بـی پـايـان

مسلمانانِ ايران، نام و ننگ را نمی‌ شناسند و از حاکميت ِ دشمنانِ ايران هم شرمسار نمی شوند. مسلمان ِ ايرانی، در ولايت فقيه، موالی است و ايران ستيزان مولای او هستند

Wednesday, June 21, 2006

نسل روشنفکران دوره مشروطه


مسلک ما عشق و معشوق ما ايران جوان و آزاد است


نگاهي به زندگي و انديشه هاي کاظم زاده ايرانشهر
مسعود لقمان


منتشر شده در شماره اردیبهشت و خردادِ ماهنامه ی « ایران مهر »



کاظم زاده ايرانشهر



* نسل روشنفکران دوره مشروطه، نسلي است که کوششي پيگير ، براي بازشناسي و بازنمايي هويت ايراني مي نمايد، نسلي که با پايي در تاريخ و فرهنگ ايران و دستي در تمدن باختر زمين، در پي بازيابي هويتِ تاريخي و فرهنگِ ملي ماست

* کاظم زاده تا نام و نشان ايرانشهر در جهان پايدار است، همواره جاويدان و برقرار خواهد بود و ارزش شرکت او در پايه ريزي نهضت ادبي و فکري ايران، مورد قبول و تصديق نسل کنوني و نسل هاي آينده ايران خواهد بود


برماست که دستاوردهاي فکري و فرهنگيمان را، به ويژه از آغاز جنبش مشروطه دنبال کرده و خط سير و چگونگي انتقال آن ها را از نسلي به نسل ديگر، در گذر زمان، پيگيري کنيم تا مانع گسست ذهني و آگاهي تاريخي نسل کنوني شويم، بدين روي ياد کردن از کساني که از دل و جان به اين ميهن، عشق ورزيدند و در راه سربلندي و سرفرازي آن از هيچ کوششي فروگذاري نکردند، بسيار ارجمند است. همچنين بر ما بايسته است، روشنفکران دوره مشروطه را بشناسيم و از تجربه ي شکست ها و پيروزي هاي آنان براي ساختن ايران فردا بهره گيريم.
دوره اي که به گفته ي شاهرخ مسکوب: « يکي از چرخش هاي دوران ساز تاريخ معاصر ايران رخ داد، دنيايي فروريخت و دنيايي سر برکشيد. »
اگر بخواهيم ويژگي روشنفکران آن دوره را در يک عبارت بيان کنيم، مي توانيم آنان را « روشنفکران فرهنگ ساز » بناميم، چرا که به گفته ي دکتر علي ميرفطروس: « در کشورهايي که هنوز نهادهاي مستقل مدني شکل نگرفته و تقسيم کار اجتماعي چنداني هم در آن ها صورت نگرفته، معمولاً روشنفکري با سياست آميخته است، با اين حال بايد تاکيد کرد، وظيفه اصلي روشنفکر، ايجاد فضاهاي ذهني مناسب براي تعالي و نيکبختي جامعه است. به عبارت ديگر؛ وظيفه روشنفکر فرهنگ سازي است نه سياست بازي! او عهده دار مهندسي فکري و مديريت ذهني جامعه است، مثلاً روشنفکران عصر مشروطه اساساً در پي قدرت ( يعني کسب قدرت سياسي ) نبودند بلکه بيشتر به دنبال ايجاد ذهنيت عقلاني و بسترسازي براي استقرار جامعه ي مدني بودند. »
نسل روشنفکران دوره مشروطه، نسلي است که کوششي پيگير ، براي بازشناسي و بازنمايي هويت ايراني مي نمايد، نسلي که با پايي در تاريخ و فرهنگ ايران و دستي در تمدن باختر زمين، در پي بازيابي هويتِ تاريخي و فرهنگِ ملي ماست.
به گفته ي دکتر ماشاالله آجوداني: « يکي از تلاش هاي نهضت مشروطه تلاشي است براي بازسازي ايرانيت در معناي جديد، يعني اين که ما در کجاي جهان ايستاده ايم، که بوديم، فرهنگ ما چه بوده و در درون اين فرهنگ چه چيزي مي توانسته از آن بيرون آيد و چه برداشتي مي توانستيم از اين فرهنگ بکنيم. »*
يکي از چهره هاي نامدار اين نسل، کاظم زاده ايرانشهر است، که با برپايي ماهنامه ايرانشهر در برلين _ يکي از بي مانندترين مجله هاي تاريخ مطبوعات ايران _ نقشي بزرگ در بازيابي اين هويت ملي و شکل دادن به اين انديشه سياسي ايفا مي نمايد.
***
حسين کاظم زاده ايرانشهر، 20 دي ماه 1262 خورشيدي در تبريز به دنيا آمد، پيش از هفت سالگي پدر و مادر خود را از دست داد، پدرش حاج ميرزا کاظم از پزشکان بنام دوره ي خود بود. حسين، پس از مرگ پدر، تحت پرورش برادر بزرگش که وي نيز پزشک بود، روزگار مي گذراند.
او خواندن و نوشتن فارسي را در مکتب آخوند ملانصير مي آموزد و آموزش هاي پسين تر را در مکتب حاج ملا علي واعظ و سپس مکتب رشديه حاج ميرزا احمد سوداگر مي بيند، تا اين که در تبريز، آموزشگاهي به سبک اروپايي، به کوشش ميرزا حسين خان کمال، گشايش مي يابد. در اين آموزشگاه است که ايرانشهر براي نخستين بار به کار روزنامه نگاري مي پردازد و دستياري سردبيري ماهنامه کمال و همچنين اداره کتابخانه مدرسه به او واگذار مي گردد.
اين روزگار چندان نمي پايد و آموزشگاه هاي نوين تبريز مانند کمال و لقمانيه به زور و فشار آخوندهاي متعصب، به دست محمد علي شاه که آن زمان در تبريز وليعهد بود، به سال 1281 بسته مي شوند و مدير مدرسه کمال از تبريز به قفقاز مي رود و رياست مدرسه نوروز قفقاز را به عهده مي گيرد.
ايرانشهر از آن دوران اين گونه ياد مي کند: « اين واقعه روح مرا زخمدار و زندگاني را براي من بسيار تلخ و ناگوار ساخت، مدتي گرفتار رنج و اضطراب دروني بودم، مثل اين که از بهشت بيرونم کرده به دوزخ انداخته بودند. » [١]
ايرانشهر بيکار نمي ماند، پس از چندي، کتابفروشي اي به نام کتابخانه کمال پايه ريزي مي کند و کتاب هاي شخصي خود را در آنجا مي گذارد تا بدين روي شاگردان و همدرسان پيشين خود در مدرسه کمال را دور هم گرد آورد و کم کم آن مغازه کوچک را به انجمني براي جوانان آزاد انديش بدل سازد و در اين ميان نيز دست به نوشتن و ترجمه کتاب هايي چون « ياد دادن فارسي ببچگان ترکي زبان »، « هنرآموز » و ... مي زند.
در سال 1283 خورشيدي، ميرزا حسين خان کمال از قفقاز به تبريز بازمي گردد تا از آنجا به مصر رفته و روزنامه کمال را در آنجا انتشار دهد، که در اين ميان از ايرانشهر درخواست کمک مي کند، که او نيز مي پذيرد و به قفقاز و از آنجا به باطوم مي رود، در باطوم چندي ماندگار مي شود تا اين که آگاه مي گردد ميرزا حسين خان کمال نتوانسته تدارک روزنامه کمال را ببيند. پس بر آن مي شود به استانبول برود تا پزشکي بخواند، اما چون به تازگي به جان عبدالحميد سلطان عثماني سوء قصدي کرده بودند که گويا دست چند دانشجوي خارجي نيز در کار بوده و به اين خاطر چون دانشگاه استانبول ديگر دانشجويان خارجي را نمي پذيرد، ايرانشهر در استانبول سرگردان مي ماند. تا اينکه به کمک دوستانش در سفارتخانه ي ايران در عثماني براي خود کاري دست و پا مي کند.
در استانبول، ايرانشهر با همدستي چند جوان آزادي خواه ايراني، انجمني مخفي به نام « انجمن برادران ايراني » را پايه گذاري مي کنند. اين انجمن، مخفيانه با سخنراني ها و پخش مجله هاي گوناگون، ايرانيان مقيم ترکيه را به پشتيباني از آزادي خواهان و مشروطه طلبان ايران تشويق مي کند، تا اين که پس از سه سال از وقوع مشروطه در ايران، در ترکيه نيز مشروطه خواهان پيروز مي شوند و در اين هنگام است که کارهاي انجمن آشکارا و عمومي مي شود و از سوي ديگر نيز، انجمن بزرگي به نام « انجمن سعادت » توسط بازرگانان و ساير ايرانيان مقيم استانبول گشايش مي يابد، که دانشمندي چون « زين العابدين مراغه اي » نويسنده کتاب معروف « سياحت نامه ي ابراهيم بيگ » نيز در اين انجمن دستي دارد. اين انجمن به گردآوري پول براي کمک به آزادي خواهان ايران و پسين تر پس از برچيده شدن مشروطه و به توپ بستن مجلس ملي از سوي محمد علي شاه، در پشتيباني و نگهداري از آزادي خواهاني که به استانبول کوچ کرده بودند، از هيچ کمکي دريغ نمي ورزند. يکي از اين مهاجرين « علي اکبر خان دهخدا» بود. وي روزنامه « سروش » را به ياري انجمن سعادت در استانبول راه مي اندازد که ايرانشهر در آن روزنامه و روزنامه اي ديگر به نام « شمس » که از چند سال پيش در استانبول چاپ مي شد، مقاله هايي ارزشمند چاپ مي کند. کتاب کوچکي نيز به نام « تازيانه ي غيرت » براي دلگرمي ايرانيان براي پاسداشت آزادي و مشروطه مي نويسد، که انجمن برادران ايراني _ که چندي پيشتر نيز، نمايشنامه ي تاريخ مشروطه ي ايران را در استانبول به روي پرده برده بودند _ اين کتاب ايرانشهر را نيز چاپ کرده و به شهرهاي بزرگ ايران مي فرستند.
ايرانشهر هم به کار خود در سفارتخانه ايران ادامه مي دهد و هم به دانشکده حقوق استانبول وارد مي شود. در سال 1289 خورشيدي به عنوان نماينده مالي دولت ايران، به مکه مي رود تا کار حاجيان ايراني در مکه را سروسامان دهد.
ايرانشهر پس از بازگشت از مکه به سفارش « مسيو کوله » نماينده مالي دولت ايران، به دانشگاه شهر لوون بلژيک مي رود، تا تحصيلات خود در رشته ي حقوق را در آن دانشگاه پي گيرد. ايرانشهر پس از آموختن حقوق در بلژيک به فرانسه مي رود و در دانشگاه سوربون، علوم اجتماعي و روزنامه نگاري را آموزش مي بيند. در اين ميان به خواهش مسيو لوشاتليه مدير مجله « جهان اسلام »، [٢] « سفرنامه مکه » را به زبان فرانسه در آن مجله به چاپ مي رساند.
ايرانشهر به ياري دانشمنداني چون علامه قزويني و پرفسور پورداوود، « انجمن مصاحبات علمي و ادبي ايرانيان » را در پاريس پايه گذاري مي کند، که در اين انجمن ماهي دوبار، سخنراني هايي به زبان فارسي يا فرانسه داده مي شود.
در اين ميان نيز نمايشنامه « رستم و سهراب » را با برداشت از شاهنامه ي فردوسي مي نگارد که در سال 1293، چند نفر از دانشجويان ايراني، به همراه مادام اوهانيان ايراني، اين نمايشنامه را در « تياتر لون پوواريه پاريس » بازي مي کنند.
ايرانشهر از مهرماه 1293 از سوي پرفسور ادوارد براون _ شرق شناس پرآوازه _ و به سفارش علامه قزويني، براي تدريس زبان فارسي به دانشگاه کمبريج دعوت مي شود. ايرانشهر درباره ي ايران دوستي پرفسور براون اين چنين مي گويد: « روزي بعد از ظهر که به خدمت ايشان رسيدم، پس از سلام دادن و فشردن دست گفت که مدتي است مشغول حساب کردن اعداد حروف اسم دجال و اسم ادوارد غري وزير خارجه ي انگلستان هستم، زيرا اين مرد دجال عصر ماست که با روس ها آن معاهده ي شرم آور را بسته که ايران را ميان روس و انگليس به دو منطقه نفوذ تقسيم کرده است ولي مي بينم که از روي حساب ابجد اعداد ادوارد غري بيشتر از اعداد دجال مي باشد، دجال در زبان انگليسي انتي کريست ناميده مي شود که اعداد ابجدي حروف آن 1151 مي باشد در صورتي که اعداد ابجدي ادوارد غري 1426 مي شود. من از راه شوخي گفتم پس معلوم مي شود که مقام ادوارد غري بالاتر از مقام دجال است. در مدت يک سال و نيمي که با پرفسور براون معاشرت داشتم براي من ثابت شد که اين مرد فاضل در محبت و عشق خود نسبت به تمدن و کشور و ملت ايران به کلي صادق و صميمي بود و من ابداً رنگ و بوي رياکاري و يا نفع پرستي و خودخواهي از افکار و اعمال فداکارانه ي ايشان درباره ي ايران احساس نکردم، عشق او به ايران، پاک از هرگونه آلايش بود و زبان حالش مي گفت:
اين همه مهر و وفايي که ميان من و توست با خود آوردم از آنجا نه به خود بربستم » [٣]
پس از دو سال تدريس زبان فارسي در کمبريج، بنا به خواهش سيد حسن تقي زاده که در برلين « کميته ملي ايران » را براي نجات آزادي و استقلال ايران بنا نهاده بود، از آسايش و راحتي خود در انگلستان گذشت و با اين انديشه که « هر زندگي که خود پرستي است، مرگي است به نام زندگاني » و با فرمان وجدان بيدارش، کمبريج را ترک گفته به برلين مي رود. ايرانشهر خود آن روزگار را چنين روايت مي کند:« چند هفته در برلين مانده با آقاي تقي زاده و آزادي خواهان ديگر ايراني صحبت ها و مشورت ها کرديم که آيا از چه راهي بايد شروع به کار کرد و چه اقداماتي بايد به جا آورد، که ملت ايران از زير نفوذ انگليس و روس، که ايران را در ميان خود قسمت کرده و تقريباً يک حکومت پوشالي در تهران باقي گذاشته بودند که به اشاره و امر ايشان حکمراني مي کرد، نجات يابد، آزادي و استقلال سياسي خود را از نو دارا شود. پس از مشاورت هاي زياد تصويب کرده شد که من به تهران رفته، با روساي فرقه دمکرات مذاکره نموده ايشان را تشويق و ترغيب به همدستي کنم و به ياري و همت ايشان، قواي ژاندارم ايران را که آنوقت، يگانه قوه ي نظامي و دفاعي ايران بود، با مقصد ملي خود همراه ساخته، يک قوه ي دفاعيه در مقابل قشون روس و انگليس درست بکنند، تا کم کم زمام حکومت را به دست خود گرفته، معاهده روس و انگليس را ابطال و آزادي و استقلال سياسي ايران را اعلام و برقرار کنند. » [٤]
نخستين نمايندگان کميته ملي ايرانيان در برلين که به تهران آمدند، پورداوود و جمالزاده و دومين گروه هم، کاظم زاده ايرانشهر و محمود خان اشرف زاده بودند.
ايرانشهر پس از ورود به تهران با سليمان ميرزا رهبر حزب دمکرات، به چاره انديشي در برابر تازش روس و انگليس مي پردازند و نشريه اي نيز به نام « راه کاميابي » چاپ مي نمايد.
ایرانشهر در تهران از صحنه ای یاد می کند که بسیار تکان دهنده است. او می گوید: هنگامی که نیروهای بیگانه به نزدیکی تهران رسیده بودند ماه محرم بود و مردم به جای چاره اندیشی برای خود و آینده ی ایران، برای واقعه ی کربلا به سر و سینه ی خود می کوفتند بدون این که بیاندیشند چه سرنوشت شومی آن ها را تهدید می کند. این حادثه، ایرانشهر را تکان می دهد و او را بسیار می آزارد.
در آن هنگامه آزادي خواهان براي آن که بهانه دست روس ها، جهت اشغال پايتخت ندهند، از تهران به قم و از آنجا به کرمانشاه مي روند، که ايرانشهر نيزدر اين مهاجرت آنها را همراهي مي کند، اما در کرمانشاه بر اثر توطئه اي، وي و چند تن ديگر از آزادي خواهان به زندان مي افتند، که پس از چندين ماه زنداني، آزاد گشته و از آنجا به برلين مي رود.
در برلين، ايرانشهر در کنار تقي زاده و آزادي خواهان ديگر به اداره انجمن و مجله کاوه مي پردازد و رهبري انجمن کاوه را به عهده مي گيرد. در اين انجمن آنها يک يا دوبار در ماه، گردهم آمده و يکي از اعضا، چيزي را که پيشتر نوشته، خوانده و ديگران درباره ي آن به گفتگو مي نشستند. در همين انجمن بود که داستان نويسي نوين ايران با داستان کوتاه « فارسي شکر است » جمالزاده، زاده مي شود. از گفت و گوهاي دگري که در اين انجمن مي رود، مي توان به پيشنهاد ايرانشهر درباره ي اصلاح الفباي فارسي اشاره کرد.
پس از پايان جنگ و بر چيده شدن کاوه، پرفسور براون بسيار مايل است که ايرانشهر براي تدريس فارسي به کمبريج برگردد، اما ايرانشهر با آن تجربه اي که در ايران اندوخته بود،مشکل ايران را مشکلي فرهنگي مي بيند و برآن مي شود که با نوشتن کتاب و کار هاي فرهنگي دگر، اين مشکل را در حد توان خود گره گشايي نمايد.
بدين روي بود که ايرانشهر در 1298 در برلين، کتابفروشي ايرانشهر را تاسيس و در سال 1301، ماهنامه ايرانشهر را چاپ مي کند. که در ايران، افغانستان، هندوستان و کشورهاي اروپايي، هواخواهان زيادي مي يابد.
کاظم زاده ايرانشهر، در شماره نخست ماهنامه ايرانشهر، هدف خود را از چاپ آن، اين گونه بيان مي کند: « ... مسلک ما عشق و معشوق ما ايران جوان و آزاد است.
همين مسلک و همين عشق است که ساليان دراز در اعماق قلب خود پرورده ايم و امروز تکيه گاه يگانه ي ماست ...
مجله ي ايرانشهر ساعي خواهد بود زمينه اي را که روح ايران جوان و آزاد در آن پرورش بايد بيابد تهيه نمايد.
مجله ي ايرانشهر کوشش خواهد نمود يک محيط پاک و آزاد براي نشو و نماي قواي معنوي نژاد تازه ي ايران به وجود بياورد.
مجله ي ايرانشهر اسرار ترقي ملت هاي اروپا را ايضاح و احتياجات حقيقي ايران را بتمدن اروپايي شرح خواهد داد.
مجله ي ايرانشهر تا حد مقدور بيشتر از شرح وبسط دادن معايب و نواقص اجتماعي با ارشادات و پيشنهادات عملي قدم هاي ايران جوان و آزاد را در راه اصلاح آن معايب هدايت خواهد کرد.
مجله ي ايرانشهر با تمام وسايل علمي به کندن ريشه ي فساد اخلاق از زمين نسل جديد ايران جوان و آزاد خواهد کوشيد.
مجله ي ايرانشهر آيينه ي افکار و احساسات ايران جوان و آزاد و پشتيبان عناصر پاک و قواي متفکر آن خواهد بود. »
دراين هنگام علاوه بر چاپ ماهنامه ايرانشهر،به چاپ 21 کتاب ارزشمند از نويسندگاني چون؛ عباس اقبال، ذبيح بهروز، ميرزا آقاخان کرماني، صادق هدايت و ... زير نام انتشارات ايرانشهر و يک دوره عکس هاي تاريخي آثار تمدن ايران باستان و جلدهاي دوم، سوم و چهارم « راه نو در تعليم و تربيت » و يک جلد کتاب « رهبر نژاد نو » مي پردازد.
تا اين که پس از چهار سال تلاش شبانه روزي براي خدمت به فرهنگ ايران، ايرانشهر به خاطر ناتواني در پرداخت هزينه هاي چاپ و « بي همتي هموطنان » از انتشار ماهنامه ايرانشهر باز مي ماند و ماشين هاي چاپ چاپخانه را مي فروشد تا بدهي ها را پرداخت نمايد.
ماهنامه ايرانشهر که تاثيري ژرف بر روي نسلي مي گذارد و بنيانگذار پايه هاي انديشه اي، ايران نوين مي گردد، به خاطر مشکلات مالي در ميانه ي راه تعطيل مي گردد. در اين چهار سال انتشار ايرانشهر، بيش از 140 دانشمند، از کشورهاي گوناگون در آن قلم زدند و مقاله هايي ماندگار به گنجينه ي زبان فارسي افزودند.
ايرانشهر از سال 1305، آغاز به نوشتن به زبان آلماني مي نمايد و کتاب هايي چون:« شرح حال و آثار مولوي »، « گات ها زرتشت »، « زندگي حضرت محمد »، « راه راست براي صلح ميان ملت ها »، «براي نجات نوع بشر »، « انسان وتمدن در عصر آينده »، « وحدت اديان »، « گلچين شعر فارسي » و ... به زبان آلماني مي نويسد.
ايرانشهر مدتي سرپرست دانشجويان ايراني در آلمان مي گردد و در اين هنگام نيز از سراسر اروپا براي سخنراني درباره ي فرهنگ، ادبيات و عرفان ايران دعوت مي شود.
در زمان رضاشاه، به ایرانشهر پیشنهاد وزارت فرهنگ می شود ولی او به شُوندهایی نمی پذیرد.
ايرانشهر از سال 1315 تا زمان مرگش در سال 1340 خورشيدي، در دهکده دگرس هايم سويس به زندگي خود ادامه مي دهد و در آنجا در سال 1321، « مکتب عرفان باطني » را بر پايه ي هبستگي دانش، دين و صنعت پايه ريزي مي کند، که از سراسر اروپا پرتوجويان ( اعضاي اين مکتب را پرتو جو مي ناميدند ) براي گرفتن بهره عرفاني بدين مکتب مي آيند.
ايرانشهر روزنامه اي به زبان آلماني به نام « هماهنگي جهان »[٥] انتشار مي دهد تا آموزش هايش را که بر پايه ي برادري، يگانگي و برابري ميان همه ي مردم جهان مي باشد را به پيش ببرد.
ايرانشهر در اواخر عمرش به خاطر رماتيسم توان راه رفتن ندارد، در اين هنگام است که وزارت فرهنگ ايران به پاسداشت يک عمر فعاليت فرهنگي او، جشن 75 سالگي اش را در تهران برگزار مي کند که دوستان او چون رضازاده شفق و ديگران درباره ي کارهاي فرهنگي او سخنراني مي کنند. چهار سال بعد، ايرانشهر در سن 79 سالگي در سويس زندگي را بدرود مي گويد.
ايرانشهر از لحاظ اخلاقي انساني وارسته و عارفي برجسته بود و ساليان بسيار، تنها از گياهان تغذيه مي نمود. بسيار پرکار بود و روزي 16 ساعت کار مي کرد و به هفت زبان تسلط داشت و بيش از 140 کتاب به فارسي و آلماني و فرانسه ازخود به يادگار گذاشت.
به گفته ي محيط طباطبايي:« کاظم زاده تا نام و نشان ايرانشهر در جهان پايدار است، همواره جاويدان و برقرار خواهد بود و ارزش شرکت او در پايه ريزي نهضت ادبي و فکري ايران مورد قبول و تصديق نسل کنوني و نسل هاي آينده ايران خواهد بود.



پی نویس ها:


* نقل قول ها از دکتر آجودانی و دکتر میرفطروس[+] از گفت و گوها با نشریه تلاش ( تارنمای www.talash.de ) برداشته شده است.
1 _ کاظم زاده ايرانشهر، حسين. شرح حال نگارنده کتاب اصول اساسي فن تربيت، تهران، اقبال، 1329 خورشيدي، ص 6.
2_ Revue De Mondo Musulman
3 _ کاظم زاده ايرانشهر، کاظم.آتار و احوال کاظم زاده ايرانشهر، تهران، اقبال، 1350 خورشيدي، ص 113.
4 _ کاظم زاده ايرانشهر، حسين. شرح حال نگارنده کتاب اصول اساسي فن تربيت، تهران، اقبال، 1329 خورشيدي، ص 35.
5_ Welt Harmonie


0 Comments:

Post a Comment

<< Home