بـی پـايـان

مسلمانانِ ايران، نام و ننگ را نمی‌ شناسند و از حاکميت ِ دشمنانِ ايران هم شرمسار نمی شوند. مسلمان ِ ايرانی، در ولايت فقيه، موالی است و ايران ستيزان مولای او هستند

Friday, June 29, 2007

دکتـر مـصــدّق - 9


دکتر محمّد مصدّق؛ آسیب شناسی یک شکست


علی میرفطروس
(بخش نـُهـم)


* رهبران پوپولیست، در بستر بیسوادی فرهنگی و بی نوائی های سیاسی – اجتماعیِ جامعه رشد می کنند و با ترکیبی از شعار و هیجان و عصبیّت و عوام زدگی و عظمت طلبی، بصورت «پیشوا» ظاهر می شوند.

* در تمامت این دوران، نه فرزانگی سیاسی کسانی مانند محمد علی فروغی برای مصدّق، جلوه و جذبه ای داشت و نه فرهیختگیِ فرهنگی آنان در حمایت از اصلاحات اجتماعی رضاشاه.

* تظاهرات نهم اسفند 1331، نقطهء آغازی بود برای پایان حکومت دکتر مصدّق!



اشـاره:
«دکتر محمد مصدّق: آسیب شناسی یک شکست»، بخشی از کتابی است که بهمین نام بزودی منتشر خواهد شد. این مقاله - در واقع- بخشی از تأمّلات نویسنده در آسیب شناسی سیاسی - فرهنگی ما از انقلاب مشروطیّت تا انقلاب اسلامی 57 می باشد.
به نظر نویسنده، دکتر محمد مصدّق، پُل انتقال یا ارتباط تجربیّات تاریخی ملّت ما از انقلاب مشروطیت به انقلاب اسلامی است، هم از این روست که پرداختن به عقاید و عملکردهای سیاسی دکتر مصدّق می تواند به ما - برای درک علل و عواملِ تاریخی شکست ما در استقرار آزادی و جامعة مدنی - کمک و یاری نماید.
مفهوم «آسیب شناسی» - اساساً - ناظر بر ضعف ها و نارسائی ها و اشتباهات است، از این رو، نویسنده ضمن احترام عمیق به شخصیّت های ممتاز تاریخ معاصر ایران، در تحلیل خود، از مدح و ثناهای رایج سیاسی پرهیز کرده است.


* * *


دکتر مصدّق- بعنوان یکی از بازماندگان خاندان قاجار- هیچگاه رضاشاه را بخاطر نقش قاطع او در انقراض سلسلهء بی لیاقت قاجارها، نبخشیده بود و بهمین جهت،برخلاف اصل یازدهم قانون اساسی مشروطیت و برخلاف همهء نمایندگان مجلس، نه تنها در وفاداری «به اساس سلطنت و حقوق ملّت» سوگند نخورده بود، بلکه از آغاز تا پایان پادشاهی رضاشاه - و سپس محمّد رضا شاه - مصدّق بعنوان یک «سیاستمدار ِ همیشه مخالف» باقی ماند. (21)
هندرسون (سفیر آمریکا در ایران) که با مصدّق روابط بسیار دوستانه و صمیمانه داشت، ضمن گزارش 10 مارس 1953 = 19 اسفند 1331، دربارهء مصدّق می نویسد:
«مصدّق - اساساً- آدم منفی بافی است که در تمام دوران حیات سیاسی خود، جز اقدامات منفی و دادن شعار، کار ِ دیگری نکرده و در دورهء نخست وزیری خود نیز، اقدام سازنده ای انجام نداده است. کوشش برای تحلیل اَعمال و اقدامات او بر پایهء عقل و منطق، امکان پذیر نیست. او در هر قدم که با شکست مواجه شود، بدنبال دشمن تازه ای می گردد تا مسئولیّت شکست خویش را بر گردن وی اندازد».
در تمامت این دوران، نه فرزانگی سیاسی کسانی مانند محمد علی فروغی برای مصدّق، جلوه و جذبه ای داشت و نه فرهیختگیِ فرهنگی آنان در حمایت از اصلاحات اجتماعی رضاشاه برای پی ریزی مهندسی اجتماعی جهتِ خارج کردنِ ایران از قرون وسطای تاریخ خویش.
مصدّق در سراسر دوران رضا شاه و محمّد رضا شاه بعنوان یک منتقد شجاع و شریف درخشید، امّا آن زمان که بعنوان سخنگوی خواست ها و آرزو های یک ملّت، محبوب ترین و مقتدرترین شخصیّت سیاسی ایران گردید، در اسارت «وجاهت ملّی» و یا در حصار محدودیّت ها و سوداهای سیاسی دیگر، نتوانست آنچه را که او «آزادی»، «رفاه ملّی»، «ترقّی و توسعه» و «حکومت قانون» می نامید، تحقّق بخشد و لذا کوشید تا در یک شرایط هیجانی، جامعهء ایران را از بحرانی به بحرانی دیگر و از عصبیّتی به عصبیّتی دیگر پرتاب کند، و این- چنانکه گفته ایم- یکی از مشخصّه های رهبران پوپولیست در «جامعهء توده وار» (Société de Masse) می باشد.
رهبران پوپولیست، در توسعه نیافتگیِ جامعه رشد می کنند، در بستر بیسوادی های فرهنگی و بی نوائی های سیاسی- اجتماعی مردم، قوام می یابند و با ترکیبی از شعار و هیجان و عصبیّت و عوام زدگی و عظمت طلبی، بصورت «پیشوا» یا «پدر ملّت» ظاهر می شوند. خاستگاه و پایگاه سُنـّتی «پیشوا» باعث می شود تا در اوج جنبش، رهبران قدرتمند مذهبی (مانند آیت الله کاشانی) نیز با وی، همدل و همراه گردند، هم از این روست که عموم جنبش های پوپولیستی در کشورهای خاورمیانه و آمریکای لاتین، دارای مؤلّفهء قدرتمند مذهبی می باشند.
بخاطر خصلت عَصَبی و آنارشیکِ خود، «پیشوا» نمی تواند به مشکلات مشخّص سیاسی- اجتماعی، پاسخی مشخص دهد و لذا، با عمده کردن «توطئه» یا «دست بیگانگان»، کوشش می کند تا ضعف ها و ناتوانی های خویش را پنهان کند. به عبارت دیگر: رهبر پوپولیست، هم، «آشوب زا» ست، و هم، «آشوب زی». او تنها در آشوب و آشفتگی و عصبیّت و بحران است که می تواند ادامهء حکومت خود را تضمین کند. بررسی عملکردهای دو سال و نیمهء حکومت دکتر مصدّق - متأسفانه - مصداق عینی چنین رهبری است. به جرأت می توان گفت که در میان رهبران سیاسی ایران - از مشروطیت تا سال 1332 - هیچ رهبر یا شخصیّت سیاسی را نمی توان یافت که مانند دکتر مصدّق، اینهمه، دچار «توّهم توطئه» بوده باشد!



تهـران: روبروی کاخ مرمر - تظاهرات مردم در نـُهم اسفنـد 1331


Mosadegh_Mirfetros_28 Mordad_Iran_ Tudeh Party




نهم اسفند 1331:
نقطهء آغاز برای پایان حکومت دکتر مصدّق؟!


با قیام 30 تیر 1331 و بازگشت مصدّق به حکومت، بادِ قدرت مطلقه بر پرچم دولت مصدّق وزید و او محبوب ترین و قدرتمندترین شخصیّتِ سیاسیِ زمان شده بود و لذا بقول محمد علی موحّد: کوشید «تا تنور داغ است، عرصه را بر فتنه انگیزان تنگ گردانَـد» (موحّد، ج 2، ص 562). مصدّق ابتداء نمایندگان مخالف مجلس را مرعوب و منکوب ساخت و در فضائی از ارعاب و توهین و تهدید نمایندگان مجلس با کسب اختیارات 6 ماهه و سپس 1 ساله، به تحکیم قدرت و موقعیّت خود پرداخت و سپس، مبارزه با شاه و دربار را در صدر مبارزات سیاسی خویش قرار داد. مصدّق که ضمن بستن دفاتر شاهپورها و شاهدخت ها، مادر و خواهر شاه (اشرف) را نیز به خارج روانه کرده بود و معاونان خود در وزارت دفاع را از ارتباط مستقیم با شاه و دادن گزارش امور ارتش به او، منع نموده بود، اینک به توصیهء دکتر فاطمی به این نتیجه رسیده بود که «بایستی کاری کرد که شاه مجبور به مسافرت شود». (موحّد، ج 2، صص 683-684، به نقل از یادداشت اول اسفند 1331، مهندس حسیبی).

به گزارش هندرسون:
«در تابستان گذشته (پس از 30 تیر و برکناری قوام السلطنه)، مصدّق بر اساس شرایط خود، موقتاً با شاه آشتی نمود و قرار شد که شاه از او پشتیبانی نماید و مصدّق نیز در اختیارات شاه دخالتی نکند. برای مدتی، مصدّق این قول و قرار را به نفع خویش تلقّی و تعبیر می کرد که بر اساس آن، وی امیدوار بود که کنترل کامل بر همهء نیروهای ارتش و از جمله نیروهای پلیس و انتظامی را بدست آوَرَد تا سپس، تمام اختیارات سیاسی و استقلال اقتصادی شاه را از وی سلب نماید.». (از گزارش 10 مارس 1953 = 19 اسفند 1331).
همانطور که گفته ایم: دکتر مصدّق- بعنوان تجسّم آرمان ها و آرزوهای ملّت ایران در مقابله با تحقیرها و اجحافات درازمدّت استعمار انگلیس - گوهر عزّت و استقلال ایران را در نگین ارادهء خود داشت، امّا – متأسفانه - او در هیاهوها و جنجال ها و عصبیّت های سیاسی، این «بار ِ امانت» یا گوهر عزّت و استقلال را چونان «مِلک شخصی» یا بسان یک «گروگان»، در نهانخانهء ضعف ها و سوداهای سیاسی خویش، محبوس ساخته بود.


محمـد مصـدق و هنـدرسـون سفير آمريکا در ايـران


Mosadegh_Henderson
هندرسون که روحیه و روان دکتر مصدّق را بخوبی می شناخت، در یک پیش بینی دقیق (بتاریخ 10 مارس 1953= 19 اسفند 1331) رَوَ ند حرکت های آیندهء دکتر مصدّق را - پس از دریافت آخرین پیشنهادات مناسب آمریکا و انگلیس - چنین توصیف می کند:
«زمانی همه امیدوار بودند که مصدّق می تواند مشکل نفت را حل و فصل کند و مصدّق نیز مخالفان خود را با این حربه می کوبید که: آنان در راه او سنگ اندازی و مانع تراشی می کنند، ولی اینک (با آخرین پیشنهادات آمریکا و انگلیس) برای خودِ مصدّق روشن شده که راهِ فرار ندارد. پیشنهادهای اخیر انگلیس دربارهء غرامت - چه در صورتِ ردّ و چه در صورتِ قبول - به سقوط مصدّق منجر خواهد شد. پرحرارت ترین اعضاء جبههء ملّی که جزو نزدیکان دکتر مصدّق اند، با این پیشنهادها مخالفت می کنند و مصدّق ناچار است که با آنان همدل و همراه باشد. در چنین شرایطی، مطمئن ترین راه این است که او ابتداء به دربار بپردازد و کانون تمرکز مخالفان خویش را برچیند و آنگاه شکست مذاکرات نفت را اعلام کند».
مصدّق معتقد بود که «شاه باید مانند سلاطین انگلیس و سوئیس، سلطنت کند نه حکومت»، این اعتقاد، نه با فلسفهء سیاسی مصدّق نسبتی داشت و نه - اساساً - با ساختار سیاسی - اجتماعی ایران، پیوندی. به راستی! کدام ساختار سیاسی- اجتماعی ایران شبیه به انگلیس یا سوئیس بود تا پادشاه آن باشد؟ از این گذشته، عملکردهای شخص ِ دکتر مصدّق در مقابله با شاه و مجلس، کسب فرماندهی کلّ قوا و سرانجام، انحلال مجلس شورای ملّی، به عملکردهای کدامیک از نخست وزیران انگلیس و سوئیس شباهت داشت؟
با توجّه به مخالفت های پایدار دکتر مصدّق با رضا شاه، (بخاطر نقش وی در برکناری احمد شاه و انقراض سلسلهء قاجار) و با توجّه به مجموعهء عملکردهای مصدّق در طول سلطنت محمدرضا شاه، آیا مصدّق در سودای سیاسی دیگری بود؟
مصدّق که احمدشاه را بعنوان «پادشاه جوانبخت» و «شاهِ وطن پرست» بارها مورد ستایش و تمجید قرار داده بود، چه بسا که در سودای بازگشت و استقرار مجدّد سلطنت قاجارها بود، در این باره، حسین مکّی می نویسد:
« دکتر مصدّق، می خواست شاه را برکنار کند و مطمئناً چنین بود. از اوایل مرداد ماه 1331، اکبر میرزای صارم الدوله را فرستادند به اروپا تا با بچّه های محمد حسن میرزا - ولیعهد احمد شاه - ملاقات کند. دکتر صحّت که طبیب مخصوص محمد حسن میرزا بود، گفت: بچّه های محمد حسن میرزا قبول نکردند» (مکّی، ج 1، ص 191؛ متینی، ص 348).
در اوّل اسفند ماه 1331 (= 20 فوریه 1953)آخرین پیشنهادات نفتی آمریکا و انگلیس مورد توجّهء دکتر مصدّق قرار گرفته بود و بقول فؤاد روحانی (کارشناس ارشد و مشاور نفتی دکتر مصدّق): «موضوع 80% خاتمه یافته تصوّر می شد» امّا – ناگهان - مصدّق تصمیم گرفت تا شاه را برای مدتی از ایران دور کند! با توجّه به موافقت ضمنی یا کُلّی مصدّق با آخرین پیشنهادات نفتی، آیا او می خواست که در پرتو جشن ها و هیجاناتِ ناشی از این «پیـروزی» در جامعه، بر مخالفان سیاسی خود فائق آید و با طرد محمد رضا شاه از کشور، از وی یک «احمد شاه قاجار» بسازد؟ با توجّه به قبضه کردن فرماندهی ارتش و نیروهای انتظامی توسط مصدّق، آیا مصدّق، در غیبت شاه، می خواست که با نوعی «کودتای سفید»، مقدّمات تغییر رژیم پهلوی را فراهم نماید؟
پاسخ قطعی به این سئوالات، دشوار است. هندرسون در گزارش خود (بتاریخ 10 مارس 1953 = 19 اسفند 1331) می نویسد:
«مصدّق که انگلیسی ها را بیرون رانده، مجلس شورای ملّی را فلج کرده و مجلس سنا را نیز منحل نموده، همهء سیاستمداران معروف را تارو و مار کرده و صاحب منصبان ارشد لشگری و کشوری را از کار برکنار نموده و چندین عضو خاندان سلطنتی را به تبعید فرستاده، اینک به سراغ شاه رفته است. شاید بعد از شاه، نوبت مجلس باشد که بخواهد خود را از شرّ ِ آن نیز برهاند ... مصدّق، مردی است که مقهور احساسات و پیشداوری ها و بدگمانی های خویش است و مانند بسیاری از اعضاء خاندان قاجار، کینه ای پنهانی نسبت به شاه دارد. او شاه را به چشم «فرزند آن شیّاد و ستمکار» (رضا شاه) می نگرد که همواره در تضعیف قدرت و اعتبار او می کوشد ...».
چنانکه خواهیم دید، حوادث بعدی (خصوصاً در 25 مرداد 32) تمایلات پنهان مصدّق یا انگیزه های درونی یاران نزدیک او (خصوصاً دکتر حسین فاطمی) را آشکار ساخت.
در چنان شرایطی، با متهم کردن شاه و درباریان به «مداخله و تحریک مخالفان»، مصدّق اعلام کرد که بزودی استعفاء خواهد داد و به مردم خواهد گفت که در برابر تحریکات شاه و دربار از اجرای وظایف خود بازمانده است. شاه از علاء (وزیر دربار) خواست تا پادرمیانی کند و مصدّق را از این کار بازدارد. علاء در روز دوم اسفند ماه 1331 به نزد مصدّق رفت و در برابر اعتراضات مصدّق دربارهء تحریکات شاه، گفت: « که شاه همواره با نظر مخالفان مصدّق برای برکنار ساختن او مخالفت کرده است». ... این سخنِ علاء با آنچه که در گزارش های هندرسون دیده ایم، کاملاً درست و صادقانه بود.
در هر حال، با کوشش کمیتهء هفت نفرهء مجلس در ملاقات های متعدّد با شاه و مصدّق از جمله، قرار شد:
اوّلاً: شاه، افسران ارتش را آگاه سازد که از این پس، دستور از نخست وزیر خواهند گرفت.
ثانیاً: شاه باید دشمنان مصدّق را به دربار راه ندهد و از ملاقات با آنان خودداری کند،
ثالثاً: شاه از تقسیم اراضی سلطنتی در میان رعایا دست بردارد ... شاه به نمایندگان گفته بود که شرط اوّل و دوّم را به کار خواهد بست، امّا فکر می کند که تقسیم اراضی بین رعایا به لحاظ آیندهء کشور، ضرورت دارد و حاضرست که در این باره با دکتر مصدّق مذاکره کند. (موّحد، ج 2، صص 689-690)
این توافق، موجب نارضایتی آیت الله کاشانی، حسین مکّی و بسیاری از سیاستمداران دیگر شد. مکّی که «شاه را مثل موم در دست مصدّق» می دانست، توافق شاه با مصدّق را باعث زیاده خواهی و تقویت روحیهء قدرت طلبی مصدّق و زمینه ای برای سرنگونی سلطنت شاه ارزیابی می کرد.
در شرایط روحی بسیار دشوار - که شاه از سلب حقوق قانونی خود توسط مصدّق و بی حرمتی افسران نسبت به خویش، افسرده و پریشان است و بقول همسرش - ثریا اسفندیاری - «فضای کاخ اختصاصی برای ما غیرقابل تحمّل شده بود و شاه، نیمه شبان مرا از خواب بیدار می کرد تا محض احتیاط، اتاق مان را عوض کنیم. شب ها در حالیکه اسلحه ای زیر بالشِ خود گذاشته ایم به رختخواب می رویم و هر بار که بر سرِ میز غذا می نشینیم، یک دست مان قبضهء اسلحه را می فشارد و محمدرضا از خوردن غذایی که در برابرش می گذارند پرهیز می کند، چون ممکن است بخواهند مسمومش کنند....» (22) در چنین شرایطی (با توجّه به وجود پیشنهادات مربوط به نفت)، مصدّق در ملاقاتی با شاه، پیشنهاد می کند که «شاید بهتر باشد اعلیحضرت مدتی در خارج ازکشور بمانند تا اوضاع آرام گیرد. شاه از پیشنهاد مصدّق استقبال نمود و پرسید: کی می تواند از کشور خارج شود؟ مصدّق گفته بود: همین شنبه 9 اسفند ماه 1331.
هندرسون در گزارش خود به تاریخ 25 فوریه 1953 (6 اسفند 1331) می نویسد:
«امروز صبح، شاه به علاء (وزیر دربار) گفته است که اعصابش چنان خراب است که نمی تواند تا 28 فوریه (9 اسفند) در تهران بماند و می خواهد، صبحِ 7 اسفند با اتوموبیل روانهء بغداد شود و از آنجا به اروپا عزیمت نماید. مصدّق نیز گفته که بهتر است شاه همین فردا روانه شود، امّا به اصرار علاء، قانع شده که حرکت شاه تا روز شنبه به تأخیر افتد».
با آگاهی آیت الله کاشانی، آیت الله بهبهانی، دکتر بقائی، حسین مکّی، قوام السلطنه و دیگران از خروج شاه و مخالفت آنان با سفرِ وی، در فضائی از بیم و توطئه و بی اعتمادی و تشویش، جمع کثیری از مردم تهران در برابر کاخ سلطنتی ازدحام می کنند تا مانع مسافرت شاه شوند. به گزارش خبرنگار روزنامهء کیهان:
«تا نزدیکی ظهر، کُلیّهء دکّاکین تعطیل شدند. (مردم) به منزل آیت الله بهبهانی رفتند و از ایشان خواستند به دربار بروند و مانع حرکت شاهنشاه شوند ... عده ای با صدای بلند گریه می کردند ... عده ای در بازار فریاد می زدند: بجنبید! مملکت از دست رفت ... در نزدیک کاخ مرمر، زنان، تظاهرات می کردند و خطاب به سربازان و مردم می گفتند: غیرت کجاست؟ حمیّت کجاست؟ مملکت از دست رفت ...» (موحّد، ج 2، ص 693).
در حاليکه نشريات و روزنامه های حزب توده تظاهرات نهـم اسفند را «تظاهرات مشتی ارازل و اوباش» و «زنان بدکاره» ناميدند، خبرنگار روزنامهء شاهد گزارش داد:
«... ساعت از 14 گذشته بود، ناگهان صدای فریاد جمعیّتی که به دستور کاشانی و بهبهانی در بیرون کاخ گردآمده بودند و شماری کفن پوش هم در میان آنان دیده می شد و پسر کاشانی و چند روحانی در پیشاپیش آنان بودند، در داخل کاخ سلطنتی به گوش رسید. به جز جمعیّت بازاری، افراد وابسته به حزب زحمتکشان که خودِ بقائی - رهبر حزب - پیشاپیش آنان بود، و گروهی از افسران بازنشسته و تیمساران بلندپایه - چون امیراحمدی و شاه بختی و گَرزن و گیلانشاه و جمعی از درجه داران و نیز گروه ورزشکاران باشگاه تاج، همراه سرگرد خسروانی – مدیر باشگاه – در جلوی کاخ سلطنتی گرد آمده، فریاد آنان به طرفداری از شاه در فضا طنین افکند. در بیرون کاخ، یک گروه چند صد نفری از بانوان نیز دیده می شدند. در پیشاپیش آنان خانمی جوان بنام ملکهء اعتضادی در اتوموبیل روباز، ایستاده و با میکروفُنی در دست، پیام می فرستاد و به طرفداری شاه شعار می داد و فریاد می زد: «شاه نباید کشور را ترک کند». (ابراهیم صفائی، ص 247 به نقل از: متینی، ص 336).
در این هنگام، مصدّق که برای مشایعت و خداحافظی با شاه به کاخ رفته بود، با تظاهرات خشمگینانهء مردم، دچار ترس و تشویش گردید و لذا توسط رانندهء شاه از یکی از درهای فرعی کاخ، به بیرون هدایت شد.

Iran coup 1953

به گزارش هندرسون از ساعات 5 تا 7 شبِ نهم اسفند 1331:
«هزاران نفر از مردم در خیابان کاخ، راه را بر مصدّق بسته و به تظاهرات و پشتیبانی از شاه پرداختند ... بهنگام مراجعت مصدّق، جیپ های پر از سربازان به سوی خانهء مصدّق در حرکت بودند. تظاهرکنندگان با جیپ به در ِِ خانهء مصدّق کوبیدند و بر محافظین خانه غلبه یافتند. مصدّق با پیژامه به بالکن خانه رفت تا جماعت را آرام کند، ولی با هو و جنجالِ آنان روبرو گردید، بناچار مصدّق برای مقابله با تحریکات عُمّال انگلیسی، توسط علاء از نیروهای گاردِ شاهنشاهی کمک خواست و سرانجام، با همان پیژامه از دیوارِ پشتِ خانه، بالا رفته و همراه با فاطمی با اتوموبیل به سوی مقصدی نامعلوم حرکت کرد. در ساعت 5 بعد از ظهر، هنوز هزاران نفر در اطراف خانهء مصدّق و شاه جمع بودند و تظاهرات به نفع شاه، ادامه داشت. شاه از بالکن کاخ، با مردم سخن گفت و انصراف خود را از مسافرت اعلام کرد».
بدنبال این تظاهرات، در عصر روز نهم اسفند، اعلامیه ای دربارهء مسافرت شاه از طرف دربار صادر شد که در آن آمده بود:
« ... این تصمیم شاهانه، موجب نگرانی و بروز احساسات میهن پرستانه از طرف قاطبهء مردم محترم گردید و با اجتماع و تظاهرات شایستهء تقدیری، خواهان انصراف اعلیحضرت همایون شاهنشاهی از مسافرت شدند. چون خاطر خطیر شاهانه، پیوسته معطوف به رعایت افکار عامّه می باشد، با سپاسگزاری و قدردانی از احساسات پاک مردم، فعلاً از مسافرت انصراف حاصل فرمودند.» (فاتح، ص 651، به نقل از متینی، ص 336)
تظاهرات نهم اسفند بر عزّت و اعتبار دکتر مصدّق، ضربهء سنگینی وارد کرد و بر اعتمادِ به نفس ِ شاه و اطمینان او از «حسّ شاهدوستی مردم»، افزود.
در چنان شرایطی است که دکتر مصدّق ضمن اینکه تظاهرات مردم را یک «غائله» و «توطئه ای برای قتل او» نامید، در زنجیرهء عصبیّت ها و عصبانیّت ها، آخرین پیشنهادات مناسب آمریکا و انگلیس را در 29 اسفند 1331 رد کرد ... و بدین ترتیب: همهء تلاش ها و امیدها و آرزوهای ملّی بر باد رفت ...
ادامه دارد

[+]mirfetros.com

زیر نویس ها:
21- برای نمونه هائی از مخالفت های دکتر مصدّق در این دوران نگاه به: متینی، صص 85-111
22-Le Palais des Solitudes, P 148

یک تصحیح
در بخش ششم، جملهء درست چنین است:
بقول هندرسون (سفیر آمریکا در ایران): «ایران، کشوری بیمار، و مصدّق، یکی از بیمارترین رهبران آن است» (تلگراف 4 ژانویهء 1952 به وزارت امورخارجه، به شمارهء 2462).

Labels:

Tuesday, June 26, 2007

ســرخ جامگان: بابک


دریچه ای بر باغ ِ بسیار درخت




Babak Khoramdin_Mirfetros_Alma



جنبش سرخ جامگان (بابک خرّمدین)

(بر اساس تحقیقات دکتر علی میرفطروس)

برنامه ای از تلویزیون AFN (تصویر ایران)
تهیّه و اجراء: خانم آلما

شنبه 30 ژوئن = 9 تیرماه (زادروزِ بابک خرّمدین)
ساعت: 11 صبح به وقت لوس آنجلس
9 و 30 دقيقــه شب به وقت ایران
8 شب به وقت اروپای غربی
2 نيمروز به وقت شرق آمريکا و کانادا
این برنامه از طریق شبکــهء جهانی اینترنت نیز قابل دریافت است.

afnl.com


Labels:

Thursday, June 21, 2007

دکتـر مـصــدّق - 8


اشـاره:
«دکتر محمد مصدّق: آسیب شناسی یک شکست»، بخشی از کتابی است که بهمین نام بزودی منتشر خواهد شد. این مقاله - در واقع- بخشی از تأمّلات نویسنده در آسیب شناسی سیاسی - فرهنگی ما از انقلاب مشروطیّت تا انقلاب اسلامی 57 می باشد.
به نظر نویسنده، دکتر محمد مصدّق، پُل انتقال یا ارتباط تجربیّات تاریخی ملّت ما از انقلاب مشروطیت به انقلاب اسلامی است، هم از این روست که پرداختن به عقاید و عملکردهای سیاسی دکتر مصدّق می تواند به ما - برای درک علل و عواملِ تاریخی شکست ما در استقرار آزادی و جامعة مدنی - کمک و یاری نماید.
مفهوم «آسیب شناسی» - اساساً - ناظر بر ضعف ها و نارسائی ها و اشتباهات است، از این رو، نویسنده ضمن احترام عمیق به شخصیّت های ممتاز تاریخ معاصر ایران، در تحلیل خود، از مدح و ثناهای رایج سیاسی پرهیز کرده است.




دکتر محمّد مصدّق؛ آسیب شناسی یک شکست


علی میرفطروس
(بخش هشتـم)


* شاه، خطاب به هندرسون (سفیر وقت آمریکا در ایران): «من هرقدر که بخواهم قوی و قاطع باشم، نمی توانم برخلاف قانون اساسی و بر ضد جریان نیرومند احساسات ملّی، حرکت کنم».

* گزارش هندرسون: «شاه مایل نیست اقدامی برخلاف قانون اساسی انجام دهد. شاه در یک کودتا شرکت نمی کند».

* شاه: «حلّ مسئلهء نفت با خودِ دکتر مصدّق آسان تر خواهد بود تا با جانشین او. چنین راه حلّی – حتّی اگر به ادامهء حکومت مصدّق منجر شود – باز، ارزش ِ آنرا دارد که حداکثرِ تلاش در این راه بکار رود».


دکتر محمّد مصدّق، سخنگوی خشم و خروش تاریخی ملّت ایران علیه تحقیرها و اجحافات درازمدّت استعمار انگلیس بود و در این راه، عموم طبقات و اقشار اجتماعی ایران در کنار وی بودند و محمّدرضا شاه نیز - که هنوز شهریور 1320 و تبعید خفّت بار ِ پدرش توسط انگلیسی ها را بخاطر داشت - با وجود همهء کدورت ها و اختلافاتش با دکتر مصدّق، می توانست نسبت به مبارزات وی، همدل و همراه باشد بطوریکه هندرسون (سفیر آمریکا در ایران) در گفتگوی خصوصی خود با شاه (به تاریخ 30 سپتامبر 1951/8 مهرماه 1330) گزارش می دهد:

Mosadegh_Mirfetros_28 Mordad_Iran_ Tudeh Party

« ... شاه تأکید کرد که احساسات ملّی علیه انگلیس و به حمایت از مصدّق - به عنوان یک مدافع شجاع منافع ایران - برانگیخته شده است. به دلیل رواج شایعاتی مبنی بر تجاوز احتمالی انگلیس در جنوب ایران و پیاده کردن نیرو، موقعیّت مصدّق به میزان زیادی تقویت شده است ... در مورد نفت، احساسات ملّی ایرانیان علیه انگلستان است. این احساسات را عوامفریبان شعله ورتر ساخته اند. من هرقدر که بخواهم قوی و قاطع باشم، نمی توانم برخلاف قانون اساسی و بر ضد جریان نیرومند احساسات ملّی حرکت کنم ...» (آرشیو ملّی آمریکا: شمارهء پیام: 1215، گزارش گفتگوی خصوصی هندرسون با شاه، 30 سپتامبر 1951 [8 مهرماه 1330]، 5 بعد از ظهر، تلگراف: 888.2553/9-3051

***

گفتیم که بر اساس طرح «ت . پ. آژاکس»، موافقت و همکاری شاه، محور اساسی کودتا علیه دولت مصدّق بود، امّا با مخالفت آشکار شاه، طرّاحان کودتا در سازمان سیا کوشیدند تا با «افزایش فشار بر شاه» موافقت و همکاری وی با طرح کودتا را بدست آورند (گزارش ویلبر، بخش 5).
گزارش های متعدد هندرسون (سفیر وقت آمریکا در ایران) نیز شواهد گویائی در مخالفت شاه با کودتا می باشند. نمونه هائی از این گزارش ها را مرور می کنیم (20):


دونالد ويلبــر مـأمـور سازمان سيـا

Donald wilber



* * *
شمارهء پیام: 3771، بیستم مارس 1953 [29 اسفند ماه 1331] تلگراف: 788.00/3-2053
از: تهران به: وزیر خارجه
.................................

2- ... علا (وزیر دربار) می گوید که با وجود همهء توصیه ها، شاه ایستادگی منفعلانه ای دارد. علاء تردید دارد که بتوان شاه را به کاربُردِ اقدامی فعّال بر ضد مصدّق ترغیب کرد حتّی اگر مصدق علناً شاه را بر کرسی اتهام بنشاند.
.................................

6- بنظر ما بعید می نماید که شاه تقاضای استعفای مصدّق را بکُند ...
امضاء: هندرسون
* * *

شمارهء پیام: 3153، تهران، 31 مارس 1953 [11 فروردین 1332]، ساعت یک بعد از ظهر، تلگراف 788.00/3-3153
.....................................

3- علاء می گوید که در هفتهء گذشته گروهی از سیاستمداران با وی تماس گرفته و اصرار داشتند تا وی به شاه بگوید که تعلّل بیشتر در اقدام علیه مصدّق ممکن است برای نجات ایران بسیار دیر باشد. به عقیدهء علاء: اکثر این افراد معتقد بودند که تنها فردی که می تواند جانشین مصدّق باشد، تیمسار زاهدی است. زاهدی از حمایت رهبران سیاسی مانند کاشانی، حائری زاده، بقائی و برادران ذوالفقاری و سایر محافظه کاران و ارتش برخوردار است. مکّی نیز ممکن است که از او پشتیبانی نماید ... علاء به زاهدی گفته بود که وی اطمینان دارد که شاه مایل نیست اقدامی برخلاف قانون اساسی انجام دهد. شاه در یک کودتا شرکت نمی کند ...
امضاء: هندرسون
* * *

شمارهء پیام: 3994، تهران، 11 آوریل 1953، [23 فروردین 1332]، تلگراف: 788.00/4-1153
بکلّی سرّی
از: تهران به: وزیر خارجه
.....................................

3- علاء گفت که هر چند او مرتّب به شاه توصیه می کند تا با قدرت در برابر مصدّق بایستد ولی تردید دارد که شاه شخص دیگری را بجای مصدّق منصوب کند، یا حتّی تمایل به شخص دیگری جهت نخست وزیری را، پیش از اینکه مجلس رأی تمایل به آن شخص داده باشد، ابراز نماید.
......................................
امضاء: هندرسون
* * *

شمارهء پیام: 4027، تاریخ 15 آوریل 1953 [26 فروردین 1332]
وزارت خارجه، تلگراف دریافتی از سفیر آمریکا در تهران، تلگراف: 788.00/4-1553
1- علاء(وزیر دربار) امروز صبح زود به دیدار من آمد. وی اظهار داشت که دیروز طی یک
گفتگوی طولانی با شاه سعی کرده بود شاه را متقاعد کند تا نسبت به حوادث داخل کشور اقدامات مثبتی انجام دهد.

Hossein Ala

شاه در پاسخ گفته بود که او موضع خود را قطعی کرده است، تا زمانیکه مجلس رأی عدم اعتماد به مصدّق ندهد و تمایلی به جانشین وی ابراز نکند، شاه پیشگام نخواهد شد.
شاه دو دلیل کلّی برای اتّخاذ چنین موضعی ابراز کرده است:
الف- شاه گفت که وی به انگلیسی ها مظنون است و معتقد است که آنها مسئول اختلاف فعلی بین دولت و دربار هستند و قصد دارند تا با ایجاد یک جنگ داخلی، ایران را تجزیه و بین خود و روس ها تقسیم کنند ...
ب- او (شاه) نمی خواهد آلت دست سیاستمداران جاه طلب و بی صفت ایرانی شود. نمایندگان مجلس از یک در، نزدِ او می آیند و داستانی می بافند و از درِ دیگر، نزد مصدّق می روند و دروغ دیگری می سازند.
...............................
3- ... به عقیدهء علاء: بدبختانه به نظر می رسید که قانع کردن و قبولاندن به شاه در گزینش و انتصاب یک نخست وزیر، بدون کسب رأی تمایل مجلس، غیر ممکن است.
امضاء: هندرسون
* * *

شمارهء پیام: 4093
از: تهران به: وزیر خارجه. تاریخ 19 آوریل 1953 [30 فروردین 1332] تلگراف: 788.00/4-1953
بکُلّی سرّی
1- علاء وزیر دربار، امروز صبح به دیدار من آمد. وی گفت با وجود همهء تلاش های او و دوستان دیگر شاه، اعلیحضرت نسبت به رویدادهای داخل کشور همچنان در یک حالت انفعالی و تقریباً وازده مانده است. ترس علاء این است که مبادا آن دسته از نمایندگان مجلس که سعی در حفظ اختیارات قانونی شاه، داشته اند در برابر تاخت و تاز مصدّق و نیز بخاطر سستی شاه سرخورده شده و تسلیم شوند.
2- علاء گفت که شاه هر روز دیدار با زاهدی را به عقب می اندازد. علاء فکر نمی کند که شاه آنطوریکه شایع است نسبت به زاهدی بی تفاوت و سرد باشد، ولی فعلاً برای انتخاب زاهدی به نخست وزیری حرارتی نشان نمی دهد. ....
...............................

3- علاء گفت که شاه از مجاریِ مختلف با رایزنی های متضاد روبرو است. و در چنین شرایطی بجای تصمیم گیری ترجیح می دهد که دست روی دست بگذارد و کاری نکند.
این عدم تحّرکِ شاه باعث سرخوردگی و نگرانی دوستان اوست که بدون رهبری و دستورالعمل شاه برای حفظ تعادل و نظم در کشور در تلاش اند.
امضاء: هندرسون
* * *

شمارهء پیام: 4192، 25 آوریل 1953 [پنجم اردیبهشت 1332]، تلگراف: 788.00/4-2553
بکُلّی سرّی
از سفیر آمریکا در تهران به وزیر خارجه
..............................

علاء مرتب به شاه توصیه می کرد که در برابر مصدّق قاطعیت بخرج دهد و ضمناً شروع به اقداماتی بکند که منجر به تغییر دولت شود. هر چند علاء زاهدی را چندان نمی پسندد با این همه معتقد است که در شرایط فعلی، زاهدی تنها شخصی است که می تواند جای مصدّق را بگیرد. در این پنج شش هفتهء گذشته، علاء دائماً تلاش کرده بود تا شاه را متقاعد کند که گامهایی بردارد و علاقهء خود را نسبت به زاهدی نشان دهد.
شاه چنین وانمود می کرد که از این نصیحت ها دلخور شده است.
......................................

علاء بسختی کوشیده بود شاه را متقاعد کند که به او اجازه دهد تا بعنوان وزیر دربار به اتهامات مصدّق نسبت به شاه و دربار پاسخ دهد. شاه قسمت های اساسی متن را حذف کرده بود و بعد به علاء گفته بود که دیگر مسئول پاسخ دادن به مصدّق نباشد. وقتی مصدّق و اطرافیانش فهمیدند که ستون اصلی مقاومت شاه، خودِ علاء است نیروهای خود را برای کوبیدن او بسیج کردند.
.......................................

اوج فشار بر شاه، زمانی بود که دکتر فاطمی وزیر خارجه در روز 19 آوریل (30 فروردین 1332) به دیدار شاه رفت.

Dr.Fatami

این دیدار بدون صلاحدید علاء و بدون اطلاع وی انجام گرفت و دو ساعت طول کشید. فاطمی در این دیدار با مداهنه از شاه، به او گفته بود که رایزنی های علاء به ضرر شاه است و اگر او از سرِ کار برداشته شود تمام اختلافات شاه و مصدّق قابل حل خواهد بود. بعد از شرفیابی فاطمی، شاه نسبت به علاء ناراحت بود و از گفتگو با وی پرهیز می کرد. امضاء: هندرسون
* * *

شمارهء پیام: 953
گزارش گفتگوی سفیر و اعضاء برجستهء سفارت آمریکا با محرم شاه
14 مه 1953 [24 اردیبهشت 1332]، تلگراف: 788.00/5-1953
.................................................

شاه معتقد است که گذشت زمان، مصدّق را بی اعتبار خواهد ساخت ... بنابراین برکنار کردن مصدّق از راه قانونی در آیندهء نه چندان دور، عملی خواهد شد. خودِ شاه این شیوه را ترجیح می دهد تا مثلاً یک کودتای نظامی یا فرمانِ دلبخواه شاه مبنی بر عزل مصدّق و انتصاب شخص دیگری به نخست وزیری، یا زندانی کردن مصدّق یا تبعید وی یا حتّی مرگ او بدست بلوائیان تهران. در هر یک از این موارد، از مصدّق یک شهید ساخته خواهد شد و سرچشمهء دردسرهای جدّی در آینده خواهد شد ...
شاه ترجیح می دهد که خود هیچ ابتکاری علیه مصدّق بخرج ندهد و احساس می کرد که مصدّق چون از طریق پارلمان به قدرت رسیده، باید از همان طریق سرنگون شود و بهتر است که از طرف شاه هیچگونه مداخلهء آشکاری صورت نگیرد ... امضاء: هندرسون
* * *
.................................................
شمارهء پیام: 4573
گزارش گفتگوی هندرسون با محمدرضا شاه
تاریخ 30 مه 1953 [9 خرداد 1332] ساعت 1 بعد از ظهر، تلگراف: 788.11/5-3053
...............................

2- شاه اظهار کرد: انگلیسی ها در گذشته کوشیده بودند که وی را قانع کنندتا مانند یک پادشاه مشروطه بر اساس قانون اساسی به مفهوم اروپائی رفتار نموده و از مشارکت در زندگی سیاسی ایران خودداری نماید. شاه گفت که بنظر می رسد سیاست انگلیسی ها در این باره، اینک در حال تغییر است. شاه، شخصاً متقاعد شده است که اگر وی فقط نقش محدود و معیّنی در زندگی سیاسی و بویژه حیات نظامی کشور ایفاء کند، کشور دچار آشوب و آشفتگی و هرج و مرج خواهد شد.
شاه گفت: باید صادقانه و صریح اعتراف کند که تاکنون نتوانسته مطابق سوگند خود دربارهء حراست از قانون اساسی رفتار نماید. مصدّق در یکسال گذشته، قانون اساسی را زیر پا گذاشته است و او (شاه) متأسفانه در موقعیّتی نبوده که دخالت کند.
3- به شاه گفتم که مایلم نظرش را بی پرده و صریح دربارهء سرلشگر زاهدی بیان کند. شاه گفت که بنظر او سرلشگر زاهدی مرد فَـکوری نیست (not intellectual giant)، با این وجود، برای شاه، زاهدی به سه شرط قابل قبول می باشد:

Gerenal Zahedi
الف: زاهدی باید از راه قانونی و پارلمانی به قدرت نشانده شود، نه از راه کودتا.
ب: زاهدی باید با پشتیبانی گستردهء سیاسی به قدرت برسد ...
ج: دولت زاهدی باید برای آمریکا ودولت بریتانیا مقبول باشد ...
4- ... شاه گفت که (دربارهء زاهدی) تغییر عقیده نخواهد داد، ولی مهم این است که شرایطی که قبلاً به آن ها اشاره کرده به روشنی درک و رعایت گردد. اگر زاهدی با یک کودتا سرِ کار بیاید، شاه در حمایت از او دو دل خواهد بود، مگر اینکه مطمئن باشد پشت سرِ او طیفی نیرومند از رهبران سیاسی قرار دارد و نیز وی از حمایت گستردهء مردم برخوردار است.
5- شاه افزود که بهر حال فکر نمی کند که زاهدی بتواند از راه کودتا قدرت را بدست گیرد.
به شاه گفتم که مایلم، شاه بار دیگر موضع خودش را دربارهء سرلشگر زاهدی اعلان کند. چون برای دولت آمریکا لازم و ضروری است، زیرا به تصمیماتی که باید گرفته شود مربوط است. اعلیحضرت گفت به دولت متبوع خود، آمریکا بگویم که شاه نخست وزیری زاهدی را خواهد پذیرفت منوط به اینکه شرایطی که قبلاً در این مورد برای من عنوان کرده بود رعایت شود.
..................................

6- شاه گفت: هنوز بر این عقیده است که حل مسئلهء نفت با خودِ دکتر مصدّق آسان تر خواهد بود تا با جانشین وی. شاه همچنین معتقد است که اگر حل مسئلهء نفت با خودِ مصدّق صورت بگیرد، وی امتیازات بیشتری برای انگلیسی ها ملحوظ خواهد داشت تا هر کس دیگری که به جای او بیاید. البته شاه متوجّه است که معامله کردن با مصدّق کار بسیار دشواری است، با این وصف، بنظر شاه اگر راه و مفرّی برای حل مشاجرهء نفت با مصدّق پیدا شود، غنیمت خواهد بود. چنین راهی حتّی اگر به ادامهء حکومت دکتر مصدّق منجر شود، باز، ارزش ِ آنرا دارد که حداکثر ِ تلاش در این راه بکار رود.
7- شاه همچنین گفت که وضع مالی و اقتصادی ایران آنقدر خراب است که نیاز فراوان به کمک آمریکا دارد حتّی با حضور دکتر مصدّق در قدرت و حتی اگر چنین کمک هایی از جانب آمریکا به حمایت از دولت مصدّق تلقّی شود.
...................................
9- .... شاه سپس پرسید که آیا من قبول ندارم که نفع همه در این است که دعوای نفت به صورتی با دکتر مصدّق فیصله یابد؟ گفتم که: نظر من همیشه همین بوده، ولی بتدریج احساس می کنم که تا زمانی که مصدّق، نخست وزیر است این ماجرا حل شدنی نباشد.
Mohamad Reza Shah
انگلیسی ها دیگر به این نتیجه رسیده اند که هرگونه معامله ای با مصدّق بی ثمر است.
بنابراین اگر قرار است دولت مصدّق بماند و مسئلهء نفت هم حل شود باید مصدّق پیشگام شود و پیشنهاداتی به انگلیسی ها بکند که آنها را متقاعد کند که او مسئله را جدّی گرفته است. با تجربهء دو سال گذشته، مشکل است مصدّق بتواند انگلیسی ها را قانع کند که او واقعاً طرفِ آنها برای حل منصفانه و معقولِ مسئلهء نفت می باشد ...
امضاء: هندرسون
ادامه دارد

[+]mirfetros.com

پانویس:
20 – علامت .......... نشانهء حذف جملات یا عباراتی از گزارش ها توسط نویسندهء این مقال است.

Labels:

Tuesday, June 12, 2007

دکتـر مـصــدّق - 7


دکتر محمّد مصدّق؛ آسیب شناسی یک شکست


علی میرفطروس
(بخش هفتـم)




* در بررسی علل و عوامل سقوط دولت دکتر مصدّق، بجای تأکید اغراق آمیز بر «توطئهءانگلیس و آمریکا»، باید به ضعف های درونی جبههء ملّی واشتباهات اساسی دکتر مصدّق و خصوصاً به واکنش نهائی مردمی توجّه کرد که خسته و سرخورده و بی تفاوت، سرانجام به صفِ مخالفان مصدّق پیوستند.
* افسانه سازی ها و لاف و گزاف های کرمیت روزولت (فرماندهء عملیّات سیا در تهران) امروزه حتّی برای دوستداران صدیق مصدّق نیز ارزش و اعتباری ندارند!
* با توجّه به اینکه در سال های اخیر، اسناد بسیاری از کودتاهای معروف، منتشر شده اند، چرا سازمان «سیا» تمام پرونده های مربوط به سرنگونی دولت دکتر مصدّق را نابود ساخته است؟



کودتا؟ ضد کودتا ؟ یا خیزش مردمی؟


دکتر متینی در چند صفحه، به وقایع 25 تا 28 مرداد 32 اشاره کرده است. به نظر من، کمبود اساسی کتاب وی، در همین بخش چهره می نماید: با توجه به این رویداد بسیار مهم و حتّی سرنوشت ساز، شایسته بود که دکتر متینی درنگ و تحقیق بیشتری دراین باره می نمود. لازم بود که مؤلف محترم، اسناد و مدارک جدید دربارهء «کودتا» را بررسی می کرد و خصوصاً با بررسی گزارش سازمان سیا و اسناد سرّی وزارت امورخارجهء آمریکا (در آرشیو ملّی آمریکا) به ابهامات و افسانه های رایج در این باره، نقطهء پایان می گذاشت.


نيـورک تـايمـز، گزارش "دونالد ويلبــر" مـأمور سازمان سيـا را منتشر کرد.

Mosadegh_Mirfetros_28 Mordad_Iran_ Tudeh Party_Shah



از این گذشته، چاپ عکس های مختلف از وقایع مهم این دوره (از جمله چاپ عکس های مربوط به ملّی شدن صنعت نفت، فرمان عزل دکتر مصدّق توسط شاه و نخست وزیری سرلشگر زاهدی و یا چاپ عکس های مربوط به روز رفراندوم برای انحلال مجلس شورای ملّی) نیز می توانست به غنای تاریخی کتاب بیفزاید و به رویدادهای گذشته – خصوصاً برای جوانان و دانشجویان - عینیّت بیشتری دهد.

تحلیل های سُنّتی دربارهء 28 مرداد و سقوط دولت دکتر مصدّق، عموماً، با بزرگ نمائی و تأکید اغراق آمیز و افسانه ای دربارهء نقش آمریکا و انگلیس همراه اند و از درک ضعف ها و تضادهای ساختاری جبههء ملّی و اشتباهات اساسی دکتر مصدّق غافل اند، در حالیکه به نظر نگارنده: در بررسی رویداد مهمّی که «آسان ترین و ارزان ترین کودتای جهان» نامیده شده، بجای تأکید اغراق آمیز بر «توطئهء انگلیس و آمریکا»، نخست باید به ضعف های درونی جبههء ملّی و اشتباهات اساسی شخص دکتر مصدّق و خصوصاً باید به واکنش نهائی مردمی توجّه کرد که خسته و سرخورده و ناامید و بی تفاوت، سرانجام، به صف مخالفان مصدّق پیوستند.


سنـد سازمان سيـا:
افزايش فشار بر شاه برای قبول طرح کـودتـا



Mosadegh_Mirfetros_28 Mordad_Iran_ Tudeh Party_Shah


خوشبختانه در سال های اخیر، محقّقانی مانند مارک گازیوروسکی (Mark Gasiorowski)، مالکولم برن (Malcolm Byrne)، استفن دوریل (Stephen Dorril)، دکتر فخرالدین عظیمی و دیگران به این ضعف ها و اشتباهات و خصوصاً به «نقش کلیدی ایرانیان که به صورتی روزافزون در مقابل دکتر مصدّق صف آرائی کردند» اشاره کرده و نیز مخالفت ها و تردیدهای شاه در دست زدن به کودتا و تأکید وی بر «برکناری مصدّق از طریق مجلس» را یادآور شده اند. (11)
امروزه، اسناد سرّی وزارت امورخارجهء آمریکا (در آرشیو ملّی آمریکا) و نیز انتشار گزارش سرّی سازمان سیا دربارهء چگونگی سرنگونی حکومت دکتر مصدّق، افسانه سازی ها ولاف و گزاف های کرمیت روزولت (فرماندهء اصلی عملیات سیا در ایران) را آشکار ساخته است بطوریکه نوشته های وی در کتاب «ضدکودتا» (Countercoup) - که تظاهرات خودجوش مردم در 28 مرداد را به حساب عوامل خود واریز کرده - حتّی برای دوستداران صدیق دکتر مصدّق نیز ارزش و اعتباری ندارند، آنچنانکه سرهنگ غلامرضا نجاتی – که در شناخت و شناساندن نهضت ملّی دکتر مصدّق، همت فراوان کرده - کتاب روزولت را یک نوشتهء تبلیغاتی به توصیهء گردانندگان سیاست خارجی آمریکا می داند که هدف آن، دفاع از خدمات سازمان «سیا» پس از شکست آمريکا در حمله به کوبا (خليج خوک ها) بوده است. (12)
اردشیر زاهدی نيز که در طول وقایع منجر به 28 مرداد 32 – خود- از بازیگران اصلی بوده، در اين باره می نويسد:
«ریچارد هلمز (R. Helms) که مدت ها ریاست سیا را بر عهده داشت - در مصاحبهء تلویزیونی با B.B.C، اظهار داشت که سیا تصمیم گرفت «پیروزی» خود در ایران را تکذیب نکند زیرا تبلیغات خوبی بود. سیا در 1961 متحمّل ناکامی در عملیّات «خلیج خوک» ها علیه کوبا شده بود و می خواست به نوعی «پیروزی» خود را نشان دهد تا بتواند بودجه اش را - که موجودیتش به آن بستگی داشت - توجیه کند. این سازمان به نقش ناچیزی که در ایران ایفاء کرده بود، برای این مقصود، توسّل جُست. سیا با این اقدام، تاریخ را جعل کرد. افکار عمومی آمریکا را منحرف ساخت و زمینهء دشمنی بین مردم ایران و آمریکا را - که دوستان نزدیک و برای دو نسل، متحّد هم بودند - فراهم آورد ...» (13)


نيـورک تـايمـز، گزارش "دونالد ويلبــر" مـأمور سازمان سيـا را منتشر کرد.


Mosadegh_Mirfetros_28 Mordad_Iran_ Tudeh Party_Shah


به روایت روزنامه نگار و محقّق انگلیسی در امور سرويس های جاسوسی و اطلاعاتی، استفن دوریل (Stephan Dorril): آیزنهاور پس از مطالعهء گزارش روزولت چنین نوشت: «گزارش او بیشتر به داستان شباهت داشت، تا به یک واقعیت تاریخی!» (14)
گزارش سازمان «سیا» - با نام «تاریخچهء عملیّات سرّی سیا برای سرنگونی مصدّق در 1953» - ابتداء در 80 صفحه در روزنامهء نیویورک تایمز (16 آوریل و 18 ژوئن 2000) منتشر شد (15) و سپس متن کامل آن - در 169 صفحه- انتشار یافت (16) و به عنوان «سند بسیار مهّم»، مورد توجّهء عمموم پژوهشگران قرار گرفت و در ایران نیز بازتاب گسترده یافت (17). نویسندهء گزارش، دونالد ویلبر (Donald Wilber)، یکی از مسئولین اجرائی عملیات سیا در ایران، در این گزارش، روند تهیّهء طرح و تدارک عملیّات برای تضعیف و سرنگونی دولت مصدّق و چگونگی شکست عملیات 25 مرداد، ناامیدی مطلق عوامل سازمان سیا در تهران و تصمیم به توقّف عملیّات را بازگو می کند و علّت اصلی طرح کودتا را نه منافع اقتصادی بلکه «ترس از کمونیسم و سُلطهء حزب توده بر ایران» می داند. ویلبر به تاریخ، زبان و ادبیات فارسی آشنائی کامل داشت و کتاب هائی دربارهء باغ های ایران و آثار و ابنیهء تاریخی ایران تألیف کرده بود.
او در طرح ت. پ. آژاکس، مسئولیّت امور تبلیغاتی را بر عهده داشت.
با توجه به اینکه در سال های اخیر، اسناد بسیاری از کودتاهای معروف (از جمله کودتای گواتمالا، شیلی، اندونزی، آرژانتین و ...) منتشر شده اند و با توجه به اینکه C.I.A تمام پرونده های مربوط به کودتا را نابود ساخته است (18) ارزش و اهمیّت گزارش ویلبر چقدر می تواند باشد؟
چرا سازمان C.I.A اوّلین، مهم ترین و «شاهکار» تجربهء کودتائی خود را نابود کرده است؟ آیا این اسناد و مدارک دارای چنان جعل و لاف و گزافی بوده که می توانست افسانهء «پیروزی C.I.A» را برباد دهد؟ آیا مسئولان سازمان C.I.A با آتش زدن و نابود کردن این اسناد خواسته اند تا هم این پروندهء «پُر از خالی» یا «کوهی که موش زائیده بود» را از نظر جهانیان پنهان کنند؛ و هم – بعنوان فرمانده و برندهء عملیات - در برابر رقیب خود (سازمان اطلاعاتی انگلیس)، سهم بیشتری را طلب نمایند؟
با وجود لحن محتاطانهء ویلبر، گزارش او – به روشنی – شتابزدگی در تنظیم طرحِ ت. پ .آژاکس و عدم پیش بینی های لازم در تدارکات اساسی کودتا را آشکار می سازد:
- اینکه: ویلبر و همکار انگلیسی او، داربی شر (Darbyshire) به مدت 17 روز (از 13 مه 1953 تا 30 مه 1953 = 23 اردیبهشت تا 9 خرداد 1332) بر روی طرح، مطالعه و کار کردند (بخش 2، ص5)
- اینکه سازمان سیا در آن زمان برای کمک به طرح ت. پ. آژاکس، هیچ عامل نظامی در ایران نداشت و سرهنگ بازنشسته، عباس فرزانگان (افسر سابق مخابرات) نیز پیش از آن در هیچ عملیات نظامی شرکت نکرده بود و در مورد وقایع پیش رو، هیچ چیز نمی دانست، (پيوست د، ص3)
- اینکه سرلشگر زاهدی، فاقد هرگونه طرح دقیق یا سازمان و نفرات نظامی بود و هیچ یک از افسران مذکور در طرح کودتا را نمی شناخت و لذا «نمی شد روی سرلشگر زاهدی حساب کرد» (پيوست د، ص3)
- اینکه سرلشگر زاهدی
تا ساعت 5/4 بعد از ظهر روز 28 مرداد، در یک خانه امـن، مخفی بوده، (بخش 8، ص69)

Mosadegh_Mirfetros_28 Mordad_Iran_ Tudeh Party_Shah_Zahedi


- اینکه برخلاف پیش بینی های طرح
که شاه را کانون محوری عملیّات می دانست - در سراسر مذاکرات، شاه از همکاری با طرّاحان کودتا خودداری کرد بطوریکه «فشار بی امان بر شاه» ضرورت یافت؛
(بخش 5؛ پيوست ب، ص 2 ؛ بخش 10، ص 88)
- اینکه برخلاف پیش بینی های طرح، هیچ یک ازعلمای معروف مذهبی (بروجردی و کاشانی) به درخواست های طرّاحان کودتا، پاسخ مثبت ندادند (بخش 10 ، ص 91)
- اینکه بیشتر شرکت کنندگان در عملیّات، در لحظهء حسّاس، دچار تردید و بی تصمیمی بودند و سرانجام، بی احتیاطی یا خیانت یکی از افسران - به آسانی - باعث لو رفتن و شکست کودتا گردید (بخش 6 ، ص 1 ؛ بخش 7 ، ص 47)
- اینکه در آغاز عملیّات، معلوم شد که «همه چیز به اِشکال برخورد کرده است». (بخش 7 ، ص 44)
- اینکه با توجّه به قطع کامل روابط دیپلماتیک بین ایران و انگلیس، سازمان اطلاعاتی انگلیس (MI6) غیر از چهار- پنج تَن (برادران رشیدیان و دو خبرنگار روزنامهء اطلاعات: علی جلالی و فرّخ کیوانی) فاقد نفرات، امکانات و اطلاعات لازم در ایران بود،
- اینکه تعداد مأموران در مقرّ فرماندهی عملیات (نیکوزیا) فقط 2 مأمور و 2 ماشین نویس بودند که در نگاه اول، بسیار شگفت انگیز می نمود و ارتباط مرکز فرماندهی کودتا (نیکوزیا) با تهران، با تأخیرهای فراوان همراه بودT (بخش 10 ، ص 85)... همه و همه نشان می دهند که طرح سازمان سیا، بیشتر به یک طرح ساده لوحانه یا خیالپردازانه شبیه بود تا به یک طرح کودتا، و بهمین جهت، شکست آن – در 25 مرداد 32 – محتوم و مقدّر بود.
با این وجود، گزارش ویلبر دارای آگاهی ها و اطلاعاتی است که ما را با چگونگی جنبش خودبخودی مردم تهران در روز 28 مرداد 32 آشنا می کند. این آگاهی ها و اطلاعات اگر با دیگر گزارشات (خصوصاً با گزارشات هندرسون، سفیر آمریکا در ایران) تلفیق شوند، می توانند در ترسیم واقعی رویداد مهّمی که - به نادرستی - «کودتای 28 مرداد 32» نامیده شده، کمک نمایند.


سنـد سازمان سيـا:
افزايش فشار بر شاه برای قبول طرح کـودتـا



Iran Coup 1953



اسناد سرّی وزارت امور خارجهء آمریکا (در آرشیو ملّی آمریکا) نیز با ارائهء آگاهی های دقیقی از مخالفت شاه با کودتا و علاقهء وی به برکناری مصدّق از طریق مجلس، چگونگی شکست عملیّات 25 مرداد، ناامیدی مطلق عوامل سیا در تهران و تصمیم به توقّف عملیّات به اصطلاح «کودتا» را بازگو می کنند. این اسناد، خصوصاً علل اجتماعی و روانی جنبش خودبخودی مردم تهران در روز 28 مرداد 32 و «سقوط آسان و شگفت انگیز دولت مصدّق» را بخوبی نشان می دهند.(19)

ادامه دارد

[+]mirfetros.com

زیرنویس ها

11- نگاه کنید به: مصدّق و کودتا (مجموعهء مقالات)، صص 15، 16، 110-115، 293، 297 و ...
12- غلامرضا نجاتی، جنبش ملّی شدن صنعت نفت ایران، صص 317-321
13- اردشیر زاهدی، خاطرات، ص 269؛ رازهای ناگفته، ص 165
14- تاریخ معاصر ایران (فصلنامهء تخصّصی)، شمارهء 35، ص 68
15- http://www.nytimes.com/library/world/mideast/041600iran-cia-index.html_[+]
16- The secret CIA History of the Iran coup, 1953: www.crytome.org/cia-iran/all.html or: http://www.gwu.edu/~nsarchiv/NSAEBB/NSAEBB28/index.html_[+]
17- بخش هائی از این گزارش در روزنامهء «اطلاعات سیاسی- اقتصادی»، شماره های 1 و 2، مهر و آبان 1379 و ماهنامهء «پیام امروز»، شمارهء 41، مهرماه 1379 انتشار یافت و سپس، حداقل سه ترجمه از متن کامل این گزارش منتشر گردید:
اسناد سازمان سیا دربارهء کودتای 28 مرداد و سرنگونی دکتر مصدّق، ترجمهء غلامرضا وطن دوست، با مقدمهء همایون کاتوزیان، مؤسسهء فرهنگی رسا، تهران، 1379؛ اسرار کودتا: اسناد سیا دربارهء سرنگونی دولت مصدّق، ترجمهء حمید احمدی، نشر نی، تهران، 1379؛ آمریکا و تحوّلات ایران: اسناد و مدارک آزاد شدهء دولت ایالات متحدهء آمریکا دربارهء جنبش ملّی شدن صنعت نفت، ترجمه سید صادق خرّازی، وزارت امور خارجه، تهران، 1380.
18- New York Times, May 29. 1997, p 19
19- U.S. National Archives Building, Washington, D. C
بسياری از اين اسناد و گزارش ها را در کتاب های: خواب آشفتهء نفت (محمد علی موحّـد) ؛ نظر از درون به نقش حزب تودهء ايران (بابک امير خسروی) ؛ خاطرات اردشير زاهدی؛ و اسناد سخن می گوينــد (شامل 508 سند رسمی بکلی سرّی و سرّی) ، در 2 جلــد، می توان يافت. در نقل اسناد و گزارش ها، ما به اين ترجمه ها نيز نظر داشته ايم هر چند که هميشه مقيّد به آنها نبوده ايم.

Labels:

Thursday, June 07, 2007

دکتـر مـصــدّق - 6


دکتر محمّد مصدّق؛ آسیب شناسی یک شکست


علی میرفطروس
(بخش ششــم)


* در آن دوران، در دیده و دیدگاه سیاستمداران ایران (خصوصاً دکتر مصدّق) دولت آمریکا نه تنها «بهترین دوست ایران» بود، بلکه این کشور، «مهد آزادی» و «قبله گاه آزادیخواهان و ملیّون ایران» بشمار می رفت!

* دکتر مصدّق در مذاکره با نمایندگان دولت آمریکا چنین وانمود می کرد که آمریکا بین دولت او و استقرار کمونیسم در ایران، باید یکی را انتخاب کند!

* آیزنهاور که با شعارِ «عقب راندن کمونیسم» به قدرت رسیده بود، با سیاستی جدید، ضمن قطع کمک های مالی به دولت دکتر مصدّق، خواستار برکناری وی گردید، امّا اجرای طرح سرنگونی دولت مصدّق با یک مشکل اساسی روبرو بود: مخالفت شاه با کودتا!



Mosadegh-Mirfetros


ایران، بخاطر موقعیّت استراتژیک و حسّاس خود در منطقه - از دیرباز - مورد طمع و طُعمهء روسیهء تزاری و سپس اتحاد جماهیر شوروی بود. ماجرای نفت شمال (1323) و غائلهء آذربایجان (1324) ایران را به یکی از اصلی ترین میدان های جنگ سرد بین شوروی و آمریکا بدل ساخته بود. تضاد ایدئولوژیکِ جهان کمونیست (شوروی) با جهان آزاد غرب (آمریکا) تضاد میان این دو قُطب را دوچندان می کرد، هم از این روست که در آغاز گفته ایم: سرنوشت ایران معاصر را دو مسئلهء اساسی رقم زده است: یکی، نفت، و دیگری: همسایگی با اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی.
در سال های 30-32، بحران مالی و وخامت اوضاع اقتصادی دولت مصدّق، بن بست مذاکرات نفت بین ایران و انگلیس، بروز آشفتگی های اجتماعی و گُسترش فعالیت های حزب توده در شهرها و روستاها، آمریکا را نسبت به امکان قدرت گیری حزب توده عمیقاً نگران می ساخت، از این رو دولت آمریکا با کمکهای مالی، عمرانی و بهداشتی - از طریق طرح «اصل چهار» (8) - ضمن تقویت دولت مصدّق، کوشید تا از توجّهء ایران به شوروی یا از نفوذ آن کشور در ایران، جلوگیری کند، در این راستا، تنها در سال 1952 (1331) علاوه بر کمک های مالی، بهداشتی و عمرانی، دولت آمریکا تعداد 42 تانک شرمن به دولت مصدّق تحویل داد و بیش از 300 افسر ایرانی را برای دیدن آموزش نظامی، به آمریکا دعوت کرد.
در این دوران، در دیده و دیدگاه سیاستمداران ایران (خصوصاً دکتر محمّد مصدّق) دولت آمریکا، نه تنها «بهترین دوست ایران» بود، بلکه این کشور «مهد آزادی» و «قبله گاهِ آزادیخواهان و ملیّون ایران» بشمار می رفت.
با چنین جایگاهی، در اختلافات نفتی بین ایران و انگلیس و تهدیدات دولت انگلیس برای حمله به ایران و یا در پاسخ به اولین پیشنهاد انگلیس در تدارک کودتا برای سرنگونی دولت مصدّق، دولت آمریکا نه تنها مخالف اقدامات تجاوزکارانهء انگلیس علیه ایران و نیز مخالف طرح کودتا علیه دکتر مصدّق بود، بلکه عموم سیاستمداران این کشور با کمک های مالی، نظامی و عمرانی به تقویت و تحکیم دولت مصدّق مصمّم بودند، زیرا که در این دوران، حمایت از ناسیونالیسم و دولت های ملّی از هدف های استراتژیک آمریکا در مقابله با نفوذ کمونیسم بود.
بنابراین: در اختلاف ایران و انگلیس و خصوصاًٌ پس از قطع رابطهء دیپلماتیک بین دو کشور، آمریکا در نقش یک «میانجی» کوشید تا جای خالی انگلیس را در مقابله با «وحشت ســرخ» پُر نماید. دولتمردان آمریکا در آن دوران - برخلاف دولت انگلیس- معتقد بودند که: بی توجّهی به گرایش ها و آرمان های ملّی در منطقهء خاورمیانه، باعث رانده شدن مردمان این منطقه به سوی اردوگاه شوروی می شود. آنها اعتقاد داشتند که ناسیونالیسم در کشورهای خاورمیانه، برج و باروی مستحکمی در مقابله با کمونیسم شوروی می باشد.
هندرسون، سفیر امریکا، در گزارشی به وزیر امور خارجهء آمریکا، ضمن ارائهء ارزیابی مشترک خود و همتای انگلیسی خویش، دربارهء اوضاع ایران تأکید می کند:
6 نوامبر 1951 [15 آبان 1330] 9 بعد از ظهر، تلگراف: 888.2553/11-651، سرّی، فوری
1- فرض ما بر این است که هدف مشترک، فوری و تعیین کنندهء آمریکا و انگلیس در ایران، جلوگیری از افتادن این کشور در چنگال کمونیسم است. ... پیگیری این هدف باید پایهء همهء کوشش های دولتین آمریکا و انگلیس در ایران بشمار آید. اگر تصوّر شود که به خطر افتادن منافع تجاری ما - مانند به خطر افتادن منافع حاصل از نفت ایران یا اجرای شیوهء 50-50 درتقسیم سود حاصله از فروش نفت - ممکن است تحقّق یافتن این هدف اساسی آمریکا و انگلیس را در درازمدّت به مخاطره اندازد، اینگونه منافع تجاری احتمالاً در درجهء دوّم اهمیّت قرار دارند. باید به خاطر آورد که عامل نوینی در صحنهء خاورمیانه وارد شده است. تبلیغات شوروی و سازمان های کمونیستی تلاش می کنند تا رهبری نهضت های ملّی را به چنگ آورند.
2- اگر هدف اساسی آمریکا و انگلیس می باید تحقّق یابد، لازم است تا در ایران حکومتی درستکار و کارآمد - با برنامهء اصلاحات مثبت - بر سرِ ِ کار آید تا از جذبهء حزب توده بکاهد. آید تا از جذبهء حزب توده بکاهد.

* * *

کودتای کمونیست ها در چکسلواکی ( فوریه 1948) و سپس جنگ کُره (1950) این نگرانی را در میان سیاستمداران آمریکا تقویت کرد که دولت مسکو نه تنها از طریق جنگ، بلکه از طریق بسترسازی های محلّی، ایجاد جمعیّت ها، احزاب و سازمان های داخلی و نفوذ در دولت ها، می تواند به توسعهء نفوذ خود و سرانجام به تسلّط بر کشورهای نفت خیز خاورمیانه - ادامه دهد.
سازمان C.I.A که در سال 1947 تشکیل شده بود، در سال 1950 هنوز کارائی و تجربهء کافی در عملیات خرابکارانه و تبلیغات ضدکمونیستی نداشت، امّا جنگ کُره و تحوّلات جاری در ایران و هشدار روزافزون مأموران آمریکائی دربارهء «خطر استیلای وحشت سرخ بر ایران» باعث گردید تا ترومنِ دموکرات در سال 1952 در یک تجدید نظر آشکار، «اقدام به جنگ به خاطر ایران» را در سرلوحهء سیاست های منطقه ای خود قرار دهد.
بی تردید، تبلیغات و برآوردهای مأموران و سیاستمداران آمریکائی دربارهء سلطهء «وحشت سرخ بر ایران» و کمّ و کیف قدرت و نفوذ حزب توده، خالی از اغراق نبود، امّا، هم تهدیدها و تلقین های شخصِ دکتر مصدّق (در مذاکره با مقامات دولت آمریکا) و هم تظاهرات و اقدامات رادیکال حزب توده - بعنوان بزرگ ترین و برجسته ترین سازمان کمونیستی در خاورمیانه - بر نگرانی تسلّط احتمالی حزب توده دامن می زد. در این باره کافی است بدانیم که در فاصلهء 1331 تا 1332، ده ها اعتصاب و تظاهرات کارگری و شهری – عموماً – تحت رهبری و هدایت حزب توده بود. (9) از این گذشته، حضور افراد رادیکالی مانند دکتر علی شایگان، مهندس زیرک زاده، مهندس احمد رضوی و حسین فاطمی در کابینهء دکتر مصدّق باعث تشدید نگرانی های دولت آمریکا بود چرا که مثلاً: دکتر علی شایگان از یک سابقهء «توده ای» و پیوند با محافل شوروی برخوردار بود، بطوری که حسین مکّی می نویسد: «بیشتر بدبختی ها را دکتر شایگان و فاطمی برای مصدّق ایجاد کردند .... شایگان زمانی که در شیراز محصّل بود، مقالاتی برای روزنامهء «طوفانِ» فرّخی یزدی می نوشت و با سفارت شوروی هم ارتباط داشت. این مطلب را دکتر انور خامه ای در کتاب «از انشعاب تا کودتا» نوشته است. این ارتباط نه به وسیلهء حزب توده، بلکه مستقیماً با سفیر روس بود، بهمین دلیل در محاکمهء سران حزب توده، دکتر شایگان وکالت آنها را قبول کرد ...». (مکّی، ج 1، ص 197، به نقل از: متینی، ص 364).
در مورد تهدیدها و تلقین های شخصِ دکتر مصدّق دربارهء خطر کمونیسم، یادآور می شویم:
دکتر مصدّق در دیدار از آمریکا و گفتگو با ترومن (رئیس جمهور) و اچسن (وزیر امورخارجهء آمریکا) در 23 اکتبر 1951 ضمن اشاره اوضاع بسیار بدِ اقتصادی ایران، تأکید کرد که نیروی مسلّح و پلیس ایران مدت 2 ماه است که هیچگونه حقوقی دریافت نکرده اند و خودِ این امر، به تنهائی خطر مهمّی بشمار می رود. او تأکید کرد که بودجهء دولت، با کسری حدود چهارصد میلیون تومان روبرو است و فقر و آشوب در سراسر کشور، گسترده است. معلّمین مدارس، حقوق ماهیانه ای به مبلغ یکصد تومان – که معادل 25 دلار است – دریافت می کنند، این مبلغ به دشواری هزینهء پرداخت اجارهء یک اطاق را در ماه کفایت می کند، در نتیجه: بسیاری از معلّمین، هوادار و متمایل به کمونیسم شده اند، و این افکار را در سراسر مدارس کشور ترویج می دهند. (نقل از: صورت جلسهء مذاکرات، در کاخ سفید، سند شمارهء 888.2553/10-2351)
مصدّق در مذاکرات متعدّد با هندرسون (سفیر آمریکا در ایران) نیز چنین وانمود می کرد که: دولت آمریکا بین دولت او (مصدّق) و استقرار کمونیسم در ایران، باید یکی را انتخاب کند، مثلاً: در تاریخ 13 ژانویهء 1952 (23 دی ماه 1331) دکتر مصدق، ضمن دیدار با هندرسون، درخواست کمک مالی فوری آمریکا برای ترمیم کسر بودجهء جاری دولت – به میزان تقریبی ماهی ده میلیون دلار- را به سفیر آمریکا تسلیم کرد. مصدّق در این دیدار با لحنی تهدیدآمیز گفت: «بدون این کمک مالی، به فاصلهء سی روز، ایران سقوط خواهد کرد و چه بسا حزب توده قدرت را بدست گیرد». مصدّق افزود: هرگاه از دریافت کمک آمریکا – فوراً- اطمینان نیابد، پس از 5 روز، وی ناچار به شوروی متوسّل خواهد شد.
هندرسون در برابر این «اولتیماتوم ِ» دکتر مصدّق، در گزارش مفصّل خود به وزارت امورخارجهء آمریکا نوشت:
تهران، 15 ژانویهء 1952، 6 بعد از ظهر: تلگراف 888.10/1-1552، شمارهء پیام: 2640 ، بکلّی سرّی، فوری
1- ما نسبت به مسئله و اوضاع کنونی ایران – که سریعاً در حال فروپاشی است- به ویژه دربارهء سخنان مصدّق که بدون دریافت کمک مالی خارجی در سی روز آینده، ایران با انقلاب مواجه خواهد شد، توجه و تأمّل بسیار کرده ایم. ما معتقدیم که مصدّق اینک دست به بزرگترین قمار خویش زده است که یا برندهء همه چیز یا بازندهء همه چیز می گردد. مصدّق می گوید این امید را دارد که اگر بتواند از آمریکا کمک مالی دریافت کند، تبدیل به یک قهرمان ملّی – حتّی بزرگ تر - شود و یک بار دیگر بر انگلیس پیروز گردد ... اگر هیچ کمک خارجی دریافت نشود، وی ممکن است در لحظات آخر توسط یک مجلس، مرعوب و یا بر اثر نوعی کودتا ساقط گردد، و یا ممکن است ایران به سوی هرج و مرج و بی نظمی بَرَود و امکان دارد که این بی نظمی به پیدایش رژیم های مختلفی که به احتمال قوی تحت کنترل اتحاد شوروی باشند، بیانجامد. مصدّق مشغول پروراندن این فکر در سر است تا در صورت عدم کمک مالی آمریکا یا عدم توافق با انگلیس، روس ها را برای کمک به ایران ترغیب نماید ... مصدّق تشخیص می دهد که روس ها – بدون هزینه و صرف هیچ منابعی - فرصت و شانس خوبی برای تسلّط بر ایران را دارند، با این حال، اگر مصدّق امیدِ دریافت فوری کمک های مالی آمریکا را از دست بدهد، صرف نظر از عواقب نهائی آن، احتمالاً در انجام معامله با روس ها – که بتوانند دولت وی را برای مدتی سرِ ِ پا نگهدارند - تردیدی نخواهد کرد.
...........................
3- ما باور داریم که مصدّق با روحیهء کنونی اش، هرج و مرج و انقلاب را به راحتی – بر آنچه که وی به مفهوم «تسلیم به انگلیس» تلقّی می کند، ترجیح می دهد. خواسته های او در طول زمان به سرعت ازحدّ خود فراتر رفته است و به نظر نمی رسد که او عقب نشینی نماید، بلکه درست برعکس – ما عقیده داریم که وی بیشتر از پیش به اقدامات ضدانگلیسی و ضد بیگانه به منظور برانگیختن احساسات و منحرف ساختن توجّهء مردم از نقاط ضعف دولت خود، روی می آوَرَد.
........................
........................
10- ما تردید داریم که وزارت امور خارجه [آمریکا] در فاصلهء 5 روزِ اعلام شده توسط مصدّق بتواند پاسخی کامل و اساسی تهیه کند ... اگر مصدّق هیچ پاسخی در فاصلهء 5 روز دریافت ندارد، ما نمی توانیم این احتمال را که وی دست به یک اقدام نسنجیدهء غیرقابل برگشت بزند، ندیده بگیریم ...

* * *

در اوّل اسفندماه 1331، آخرین پیشنهاد آمریکا و انگلیس (که خود آنرا «عادلانه ترین پیشنهاد ... که هیچگونه تغییری در مفاد آن داده نخواهد شد» توصیف کرده بودند) امید فراوانی برای خاتمهء اختلافات ایران و انگلیس برانگیخت و چنین تصوّر می شد که مصدّق نیز با آن موافق است و بعنوان «تحقّق ممکنات»، موضوع را هشتاد درصد خاتمه یافته می داند. متأسفانه این پیشنهاد، بخاطر میزان پرداخت غرامت به شکست انجامید (10). بنظر فؤاد روحانی، کارشناس ارشد و مشاور نفتی دکتر مصدّق: «بزرگترین مزیّت پیشنهاد این بود که تسلّط ایران بر ادارهء صنعت نفت را تأمین می کرد». دکتر پرویز مینا نیز ضمن اینکه ردّ این پیشنهاد از طرف دکتر مصدّق را «بزرگترین خطای مصدّق» می داند، تأکید می کند: «اگر واقعاً آن پیشنهاد پذیرفته می شد، رسیدن به هدف نهائی ملّی شدن صنعت نفت، بیست سال زودتر در ایران عملی می شد».
دکتر محمد علی موحّد نیز تأکید می کند: « ... موضع منفی مصدّق در برابر این پیشنهاد، اشتباه بود ... آنچه مصدّق می خواست نه تنها به بهای فروپاشی جبههء جهان غرب در برابر کمونیسم تمام می شد، بلکه ساختار امتیازات را در سراسر جهان، متزلزل می ساخت ...» (متینی، صص 341-342).
متأسفانه دکتر مصدّق در آخرین لحظات و - باز - در بیم از «وجاهت ملّی» و ترس از اتهام «سازش» و «خیانت»، بر اثر تلقین دو تن از مشاوران خود (دکتر علی شایگان و مهندس حسیبی) با ردّ ِ آخرین پیشنهاد آمریکا و انگلیس، آخرین تلاش ها و امیدها را در رسیدن به یک «توافق ممکن» بر باد داد.

* * *

اخراج متخصصّان انگلیسی از ایران (1951)، بستن سفارت انگلیس در تهران و قطع کامل روابط دیپلماتیک با دولت انگلیس (اکتبر 1952) و ردّ آخرین پیشنهاد نفتی از طرف دکتر مصدّق، نه تنها هرگونه تلاش و امید به حل اختلاف بین ایران و انگلیس را برباد داد، بلکه آمریکا را نسبت به دولت دکتر مصدّق، عمیقاً بدبین و ناامید ساخت بطوریکه مک گی (معاون وزیرامور خارجهء آمریکا) گفت:
- «ایران، دارای جامعه ای بیمار و دارای یک رهبر سیاسیِ بیمارتر است».
با ردّ ِ آخرین پیشنهاد آمریکا و انگلیس توسط دکتر مصدّق و اوضاع شکنندهء اقتصادی و آشفتگی های سیاسی- اجتماعی در ایران و پیروزی جمهوریخواهان در آمریکا (نوامبر 1952)، آیزنهاور (Eisenhower) که «عقب راندن کمونیسم» را یکی از شعارهای اصلی انتخاباتی خود قرار داده بود – علیرغم خوش بینی های اوّلیه اش در «حفظ مصدّق» - در یک برآوردِ تازه از اوضاع ایران، ضعف ها و کاستی های شخصیّی دکتر مصدّق را عاملی در گسترش روزافزون نفوذ کمونیسم در ایران دانست و تأکید کرد که: مصدّق با این ضعف ها و کاستی های شخصیّتی و نیز به خاطر انزوای روزافزون سیاسی باید برکنار شود و شخص دیگری جایگزین وی گردد... آنچه که این سخن آیزنهاور را موجّه و معتبر می ساخت انشعاب گسترده در جبههء ملّی و اختلاف شدید در صفِ یاران نزدیک مصدّق (یعنی: مکّی، بقائی، آیت الله کاشانی، حائری زاده و دیگران ...) بود. این اختلاف و انشعاب و انزوا باعث گردید تا در نظر دولت آمریکا، حزب توده، تنها میدان دارِ ِ عرصهء سیاست آیندهء ایران بشمار آید. در این میان، مرگ ناگهانی استالین و خلاء ناشی از آن (مارس 1953) و ابهام و آشفتگی در سیاست خارجی اتحاد شوروی، آیزنهاور و دیگر سیاستمداران آمریکا را به «حلّ هر چه زودتر مسئلهء ایران» ترغیب کرد.
سه هفته پس از آغاز زمامداری آیزنهاور، یک هیأت انگلیسی در سفر به واشنگتن و ملاقات و مذاکره با جان فوستر دالس (John Foster Dulles) وزیر امور خارجهء جدید آمریکا، و برادرش، آلن دالس (Allen Dulles ) رئیس جدید سازمان سیا، دولت آمریکا را به خطر ادامهء حکومت دکتر مصدّق و سلطهء حزب توده بر ایران، متقاعد ساخت (10 ژوئن 1953/20 خرداد ماه 1332)
در اوایل خرداد 1332، دکتر مصدّق در نامهء محرمانه ای به آیزنهاور، ضمن تقاضای کمک های مالی فوری، به احتمال سلطهء کمونیست ها - در صورت عدم کمک مالی آمریکا - اشاره نمود. آیزنهاور به این نامهء مصدّق پاسخی نداد و پس از یک ماه تأخیر، درخواست کمک مصدّق را صریحاً رد کرد.
دولت آمریکا که در زمان ترومن (Truman) با نخستین طرح کودتای انگلیسی ها مخالفت کرده بود، دومین پیشنهاد کودتا را پس از ناامید شدن قطعی از دولت مصدّق پذیرفت و سرانجام در اواسط ژوئیه 1953/اواخر تیرماه 1332 – بجای طرح انگلیسی ها- طرح عملیّات TPAJAX را تصویب کرد و کرمیت روزولت (Kermit Roosevelt) را به فرماندهی عملیات برگزید، با اینحال، به روایت گازیوروسکی (مصدّق و کودتا، صص 251 و 253): هم، بیرود (Byroade ) معاون وزیر امور خارجهء آمریکا، هم، هندرسون (سفیر آمریکا در ایران)، هم، ماتیسون (Mattison ) معاون هندرسون در ایران، هم، راجر گویران (Roger Goiran)رئیس پایگاه سازمان سیا در ایران، و چند تن دیگر از متخصّصان امور ایران در سازمان سیا با کودتا علیه مصدّق مخالف بودند.
تصویب شتابزدهء طرح T.P.AJAX شاید بی رابطه با تظاهرات عظیم و قدرت نمائی های توانمند حزب توده نبود زیرا که در یک ماه بعد، تظاهرات حزب توده در سالگرد قیام 30 تیر، عظمت و توانمندی این حزب را بر جبههء ملّی آشکار ساخت. سفارت آمریکا در تهران در گزارشات متعدّدی، نگرانی عمیق خود را از قدرت و توان حزب توده ابراز کرد. خلیل ملکی (یارِ ِ وفادار مصدّق) نیز در ناباوری و ناتوانی از این تظاهرات عظیم به دکتر سنجابی گفت:
- « ... آقا! دیگر چه برای ما باقی مانده؟ توده ای ها امروز آبروی ما را برده اند. این آقای مصدّق می خواهد با ما چه کار کند؟» (موحّد، ج 2، صص 757-759).
بطوری که گفته ایم: در طرح T.P.AJAX پیشوند «T.P» اشارهء اختصاری به حزب توده (Tudeh Party) بود و AJAX نیز نام رایج یک مادهء پاک کننده خانگی. بنابراین: هدف اساسی طرح، «پاکسازی ایران از حزب توده»
بود. با اینهمه، اجرای طرح آمریکا و انگلیس با یک مشکل اساسی روبرو بود:
مخالفت شاه با کودتا!

ادامه دارد

بخش آینده؛ 28 مرداد 32:
کودتا؟ ضدکودتا؟ یا خیزش مردمی؟

[+]mirfetros.com

پانویس ها:
8- اصل چهار ترومن؛ طرحی برای کمک ها و و کارهای عمرانی، کشاورزی، جنگلبانی و بهداشتی در کشورهای عقب مانده بود. این طرح، خدمات شایانی در ایران انجام داد و خصوصاً در ریشه کنی مالاریا در ایران نقشی اساسی داشت.
9- برای شرح دقیقی از چند اعتصاب مهم کارگری در این دوران، نگاه کنید به: ارسلان پوریا (عضو کمیتهء ایالتی حزب توده)، کارنامهء حزب توده، صص 402-406، 468- 474 و صفحات دیگر. برای آگاهی از قدرت واقعی حزب توده نگاه کنید به مقالات فخرالدین عظیمی و مازیار بهروز در: مصدّق و کودتا، صص 89-93، 121-143 و 321
10- برای آگاهی از آخرین پیشنهاد آمریکا و انگلیس نگاه کنید به: فؤاد روحانی، تاریخ ملّی شدن صنعت نفت ایران، صص 332-338.

Friday, June 01, 2007

دکتـر مـصــدّق - 5


دکتر محمّد مصدّق؛ آسیب شناسی یک شکست*


علی میرفطروس
(بخش پنجـــم)


* ما مردمی هستیم که دوستدار پیروزی ها و کامیابی های بزرگ و در عین حال آسان هستیم و آنجا که دچار شکست و ناکامی می شویم، بجای نگریستن به خویش و درک کمبودها و کم کاری های خود، متوسّل به «تئوری توطئه»، «دست انگلیسی ها» و «عوامل خارجی» می شویم ...

* بررسی روند مذاکرات نفت نشان می دهد که مصدّق در چنبرهء احساسات حاکم بر جامعه و در اسارت «حفظ وجاهت ملّیِ» خود، با نوعی عصبیّت، عدم انعطاف و خصوصاً عدم درک تعادل نیروهایش، نتوانست سیاست را بعنوان «هنرِ تحقّق ممکنات» عرضه نماید.

* در بیشتر تحقیقات موجود دربارهء سقوط دولت دکتر مصدّق، نام واقعی عملیات سازمان سیا، بطور ناقص AJAX ذکر شده و هدف اساسی این طرح را مخدوش ساخته اند. در حالیکه نام واقعی و کامل این طرح، TPAJAX می باشد. پیشوند «T P» اشارهء اختصاری به حزب توده (Tudeh Party) و AJAX نیز نام رایج یک مادهء پاک کنندهء خانگی بود. بدین ترتیب، هدف اساسی طرح: «پاکسازی ایران از حزب توده» بود!




Mossadegh



ما مردمی هستیم که دوستدار پیروزی ها و کامیابی های بزرگ و در عین حال آسان هستیم و آنجا که دچار شکست و ناکامی می شویم، بجای نگریستن به خویش و درک کمبودها و کم کاری های خود، متوسّل به «تئوری توطئه»، «دست انگلیسی ها» و «عوامل خارجی» می شویم ... نمونه اش را در دو واقعهء بسیار نزدیک بهم می توان دید: یکی جریان 30 تیر 1331-که بعنوان «قیام ملّی» از آن ستایش ها می کنیم - و دیگری: جریان 28 مرداد 1332 است - که از آن بعنوان «کودتای انگلیسی - آمریکائی» نام می بریم.
در آن هنگام، جبههء ملّی در مجلس، اکثریت نداشت بلكه بقول دكتر مصدّق «دولتش بر احساسات عامّهء مردم، متّكی بود». دكتر مصدّق - بعنوان يكی از پاك ترين و فسادناپذيرترين نمايندگان مشروطه خواهی - با مبارزهء قاطعانه عليه استعمار انگليس و سرانجام با ملی كردن صنعت نفت، رسالت تاريخی خويش را انجام داده و با حضور در سازمان ملل و دادگاه لاهه، تأثيرات شگرفی در فضای سياسی ملّی و بين المللی (خصوصاً در كشورهای نفت خيز خاورميانه) باقی گذاشته بود، بنابراين لازم بود كه او با آینده نگری و بدور از عصبيّت ها و عواطف و احساسات حاكم بر جامعه، مذاكرات نهائی با شركت نفت را با عقلانيّت سياسی بيشتری به پيش بَرَد، اما بررسی روند مذاكرات و حوادث نشان مي دهد كه مصدّق در چنبرهء احساسات حاكم بر جامعه و نيز در اسارت «حفظ وجاهت ملّی» خود، با نوعی عصبيّت، عدم انعطاف و خصوصاً عدم درك تعادل نيروهايش (كه بسياری از آنان وی را «خائن»، «هيتلر» و «چنگيز» خطاب می كردند) در آخرين لحظات نتوانست سياست را بعنوان «هنر تحقّقِ ممكنات» عرضه نمايد، بهمين جهت در يك آشفتگی، تناقض، ترس و ترديد عملی، سرانجام، مذاكرات مربوط به نفت را به بن بست كشانيد. جرج مك گی (معاون وزير امور خارجهء آمريكا) كه بعنوان بهترین دوست ايران و بقول مصدّق «مثل یک برادرِ صمیمی»، در 80 ساعت (20 روز) مذاكرات مهمی با مصدق در آمريكا داشت، ضمن اینکه مصدّق را «نخست وزیر گریان» می نامد، اين آشفتگی ها، ترس ها، ترديدها و تناقض گوئی های دكتر مصدّق و سوء ظن او نسبت به همراهانش و سرانجام، شكست مذاكرات را بخوبی نشان داده است (نگاه كنيد به: نشريهء مهرگان، شمارهء 3 و 4، خصوصاً صفحات 213-219؛ سه گزارش، صص 120-142).
چنانکه دیدیم: قیام ملّی 30 تیر 1331 در آستانهء 28 مرداد 1332، دیگر از نَفَس افتاده بود زیرا: نه جبههء ملّی آن جبههء ملی سابق بود، نه مصدّق آن عزم و اراده و نفوذ سیاسی سابق را داشت، نه کارگران و توده های خروشان 30 تیر در کنار مصدّق بودند و نه حزب توده (که شعار سرنگونی سلطنت و استقرار «جمهوری دمکراتیک» از نوع اروپای شرقی را می داد) ... بر زمینهء این اختلافات و آشفتگی ها و بی تکیه گاهی ها و خصوصاً خستگی ها و سرخوردگی های عموم مردم و اعتماد خوشباورانهء مصدّق به کمک های دولتِ آمریکا بود که وقایع 28 مرداد 32 به قوع پیوست.
شعبان جعفری در استخدام دولت مصدّق!


Shaban Jafari



در رویدادهای مربوط به 28 مرداد 32، عموماً از شعبان جعفری - (معروف به «بی مُخ») - بعنوان «عامل اصلیِ بسیج اراذل و اوباش برای سرنگونی دولت مصدّق» یاد کرده اند، گذشته از توهین و تخفیفی که در این باور نسبت به دکتر مصدّق وجود دارد، پرسیدنی است: در حالیکه تمام نیروهای نظامی و انتظامی – با صدها تانک و توپ و تفنگ- تحت اختیار و فرمان دکتر مصدّق بودند، واقعاً «مشتی اراذل و اوباش» چگونه می توانستند یک دولت ملّی را سرنگون سازند؟ اینگونه «دلایل» نمونهء دیگری از فَرا فکَنی های ملّی ما است برای گریز از قبول کمبودها و کاستی ها و اشتباهات ما ... واقعیت اینست که شعبان جعفری تا ظهر 28 مرداد در زندان بود و در واقع پس از سقوط مصدّق از زندان آزاد شد. از این گذشته، اسناد تاریخی نشان می دهند که شعبان جعفری در سال 1330 به استخدام دولت مصدّق درآمده بود و در آن دوره، در سرکوب و قلع و قمع مخالفان مصدّق، نقش اساسی داشته است بطوری که در واقعهء 14 آذر 1330 و کشته و مجروح شدن عده ای و حملهء شعبان جعفری و ایادی او به ادارات روزنامه های غیر توده ایِ مخالف مصدّق (از جمله: روزنامه های فرمان، داد، آتش، سیاسی و طلوع) و بازتاب گستردهء این واقعه در مجلس، جمال امامی در جلسهء 19 آذرِ مجلس، متن ابلاغ استخدام شعبان جعفری را که بر طبق دستور ریاست شهربانی کل کشور (تیمسار مزّینی، منصوب و منتخب دکتر مصدّق) از تاریخ 15 آبان 1330 با حقوق ماهی سه هزار ریال به استخدام شهربانی درآمده بود، به این شرح قرائت کرد:
«اداره، دائره، شعبه، رونوشت، گزارش مورخ 20/8/30، وزارت کشور،
شهربانی کل کشور
محترماً به عرض عالی می رساند، تیمسار سرتیپ نخعی، ریاست ادارهء انتظامی و سرکلانتری اظهار می نماید که تیمسار معظم ریاست شهربانی کل کشور، مقرّر فرمودند از تاریخ 15 آبان ماه 1330 شعبان جعفری با ماهی سه هزار ریال حقوق از اعتبار محرمانه استخدام گردد. برای استحضار خاطر مبارک، گزارش عرض تا هر نوع امر و مقرر فرمائید اطاعت گردد.
رئیس ادارهء حسابداری محرمانه: خدائی
جمال امامی (پیشنهاد کنندهء اصلی نخست وزیری دکتر مصدّق در 8 اردیبهشت 1330) در این باره افزود:
- « این، تیمسار سرتیپ شعبان بی مخ است که خانهء مردم را غارت می کرده است و در مقابل این خدمات با ماهی 3000 ریال در شهربانی استخدام شده است ... روزنامه های طلوع، داد، سیاسی، فرمان، جانسپاران و آتش که توده ای نیستند و با حزب توده مبارزه می کردند، آنها هم غارت شده اند ... پس بگوئید هر کس با دولت ما مخالف است یا موافق نیست یا تنقید می کند با او مبارزه می کنیم و او را غارت می کنیم .... (مکّی، کتاب سیاه، ج 4، صص 306 و 356 و نیز صفحات 297، 301، 302، 309، 336به نقل از مذاکرات مجلس، 19 آذرماه 1330؛ متینی، صص 276-277).
مصدّق، ضمن تأئید اقدام نیروهای انتظامی در سرکوب تظاهرات 14 تیر و ابراز تأسف از مجروح شدن افراد، هیچ پاسخی به انتقادات نمایندگان مجلس دربارهء استخدام شعبان جعفری در شهربانی تهران نداد. پس از این حادثه، مدیران 21 روزنامهء غیرتوده ای با صدور اعلامیّه هائی به دلیل «عدم امنیّت شغلی» بطور دسته جمعی، در مجلس شورای ملّی و سپس در مجلس سنا متحصّن گردیدند.

Mossadegh

تأمّلی در برخی واژگان و مفاهیم

یکی از ضعف های اساسی فرهنگ سیاسی ما، عدم دقّت در کاربُردِ واژگان سیاسی است. از این رو، احزاب و سازمان های سیاسی ما - خودسرانه - به جعلِ تعریف یا شناسنامه برای کلمات و رویدادهائی پرداخته اند که با تعریف دقیق این کلمات در فرهنگ غرب پیوندی ندارد، چرا که این واژگان، برخاسته از تکامل اجتماعی و ناشی از ساختار سیاسی خاصّی است که در تاریخ معاصر ما، منشاء و معنائی نداشته و ندارد، مانند: محافظه کار (Conservateur)، لیبرال (Libéral)، لیبرال - دموکرات (Libéral-Démocrate) و ...
این جعل و تعریفِ خودسرانه، آشفتگی ها و زیان های جبران ناپذیری در بررسی تاریخ و درک فلسفهء سیاسی در ایران معاصر وارد آورده است، و هم از این روست که پس از گذشت نیم قرن از سقوط دولت دکتر مصدّق، هنوز نیز رهبران سیاسی و روشنفکران ما نتوانسته اند به تفاهمی - حتّی نسبی - دربارهء کم و کیف این رویداد مهّم نائل آیند. سلطهء رسوبات حزبی - ایدئولوژیک و وجود خصلت های بجامانده از یک تاریخ ایلی - قبیله ای نیز بر این عدم تفاهم نسبی یا توافق ملّی دامن زده است.
واقعاً! تأکید بر اهمیّت قانون و نظم و آزادی های فردی و پرهیز از کاربُرد زور و خشونت در اعتقاد محافظه کاران غربی و یا اعتقاد به آزادی عقاید و سودمندی آن برای جامعه و ضرورت مدارای دینی و بیزاری از قدرت خودسرانه و استبدادی در تفکّر لیبرال غربی چه شباهت یا نسبتی با اندیشه ها و عملکردهای خودسرانه، استبدادی و قانون شکنانهء «محافظه کاران» و «لیبرال» های ما داشته و دارد؟
در پیوند با جریانات منجر به رویداد 28 مرداد 32 و سقوط دولت مصدّق نیز همین جعل و ابهام و آشفتگیِ مفاهیم حاکم است. این امر، از جمله دربارهء فلسفهء سیاسی دکتر محمّد مصدّق (بعنوان یک «لیبرال - دموکرات»!) و نیز - خصوصاً- دربارهء معنا و مفهوم «کودتا» و تحمیل آن بر وقایع 28 مرداد 32، بچشم می خورد.
نکتهء دیگر در بررسی حوادث و رویدادهای منجر به 28 مرداد 32 اینکه: در تحلیل مواضع شخصیّت های سیاسی این دوران -که عموماً از یاران نزدیک مصدّق بودند - باید بین «مصالح ملّی» و «منافع شخصی» فرق گذاشت چرا که - برخلاف داوری های سهل انگارانه و غالباً مُغرضانهء رایج - با هیچ «منافع شخصی» نمی توان مواضع سیاسی و مخالفت های بعدی شخصیّت هائی مانند حسین مکّی، دکتر مظفر بقائی، حائری زاده و ... را «توضیح» داد زیرا که بیشتر این رهبران و شخصیّت ها پس از 28 مرداد 32 دچار مضایق مالی و رنج و شکنج های فراوان گردیدند.
از این گذشته: دکتر مصدّق - خود - تا آخرین دقایق، دلبسته و در انتظار کمک های دولتِ آمریکا بود و تا شامگاهِ 27 مرداد 32 با هندرسون (سفیر آمریکا) مذاکرات محرمانه و روابط دوستانه و صمیمانه داشت، هم از این روست که دکتر مصدّق هیچگاه از « کودتای آمریکا علیه خود» سخنی نگفته است!
بنابراین می توان گفت که با توجه به شکست مذاکرات نفت، بیماری، ضعف و پیری دکتر مصدّق و خصوصاً با قدرت نمائیِ روزافزون حزب توده و در نتیجه، ترس دولت آمریکا از «وحشت سرخ» و سلطهء کمونیست های وابسته به شوروی، در یک تغییر جهت اساسی، کمک های دولت آمریکا به جای ارائه به دولت مصدّق، صرف کمک به مخالفان مصدّق گردید و ...
از طرف دیگر: با توجّه به اهمیّت آمریکا «بعنوان بهترین دوست ایران» در دیدگاه مصدّق، بقائی، مکّی و دیگران، می توان گفت که اختلاف اساسیِ حسین مکّی، بقائی، حائری زاده و دیگران با مصدّق در واقع اختلاف در تلقّی آنان از «منافع ملّی»، برخورد با حزب توده و تحقّق «ممکنات» در مذاکرات مربوط به نفت بود.
همچنین در بیشتر تحقیقات موجود دربارهء سقوط دولت مصدّق، نام واقعی عملیات سازمان سیا - به عمد یا غیرعمد - بطور ناقص، AJAX ذکر شده و هدف اساسی این طرح را مخدوش ساخته اند، در حالیکه نام واقعی و کامل این طرح - چنانکه در اسناد سازمان سیا آمده - TPAJAX می باشد. پیشوند «T P» اشارهء اختصاری به حزب توده (Tudeh Party) و AJAX نیز نام رایج یک مادهء پاک کنندهء خانگی بود. (گازیوروسکی، مصدّق و کودتا، ص 370). بدین ترتیب: با توجه به فضای جنگ سرد، هدف اساسی طرح سازمان سیا (TPAJAX) «پاکسازی ایران از حزب توده» بود!

سرلشگر زاهدی و دکتر مصدّق

Zahedi

سرلشگر زاهدی، افسری بود که درجات عالیِ ارتشی را با ایراندوستی و احساسات ملّی، در کوران های خطرناک نظامی کسب کرده بود. او در کنار رضاشاه، فاتح یا آزادکنندهء خوزستانِ نفت خیز از چنگ شیخ خزعل (دست نشاندهء انگلیس) بود و لذا اگر رضاشاه یا سرلشگر زاهدی نبود، چیزی نبود تا بعدها دکتر مصدّق بتواند آنرا ملّی کند.
سرلشگر زاهدی پس از حملهء متّفقین به ایران (سوم شهریور 1320) بعنوان فرماندهء لشگر اصفهان و بخاطر مقاومت در برابر نیروهای انگلیس، بازداشت و با هواپیما به فلسطین منتقل گردید و حدود سه سال در آنجا زندانی بود. وی پس از خروج نیروهای متّفقین از ایران، در کنار مصدّق به مبارزات خویش ادامه داد بطوریکه در کابینهء نخست دکتر مصدّق، وزیر کشور گردید. او در مقام ریاست کلّ شهربانی، در بازگرداندن آیت الله کاشانی از تبعید کوشید و انتخابات دورهء شانزدهم مجلس - که به نفع یاران مصدّق تمام شد - زیر نظر و با کمک فراوان زاهدی انجام شد.
دکتر مصدّق در جلسهء مجلس شورای ملّی (در 4 خرداد 1329) نسبت به برکناری زاهدی از ریاست شهربانی، به دولت وقت اعتراض نمود و زاهدی را به وظیفه شناسی و افسری که « از جنبهء بی طرفی خارج نشدند و به افکار عمومی نهایت احترام را گذاشتند» توصیف کرد. (مکّی، خاطرات سیاسی، ص 214).
در سفر هریمن (Harriman)- فرستادهء دولت آمریکا- به ایران در 23 تیرماه 1330 و تظاهرات خونین سازمان های حزب توده علیه وی، عده ای کشته و مجروح شدند و مصدّق، ضمن اعلام حکومت نظامی در تهران، رئیس شهربانی وقت (سرلشگر بقائی) را بدون موافقت وزیر کشورش (زاهدی) برکنار کرد. زاهدی در اعتراض به این تصمیم خودسرانه، از مقام خود در کابینهء دکتر مصدّق استعفاء داد و از این هنگام تا سقوط دکتر مصدّق، رهبری مخالفان وی را عهده دار شد. او خود را از پایه گذاران «نهضت ملّی استیفای حقوق ملّت ایران» می دانست (برای آگاهی از روابط زاهدی و جبههء ملّی، نگاه کنید به: مکّی، صص 206-213).
بررسی اسناد سازمان سیا و وزارت امورخارجهء آمریکا (در آرشیو ملّی آمریکا) به روشنی نشان می دهد که تا 3 ماه پیش از 28 مرداد 32، هیچ نشانی از همکاری آمریکا با زاهدی - یا برعکس - وجود ندارد بطوریکه در 29 اردیبهشت 32، زاهدی در پیامی به هندرسون (سفیر آمریکا در ایران) و ارائهء برنامهء دولت احتمالی خود، تأکید می کند که: «چنانچه دولت آمریکا در اجرای این برنامهء اصلاحات به وی اعتماد ندارد، حاضر است با هر شخص دیگری که بتواند این اصلاحات را به ثمر برساند، همکاری کند و او را مورد حمایت و پشتیبانی قرار دهد و از کوشش های خود برای رسیدن به نخست وزیری به نفع آن شخص، منصرف گردد». (آرشیو ملّی آمریکا، شمارهء پیام: 982، تلگراف 788.00/5-2053. تاریخ گزارش 20 ماه مه 1953 = 30 اردیبهشت 1332).
پس از 28 مرداد و پس از اینکه مصدّق و یارانش، خود را به فرمانداری نظامی تهران معرّفی یا تسلیم کردند (در 29 مرداد 32) برخورد سرلشگر زاهدی با دکتر مصدّق و یارانش، نمونه ای از اخلاق و ادب سیاسی بود بطوریکه بقول دکتر غلامحسین صدیقی (وزیر کشور دکتر مصدّق و یارِ صدیق او تا آخرین لحظه):
در فرمانداری نظامی، سرلشگر زاهدی «پیش آمد و به آقای دکتر مصدّق سلام کرد و دست داد و گفت: « من خیلی متأسفم که شما را در اینجا می بینم، حالا بفرمائید در اطاقی که حاضر شده است، استراحت بفرمائید» ... سپس (زاهدی) رو به ما کرد و گفت: « آقایان هم فعلاً بفرمائید یک چائی میل کنید تا بعداً» ... و با ما دست داد و ما به راه افتادیم ... از پلکان پائین آمدیم، سرلشگر نادر باتمانقلیچ [که در 25 مرداد توسط مصدّق دستگیر و زندانی شده بود] بازوی آقای دکتر مصدّق را گرفته بود، هنگامی که خواستیم سوار ماشین شویم، شخصی، با صدای بلند، بر ضد ما شروع به سخنگوئی و شعاردهی کرد. سرلشگر باتمانقلیچ با اخم و تَشَر (خطاب به شعار دهنده) گفت: خفه شو! پدر سوخته! ... سرلشگر باتمانقلیچ که آقای دکتر (مصدّق) را به اطاق رسانید، برگشت و به ما گفت: « وسایل راحت آقایان فراهم خواهد شد. هر کدام از آقایان هر چه می خواهید بفرمائید بیاورند» و بعد رو به من کرد و گفت: با آقای دکتر (صدیقی) هم که قوم و خویش هستیم!» ... سرتیپ فولادوند به من (صدیقی) گفت: شما چه می خواهید؟ گفتم: وسایل مختصر شست و شو که باید از خانه بیاورند و یکی دو کتاب. سرتیپ نصیری [که در شب 25 مرداد بخاطر ابلاغ فرمانِ شاه در عزل دکتر مصدّق، دستگیر و زندانی شده بود] گفت: هر چه بخواهید، خودم برای جنابعالی فراهم می کنم هر چند با وجود سابقهء قدیم، شما می خواستید مرا بکشید! ...». (7)
باقر عاملی، در ضمن رویدادهای 29 مرداد 32 در این باره نوشته است:
« سرلشگر زاهدی هنگام ورود مصدّق به باشگاه (افسران) از او استقبال بعمل آورد و مصدّق هم به او تبریک گفت.» (همان، ص 487 به نقل از: عاملی، ج 2، ص 9).
حسام الدین دولت آبادی در خاطراتش می نویسد:
«دکتر مصدّق به سرلشگر زاهدی گفت: من اینجا اسیر هستم و شما امیر. زاهدی جواب داد: شما اینجا میهمان هستید» (اردشیر زاهدی، ص 229)
ملاحظه می کنیم که برخلاف همهء کودتاهای واقعی (مانند کودتای شیلی، آرژانتین، اندونزی، اوروگوئه و ...) طبق گزارش دقیق و صدیق دکتر صدیقی، هیچ رفتار تُند یا گفتار خشنی از سوی به اصطلاح «کودتاچیان» نسبت به مصدّق و یاران وی ابراز نشده است. بنابراین: آنچه که در 28 مرداد اتّفاق افتاد، با معنای «کودتا» یعنی: (انتقال ناگهانی و قهرآمیز قدرت توسط ارتش) همخوانی ندارد. (در این باره، بیشتر سخن خواهیم گفت).

ادامه دارد

[+]mirfetros.com

زیرنویس:

7- کلمات داخل [ ] از نویسندهء این مقاله است. برای متن کامل گزارش دکتر غلامحسین صدیقی، نگاه کنید به: یادنامهء استاد دکتر غلامحسین صدیقی، صص 124-132؛ متینی، پیوست شمارهء 4، صص 469-488.