بـی پـايـان

مسلمانانِ ايران، نام و ننگ را نمی‌ شناسند و از حاکميت ِ دشمنانِ ايران هم شرمسار نمی شوند. مسلمان ِ ايرانی، در ولايت فقيه، موالی است و ايران ستيزان مولای او هستند

Sunday, April 01, 2012


اسلامزدگی يا زهرآب ِ کورانديشی


مـردو آنـاهيــد



محمد، برای پياده کردن ِ گزافه گويی‌های خود، نياز به آدمکشانی داشته است که بر دگرانديشان بشورند و آنها را گردن بزنند تا او بتواند با دارايی سرکوب شدگان به پياده کردن ِ احکامش بپردازد. او پيوسته در قرآنش، برای کشتار ِ دگرانديشان، آتش ِ کينه توزی را در ايمان مسلمانان افروخته است.

اسلامزدگی برآيند ِ يک خوره است که از کودکی در بينش ِ مسلمانان جايگزين می‌شود. بينشی، که به اين زهرآب رنگ گرفته باشد، پديده‌-های ِ هستی را تنها در تنگنای اسلام می‌شناسد. خرد ِ اين کسان، در پيوند با اسلامزدگی، از کارآريی باز می‌ماند، نگرش آنها، از تاريکخانه‌-ی اسلام، فراتر نمی‌رود. رهايی از اين بيماری، بدون شناسايی بُن نهاد ِ اين پليدی، بسيار دشوار است.
تا کنون کمتر انديشمندی يا پزشکی برای شناسايی يا درمان اين بيماری گام برداشته است. برای رهنمود و کاوش، در ژرفای ناخودآگاه ِ انسان، افزون بر دانايی به چشمی ژرف بين و نگرشی آزاد و روشن نياز است.
بيشترين کسان، که ديدگاه ِ خود ِ آنها به زهر ِ عقيده‌-ای آلوده شده است، نمی‌توانند نشانه‌-های اين نابينايی را، در بينش خود يا در درون ِ ديگری، ببينند. از اين روی آنها نمی‌توانند به ريشه‌-ی اين بيماری پی ببرند.

در سرزمين اسلامزدگان، نوانديشی و فرهمندی را گمراهی می‌پندارند و خودانديشان را جاهل می‌نامند.

روشنفکرانی، که به بيماری‌-ی اسلامزدگی دچار شده‌-اند، آزادانديشی را نمی‌شناسند، آنها انسان را دين خو می‌دانند و آزادگان را بی بند و بار و ناآگاه می‌خوانند.
در اين نوشتار سخن از بيمار‌ی‌-ی اسلامزدگی است، گر چه از اسلامزدگان هم سخن رانده می‌شود.
ادامــــه[+]

Labels:

0 Comments:

Post a Comment

<< Home