بـی پـايـان

مسلمانانِ ايران، نام و ننگ را نمی‌ شناسند و از حاکميت ِ دشمنانِ ايران هم شرمسار نمی شوند. مسلمان ِ ايرانی، در ولايت فقيه، موالی است و ايران ستيزان مولای او هستند

Friday, August 25, 2006

حکیم عمر خیام


پس از
مولانا، جلال الدین
«بلخی»
جایگاه
حکیم عمر خیام
«نیشابوری»
را به جهانیان بشناسانیم

هوشنگ معین زاده


هوشنگ معین زاده




مقدمه :

در سال 1375 چند ماه قبل از انتشار کتاب«خیام و آن دروغ دلاویز!»بر مبنای مطالعات و پژوهش هایی که برای شناخت هر چه بیشتر«حکیم عمر خیام»انجام داده بودم،، رساله ای تهیه کردم با عنوان«نگاهی نو به افکار و اندیشه های خیام»، و آنرا به زنده یاد اسماعیل پور والی سپردم که در روزگار نو منتشر کند. هنوز این رساله به چاپ نرسیده بود که کتاب«خیام و آن دروغ دلاویز!»منتشر شد، واسماعیل پور والی این نوشته را با مقدمه کوتاهی در معرفی کتاب«خیام و آن دروغ دلاویز!»در شماره مسلسل 185 روزگار نو چاپ کرد.
من در این رساله، ضمن بررسی اوضاع و احوال سیاسی، اجتماعی و فرهنگی زمان خیام و افکار و اندیشه های او، پیام کوتاهی نیز به شرح زیر به هم میهنانمان داده بودم:
- « فکر می کنم زمان آن فرا رسیده است که پیران قوم و فرزانگان ایران با دیدی نو، افکار و اندیشه های خیام را باز بینی کنند، او را به گونه ای که بوده است، از نو بشناسند و به مردم ایران و جهان بشناسانند».
واقعیت اینست که من این پیام را زمانی به هم میهنانمان عرضه کردم که با شادی تمام شاهد تلاش های صمیمانه بسیاری از ایرانیان خارج از کشور برای شناساندن فرهنگ و ادب ایران به جهانیان بودم. فرزانگانی که می کوشیدند از یک طرف به گوش مردمان کشورهایی که میزبانشان بودند برسانند که آنان از بد حادثه به کشورهای دیگر پناه آورده اند. از سوی دیگر می خواستند به مردم جهان نشان دهند که آنها از سرزمینی آمده اند که چند هزار سال پیشینه فرهنگی دارد و پدرانشان از نخستین مشعلداران تمدن بشری بودند.
این فرزانگان جان به در برده از سیطره حکومت جهل و جنون قرون وسطایی (آخوندها)، هر یک گوشه هایی از پرده هایی که بر سیمای فرهنگ ایران کشیده شده است، بالا میزدند و چهره های تابناک سرفرازان سرزمین خود را به با غرور و سربلندی به جهانیان عرضه می کردند. تا این مردمان نپندارند که آنها نیز مانند بسیاری از مردمان ملل دیگر دل از سر زمین نیاکان خود بر کنده و به دنبال رفاه و آسایش و بهره مندی از مزایای تمدن و فرهنگ دیگران آمده اند..
از نمونه های بسیار ارزنده این تلاش ها، کوششی بود برای بهتر شناساندن «مولانا جلال الدین بلخی»که امروزه به همت همین هموطنان فرهیخته ما جایگاه ویژه ای در جهان پیدا کرده است. جایگاهی که به حق شایسته این عارف و شاعر نامدار ماست.
قصد من از آن پیام، این بود که اینگونه تلاش های ارزنده را رها نکنیم و بکوشیم بزرگان دیگر سرزمینمان، مانند«حکیم عمر خیام»را نیز به جهانیان بشناسانیم، و این حکیم بی همتا را نیز در جایگاهی که در شأن و منزلت اوست بنشانیم. و سپس به دنبال شناساندن سایر مفاخر علمی و فرهنگی خود بپردازیم.
اگر چه هم میهنانمان آنطور که برای عارف و شاعر بزرگ ما«مولانا»همت به خرج دادند، در باره حکیم عمر خیام، این دانشمند و اندیشمند بزرگوار چندان کار اساسی انجام ندادند، با این حال من به سهم خود و به قدر بضاعت اندکم، کوشیده ام و هنوز هم می کوشم تا در تاریکی های گذشته هر نکته تازه ای در باره این حکیم بلند پایه می یابم، به دست اهل نظر بسپارم. با این امید که شاید این تلاش های اندک، قدمی باشد برای شناخت بیشتر این حکیم گرانقدر و جایگاه رفیع او.
در راستای همین تلاشها، پس از کتاب«خیام و آن دروغ دلاویز!»که با تکیه بر زمینه های فلسفی رباعیات خیام تهیه دیده بودم، در کتاب«بشارت، خدا به زادگاهش باز می گردد»، نیز وقتی همراه با نماد عقل(شیطان)، گذرم در سرزمین روشنایی(آنسوی سراب) به مجلس این حکیم بزرگوار می افتد، از زبان او به نکاتی اشاره می کنم که تا کنون توجه چندانی بدانها نشده است. از جمله اینکه می گوید :
-«ما با همان رباعیات معدود، جوهر اندیشه های فلسفی خود را مطرح کرده ایم، و چنین بود که بعد از ما این رباعیات، مکتب خاص فلسفی خود را پیدا کرد، تا جایی که نسلهای بعد از ما بی آنکه حتی توجه داشته باشند که پا به عرصه فلسفه گذاشته اند، این رباعیات را زیر بنای فکر و اندیشه خود قرار دادند...»
و اضافه می کند که :
- « اهمیت یک فیلسوف و ارزش دستگاه فلسفی او منوط به آنست که دیگران در باره اش بیاندیشند و حاصل اندیشه های خود را عرضه کنند. این همانست که قرنها با رباعیاتی که ما سروده ایم انجام می شود.... و، در پایان نیز می افزاید:
- « شاید پایگاه ما در حوزهٌ فلسفه به جایگاه استادمان شیخ الرئیس و دیگران نرسد، اما این نكته را نادیده نگیرید كه ما فلسفه را بی آنكه نامی از آن برده باشیم در قالب شعر (رباعیات) به میان مردم برده ایم.»
واقعیت اینست که خیام همانگونه که از زبان او گفته می شود، در حدود نه سده پیش با رندی خاص، اندیشه فلسفی خود را در قالب رباعیات تا پائین ترین قشرهای جامعه ما پراکنده و مردم را نسبت به مقولات نقلی حاکم بر جامعه به شک و تردید و تفکر فلسفی واداشته است. کار ارزشمندی که کمتر فیلسوفی به آن دست یازیده است.
سکوت مرموز و طولانی در باره اندیشه های فلسفی خیام تا یک قرن اخیر، خود نمایانگر ترس دکانداران دینی(شریعتمداران) از تأثیر مثبت افکار و اندیشه های خیام در میان قشرهای مختلف مردم بود.
اگر فیتز جرالد در غرب و بزرگانی مانند صادق هدایت و ذکاء الملک فروغی و علی دشتی در ایران، به زنده کردن نام خیام نمی پرداختند، چه بسا همین شهرتی که این حکیم پیدا کرده است نیز به دست نمی آمد. و او نیز تنها به عنوان یک ریاضیدان و منجم«عرب»و در بهترین شرایط«اسلامی»در گرد و خاک زمانه پنهان میماند.
در اینجا، من بار دیگر و این بار به جای نسل کهنسال ایرانی که بسیاری از آنها دانش و معرفت لازم و کافی برای بازبینی افکار و اندیشه های خیام را دارند، از جوانان پژوهشگر ایرانی می خواهم که با امکانات فراوانی که هم اکنون در عرصه تحقیق و پژوهش در دسترس جویندگان قرار دارد، بکوشند و این حکیم گرانقدرمان را چنانکه بوده بشناسند و به دیگران و بویژه به جهانیان بشناسانند.
به منظور آگاهی از تلاشهای اندکی که من برای شناخت و شناساندن خیام انجام داده ام، رساله «نگاهی نو به افکار و اندیشه های خیام»و بخشی از کتاب«بشارت، خدا به زادگاهش باز می گردد»که اختصاص به مجلس خیام و سخنان او دارد، ارمغان دوستداران این حکیم فرزانه می دارم، تا سر آغازی باشد برای پژوهش پژوهشگران عزیز ایرانی و نقطه حرکتی برای شناساندن فرهنگ سالاران سر فراز ایرانی به جهانیان.

پاریس اوت 2006 - [+]هوشنگ معین زاده

نگاهى نو به افكار و اندیشه هاى خیام
نهصد سال پیش در اوج تركتازى
تركان مسلمان و میدان دارى توأم با تعصب و خشونت بى حد محدثان و فقیهان، در یکى از مراكز عالِم پرور سر زمین ما بذر مكتب وفلسفه اى افشانده شد كه با تمام گستردگى و كثرت پیروانش، هیچگاه به نام یک مكتب فلسفی خاص خوانده نشد و در قالب هیچ یک از سیستم های شناخته شده فلسفى نیز ثبت نگردید. سخن از مکتب خیام است و فلسفه اى كه او از پایه گذاران آن بود.

و اما مكتب خیام!
این مكتب فلسفى، به دلیل ماهیت خاص خود، مدتها به صورت مخفى به حیات خود ادامه مى داد، و از ترس تركان متعصب و اهل حدیث و فقه، درقرن پنجم هجرى، جز اصحاب خرد و احباب یکرنگ، كسى از وجود آن و بنیان گذارش اطلاعى نداشت. با نگاهى به اوضاع و احوال قرن پنجم هجری دلیل مخفى نگاه داشتن این مكتب روشن مى گردد.

خیام كیست و چه مى گوید؟
اكثر كسانى كه در افكار و اندیشه هاى او تحقیق كرده اند، خیام را دهرى مذهب دانسته اند. اگر مذهب دهرى را مترادف با مسلك طبیعیون بگیریم و معادل با آراء کسانیکه به قدیم بودم عالم اعتقاد دارند، بنظر من دهرى بودن خیام را می باید به گونه ای دیگر معنا کرد، زیرا خیام در بنیاد، منكر وجود آن مدبرى نیست كه آفرینش كل هستى به او منسوب است.

برای مطالعهً متن کامل این پژوهش، لطفاً اینجا[+] را کلیک بفرمائیـــد.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home