بـی پـايـان

مسلمانانِ ايران، نام و ننگ را نمی‌ شناسند و از حاکميت ِ دشمنانِ ايران هم شرمسار نمی شوند. مسلمان ِ ايرانی، در ولايت فقيه، موالی است و ايران ستيزان مولای او هستند

Tuesday, February 01, 2011


چرا از اسلام شکست خورديم؟


بهرام اسکندری میانه[+]
*******************
محمّد توانسته بود از عرب، که به‌تازگی و اندکی پيش از ظهورِ شومِ وی، از مرحله-‌یِ توحّش و راهزنی و جنگ‌-هایِ قبيله‌-ای (فرضاً) عبور نموده، به عرصه‌-یِ مدنيّتی مبتنی بر "بازرگانی" راه ‌يافته، و به تدوينِ قواعد و قوانينِ بايسته‌-یِ اين زندگانیِ نوين پرداخته بود، هيولايی بسازد که هيچ نيرويی توانِ ايستادگی در برابرِ آن را نداشته باشد.
کارِ ساده و پيشِ‌-پا افتاده-‌ای نيست که کسی بتواند از "شـرارت"، "فضيلت" بسازد! و محمّد توانسته بود. توانسته است. محمّد توانسته بود (و توانسته است) دزدی و راهزنی را به "نبردِ مقدّس"، اموالِ مردمان را به "مالِ پاکيزه‌یِ خويش"، و زن و دخترانِ مردمان را به "دست‌ آوردِ الهی" بدل سازد. در دستگاهِ اهريمنیِ محمّد، شرارت، برترينِ فضيلت‌ها بود (و هست)؛ و شخص، هرچه شرورتر، برتر!


بویِ خونِ تازه، درندگانِ الهی را مست کرده است. پس از مزمزه‌کردنِ خون در يورش‌هایِ کوچک و محدود، اين‌بار با تمامیِ توانِ خويش، به سویِ ايران يورش می‌آورند؛ و نبردهایِ خونينِ قادسيّه، جلولا، نهاوند، و... روی می‌دهد؛ و تجاوز و سلطه و شرارت، به گونه-‌ای آشکار و خون‌بار، دويست‌سال، و به‌گونه-‌ای ديگر -پوشيده و لبريزِ ذلّت-، تا به‌امروز، ادامه می‌يابد.

در جبهه‌یِ اسلام، شبهِ‌-مردمانی گردآمده‌-اند که هيچ‌چيز برایِ ازدست‌ دادن ندارند. امّا، اين، همه-‌یِ توانِ ايشان نيست؛ ايشان از قانونی پيروی می‌کنند که درآن تنها يک فرمان ديده می‌شود: غارت کن! برایِ مسلمان، انصاف، شرم، جوانمردی، و حرمتِ هستیِ ديگران، همه و همه بی‌معناست. و در جبهه-‌یِ ايران، مردمانی ايستاده-‌اند که موردِ يورشِ اين هيولایِ تشنه-‌یِ خون قرارگرفته‌اند. همه-‌یِ هستی‌-شان در معرضِ نابودی است.
علّتِ شکستِ ما، نه ناتوانیِ ما، که «توانِ اهريمنی»ِ اسلام بوده. مجموعه‌-ای از «عطشِ بی‌پايانِ رسيدن به بهشت» (در هردو رويه‌-یِ اين‌جهانی و آن‌جهانیِ آن؛ اگرچه، اصل، قطعاً رويه-‌یِ اين‌جهانیِ آن بوده؛ و رويه‌-یِ آن‌جهانی، صرفاً به‌گونه‌-یِ مدد دهنده و به‌پيش‌-برنده-‌ای درونی عمل می‌کرده است) + عزمِ جزم + قساوتِ مطلق + شرارتِ قدسی و رذالتِ الهی؛ تنيده در پيکره‌-یِ هولناکِ هيولايی، که «همه‌تن‌مرگ» گوياترين وصفِ اوست.

و اين جنگ، که بيش از يازده سده، و به‌ويژه در هزارساله-‌یِ اخير، تقريباً به فراموشی سپرده شده بود، با يورشِ دوباره-‌یِ نطفه-یِ خالصِ اهريمن به سرزمينِ-‌مان ايران، به حياتی-‌ترين موضوعِ هستیِ تاريخی و امروزينِ ما بدل گشته است...
ادامـــــه[+]
بهرام اسکندری ميانه

Labels: ,

0 Comments:

Post a Comment

<< Home