيز را يکی از کامل ترين و زيباترين معماری های جهان می دانند. طرح معماری اين بنای عظيم بيشتر مايه ايرانی دارد (39). «تخت طاووس شاه جهان» نيز توسط يکی ديگر از هنرمندان برجسته ايرانی- بنام سعيدای گيلانی- طراحی و ساخته شده است (40).
شعر و شاعری که با حمله مغول به ايران پايگاه اشرافی خويش را از دست داده بود، بتدريج از دربارها به بازارها کشيده شد. تجمـّع شاعران ابتداء در خانقاه ها و سپس در قهوه خانه ها بود. تذکره های عصر صفوی از شاعران و سرايندگان بسياری ياد می کنند که پيشه ور و يا از صاحبان حرفه و فن بودند، مثلاً تذکره نصرآبادی و سام ميرزا، شغل و حرفه برخی از شاعران را چنين ذکر کرده اند:
قنّاد، بزّاز، نجـّار، نقّاش، کحـّال، زرگر، نقّار و چوب تراش، بنّا، تاجر، چيتگر، نخ کوب و زرکش، علاقه بند (ابريشم باف)، صحـّاف، کاسه گر، کتابفروش، شال فروش، ترکش دوز، شَعرباف، پوستين دوز، رزّاز (برنج کوب)، سنگتراش، رنگرز، حلاّج (پنبه زن)، کفشدوز، نعلبند، تفنگچی، خياط، ساعت ساز، قصّاب، عطار، کوزه گر، معمار، شيشه گر، داروساز، عتيقه فروش، کاغذفروش، نانوا، منبـّت کار، قهوه چی و ... (41)
اين شاعرانِ پيشه ور يا پيشه ورانِ شاعر، پس از غوغای کسب و کار و پايان قيل و قال های روزمـّره به قهوه خانه ها می رفتند. قهوه خانه به عنوان پاتوقی برای ديدارها و ملاقات ها، باشگاهی برای سرگرمی ها، محلی برای آگاهی از اخبار روزانه و محفلی برای «انجمن های ادبی» بشمار می رفت. در عصر صفوی، ده ها قهوه خانه در اصفهان وجود داشت (42).
انتقال شعر و شاعری از «دربار» به «بازار» و در هم آميختن شاعران با زندگی مردم کوچه و بازار باعث تحول در ذهن و زبان شاعران گرديد بطوريکه شعرِ اين دوران هر چه بيشتر به زبان محاوره نزديک شد و ضرب المثل های عاميانه حضور چشم گيری در شعر شاعران يافت. در اين زمان، شاعران «قهوه خانه» را برتر و بهتر از «بزم شاهان» می دانستند بقول ميرحيدریِ شاعر:
مرا در قهوه بودن بهتر از بزم شهان باشد
که اينجا ميهمان را منّتی بر ميزبان باشد (43)
اهميـّت ادبی و هنری قهوه خانه آنچنان بود که شاهان صفوی (خصوصاً شاه عباس اول) خود- در لباس مبـّدل و معمولی- غالباً به قهوه خانه ها وارد می شدند و گاه نيز ميهمانان خارجی خود را به آنجا دعوت می کردند. (44)
نصرآبادی (تذکره نويس عصر صفوی که شرح حال و اشعار حدود 900 تن از شاعران اين عصر را جمع آوری کرده) درباره اقامت خود در يکی از قهوه خانه ها و فضای فرهنگی آن می نويسد:
« ... در قهوه خانه رحل اقامت انداختم. تبارک الله از آن جمع، جمعی باقرِ علوم نظری و يقينی، و گروهی حاوی و ترجمان اصول و فروع دينی. از تجلّی طبع شان ساحت قهوه خانه، وادی موسی و معنی در خاطرشان مقارنه خورشيد و مسيحا. بعضی به نظم اشعار، گوشِ جان را به گوشوارِ لاَلیِ آبدار، مزيـّن می ساختند، و قومی به ترتيب ُمعمـّا زلف خوبان را در پيچ و تاب می انداختند. سرعت نظم شان به مرتبه ای که تا نام بيت ُبرده بودی، معمار خاطرشان به دستياری ستونِ خامه به عمارت آن می پرداخت. از نور روی شان، شمع دل ها روشن، و از رياضِ خاطرشان، سامعه، رشک گلشن می شد. از فيض صحبت شان که کيميای سعادت است، مسِ قلبِ کمينه، همسنگ طلا گرديد و ستاره شعرای آگاهی از شبِ تيره جهل دميد.» (45)
شاردن، سيـّاح فرانسوی (به سال 1665 ميلادی) قهوه خانه های اصفهان را چنين توصيف می کند:
«قهوه خانه ها، تالارهای بزرگِ وسيع و بلند به شکل های گوناگون، بهترين پاتوق هر شهری بشمار می رفت، چون مرکز اجتماع و محل تفريح سکنه بلاد بود. (قهوه خانه ها) در آغاز روز، باز می شد و حوالی غروب بر تعداد جمعيت آن افزوده می شد ... در قهوه خانه ها، مردم به صحبت می پرداختند زيرا در اينجا بود که خبرهای تازه مطرح می شد و سياسيـّون با کمال آزادی و بدون هيچگونه نگرانی، از حکومت انتقاد می کردند و حکومت نيز از گفت و گوی مردم نمی هراسيد ... ملاّيان، درويشان و شاعران به نوبت، قطعات و داستان های منظوم و منثور در قهوه خانه ها قرائت می کردند ... اغلب اوقات اتفاق می افتاد که دو يـا سه نفر ناطق، همزمان، يـکی در اين گوشه، و ديگری در آن گـوشه، بـه سخن می پـرداخت ...». (46)
رفت و آمد جهانگردان اروپائی و هيأت های سياسی فرنگی، بر ذهن و زبان شاعران و هنرمندان اين زمان تأثير فراوان داشته بطوريکه کلماتی چون فرنگ، فرنگی، کلاه فرنگی، تفنگ، باروت، قطب نما، عينک و شراب پرتغالی، کاپيتن، گنجفه و ... در اشعار شاعران اين دوران راه يافته است. طالب آملی می گويد:
کسی کيفيّت چشم ترا چون من نمی داند
فرنگی، قدر می داند شراب پرتغالی را (47)
ذبيحی شاعر می گويد:
دارم دلی از چشمِ سياه تو، فرنـگی!
وحشی تـر از آهوی نگـاه تو، فرنـگی!
جان يابد اگر ُسجده کند در قدم تو
آن ُبت که به دير است الِه تو، فرنگی!
دارند سرِ کُشتنم از همسـری هـم
بخت مـن و وارونـه کـلاه تو، فرنـگی!
مذهب، دل و دين داده نـاز تـو ستمگــر
اين، خـاک نـشين سـرِ راه تو، فرنـگی
از قتل «ذبيحی» مکن انديشه که عيسی
خـواهد زخـدا عــذر گناه تـو، فرنگی! (48)
صائب نيز در اين باره می گويد:
آشنـائـی زنگاهـش چـه تـوقّع داريـد
نــور اسـلام نبـاشد ز فـرنگ آمــده را
٭
فرنگی طلعتی کز دين مرا بيگانه می سازد
اگر در کعبه رو می آوَرَد، ُبتخانه می سازد
٭
ساده لوحان زود برگردند از آئين خويش
آن فرنـگی، کـافرستان می کند آئينه را
***
« هست چون تاک، پر از باده، رگ و ريشه مـا
پيش خُم گـردن خود کج نکنـد شيشـة ما
عالـم از جـلوه معنـاست، خيـابـان بهشت
کـه نسيـم سحـر او بـُـوَد انــديشـه مـا
دهـن تيشـه فرهـاد بـه خون شيـرين شد
بـه چـه اميـد کـند کـار، هنـرپيشـه مـا
سـرِ مردانــه خُـم بـاد ســلامت صـائب!
محتسب کيست که بر سنگ زَنـَد شيشه ما». (49)
ميرزا محمدعلی متخلّص به «صائب» حدود سال 1000/1591 در تبريز زاده شد (50). پدرش (ميرزا عبدالرحيم) بازرگانی محتشم و عمويش (شمس الدين ثانی معروف به «شيرين قلم») ازهنرمندان مشهور تبريز بود. خانواده صائب همراه با صدها خانوار تبريزی بدستور شاه عباس اول به اصفهان کوچيد و در يکی از محلات «عباس آباد»- که بعدها به محله «تبارزه» (تبريزی ها) معروف شد- اقامت گزيد. شاردن، عباس آباد را «زيباترين و بزرگترين بخش اصفهان» می داند و تأکيد می کند که «در هيچ بخش شهر اصفهان به اندازهً ساکنين اين محل، مردمِ متمکّن و متشخـّص وجود ندارد». (51) کمپفر Kampfer (سيـّاح و پزشک آلمانی) اشاره می کند که: عباس آباد، منطقهً مناسبی برای سکونت اروپائيان و خصوصاً ُسفرای خارجی بشمار می رفت (52). همـّت اين بازرگانان معتبر، حمايت شاه عباس اوّل و حضور بازرگانان، سيـّاحان و ُسفرای اروپائی بود که «در آبادانی و معماری اصفهان و بنای رنگين و طرح و دلنشين اين شهر، رنگ ريختند» (53).
بدين ترتيب: صائب از دوران کودکی و نوجوانی در فضائی از رنگ ها، کاشيکاری ها، معماری های مجلّل و باغ های دلگشا و در محيطی از روابط نوين اجتماعی پرورش يافت، و اينهمه به «فکر رنگين» و غنای ذهنی وی کمک بسيار کرد. مطالعه عميق شعرهای نظامی گنجوی، حافظ، بابا فغانی و خصوصاً طالب آملی و رکنای کاشانی متخلّص به «مسيح»، بر دانش ادبی و غنای شعری صائب افزود. (54)
صائب در جوانی به سير و سفر پرداخت و در شهرها و ولايات مختلف، ضمن ديدار با شاعران و جستجو در اشعار آنان، گزيده ای از شعرهای 800 تن را در مجموعه ای بنام «بياض» تدوين کرد. او- همچنين- در گزيده ای از اشعار خويش، روشی بکار برده که نشانه «فکر رنگين» و زيباشناسی شاعرانه اوست. مثلاً: اشعاری را که در وصف اندام معشوق اند بعنوان «مرآت الجمال»، ابياتی را که مربوط به شانه و ُسرمه و آينه اند: «آرايش نگار»، و شعرهای مربوط به شراب و خمريـّه را «ميخانه» نامگذاری کرده است. کليـّات ديوان صائب بيش از 100 هزار بيت است.
٭ ٭
با وجود علاقه شاه عباس به شراب و عيش و عشرت، در اواخر ماه رمضان سال 1029/1619 به تحريک و تفتين علمای مذهبی و بدستور شاه عباس، ميخانه ها و عشرتکده های اصفهان را بستند و به آزار ميخوارگان پرداختند بطوريکه: «شرابخواران را سـُربِ گداخته در گلو می ريختند و شراب فروشان را شکم می دريدند» (55). گويا صائب طی نامه ای به شاه، خواست که «آن بيداد را از ميان بردارد» تا «آبِ رفته، بجوی شيشه و پياله باز آيد» (56)، اين دو بيت صائب شايد اشاره ای به اين واقعه باشد:
محتسب از عاجزی، دستِ سبوی باده بست
بشکند دستی که دست مردم افتاده بست
عکس خود را ديد در می زاهد کوتاه بين
تهمت آلوده دامانی به جام باده بست
بهر حال بخاطر شرايط دشوار سياسی- مذهبی و مهاجرت گروهی از شاعران به هند، در سال 1034/1625 صائب از اصفهان، دلگير شد و سپس، هوای جلای وطن کرد:
چند در خاک وطن، غنچه بـُوَد بال و پرم
در سر افتاده چو خورشيـد، هـوای سَفَـرم
٭
دل رميده مـا شـکوه از وطن دارد
عقـيق مـا دل ُپـرخـونی از يمــن دارد
٭
خونِ پامال ُبوَد شبنم گلزار وطن
دهـن گـرگ ُبوَد رخنـة ديــوار وطــن
اين زمان پنجه شير است به خونريزی من
خـار خـاری که بــه دل بود ز گُلزار وطن
سبزه در زير ِسرِ سنگ، ترقـّی نکند
قـدمی پـيش نــه از سايــة ديــوار وطن
صائب ابتداء در هرات و سپس مدت درازی در کابل اقامت گزيد و مورد عنايت و استقبال ظفرخان- حکمران سلطان هند در کابل- قرار گرفت آنچنانکه پس از چندی، ظفرخان - که با تخلّص «احسن» به شاعری نيز شهرت داشت- مريد و ُمقلّد سبک يا «طرز صائب» گرديد و چنين سرود:
طرز ياران پيش « احسن» بعد از اين مقبول نيست
تـازه گــوئی هـای او را فيض طـبع صــائب است (57)
ارادت و احترام ظفرخان نسبت به صائب و دوستی صميمانه بين آن دو، باعث گرديد تا ظفرخان برای معرفی صائب به پيشگاه «شاه جهان» (پادشاه گورگانی هند) بسوی دربار هند بشتابد، امـّا طغيان «ندرمحمـّدخان ازبک» (حاکم بلخ و بدخشان) و تصميم وی به تسخير کابل، سبب شد تا بفرمان «شاه جهان»، ظفرخان ابتداء به جنگ حاکم ازبک اقدام کند.
بدين ترتيب: «صائب گلی نچيد ز شکّر لبان هند» و «در حسرت قلمرو آرام»، در گير و دار جنگ های ظفرخان و هوای نامساعدِ هند، 6 سال را در شهرهای برهانپور، دکن، اگره و کشميرگذراند و بی آنکه بتواند از بناهای شگفت انگيز و معماری های خيال آفرين هند بهره ای بَـبَرد، بتدريج از خوشبينی های اوليـّه سفر به هند (که در بعضی شعرهای او نيز نمايان است) مأيوس و از ترک وطن پشيمان شد:
غربت مپسنديد که افتيد به زندان
بيرون ز وطن پا مگذاريد که چاه است
صائب در شعرهای بسيار، ملال و ملامت خود را از سفر به هند ابراز می کند و اين کشور را «زمين سياه»، «هند جگرخوار»، «فرا ُمشکده» و «کلفت سرا» می نامد و تأکيد می کند «دل نمی سوزد درين کشور عزيزان را بهم»:
چشم طمع ندوخته حرصم به مال هنـد
پايم به گِل فرو شده از « برشکال» (58) هند
چون موج می پـَرَد دلم از بهر « زنده رود»
آبی نمی خورد دلم از « برشکال» هند
ای خاکِ ُسرمه خيز به فرياد من بـرس!
شد ُسرمه استخوان من از خاکمال هند
بوی ستـاره سوختـگی بر مشـام خورد
روزی کـه دود کـرد به مغزم خيال هند
روزی که من برون رَوَم از هند، « برشکال»
با صـدهـزار چشم بگريم بـه حال هند
٭
از شب نشين هند، دلِ من سيـاه شـد
عمرم چو شمع در قدم اشک و آه شد
پنداشتم ز هند شود بخت تيره، سبز
اين خاک هم، علاوه بخت سيــاه شد
٭
صائب از خاکِ سياه هند پوشيدم نظر
سرمه روشندلی را در صفاهان يافتم
در چنان حيرانی و حسرتی، پدر صائب به جستجوی فرزند به هند رفت و صائب پس از کسب اجازه از ميزبان دولتمند خويش، بسال 1042/1632 به ايران بازگشت.
بسر آمد شب غربت، غم دل کرد سفر
بعد از اين فصل شکرخنده صبح وطن است
سبک هندی يا سبک اصفهانی؟
با توجه به اقامت ناپايدار و ُپراضطراب صائب در شهرهای هند و فقدان آسودگی و آسايش خيال در بهره برداری از امکانات هنری آنجا، با توجه به آنچه که درباره «مکتب هرات» در دوران شاهزادگان تيموری و بنيانگذاری «مکتب مينياتور هندی» توسط شاگردان کمال الدين بهزاد و تأثير فرهنگ و هنر ايران در هند گفته ايم، و نيز با توجه به وجود «مکتب اصفهان» در نقّاشی ها، مينياتورها و معماری های خيال انگيز عصر صفوی شايسته است که سبک شاعران ايرانی اين عصر، خصوصاً صائب تبريزی را «سبک اصفهانی» و طرز شاعران غيرايرانی و عموماً هندی را «سبک هندی» بناميم.
سبک اصفهانی: به سبک شاعرانی گفته می شود که در اصفهان رشد و پرورش يافته بودند و يا تحت تأثير فضای هنری و فرهنگی اين شهر قرار داشتند. اين شاعران عموماً در ايران باليده و شهرت يافته بودند و سپس به هند کوچيدند. به عبارت ديگر: اين، شاعران ايرانی بودند که سبک اصفهانی را به هند بردند و بر شعر و شعور شاعران هند تأثير گذاشتند و نه برعکس! (59) اينکه برجسته ترين نمايندگان «سبک اصفهانی» (طالب آملی، کليم کاشانی و صائب تبريزی) به محض ورود به هند، مورد استقبال و عنايت پادشاهان هند قرار گرفتند و حتّی دو تن از آنان به «ملک الشعرائی» دربار برگزيده شدند، تأئید کننده اين واقعيـّت است که اين شاعران قبل از سفر به هند از بضاعت شعری فوق العاده ای برخوردار بودند و بقول «صائب»:
از چشم اهل هند سخن آفرين ترم
چون طوطيان حديثِ مکرّر نمی کنم
سبک هندی: به سبک شاعران هندی يا هندی تبار گفته می شود که زبان مادری شان فارسی نبوده و بهمين جهت شعرشان دارای نارسائی ها، ابهامات و ايهامات شديدی است که فهم شان را برای عموم ايرانيان دشوار می نمايد. گفتنی است که اکثر اين شاعران در دوران زوال و انحطاط زبان فارسی در هند پرورش يافته بودند و بی ترديد اين انحطاط، در ذهن و زبان شان تأثير داشته است (60). برجسته ترين نمايندگان «سبک هندی» عبارتند از: غنی کشميری، عبدالقادر بيدل دهلوی. (61)
قابل ذکر است که اصطلاح «سبک هندی» از ابداعات و اختراعات سال های اخير است و هيچ سابقه ای در متون و منابع عصر صفوی تا قاجار ندارد (62). صائب ضمن ابراز ارادت به «طالب آملی» - بعنوان يکی از نخستين پيشگامان «طرز تازه»- درباره «طرز» خود، تأکيد می کند:
تتبّع سخن کـس نـکرده ام هـرگـز
کسـی نـکرده بمن فـن شعر را تـلقين
به زور فکر بر اين طرز دست يافته ام
صـدف ز آبلــة دست يــافت ُدرّ ثمين
اين «طرز تازه» و «فکر رنگين» حاصل تن آسائی يا تقليد نيست بلکه محصول عرق ريزان روح و ثمره تلاش و تفکّر شاعراست:
معنی رنگين به آسانی نمی آيد بدست
در تلاش مطلعی، زد غوطه در خون، آفتاب
٭
با تن آسائی، سخن صائب! نمی آيد بدست
صيد معنی را کمندی جز به پيچ و تاب نيست
بنظر می رسد که «فکر رنگين» يا «طرز تازه» صائب از دوران جوانی و خصوصاً قبل از سفر به هند در وی شکوفا بوده بطوريکه به تصريح خودِ صائب:
در بهار سرخ روئی همچو جنـّت غوطه داد
فکر رنگين تو « صائب» خطة تبريز را
يا:
بجای لعل و گوهر از زمين اصفهان «صائب»
به ملک هند خواهد برد اين اشعار رنگين را
هم از اين روست که در گيرودار اقامت در «هندِ جگرخوار» وقتی طرز تازه خود را ناگوار می يابد، آرزو می کند تا گوهر شعرهايش را به منبع و معدن اصلی آن (اصفهان) بازگرداند:
چون به هندوستان گوارا نيست « صائب» طرز تو
به که بفرستی به ايران، نسخة اشعار را
٭
می بری « صائب» ز هندوستان به اصفاهان سخن
گوهر خود را زبی قدری به معدن می کنی
ويژگی ها يا مشخصات سبک اصفهانی (هندی):
ويژگی ها يا مشخصّات سبک اصفهانی (هندی) را محقّقان ديگر بدست داده اند، و ما با توجّه به نظرات استاد شفیعی کدکنی اشاره می کنيم:
1- تازگی يا خصلت غيرعادی صُـوَر خيال.
2- تازگی زبان شعری از جنبه واژه سازی يا تماس با زبان کوچه و بازار.
3- ابهام که نتيجه خصلت غيرعادی صُـوَر خيال يا ساختار دستوری يا نوسازی در زبان است.
4- تفوّق «بيت» در شعر که آن را بايد اسلوب معادله يا معادله سازی ناميد و در اصطلاح فنی شاعران کلاسيک، تمثيل نام دارد، يعنی شاعر در مصرع اوّل، چيزی می گويد و در مصرع دوّم همان چيز را با واژه و شيوه ديگر تکرار می کند.
5- بازی با ابعاد کلمه در شعر (ايهام يا تمرکز بر ابعاد کلمه)، مثلاً مفهوم «بسر آمدن» (بمعنای به پايان رسيدن) و «به سر آمدن» (يعنی به بالين کسی آمدن، مثلاً يک بيمار) در اين بيت غنی کشميری:
کس، وقت نزع بر سرم از بی کسی نبود
شـرمنده ام ز عمر که آمد به سر مرا
يا مفهوم «کوه و کمر» و «کَمَر» در اين بيت صائب:
در کوه و کمر از ره باريک، خطرهاست
زنهار! بـدنبال مـرو خوش کـمران را
و يا مفهوم «ملاحت» در بيت ديگری از «صائب»:
هرگز نبوده است ملاحت به اين کمال
عکس تو آب آينه را شور می کند
6- لذّت بردن از سبک هندی از نوعی شگفتی ناشی می شود، يعنی کارکرد شعر، ايجاد حيرت و شگفتی ست و بقول صائب:
رتبه گفتار را حيرت تلافی می کند
چاره خاموشی ست شعری را که از تحسين گذشت
7- بيان موجز و فشرده؛ همه معنی و مفهوم در يک بيت گفته می شود چنانکه گوئی، يک غزل، مجموعه ای است از «هايکو» ي فارسی. (63)
**
بطوري که گفتيم: دورانی که با سلطنت شاه عباس اول آغاز شد و«اصفهان نصف جهان» ی که با ورود بازرگانان و سيـّاحان و سياستمداران اروپائی (فرنگی) رنگ و آهنگ ديگری يافته بود، می رفت تا از گرد و غبار قرون وسطی تن بتکاند و نَفَسی تازه کند و در پيوند با رنسانس اروپا، طليعه رنسانس ايران گردد. از اين نظر، شايد بتوان دوران حکومت شاه عباس اوّل (جلوس1587- مرگ 1629) را با دوران فرانسوای اوّل (جلوس 1515- مرگ 1547) مقايسه کرد: پادشاهی که معروف ترين موزه ها، کاخ ها و باغ های فرانسه محصول همـّت و حکومت اوست. (64)
رنسانس در اروپا عصر شمشير و حرير، عصر خون و ُخنياگری، عصر تعصّبات مذهبی و سلطه حکومت های مطلقه، عصر ذوق ها و زيبائی ها و ظرافت های هنری، عصر شوريدگی های عاشقانه و شوريدن بر سنّت های ادبی و هنری، عصر ساده گويی و نزديکی زبان شعر به زبان عاميانه، عصر لذّت جويي ها و شادخواری ها، عصر زندگی و سرزندگی ِمعماری های ُمجلّل، قصرهای باشکوه و باغ های دلگشا، عصر ظهور«حسّ ملّی» و پيدايش مفهوم «وطن» و وطن دوستی، عصر نگاه انسان از «خدا» به «خود» و رواج فردگرائی (Individualisme) و انسانگرائی (Humanisme)، و سرانجام، عصر تعقيب و گريز شاعران و نويسندگانِ نوانديش در غوغای تعصّبات مذهبی و عصر رنج و شکنج و افسوس ها و افسردگی های شاعران و هنرمندان بود. (65)
دوران شاه عباس اوّل، حامل بسياری از مشخصّه های رنسانس اروپا بود. تبلور ذهنی و زبانی اين دوران را در اشعار بسياری از شاعران اين عصر- و خصوصاً در شعرها و انديشه های صائب تبريزی- می توان يافت.
رنسانس در اروپا با شوريدن بر زبان پرتکلّف و دشوار قرون وسطا ضمن غلبه بر اريستوکراسی ادبی، کوشيد تا ذهن را در برخورد با جهان و جامعه، آزاد کند چرا که تحوّلات ذهنی و انديشگی ابتداء از طريق زبان بازتاب می يابند و در اين راستا است که زبان را «آئينه جان» يا «خانه وجود» قلمداد کرده اند. امـّا عبور از ُسنّت های سنگ شده ادبی و رسيدن به شيوه ای نوين- که زبان گويای زمانه نو باشد- مستلزم اين بود که ابتداء به اقتدار زبان سنّت (عادت) پايان داده شود و با «عادت زدائی از زبان» به رهائی ذهن و تنوّع انديشه ها و احساس ها ياری نمود. اين زبان جديد در زمانه جديد معياری بود تا «ناظمان» از «شاعران» و «صنعتکاران» از «هنرمندان» متمايز گردند. به عبارت ديگر: رنسانس- در واقع- تحول در سبک های ادبی و تغيير در سليقه های هنری بود و صائب تبريزی برجسته ترين نماينده اين تحول و تغيير در عصر صفوی بشمار می رود.
شعر صائب بدرود با گذشتة پـُر تکلّف و دشوار، و درود به دوران تازه ای است. شعر او، مطلع گسست از گذشته ( ُسنّت) و طليعه پيوند با جهان جديدی است.
اگر شعر را «گره خوردگی عاطفی انديشه و خيال (تصوير) در زبانی فشرده و آهنگين» تعريف کنيم (66)،آنگاه از عناصر اساسی شعر می توان چنين ياد کرد:
1- هر شعری دارای انديشه است.
2- اين انديشه به شکل خيال (تصوير) ابراز می شود و لذا - برخلاف نثر- در شعر، خيال (Imagination) عـُنصر مقدّم، اساسی و جوهری بشمار می رود.
3- اين گره خوردگی انديشه و خيال بصورت عاطفی (احساسی) انجام می شود. بنابراين، برخورد شاعر با طبيعت واشياء، تفاوت ماهوی با برخورد مثلاً يک پزشک يا رياضيدان دارد.
4- همه اين عناصرِ اساسی در زبانی فشرده ارائه می شوند.
5- اين عناصر اساسی به صورتی آهنگين ابراز می شوند.
6- و سرانجام: مجموعه اين عناصر، چنان در هم «گره» می خورند که تفکيک هر يک، غير ممکن و يا فقدان هر يک از آنها باعث آشفتگی، ضعف يا نارسائی کلام می شود.
ادامه دارد
mirfetros.com
انديشه های صائب در شعرهای «صائب» (بخش اول)[+] (خلاصه فصل سوم از کتاب «تاریخ در ادبیات»)
پانوشت ها:
*- خلاصه فصل سوم از کتاب «تاریخ در ادبیات» که در 275 صفحه و به بهاء 12 یورو = دلار توسط کتابفروشی فروغ (در کُلن آلمان) پخش می شود: تلفن + فاکس 0049-221-2019878 - Foroughbook@arcor.deE-mail:
33- ديوان اميرخسرو دهلوی، ص 3
34- در باره موقعیت، مقام و نفوذ ایرانیان در هند (در قرن هشتم/چهاردهم) نگاه کنید به: سفرنامه، ج 2، صص 228، 236، 285، 461-464، 476، 588-589، 636-637، 653، 658.
35- نگاه کنيد به مقاله «زبان فارسی و فرهنگ ايرانی در هندوستان به روايت ابن بطوطه» در: نمودهای فرهنگی و اجتماعی در ادبيات فارسی، محمود روح الامينی، صص 93-108؛ «ایران و هندوستان پس از فتوحات محمود»، هرمن گوئتز، در: میراث ایران، خصوصاً صفحات 176-183؛ «تجلیّات زبان و فرهنگ ایران در هند و پاکستان»، حیدر شهریار نقوی، در» مجله هنر و مردم، شماره های 138-144، سال 1353.
36- ادبيات فارسی در ميان هندوان، سيد عبدالله (استاد ادبيات فارسی دانشگاه پنجاه لاهور) صص 43-44؛ از چيزهای ديگر، عبدالحسين زرين کوب، ص 119
37- برای آگاهی از نقش سلاطين، اميران و درباريان گورکانی هند در ترويج و گسترش زبان فارسی و فرهنگ ايرانی، نگاه کنيد به: صفا، ج 5 (1)، صص 443-484 و 486-491
38- درباره حضور نقاشان، خوشنویسان و معماران ایرانی در هند و تأثیرشان در هنرِ هند نگاه کنيد به: ايران جهان (از مغول تا قاجار) عبدالحسين نوائی، صص 198 و 530-534
39- نگاه کنيد به مقاله « تاج محل شاهکار معماری ايران در هندوستان»، ابوالحسن دهقان، در: چندگفتار، صص 19-32؛ تاريخ هنر اسلامی، کريستين پرايس، صص 171-172 و 186-187
40- درباره تخت طاووس و سعيدای گيلانی نگاه کنيد به مقاله ارزشمند محمد حسين مشايخ فريدنی، در: کيهان فرهنگی، شماره 3، 1367، صص 28-33.
41- درباره «شاعران پيشه ور» نگاه کنید به مقاله سید حسن امین، در: ماهنامه وحید، شماره 178، 1354، صص 513-517
42- در اين باره نگاه کنيد به: چند مقاله تاريخی و ادبی نصرالله، فلسفی، صص 275-282.
43- در اينجا، قهوه بمعنای «قهوه خانه» بکار رفته است. شاعر ديگری نيز درباره يکی از قهوه خانه های معروف آن عصر - بنام قهوه خانه «طوفان» - گفته است:
در قهوه طوفان که سرِ خوبان است
صد عاشق پاشکسته سرگردان است ( نصر آبادی، ص 239)
44- برای نمونه نگاه کنيد به: نصرآبادی، صص 357 و383؛ فلسفی، ج 2، صص 277-278.
45- نصر آبادی، ص 707-708. درباره اهميـّت تذکره نصر آبادی، نگاه کنيد به مقاله ارزشمند صدرالدين الهی، در: ايران شناسی، شماره 4، زمستان 1378 و شماره 1، بهار 1379.
46- شاردن، ج 4، ص 276، همچنين نگاه کنيد به گزارش اولئاريوس (Oléarius) منشی هيأت آلمانی در سفر به اصفهان بسال 1636 ميلادی:
Relation du voyage…, Tome 1, P 535
47- ديوان اشعار طالب آملی، ص 27.
48- نصر آبادی، ص 454
49- در استناد به اشعار صائب، از ديوان صائب تبريزی، به تصحيح محمد قهرمان (6 جلد)، تهران، 1367. و نيز از: اشغار برگزیده صائب، و گلچين صائب، به اهتمام استاد زين العابدين مؤتمن، تهران، 1320 و 1333 استفاده شده است.
50- صائب از خاک پاک تبريزست
هست سعدی گر از گُل شيراز
51- Chardin. V 4.P 170, Vol 8, PP 67, 82, 134
52- سفرنامه کمپفر، صص 190 و 244
53- تذکره مذکرالاصحاب، مليحای سمرقندی، به نقل از مقاله «يک مدرک جديد تاريخی راجع به صائب»، عبدالغنی ميرزايف، ماهنامه وحيد، سال 1346، شماره 1، صص 32-42
54- رکنای کاشانی (مسيح) از شاعران معروف دوره صفوی، از ملازمان شاه عباس اول و گویا استاد و مُعلّم «صائب» بود که به علت بی توجهی شاه عباس، بدربار اکبرشاه و شاه جهان در هند رفت و مورد استقبال و عنايت بسيار قرار گرفت. معروف است که «رکنای کاشانی» وقتی مورد بی مهری شاه عباس قرار گرفت، در مجلس شاهانه اين بيت شکوه آميز را خواند و سپس بيرون آمد و مستقيماً به هند رفت:
گر فلک يک صبحدم با من گران باشد سرش
شام بيرون می روم چو آفتاب از کشورش
اين بيت زيبا نيز از اوست:
مردم به وطن خاک رسانند ولی من
با چشم ترِ خويش رسانم به وطن، آب
درباره رکنای کاشانی نگاه کنيد به: نصر آبادی، صص 317-322؛ تذکره ميخانه، صص 493-522
55- نگاه کنيد به: فلسفی، ج 2، ص .266 .
56- صائب و سبک هندی (مجموعه مقالات) به کوشش محمد رسول درياگشت، ص 44.
57- درباره ظفرخان احسن و روابط او با صائب نگاه کنيد به مقاله محمد اسلم خان، در: فرخنده پيام (يادگارنامه استاد غلامحسين يوسفی)، صص 280-287 برای نمونه ای از اشعار او نگاه کنيد به: نصر آبادی، صص 82-83
58- برشکال: فصل باران های تند و سيل آسا در هند
59- مؤلف مآثرالامراء در مقدمه «ديوان عرفی»، سبک هندی را «طرزی از جانب مستعدّان ايران که به هند آمده اند» می داند. نگاه کنيد به: ذيل شعرای کشمير، ج 2، صص 1031-1032
60- برای آگاهی از زوال و انحطاط زبان فارسی در هند نگاه کنيد به مقاله محمد حسين مشايخ فريدنی در: مجموعه مقالات انجمن واره بررسی مسائل ايرانشناسی، خصوصاً صص 367-370؛ ديوان صائب، مقدمه اميری فيروزکوهی، صص 23-24
61- استاد زين العابدین مؤتمن (اشعار برگزيده صائب، ص 12)؛ دکتر ناصرالدين شاه حسينی (مجله دانشکده ادبيات تهران، شماره 1، 1350، صص 30-40)؛ استاد گلچين معانی (فرهنگ اشعار صائب، ج 1، مقدمه، ص 11)، استاد اميری فيروزکوهی (ديوان صائب، مقدمه، صص 18-24)، استاد ذبيح الله صفا (ج 5/1، صص 523-524 و 534)؛ استاد شفيعی کدکنی (شاعر آينه ها، ص 39؛ ادبيات فارسی ...، صص 32-36)، محقّق افغان، نجيب مايل هُرُوی (سايه به سايه، صص 62-68 و 420-422) و محقّقان ديگر به اين تقسيم بندی پرداخته اند. قابل ذکر است که نصر آبادی (صص 685-696) در فصل مربوط به «شعرای هندوستان» از 17 شاعر هندی تبار ياد کرده که تنها اشعار دو تن (غنی کشميری و عبدالقادر بيدل) از ظرفيت های شعری و هنری «سبک هندی» برخوردارند و لاغير. استاد احسان یارشاطر در مقاله درخشان خود، شعر یا سبک این عصر را «شعر صفوی» یا «سبک صفوی» نامیده اند: نگاه کنید به:
Yarshater, Ehsan: "The Indian or Safavid style, Progress or Decline?" in Persian Literatur,, PP 252, 253, 257, 260
62- برای آگاهی از ديدگاه های مختلف درباره «سبک هندی»، نگاه کنيد به: مقاله ارزشمند استاد عزيز احمد (يادنامه اديب نيشابوری، صص 154-167)، مقاله غلامرضا ستوده (نامواره دکتر محمود افشار، ج 1، صص 209-224). همچنین نگاه کنید به: Yarshater, PP 252-253
63- ادبيات فارسی ...، محمدرضا شفيعی کدکنی، صص 32-52؛ همچنين نگاه کنيد به: «ويژگی ها و منشاء پيدايش سبک مشهور به هندی ...»، قمر آريان، در: مجله دانشکده ادبيات مشهد، سال 9، شماره 2، 1352، صص 261-297؛ «دنيای صائب»، پرويز ناتل خانلری، در: صائب و سبک هندی، صص 296-317؛ صفا، ج 5 (1)، صص 521-573؛ گردباد شور جنون، شمس لنگرودی، صص 85-126. همچنين نگاه کنيد به: Yarshater, PP 261-271
64- درباره فرانسوای اوّل و دستاوردهای هنری و فرهنگی دوران او نگاه کنيد به:
Knecht, Robert. J: Un Prince de la Renaissance, Fayard, Paris, 1998; Jaquart, Jean: François, Ier, Fayard, Paris, 1981.
65- درباره رنسانس نگاه کنید به:
Croix, Alain/Quéniart, Jean: de la Renaissance à L’aube des Lumiéres, Seuil, Paris, 1997; Soutet, Olivier: La Littérature française du Moyen Age et de la Renaissance, 2 Vols, Paris, 1948.
ترجمه فارسی: ادبيات فرانسه در قرون وسطی و رنسانس، ترجمه عبدالحسین زرین کوب، انتشارات امیرکبیر، چاپ دوم، 1357، خصوصاً صفحات 197-274
66- ادوار شعر فارسی از مشروطيت تا سقوط سلطنت، شفيعی کدکنی، ص 93.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home